فساد جزیی از شخصیت رهبران این فرقه بوده است. هر چه از شیخیه به طرف بهائیه حرکت می کنیم این فساد بارزتر و افزونتر می شود. فساد رهبران این فرق حکایت طولانی دارد که گاه افراد بیدار شده و تائب این گروهها نیز نتوانسته و حیا کرده اند از بازگویی هر آنچه دیده یا شنیده اند. فساد اطرافیان اینان و عدم برخورد جدی با آنان از سوی رهبران نیز یک شعبه دیگر از فساد رایج در این فرقه هاست. فضل الله صبحی مهتدی یکی از توابین بهائیت در کتاب «خاطرات انحطاط و سقوط» به بخشهایی از این فساد اشاره می کند که مطالعه آن کدر کننده قلب و آزار دهنده روح آدمی است. توابین دیگر هم به فراخور حضور خود در این فرقه چیزها گفته و نوشته اند. لیکن صبحی به دلیل مقام خود که کاتب بهاء و عبدالبهاء بوده و محرم اسرار، آگاهی بیشتر و واقعی تر داشته است. ما در حد کفاف و ضرورت به مواردی از این فساد اشاره می کنیم و می گذریم و تأکید می کنیم که بنابر بیان قرآن کریم: شیطان انسان را به فساد و فحشاء دعوت می کند و خدای متعال انسانها را به صلاح پاکدامنی و طهارت فرامی خواند این وجه تمایز شیطان صفتان و خداجویان است که معیار و ملاک بسیار مهم و مرزبندی بسیار دقیقی است. در ادامه مطالبی مستند از فساد رهبران این فرقه ها ارائه می گردد.
۲/۱- علی محمد باب که توسط معتمدالدوله ولی اصفهان مورد حمایت قرار گرفت و در خانه او اسکان یافت، همسرش در شیراز مانده بود. معتمدالدوله دوشیزه زیبایی را برای علی محمد باب در نظر گرفت و آنان ازدواج کردند! پس از مرگ باب جانشین او و دیگر مریدانش به این زن که گویا بسیار زیبا بوده رحم نکرده بر او تاخته و به وصالش رسیدند به طوری که بهائیان امروزه از جمله میرزا حسینعلی بهاء بهاء الله – جانشين باب او را «ام الفواحش» میخوانند!! یعنی برای کامجویی، وقف عام پیروان باب، گردید ![۱]
۲/۲- سومین کسی که به باب گروید زن زیبایی از خانواده مشهور به نام شیطان زرین تاج بود که بابیان او را بدر اوجی و شمس الضحی می خواندند ولی بعداً قرة العین لقب گرفت. او شوهر و از او سه فرزند داشت. لیکن آنها را رها کرد و از باب خواستگاری و باب نیز از او خواستگاری کرد. به دستور باب حجاب از رخ برگرفت و زنان را نیز چنین امر کرد و گفت یک زن مجاز است به ۹ مرد شوهر کند و در توضیح آن می گفت: این از خوش رفاقتی و وسیله زیادتی مهر و محبت است !! کم کم مردان به او متوجه شدند و او از شوهر تقاضای طلاق کرد و چون با مخالفت او رو به رو شد، بدون فسخ طلاق آنان را ترک گفت. مردان زیادی دور او جمع شدند او در مازندران که محیط مذهبی بود، روز روشن با مردان در حمام خلوت می کرد[۲]! او در واقعه «بدشت» حضوری فعال داشت و با چند تن از مردان پیرو باب همبستر شد[۳]!
۲/۳- اختلاف بین ازلیه و بهائیه بر سر جانشینی باب، باعث شد تا خیلی از اسرار پشت پرده بویژه در مورد فساد علنی و از پرده برون افتد. می باید دانست که اختلاف بین میرزا یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی بهاء الله به تهمت و افترا و گروه گروه شدن بابیه خلاصه نمی شد، بلکه کشت و کشتار چشمگیری هم داشت. مهمتر این که در این اختلاف و درگیری اسرار پشت پرده ای که سالیان دراز از دسترس مردم فریب خورده دور بود آشکار شد و در همان موقع میرزا حسینعلی رقیبی را که خودش برای خود تراشیده به تأیید باب رسانده بود، حرام زاده معرفی کرد و اتباعش او را با القاب خر، گاو نر، گوساله، مار، مگس، سوسک مفتخرش می نمودند. و مهمتر این که میرزا حسینعلی فاش کرد برادرش میرزا یحیی معروف به صبح ازل در بغداد همسر دوم علی محمد باب را مورد تجاوز و کام گیری قرار داده و چون مورد پسندش واقع نشده او را وقف عام مریدانش نموده است[۴]. و در بهائیان «ام الفواحش» لقب گرفت[۵]. کار به این جا هم ختم نشد میرزا یحیی صبح ازل را جیره خوار ترک و انگلیس و تحت الحمایه آنان معرفی کرد[۶] تا جایی که میرزا حسینعلی بهاء الله درباره اش صادر کرد: مسلم است که ازل به اکل و شرب و تصرف در ابکار و نساء ناس مشغول بوده (منظور تصرف دختران باکره) و اعمالی که والله خجالت میکشم از ذکرش به تصریح کتاب اقدس، لواط مرتکب شده است[۷]
پیرامون میرزا یحیی صبح ازل نیز با کمال شهامت ارتباط همسر باب و یحیی را پذیرفته اضافه کردند که جناب بهاء الله دختر خودش را هم در ایام ریاست ازل به وی تقدیم نموده بود[۸]. پس جناب ایشان را نشاید که پیش از درمان رعشه دست، باد فتق! خود به علاج دردهای بشریت پردازد وکُوسِ نبوت یا الوهیت زنند[۹].
بابیان و از لیان و بهائیان توجه داشته باشند این نسبتها را مخالفان این گروه گمراه کننده به آنان نداده اند، دو مدعی ریاست بابیت که به ازلی و بهائی تقسیم شده اند به یکدیگر گفته اند. در معنا اسرار پشت پرده خویش را فاش کرده اند. جای ندارد بنویسم چه اسرار و دلایل دیگری وجود داشته است که درست همان ایام که یحیی صبح ازل به گفته میرزا حسینعلی با زن علی محمد ارتباط نامشروع داشته و دختر خود او تمناهای جنسی یحیی صبح ازل را فراهم می آورده میرزا حسینعلی چنین مرد کثیف و بنده شیطان را سالهای متمادی به مقام ریاست پذیرفته بوده است[۱۰]؟ از بسیاری شهرهای ایران دختران دوشیزه و زیباروی را برای فرزندان بهاء می فرستادند تا هر کدام را که می پسندند نزد خود بخوانند!! و از آنها بود عزیه دختر آقا محمد جواد فرهاد قزوینی که او را برای عبدالبهاء به عکا بردند، ولی این پیوند نگرفت. کسانی که دختری را به عکا می رساندند برخی از آنها در میان راه با آنها همدم و همراز می شدند و از جوانی بهره مند میگشتند ….[۱۱]
اکنون بد نیست که اجمالی هم از وضع اخلاقی شوقی افندی که پس از عبدالبهاء با نیرنگ و حقه بازی رهبر مذهبی شد، مطلع شویم … صبحی درباره او مطالبی می نویسد که ما از نقل آن جدا شرم داریم و از شما خواننده محترم معذرت میخواهیم ولی توجه بفرمایید که ما این را از یک کتاب چاپ شده نقل میکنیم.
…. میرزا هادی با تهیدستی از هر مایه ای، ضیائیه، دختر عبدالبهاء را گرفت و شوقی را با دو پسر دیگر و دو دختر به بار آورد … در میان نواده های عبدالبهاء در روزهای نخست من با شوقی آشنا شدم و او دارای سرشت ویژه ای بود که نمی توانم درست برای شما بگویم! خوی مردی کم داشت و پیوسته میخواست با جوانان و مردان نیرومند آمیزش کند! شبی با او دکتر ضیاء بغدادی فرزند یکی از بهائیان نامور که در آمریکا کارش پزشکی بود و به حیفا آمده بود در عکا گرد هم بودیم و شوخی هایی که جوانان ینکه می کنند میکردیم. در میان گفتگو، من برای کاری از اطاق بیرون رفتم و بازگشتم در بازگشت دیدم دکتر ضیاء …. من بر آشفتم و گفتم دکتر! این چه کاریست که می کنی؟ شوقی رو به من کرد و گفت: اگر تو هم مردی …. مانند این سخنان و کارها چند بار از او شنیدم و دیدم و دریافتم که باید کمبودی داشته باشد. هر چند از یادآوری این سرگذشت شرمنده ام و می دانم که نباید جز به ناچاری این سخنان را گفت؛ ولی چون نیازمندی دارم که شوقی را خوب بشناسید[۱۲].
همین مقدار کافی است تا بدانیم چگونه مدعیان اصلاح و ارشاد، از سران و رهبران تا مبلغان و احبات، خود در لجنزار فساد و انحراف و فحشاء غوطه ورند و نیز در می یابیم که چرا عوامل استکبار که مفسدان بین المللی و جهانی هستند سراغ این شخصیتها می روند و آنان را برای مطامع و منافع خود بر می گزینند و حمایت می کنند. انسانهای ضعيف النفس و آلوده به فساد و فحشاء، نوکرانی مطیع و دست بسته اند. چه زشت است که اینان خود را نایب امام زمان، امام زمان، پیامبر و خدا می نامند!!
سید کاظم رشتی نسبت به علماء شیعه و شیعیان، بسیار بدزبان وهتاک بود. این هتاکی به سود استعمار بود. …. در زمانی که در مجلس درس حاجی سید کاظم حاضر می شدم و می خواستم از مذهب ایشان اطلاعی حاصل کنم، غالباً مذمت از فقها می کرد و سخن درشت بلکه العیاذ بالله به فقها ستم می نمودند.[۱۳] کتابی که سید کاظم رشتی به عنوان «دلیل المتحیرین» تدوین نموده است یکی از دلایلی است که وی چه مشی را می پیموده است. مناسب آن بود که این کتاب را شتمته نامید.[۱۴]
او به عالم بزرگ شیعی – صاحب جواهر – نسبت زشت و حرمت شکنی را می داد[۱۵]. این شرایط و روش او سبب شد تا مشتی رند و اوباش به دور او جمع شوند[۱۶] سخت مورد محبت و احترام مقامات عثمانی و واقع شود.
مورد بعدی:
وقتی شیخ احمد احسایی به دربار قاجار رفت، چنان از او پذیرایی نمود و به او خوش گذشت که اقرار می کند:
«…. تا آن که مرا گذار به دیار عجم افتاد با حکام و ملوک آن بلوک معاشر شدم و اعتیاد به البسه و اقمشه و عطئمه و اشربه و مساکن ایشان نمودم پس آن حالت اولی از من مسلوب گشت و الحال ائمه را کمتر در خواب می بینم!!![۱۷]
اولاً : معلوم میشود که خواب او ادعائی بیش نبوده است. خوابی که ادعا می کرد تمام مسائل را به صورت فیض از امام در خواب دریافت می کرده است؛ ثانیاً: وقتی شیرینی دنیای قاجار در کامش این چنین می نشیند که به آنها اعتیاد پیدا می کند، معلوم است که طعمه خوبی برای دشمنان دین و ایران می شود. همین اعتیاد سبب می شود تا او در مدح و ثنای قاجار راه افراط بپیماید و آن چنان از آنان تمجید کند که دست همه را از پشت ببندد. القابی مانند ظل الله دین پناه، سلطان عدالت گستر، خاقان عطوفت سیر، حامی حوزه اسلام و مسلمین مشید ارکان ملت و دین، مؤسس بنیان مذهب و آیین، جامع هر دو ریاست یعنی سیف و قلم، مالک هر دو یعنی عِلم و عَلَم، معدن فضل و کرم، کرم گستر کامکار … در یک مدح ۱۰ سطری[۱۸] واقعاً گزافه گویی است که فقط از معتاد به پذیرایی دربار، ساخته است! همین اعتیاد باعث شد تا او سالیانه هفتصد تومان – که پول هنگفتی در آن زمان بود- از شاهزاده محمد علی میرزا دریافت کند[۱۹]. این مقرری و با جلال زیستن احسایی تا زمان فوت شاهزاده ادامه یافت. این کمکها منحصر به این مقرری نبود و در هر زمان و به مناسبتها انجام می شد. واقعه زیر نشان میدهد که این کمکها و عملیات قطعاً جهت یافته بوده و برای تقویت شیخ در برابر علماء اصولی شیعه انجام شده است. چرا که بهانه کمک خیلی مضحک است. البته می توان در کنار این هدف اصلی، هدف دیگری چون به اوهام و خیالات انداختن شیخ برای بلند پروازیهای بعدی را پیش بینی کرد.
…. در بعضی از ازمنه شیخ را قروضی پیدا شده بود. آزاده محمد علی میرزا به شیخ میرزا گفت که یک باب بهشت به من بفروش !!! من هزار تومان به تو می دهم که به قروض خود داده باشی. پس شیخ یک باب بهشت بفروخت و به خط خود وثیقه نوشت و آن را به مهر خویش مختوم ساخته و به شاهزاده داد و هزار تومان از او گرفت و قروض خود را پرداخت!![۲۰]
منبع: موسسه فرهنگی قدر ولایت، دست های شیطانی(بررسی عملکرد فرقه ضّاله بهائیت در ایران)، چاپ دوم ۱۳۸۹
[۱] – بدیع میرزا حسینعلی نوری، صفحه ۳۷۹ نقل از بهائیت در ایران صفحه ۱۸۰، و سایه روشن بهائیت، صفحه ۳۲ ۱
[۲] – تاریخ جامعیت بهائیت، صفحات ۱۹۱-۱۹۳
[۳] – سایه روشن بهائیت صفحه ۳۹
[۴] – مائده آسمانی جزء ۴ صفحه ۲۳۷
[۵] – بديع صفحه ۳۷۹
[۶] – بهائیت در ایران صفحه ۱۹۶
[۷] – همان
[۸] – از لیان بی تا صفحه ۱۹
[۹] – از لیان، بی تا، صفحه ۶۵
[۱۰] – رحیق مختوم، جلد ۱، صفحات ۳۳۵-۳۴۲، خاطرات انحطاط و سقوط، صفحات ۸۳ و ۸۴ ۵-
[۱۱] – پیام پدر، صبحی مهتدی، صفحه ۱۱۱.
[۱۲] – خاطرات و انحطاط و سقوط صفحات ۹۷-۱۰۱ و ۳۶۷-۳۷۰
[۱۳] – قصص العلماء، صفحه ۵۸
[۱۴] – همان، صفحه ۵۶
[۱۵] – همان، صفحه ۵۸
[۱۶] – تاريخ روضة الصفا، قاجاریه جلد ۱۰ صفحه ۲۵۶
[۱۷] – قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، صفحه ۳۷
[۱۸] – تاریخ جامع بهائیت، صفحات ۳۷ و ۳۸
[۱۹] – بنا به گفته سید کاظم رشتی، قصص العلماء، صفحه ۳۶.
[۲۰] – همان، صفحه ۳۶