بهائیت، یک سازمان سیاسی تمام آمریکایی است.
سازمان سیاسی بهائیت یک سازمان ماهیتا و تماما آمریکایی است، شعبههایش در کشورهای دیگر است. حتی همان شعبه انگلیس که در اوایل قرن بیستم راهاندازی میشود، توسط آمریکاییها راهاندازی شد. محافل آمریکایی تمام شعبههای دیگر بهائیت را راهاندازی کردند و اطلاعات دراین زمینه بهوفور وجود دارد و حتی خود بهائیها این را میگویند اما مورخان ما دائم درباره انگلیس صحبت میکنند و عکس عبدالبها را در کنار پرچم انگلیس درحالی که دارد نشانی دریافت میکند، نماد این وابستگی میدانند. بله ارتباط با انگلیس وجود داشته است، ولی اصالت نداشت؛ آنچه اصالت داشته است ارتباط با جریانها و کانونهای قدرت آمریکایی بوده است.
یکی از خطاهای شناختی درباره بهائیت، سازمان سیاسی بودن آن است. آنها خودشان را یک آیین و دین معرفی میکنند. در ایران و کشورهای اسلامی که ماهیت سیاسی بهائیت را میشناسند، از واژه فرقه استفاده میکنند که از دین درستتر است، اما مفهومی که میتواند حق مطلب را ادا کند، سازمان است.
بهائیت دارای یک نظم اداری کاملا روشن است. آنها کتابهای متعددی با عنوان نظم اداری نوشتهاند و هر فرد بهایی موظف است این کتابها را بخواند و در رفتار سازمانی و اجتماعی خود رعایت کند. یعنی از دوران طفولیت یکی از آموزههایی که بهائیان میآموزند، همین نظم اداری است. در شورای رهبری و رهبران بهائیت هم تصریح شده که ما یک سازمان هستیم و به آن افتخار هم میکنند. همین الان در سخنرانی اعضای بیتالعدل که شورای رهبری بهائیان هستند، میگویند که ما یک سازمان هستیم. ممکن است بگویند سازمان دینی یا مذهبی هستیم، اما چرا ما به آنها سازمان سیاسی میگوییم؟
یک سازمان، وقتی سازمان سیاسی است که به دنبال رسیدن به حکومت یا افزایش قدرت سیاسی خود باشد. قدرت لزوما قدرت سیاسی نیست، میتواند اجتماعی، اقتصادی، ایدئولوژیک، قدرت بسیجکنندگی اجتماعی، رسانه و… باشد. حد اعلای تلاش یک سازمان سیاسی، بهدستگرفتن قدرت سیاسی است.
اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا بهاییها بهدنبال بهدستگرفتن حکومت هستند؟
میگوییم بله. میگویند در کجا؟ میگوییم در رؤیای ایدئولوژیک خود بهدنبال رسیدن به حکومت جهانی هستند اما بهصورت ملموستر میگویند در کشورهایی که جای پای بیشتری داریم مانند ایران میتوانیم این کار را انجام دهیم و قدرت را به دست بگیریم. امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت به مدت ۱۳ سال بهایی بود و در ارتش، سازمانها و ادارات مختلف بهاییها ردههای بالا مسئولیت داشتند. پس بهائیت در این دوران بخش مهمی از حکومت را به دست گرفته بود؛ آنهم بهصورت اتفاقی روی نداده است. آنها بهصورت هدفمند و با حمایت از یکدیگر به قدرت نفوذ کرده و از کانونهای قدرت جهانی هم در این مسیر کمک گرفته بودند. همان زمان به همین هم اکتفا نکردند و اعلام کردند بهدنبال دستیابی به حکومتی هستیم که اسما و رسما بهایی باشد.
منتهی همان زمان هم مشکلاتی داشتند. مشکلاتشان چه بود؟ یکی این بود که حتی حکومت پهلوی با وجود فشاری که از طرف دولتهای آمریکا و اسرائیل برای بهرسمیتشناختن بهائیت به حکومت وارد میشد، از ترس مراجع و جریانهای مذهبی جرأت این کار را نداشت. یکی از بزرگترین مطالبات سازمان بهائیت بهخصوص همزمان با جشنهای ۲۵۰۰ساله، این بود که باید به رسمیت شناخته شود. با وقوع انقلاب اسلامی ضربه بزرگی به روند سیاسی آنها وارد شد، ولی نقطه به نقطه خط حرکت بهائیان برای رسیدن به حکومت را ترسیم کنیم، میبینیم از همان حدود سال ۱۳۰۰ شمسی تا امروز قدمهایشان را به سمت جلو برداشتهاند. این هدف از ابتدا در بین بهائیان مطرح بوده و حتی در محافل داخلی آنان اعلام هم شده است. در تبلیغ رسانهای البته میگفتهاند ما بهدنبال این هستیم که اخلاق الهی را گسترش دهیم! نکته دومی که آنها به آن نیاز داشتهاند این بوده است برای رسیدن به حکومت، عده و عُده خود را افزایش دهند یعنی با نفوذ در توده اجتماعی، اکثریتی را بهدستآورند. لذا سازمان بهائیت اولا بهدنبال کسب قدرت است، ثانیا برای این کار، اقدامات برنامهریزیشده انجام داده، ثالثا برای رسیدن به این هدف جلو هم رفته است که با وقوع انقلاب اسلامی ضربهای خورده و نتوانسته است با سرعتی که داشته، به جلو برود. نکتهای هم در این میان هست و آن اینکه مانند اغلب سازمانهای سیاسی، هدف اصلی این سازمان سیاسی هم در فضای عمومی رسانهای اعلام نمیشود، یعنی در پوشش دیگری فعالیت میکنند کمااینکه سازمان سیاسی بهائیت هم صد و چند سال است در پوشش یک دین به فعالیت مشغول است.
ما در حوزه جامعهشناسی سیاسی به سازمانهای دینی هم که بهدنبال کسب قدرت هستند، سازمان سیاسی میگوییم. فرق سازمانهای سیاسی با احزاب این است که احزاب رسما اعلام میکنند ما بهدنبال دستیافتن به قدرتیم. میخواهیم در انتخاباتها شرکت کنیم، کنگره داریم، شورای مرکزیمان این افراد هستند، دبیرکلمان فلان فرد است، منابع مالیمان اینها هستند. با افتخار میگوید رشد جامعه به داشتن احزاب است و ما هم یک حزبیم اما سازمانهای سیاسی هدفشان را در پوششهای دیگر مخفی میکنند.
آیا پروژه جهانی کردن این سازمان و طرفدار پیدا کردن در اقصی نقاط جهان شکست خورده است یا نه؟
سؤال اصلی همین است. نکته بسیار مهمی که مغفول مانده و یکی از خطاهای شناختی ما درباره بهائیت است، پدیده حکومت واحد جهانی و سیاستهای مرتبط با آن است که کانونهای اصلی قدرت از قرن ۱۹ به دنبال آن بودهاند. اینجا باید نظر را به پارلمان جهانی ادیان در ۱۸۹۳ برگردانیم که در شیکاگو برگزار شد. در حقیقت از اینجاست که پیوند میان جریان جهانی قدرت و بهائیت برقرار میشود، جریانی که پشت آن فراماسونری، تئوسوفیستها و مسیونرهای مذهبی هستند.
نکته مهم این است که باید فراتر از بهائیت به ماجرا توجه کنیم. در حقیقت در این برهه زمانی کسانی که بهدنبال حکومت واحد جهانیاند بهدنبال سیاستگذاریهایی برای تحقق آن هستند. یکی از مؤلفههای آن، زبان واحد است که در آن زمان، زبان اسپرانتو برای زبان واحد جهانی انتخاب شد.
یک مؤلفه دیگر، دین واحد جهانی است. سپتامبر ۱۸۹۳ مصادف با چهارصدمین سالگرد وارد شدن کریستف کلمب به آمریکای شمالی، همایشی برای نشان دادن دستاوردهای آمریکا برگزار شد و پشت آن کانونهای قدرتی بودند که بعد از پشت سر گذاشتن جنگهای داخلی آمریکا به دنبال تعمیم تجربه خودشان به سطح جهان بودند. یعنی دیدند حدود ۵۰ کشور کنار هم جمع شدند و آمریکا را تشکیل دادند، این تجربه قابل تعمیم بود. چند کار باید برای آن انجام میشد. مشکلات شناسایی و زمینه سازیها باید آغاز میشد، چندین هزار نفر از تجار جهان را به این همایش بزرگ و تاریخی دعوت کردند. در دل آن همایش بزرگ، همایشی برگزار شد که به «پارلمان جهانی ادیان» معروف شد که از همان روز ۱۱ سپتامبر کلید خورد و کمتر از۲۰ روز ادامه داشت.
جالب است که روز ۱۱ سپتامبر هم بوده است!
دقیقا چون روزی که کریستف کلمب به آمریکا رسید، روز ۱۱سپتامبر بود و ماجرای ۲۰۰۱ هم به همین دلیل، آن تاریخ برایش انتخاب شد. در این مدت، جلسات محفلی برای سیاستگذاری ادیان در سطح جهان شد. بهائیت ذیل این جریان تعریف میشود. در همان زمان بودیسم جدید را معرفی کردند. قرار شد درباره ادیان سیاستگذاری شود و دستکاری در آنها در دستور کار قرار گرفت. شما میتوانید دین جدید ایجاد کنید، میتوانید اصلاح ژنتیک هم بکنید. اگر مسلمانی، مسیحی نمیشود ایراد ندارد، اسلامش را به انگارههایی که خودمان میخواهیم تغییر میدهیم یا اینکه فرقه جدیدی که وابسته به خودمان است در جامعه رواج میدهیم. در آنجا فردی به نام هِنری جساب که مسیونر صهیون مسیحی است و ۵۳ سال در منطقه شام فعالیت کرد و یکی از نخستین نظریه پردازان صهیون مسیحی است و با بهائیان آشنا بود، نامه و گزارش از وضعیت آنان در منطقه عکا برای همایش میفرستد و کشیش دیگری آن را قرائت میکند. برای نخستین بار کانونهای قدرت و رسانهها شروع میکنند به صحبت درباره بهائیت. این فرد که بیشتر صهیونیست است تا مسیحی، چون خیلی از پروتستانها بیشتر صهیونیست هستند تا مسیحی، چراکه آن اصلاح ژنتیکی که از آن صحبت کردیم قبلا در مسیحیت تست شده بود. به هرحال همین هنری جساب بعدها در مقالهای مینویسد هیأتهای تبشیری ما مسیحیها نمیتوانند در جوامع اسلامی کار چندانی کنند، زیرا مسلمانان میگویند چون که صد آمد نود هم پیش ماست. شما میگویید عیسی مسیح؟ ما خودمان بیشتر و بهتر به حضرت مسیح(ع) اعتقاد و علاقه داریم اما معتقدیم بعد از او پیامبری هم وجود داشته است. به گفته وی هیأتهای تبشیری نه در جوامع سنی و نه در جوامع شیعی، موفقیتی به دست نیاوردند. تأکید او این بود که سرمایهگذاری روی بهائیت جواب میدهد، چراکه بهائیت به عقیده وی، یک آس جدید رو کرده است وچون از جامعه خود مسلمانان آمده است و میگوید من هم پیامبر شما را قبول دارم، آنقدر حساسیت برانگیز نیست.
آن همایش سال ۱۸۹۳ بسیار مهم است. در آن سال در هند حکومت اسلامی مستقر بود، همین جریان، بودیسم را با روایت غربی در هند گسترش و تقابل جامعه بودایی و مسلمان را در آنجا افزایش دادند تا با تضعیف حکومت اسلامی و از بین بردن آن، بودیسم خودشان نه بودیسم هزارههای قبل را جایگزین کردند و اتفاقا برای مقابله با جریانهای دیگر مذهبی همان بودیسم را در غرب هم تبلیغ میکنند. اینچنین است که هند اسلامی به مرور زمان از پیکره جهان اسلام جدا میشود. همان کار را با برگه بهائیت در ایران انجام دادند. یکی از مهمترین پیشنهادهای پارلمان جهانی ادیان که اغلب مسیحیان پروتستان بودند، این بود که مسیحیت را در جهان گسترش دهند، منتها این پیشنهاد برای همه جهان عملی نبود. لذا چند کار را پیگیری کردند،
اول اینکه تا جایی که میشود، هیأتهای تبشیری مسیحیت مخصوصا پروتستانیسم را گسترش دهند،
دوم اینکه آموزههای واحدی را گسترش دهند که تضاد میان ادیان دیگر از جمله اسلام با مسیحیت کمتر شود و آموزههای خودشان را در قالب ادیان دیگر پرورش دهند،
سوم اینکه فرقههای دیگری را که همسو هستند، در جوامع دیگر گسترش دهند. در آنجا تصمیم گیری شده و همه این تصمیمها اجرا هم شده است.
متناسب با شرایط قدمبرداشتن، یکی از ویژگیهای بهائیهاست. پس بدین ترتیب سازمان بهائیت حتی رهبران آمریکایی – یهودی آن ذیل جریان سیاست واحد جهانی تعریف میشوند. بهائیت ایران هم تابعی از بهائیت آمریکا و اسرائیل است. مرکز بهائیت در حیفا در فلسطین اشغالی است اما خیلی از کانونهای قدرت که در اواخر قرن نوزدهم در آمریکا شکل گرفتند، هنوز جای پای خود را در آمریکا حفظ کردهاند. دو پایگاه اصلی بهائیت در آمریکا و فلسطین اشغالی است. تصمیمات در آنجا گرفته میشود، نه در ایران. محفلی که در ایران هست، مجری آن سیاستهاست و نهایتا از وضعیت و محل گزارش میدهد. بهائیت در چهار دهه بعد از انقلاب هم جلو رفته و وضعیت آن با دهه۶۰ قابل مقایسه نیست. بهائیان همیشه نقشههای چندساله داشتهاند؛ گاهی چهار ساله، گاهی شش ساله، گاهی پنج ساله یا ۹ساله یا ۱۰ساله از سال۱۹۹۶ یک برنامه چهار ساله گذاشتند و بعد از آن چهار برنامه پنجساله برای احیای تشکیلات بهائیت در ایران برنامهریزی کردهاند. در حوزههای مختلفی مانند سازمانهای مردمنهاد، حوزههای اقتصادی و صنعتی، حوزه استارتآپی، حوزه رسانه و فرهنگ، حتی نفوذ در حکومت برنامهریزی کردهاند. برای مثال کسانی که بیگدیتاهای برخی سایتهای معروف فعال در حوزه علمی را جمعآوری میکنند، بهائیان هستند. اتفاقا چون استادانشان آمریکاییها هستند، شیوههای مدیریت را آموختهاند و در حال اجرای آنها هستند و از نظر مالی هم مشکل ندارند. الگوها، ایدهها، سرمایه اولیه و کمک آنها را دارند و با گسترش جامعه مدنی که از دهه۷۰ شاهدش بودیم، قدرتشان افزایش پیدا کرده است. فرض کنیم به میزانی از قدرت حکومتت کاسته میشود، به همان میزان آن طرف یعنی جامعه مدنی فربه میشود. در این شرایط ممکن است بگوییم ما NGO راه میاندازیم که فلان وزارتخانه هم متأثر از ما باشد حتی بعضا مدیران را هم ما تأمین کنیم. این اتفاقات افتاده است لذا بهائیت متوقف نشده و فعالیتهایش جلو رفته است. یکی از سازمانهایی که به دنبال فروپاشی است، همین بهائیت بوده و برای همین است که شنیدیم مسئولان بارها گفتهاند در اتفاقات۱۴۰۱ در میان دستگیرشدگان نیروهای بهائیان هم بودند و شدیداً فعالیت میکردند. بهخصوص اینکه بهائیان صد و چند سال است مدعیاند بحث حقوق زنان را پیگیری میکنیم و چون جنبش۱۴۰۱ هم یکی از مسائلش حقوق زنان بود، به صورت جدی فعالیت داشتند.
با این توضیحات مشخص می شود که چرا تشکیلات بهائیت از عکس عبدالبهاء به عنوان پوستر و رهبر اصلی استفاده می کنند، چون تمام تحولات مذکور که ذکر شد در زمان ایشان رخ داده است و ایشان است که ساختار فعلی تشکیلاتی بهائیت را به تقلید از الگوی آمریکایی طرح ریزی کرد و جزئی از پازل غرب برای استحاله کشورهای اسلامی است و باید گفت ساختار تشکیلاتی بهائیت واقعا آمریکایی و عبدالبهائی است.
یعنی می شود گفت ساختار سه ضلعی: تشکیلات و سازمان به سبک آمریکای، صهیونیسم و عبدالبهاء، اصل و اساس سازمان فعلی بهائیت را شکل می دهد.
منبع:
اسماعیلی، حمیدرضا، کتاب سازمان سیاسی بهائیت ۱۹۷۹-۱۸۹۲، انتشارات مطالعات سیاسی، سال ۱۴۰۱