بزدلی و ترسویی با ادعاهای بزرگ، مغایرت و تضاد اصولی دارد. کسانی که مدعی مقامات و مسؤولیت های مهم هستند، چه الهی و چه مادی در راه ادعا و رسالتی که برای خود تعریف کرده اند، فداکاری و ایثار می نمایند. حتی وطن پرستان در بستر روانی تبلیغات به فداکاری در راه وطن تشجيع شده و جان خود را فدا می کنند. چطور مدعی امام زمانی یا واسطه فیض امام زمان و مردم یا ادعای پیامبری و اولوهیت داشتن، که على القاعده بايستي مقدس و جای مجاهدت با مال و جان و هستی را داشته باشد با ترس جبن و ضعف همراه می تواند باشد؟ کدام پیامبر یا امام در اثر تهدید و سختی از گفتار و کردار خود اظهار پشیمانی و توبه کرد؟ حتی مجاهدان راه آنان مانند مبارزین زمان محمدرضا پهلوی سالها شکنجه های سخت و جان فرسا را تحمل می کردند، اما از اعتقاد به یک عالم وارسته مانند امام خمینی (رضوان الله علیه) و راه او که راه اسلام ناب بود، دست نمی کشیدند. شهید شدند، جانباز شدند، اما آرزوی یک «بله» را به دل دژخیمان شاه و ساواک گذاشتند. شجاعت، صفت مردان بزرگ است. شجاعت یک ویژگی است برای مردان الهی، استقامت ایستادگی، صبر، تحمل مصالب و سختیها، حلم و بردباری، درون شجاعت متبلور می شوند و یا زمینه های شجاعت را به وجود می آورند. کسی که به هدف خود ایمان ندارد یا ادعای آن باطل و غیر واقعی است؛ نمی تواند شجاعت در حرکت داشته باشد. به کمترین ناملایمات و سختی و تهدید دست از هدف و ادعای خود بر می دارد. در طول حیات خفت بار علی محمد باب، بارها این اتفاق افتاد و شخصیت بی اعتقاد به هدف و ادعای کذب او را بر ملا ساخت. جبن دست مایه افرادی است که به تحریک دیگران بر انگیخته می شوند و خود فاقد دل بزرگ هستند. اگر چه قابل مقایسه نیست، ولی برای ارائه یک ملاک در سنجش ذکر آن مفید است که آیت الله شهید مرتضی مطهری در توصیف حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) که معتقد بود، شاگردی از شاگردان اهل بیت است و یک خدمتگزار است و نه بیشتر با آن کار عظیمی که به سرانجام رساند یعنی رژیم فاسد تا دندان مسلح پهلوی را با آن همه حمایتهای جهانی از صحنه روزگار محو ساخت و تفکر دینی را در عصر مادیگری آشکار و به نظام سیاسی ایران تبدیل نمود و توانست در هشت سال دفاع مقدس، جهان را وادار به تسلیم و تحسین نماید، می گوید: من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ (بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی رحمت الله علیه) تحصیل کرده ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحيه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم دوستانم پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهار تا «آمن» دیدم.
آمن بهدفه: به هدفش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود نمی تواند او را از هدفش منصرف کند.
آمن بسبیله: به راهی که انتخاب کرده ایمان دارد. امکان ندارد بتوان اورا از این راه منصرف کرد.
آمن بقوله: در میان همه رفقا و دوستانی که سراغ دارم، احدی مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد.
آمن بربه: در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفت فلانی این ما نیستیم که چنین می کنیم من دست خدا را بوضوح حس می کنم…… خدای متعال هم قلبی قوی به او عنایت کرده که اصلاً ترس و تزلزل در آن راه ندارد[۱].
شخصیتی که صادقانه میگوید …. نمی ترسم بحمد الله، والله تا حالا نترسیده ام[۲] و صحنه های بی شمار از شجاعت و ایثار و ایستادگی شاگردان مخلص آن امام که در تاریخ مبارزات مردمی ثبت است. اینها ملاک مهمی در شناخت افراد اهداف و ادعاهای آنان است.
در سال ۱۲۶۱ که علی محمد از حجاز به بوشهر بازگشت به یکی از مریدانش به نام ملا محمد صادق خراسانی نوشت که باید در اذان نماز جمعه این جمله را بگوید «اشهد ان علیاً قبل نبيل باب بقية الله» يعنى شهادت می دهم که علی محمد باب امام زمان است. نبیل به حسب ابجد عددش برابر محمد و در اسامی رسم کردند که به جای محمد(ص) «نبیل» بنویسند و کلمه قبل را هم برای تطویل و ابهام اسم اضافه کردند. در شیراز به خاطر این مسأله غوغایی به پا شد و مردم خواستار تنبیه مسبب واقعه شدند.
حاکم شیراز، نظام الدوله حسین خان آجودان باشی، محمد صادق را دستگیر کرد. او تقصیر را به گردن باب انداخت. نظام الدوله باب را از بوشهر احضار کرد. در مجلسی که از باب استنطاق می کرد، گویا سوء تفاهمی پیش آمد و به دستور او سیلی محکمی به گونه باب نواختند. باب دست از تمام عقاید خود کشید! نبیل زرندی شرح جریان را چنین می نویسد:
نقطه اولی را با احترام تمام به شیراز آوردند و در مجلسی با حضور امام جمعه و حاکم شیراز او مورد بازخواست قرار گرفت و در آغاز مجلس میان نظام الدوله و سید باب گفتگوی تندی واقع شد و سوء تفاهمی پیش آمد به نحوی که نظام الدوله فرمان داد تا با یک سیلی جانانه از او پذیرایی کردند ولی امام جمعه به میانجیگری برخاست و پس از نوازش علی محمد درباره ادعایش پرسید: حضرت فرمودند: من نه وکیل قائم موعود هستم و نه واسطه بین امام غایب و مردم هستم. امام جمعه گفت: کافیست[۳]. قرار شد تا علی محمد باب در مسجد وکیل شیراز برای رفع هیجان عمومی این اقرار را تکرار کند روز جمعه او بر بالای منبر با این عبارات ادعای خود را پس گرفت! لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه بداند[۴].
پس از جریان مسجد وکیل، علی محمد ابلاغیه ای با عنوان ابلاغیه «الف» نگاشت و ادعای خود را با وضوح پس گرفت:
گفتند او ولایت و دو خواهرش منظور نبوت و رسالت است را مدعی است که خدا آنان را به خاطر چنین تهمتی بکشد … همانا برخی مردم به دروغ به من ادعای بابیت منصوص منصوب خاص از سوی امام زمان و رؤیت حضرت حجت را نسبت داده اند. لعنت خدا بر ایشان باد برای امام زمان ما حضرت بقیة الله بعد از نواب از درجه دیگر نایب و باب منصوص نیست … خدایا من تو را شاهد می گیرم بر این که من داعیه رؤیت حجت تو و بابیت او را نداشته ام[۵]….
ملاحظه می کنیم که یک سیلی چطور منتهی به بازپس گیری همه ادعاها از سوی باب می شود و او شهادت به دروغ می دهد و می نویسد!! چرا که هم قبل از آن سیلی ادعای بابیت داشت و هم پس از آن به طور پنهانی به تبلیغ بابیت خود پرداخت و در مجالس مناظره مجدداً ادعاهای خود را مطرح و محکوم می گشت.
در شعبان ۱۲۶۴ نیز که باب به دستور محمد شاه از قلعه چهریق به تبریز آورده شد، در مجلسی با حضور ولیعهد – ناصر الدین میرزا – و چند تن از علمای تبریز، مناظره انجام شد. در پایان این مجلس، باب را به فلک بستند و بعد از چند ضربه چوب، از ادعاهای خود توبه کرد و توبه نامه رسمی نوشت که دستخط و اسناد آن موجود است.
رضا قلی خان هدایت در روضة الصفا در مورد آن مجلس و چوبها وتوبه باب می نویسد:
مجلس که تمام شد و محمد کاظم خان فراشباشی ولد اسماعیل خان قراچه داغی که نگهبان و میزبان او بود سید را به منزل خود برده محفوظ داشت و چون داعیه او منتشر و غالب عوام در کار او به شبهه افتاده بودند دیگر روز سید را به حضور شاهزاده ای معظم ولیعهد اعظم آورده حکم شد که او را چوب سیاست و یا ساق زنند. فراشان سرکاری بنا بر حسن عقیده در این کار تقدم کردند. بنا بر نوشته میرزاجان کاشانی در نقطة الکاف، علما گفتند که او سید است و بهتر است خود آنان، او را چوب زنند. به حکم علمای اعلام حاجی ملا محمود و شیخ الاسلام ملازمان ایشان سید را چوب بسیاری زدند و می گفت غلط کردم و خطا کردم و گُه خوردم و توبه کردم تا مستخلص شد!![۶]
البته بعضاً تعداد ضربات چوب را ۱۱ نوشته اند.
میرزا تقی خان لسان الملک می نویسد: ناصر الدین میرزا روی به علی محمد شیرازی کرد و گفت:
چون مردی دیوانه بوده ای حکم به قتل تو نمی دانم، لکن با چوب رنجه و شکنجه می فرمایم که این مردم عوام بدانند تو صاحب الامر نیستی و هیچ کس در جهان به آن حضرت عجل الله فرجه نتواند چیره شد. این بگفت و به اعوانان و فراشان فرمود با جمعی از چوب در آمدند و هر دو پای باب استوار ببستند و با چوب مضروب داشتند. باب فریاد برداشت و به استقامت و انابت همی اظهار ضراعت (بیچارگی) نمود و نظام العلماء یک تن از مردم را بر سر او بداشت و هی تلقین کرد که بگو «پلیدی» سگ و خوک خوردم و دیگر چنین نکنم و او بدین گونه همی باز گفت !![۷]
البته برخی از اعوان و انصار باب، برای رسیدن به قدرت با محاسبه غلطی که از قوت دربار و حمایت علماء از مبارزه با منحرفان داشتند به شورشهایی دست زدند. لیکن در تمامی این شورشهای منطقه ای شکست خوردند و عمده یاران باب از معرکه گریختند و جان خود را از آیین باب برتر دانستند!
تجربیات این دوران از عدم تحمل باب و توبه های مکرر او و شکست شورشهای جسته و گریخته یاران ،باب، باعث شد تا حسینعلی نوری (بهاء الله) و مؤسس فرقه بهائیت، برای حفظ جان خود، برای ترغیب مردم در بی خطر بودن گرویدن به بهائیت، در یک تاکتیک جبن آمیز، «قتال، جدال، دفاع و جهاد» را از خود حذف نمود!! او ابتدا شمه ای از پلشتیهای دوران باب را که خود نقش اساسی در آنها داشت . بیان می کند:
جميع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد می دانند، چه که في الحقيقه در اوایل اعمالی از این طایفه ظاهر (می شد) که فرایض ایمان مرتعد ،پشت ایمان از این رفتار به لرزه می افتاد، می شد. در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند[۸]. سپس می گوید:
این ظهور، ظهور رحمت کبری و عنایت عظمی است چه که حکم جهاد را از کتاب محو نموده وضع کرد[۹]. در حالی که حذف دفاع و جهاد، با هیچ منطقی سازگار نیست الا با ترس و جبن ائتلاف دشمن و فراوانی و کثرت آنها، بنا به فرموده قرآن، بر ایمان مؤمن می افزاید، در حالی که برای منافقین کفار و مشرکین نشانه عذاب و بهانه فرار از میدان نبرد است.
بهاء به این طریق هم جان خود را از مهلکه ها نجات داد و هم زمینه را برای گروش مردم راحت طلب فراهم ساخت. قرآن کریم مسلمانان را به خاطر سستی در جهاد مذمت می نماید که چرا چون آیه جهاد نازل می شود همانند کسی که مرگ او را در گرفته، مبهوت می شوید. رهبران فرق ضاله همواره تلاش اصلی را برای حفظ جان به عمل می آورند.
منبع: موسسه فرهنگی قدر ولایت، دست های شیطانی(بررسی عملکرد فرقه ضّاله بهائیت در ایران)، چاپ دوم ۱۳۸۹
[۱] – پیرامون انقلاب اسلامی صفحات ۲۱ و ۲۲
[۲] – بیانات امام خمینی پس از آزادی از زندان در تاریخ ۱۳۴۳/۲/۲۵
[۳] – تاریخ نبیل، صفحات ۱۳۷-۱۴۱
[۴] – همان صفحه ۱۴۱
[۵] – اسر الاثار، اسدالله فاضل مازندرانی، جلد ۱ صفحات ۱۷۹-۱۸۲ به نقل از بهائیت در ایران صفحات ۱۷۵-۱۷۷
[۶] – روضة الصفا، رضاقلی خان هدایت جلد ۱۰ نقل از تاریخ جامع بهائیت صفحات ۱۳۸ و ۱۳۹٨٦
[۷] – ناسخ التواریخ، جلد ۳، صفحه ۱۳۰ به نقل از تاریخ جامع بهائیت، صفحه ۱۳۹
[۸] – – مائده آسمانی، جزوه هفتم، صفحه ۱۳۰
[۹] – اقتدارات، میرزا حسینعلی نوری (بهاء الله)، چاپ سنگی، صفحه ۲۸