آيت الله حاج شيخ عبدالحسين تهراني «شيخ العراقين»
مورخان (اعم از بهائي و غيربهائي) اتفاق دارند كه عامل اصلي سركوبي فتنه بابيان، و اعدام پيشواي آنان (باب)، شخص اميركبير بوده است. جالب اين است كه، حواريون و ياران با وفاي امير نيز نظير آيتالله حاج شيخ عبدالحسين تهراني (وصي امير)، سخت با بابيه و بهائيه مخالف بودند و در قلع و قمع ريشههاي آن در ايران و عراق اهتمام شايان داشتند و در این موضوع امیر کبیر را مساعدت فراوان اعم از فکری و عملی و …. نمودند. که در این مبحث مطالبی در مورد این عالم وارسته و زمان شناس آیت الله شیخ عبدالحسین تهرانی رحمت الله علیه ارائه می گردد که مشخص می شود مرجعیت فکری- فقهی جناب میرزا تقی خان امیر کبیر بویژه در مبارزه با بابیت( و بعد بهائیت) ایشان بوده است.
عبدالحسین تهرانی شیخ العراقین (درگذشت ۱۲۸۶ق) از فقهای قرن سیزدهم، مورد اعتماد و وصی امیرکبیر، از مبارزین علیه بابیت و بهاییت و نماینده ناصرالدین شاه قاجار در بازسازی عتبات عالیات عراق. او از شاگردان برجسته صاحب جواهر[۱] بود. شیخ عبدالحسین تهرانی معتقد به کارآمدی احکام و قوانین اسلامی در جامعه بود از این رو دعاوی شرعی که به دیوانخانه ارجاع شده بود، از سوی امیرکبیر به وی محول گشت.
علت شهرت به شیخ العراقین: نفوذ کلمه و جایگاه والای علمی و شهرت به خدمات متنوع اجتماعی و دینی و ارتباط نزدیک با حاکمان معاصر خویش در دوکشور ایران و عراق؛ وی را مشهور به شیخ العراقین کرده بود، زیرا در قدیم ایران را به عنوان عراق عجم و عراق را نیز عراق عرب می دانستند و البته در تعیین دقیق محدوده این دو عراق گزارش ها متفاوت است.[۲]
آيت الله حاج شيخ عبدالحسين تهراني «شيخ العراقين» (متوفي ۱۲۸۶ق) از فقيهان نامدار قرن ۱۳ق است كه به دقت نظر، انديشه صائب و همت بلند شهره بود و زمان اقامتش در كربلا جمعي كثير از مردم آنجا از وي تقليد ميكردند. [۱]
وي شاگرد برجسته آيت الله «صاحب جواهر» بود و از ايشان اجازه اجتهاد داشت. [۲] صاحب جواهر، به اجتهاد ۴ تن از شاگردانش تصريح داشت كه يكي از آنها شيخ عبدالحسين بود. [۳] سخن چنين شخصيت سترگي درباره شيخ العراقين، گواه رتبه بلند وي در دانش و درايت ديني است. چنان كه آيتالله ميرزا حسين نوري (محدث نامدار شيعه) او را زبده اعاظم محققين و نخبه افاخم مدققين ميخواند. [۴] .
به نوشته اعتمادالسلطنه (وزير انطباعات عصر ناصري: تهراني «مجتهدي بسيار فاضل و به قبول عامه نايل بود. در دولت عثماني نيز اعتباري» قابل توجه داشت و «حكام عراق عرب او را حرمتي عظيم مينهادند.» [۵]
ناصرالدين شاه نظارت بر كار تعميرات و تأسيسات ايران در عتبات عاليات، از جمله، توسعه صحن مطهر سالار شهيدان عليه السلام، و تعمير بناي آن را، به شيخ العراقين سپرده بود [۶] و «از مراقبت و مواظبت» وي «در تعمير گنبد منور… و نصب خشتهاي طلايي شهر» رضايت تام داشت. [۷] شاه او را در ۱۲۷۴ق براي تعمير صحن مطهر ائمه اطهار در كربلا و كاظمين و سامرا (عليهم السلام) مأمور كرد و او از ۱۲۷۴ تا ۱۲۸۶ (كه در ۲۲ رمضان آن فوت كرد) به اين كار اشتغال داشت. كتابخانه شخصي او در كربلا به علت داشتن نسخههاي نفيس، شهرت داشت. [۸] .
شيخ العراقين، مورد اعتماد و عنايت خاص اميركبير قرار داشت [۹] و امير، كه از گوهرشناسان روزگار بود، علاوه بر ارجاع محاكمات شرعي ديوان به محضرش [۱۰] ، «در مطالب مشكله و امور معضله با او مشورت» ميكرد [۱۱] و حتي براي تعيين نام فرزندان شاه، از استخارههايش مدد ميگرفت. [۱۲]
عباس اقبال، با اشاره به «ارجاع محاكمات» از سوي امير «به محضر جناب… شيخ العراقين»، ميگويد: روز بروز «عقيده او نسبت به جناب شيخ افزون ميگرديد». [۱۳] سپس با نقل داستاني درباره نحوه آشنايي امير با شيخ ميافزايد: پس از آن آشنايي، امير «همواره در ترويج شيخ اقدامات كافي نمود و روز به روز در عقايد او نسبت به شيخ ميافزود تا آن كه محل وثوق امير شد و طرف مشاوره در بعضي از امور مشكله گرديد». [۱۴]
به نوشته فريدون آدميت: در دوران صدارت امير «همه دعاوي كه جنبه شرعي داشت و به ديوانخانه رجوع شده بود، به محضر شيخ عبدالحسين احاله ميگرديد. داوري او قطعي بود.
كنت دوگوبينو نيز از شيخ عبدالحسين به احترام ياد ميكند؛ او را فقيهي بلند پايه و پاكدامن، و خونسرد و با فراست ميشناسد». [۱۵] .
امير حتي وصي خود را شيخ عبدالحسين قرار داد [۱۶] و شيخ نيز، مدرسه و مسجد حاج شيخ عبدالحسين (واقع در بازار تهران) را از ثلث ميراث امير بنيان نهاد. مهدي بامداد ميگويد: «شيخ العراقين از مجتهدين معروف، و به زهد و تقوي و مديريت در كار شهرت زيادي داشت. شادروان… اميركبير با آن نظر دقيقي كه در شناسايي مردم و به ويژه ملاها داشت در بين تمام روحانيون زمان خود، او را وصي خويش قرار داد و شيخ العراقين هم از مال الوصايه امير شهيد، مسجد و مدرسهاي عالي در تهران بنا نهاد كه امروزه به مسجد و مدرسه شيخ عبدالحسين يا مسجد آذربايجانيها معروف ميباشد». [۱۷]
شواهد همچنين حاكي است كه پس از قتل امير، شيخ مباشرت امور خانواده وي را بر عهده داشت. [۱۸] . شيخ عبدالحسين، به كمال و كارآمدي احكام و قوانين اسلامي در جامعه بشري ايمان راسخ داشت و معتقد بود كه «هرگاه مدار دولت و مملكت داري از روي شريعت مطهره باشد… هيچ فتنه و فساد بر نيايد». [۱۹] بر همين اساس، زماني كه ديد «بدعت» باب و بهاء، كيان دين را به خطر افكند، با جديت تام به مبارزه برخاست. قديم ترين اقدام او در اين راه ممانعت از ملاقات باب و مريدانش با محمدشاه قاجار (پدر ناصرالدين شاه) بود كه فرصتي تاريخي براي «اظهار وجود» و «تبليغ» را از آنان گرفت. كنت دوگوبينو، وزير مختار فرانسه در ايران، «حاجي شيخ عبدالحسين كه مردي فقيه و مجتهد و متدين و متقي است، فراست و قضاوتهاي بي طرفانهاش موجب اعتماد همه كس شده و طرف احترام عموم است، به شاه و وزير و بزرگان مملكت گفته بود: آيا در نظر داريد كه به جاي مذهب كنوني، مذهب جديدي كه هنوز نميشناسيد برقرار نماييد؟…» [۲۰] .
روشن است كه براي فقيه تيزبيني چون شيخ العراقين، «بطلان دعاوي باب» ـ با توجه به شواهد و دلايل گوناگون، از آن جمله: «توبه صريح» خود باب بر فراز منبر شيراز، و وجود اغلاط پيش افتاده ادبي در الواح صادره از وي ـ كاملاً واضح بود و آمدن باب و جمعي از مريدانش به پايتخت به عنوان ملاقات با سلطان، بيشتر فرصتي براي «ابراز وجود» و «تبليغات مسلكي» بود. خاصه آنكه، احساس ميشد كه دستهاي مشكوكي از درون حكومت (نظير منوچهر خان معتمدالدوله حاكم اصفهان) با اغراض سياسي در پي تقويت فتنه، و ماهي گرفتن از آب گل آلودند… لذا «هوشمندانه» مانع اجراي اين سناريوي خطرناك گرديد. تهراني در زمان تبعيد بهاء به عراق، و تجمع بابيان در آن سامان، در عراق مي زيست و شاهد فعاليتهاي سوء آنان بود. منابع بهائي تصريح دارند كه بابيان مهاجر، شبها به دزديدن كفش و كلاه و پول و پوشاك زوار شيعه در اماكن مقدسه مي پرداختند [۲۱] و به اعتراف خود حسينعلي بهاء: «در اموال ناس مِن غير اذنٍ تصرف مينمودند و نهب و غارت و سفك دماء را از اعمال حسنه ميشمردند». [۲۲] . علاوه، بين خود بابيها نيز بازار آشوبگري و آدمكشي رونق داشت و به قول خواهر بهاء (عزيه خانم) بهاء نيز در اين فجايع بيدخالت نبود. [۲۳] .
اقدامات شيخ العراقين كينه شديد سران مسلك باب و بهاء، را بر ضد وي بر انگيخته است. حسينعلي بهاء در لوحي كه به نام شيخ صادر كرده سخت به وي تاخته و او را «غافل مرتاب» و عنصري «مكار» ميخواند! [۲۴] و شوقي افندي (نتيجه دختري بهاء، و جانشين عباس افندي) نيز در فحشنامهاي كه با عنوان «لوح قرن» از خود به جا نهاده، كراراً شيخ را با الفاظي چون «شيخ خبيث» [۲۵] و «مردود دارين و مبغوض ثقلين» [۲۶] مورد هتك و شتم قرار داده است.
عبدالحسین تهرانی در تهران به دنیا آمد. از تاریخ تولد وی اطلاع دقیقی در دست نیست. در عین حال برخی تولد وی را ۱۲۲۲ق ذکر کردهاند. او ۲۲ رمضان ۱۲۸۶ق در کاظمین از دنیا رفت و در حرم امام حسین(ع) در اتاقی نزدیک به باب سلطانیه دفن شد[۳]
پاورقي
[۱] براي نمونه ر.ك، اظهارات ابوالقاسم افنان، مورخ بهائي، در عهد اعلي…، ص ۳۸۸ و ۳۹۰؛ مجله «پيام بهائي»، ش ۲۹۶، ژوئيه ۲۰۰۴، «يادداشت ماه».
[۲] معارف الرجال، شيخ محمد حرزالدين، ۲ / ۳۴٫
[۳] الكرام البرره، شيخ آقا بزرگ تهراني،۲ / ۷۱۳؛ معارف الرجال، ۲ / ۳۵٫
[۴] معارف الرجال، ۲ / ۱۱۲٫
[۵] مكتوبات، اعلاميههاي… شهيد شيخ فضلالله نوري، محمد تركمان، ص ۴۴۹٫
[۶] چهل سال تاريخ ايران… (المآثر و الاَّثار)، به كوشش ايرج افشار، ۱ / ۱۸۹٫ درباره شيخ عبدالحسين، همچنين، ر.ك، ريحانه الادب، علامه خياباني، ۳ / ۳۲۹٫
[۷] ريحانه الادب، ۳ / ۳۲۹ و نيز: معارف الرجال، ۲ / ۳۵٫
[۸] روزنامه ناصرالدين شاه به خراسان، علينقي حكيم الممالك، ص ۴۷۰٫
[۹] نامههاي امير كبير به انضمام رساله نوادر الامير، تدوين سيد علي آلداود، ص ۳۱۶٫ [
[۱۰] بامداد به «ارادت» ميرزا تقي خان اميركبير نسبت به شيخ تصريح دارد (شرح حال رجال ايران، ۶ / ۹۴).
[۱۱] اميركبير و ايران، آدميت، ص ۳۰۸ و ۳۴۳٫
[۱۲] نوادرالامير، شيخ المشايخ امير معزي، صص ۳۱۶-۳۱۵٫
[۱۳] ر.ك، اسناد و نامههاي اميركبير، همان، ص ۸۲٫
[۱۴] ميرزا تقي خان اميركبير، ص ۱۶۸٫
[۱۵] همان، صص ۱۷۱-۱۶۸٫
[۱۶] امير كبير و ايران، ص ۳۰۸٫ نيز ر.ك، ص ۳۴۳ و ۱۰۳٫
[۱۷] همان، ص ۳۰۸؛ ميرزا تقي خان اميركبير، ص ۱۶۸ و ۳۶۸٫
[۱۸] شرح حال رجال ايران…، ۲ / ۲۴۴ -۲۴۳٫ نيز ر.ك، همان: ۶ / ۹۴ و ۱ / ۲۲۱ -۲۲۰؛ چهل سال تاريخ ايران…، ۱ / ۱۸۹؛ مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان، به كوشش كريم اصفهانيان، ۲ / ۳۶۷ -۳۶۶٫
[۱۹] ميرزا تقي خان امير كبير، صص ۳۷۴-۳۷۳، نامه مادر امير. همچنين براي مشاهده وقفنامهاي از مادر امير كه در آن از شيخ العراقين ياد شده ر.ك، گنجينه اسناد، سال ۳، دفتر ۲ و ۳، صص ۱۱۱-۱۰۷٫
[۲۰] انديشه ترقي…، فريدون آدميت، ص ۱۰۳٫
[۲۱] سياستگران دوره قاجار، خان ملك ساساني، چاپ آل داود، صص ۳۴۴- ۳۴۵٫
[۲۲] قرن بديع، شوقي افندي، ۲ / ۱۰۷ -۱۰۶٫
[۲۳] مائده آسماني، اشراق خاوري، تهران ۱۳۲۷ش، ۷ / ۱۳۰٫
[۲۴] داستانهايي از حيات عنصري جمال اقدس الهي، علي اكبر فروتن، موسسه ملي مطبوعات امري، ۱۳۴ بديع، ص ۱۷؛ عهد اعلي…، ص ۵۱۴٫
[۲۵] براي نوشته بهاء ر.ك، همان، ص ۵۶۸ و نيز ص ۵۱۵٫
[۱] – محمدحسن شریف اصفهانی یا محمدحسن نجفی (۱۲۰۲-۱۲۶۶ق) معروف به صاحب جواهر از فقهای شیعه در قرن سیزدهم قمری در نجف بود. مهمترین اثر او کتاب جواهر الکلام است و از این جهت در میان بزرگان شیعه به صاحب جواهر شهرت دارد. وی از شاگردان سید محمدجواد عاملی صاحب مفتاح الکرامه و جعفر کاشفالغطاء بود و درس وی پس از شریف العلماء مازندرانی، از مهمترین دروس حوزه نجف به شمار میآمد. به توصیه او، شیخ انصاری، زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده گرفت
[۲] – «علت شهرت شیخ عبدالحسین تهرانی به شیخ العراقین»، پایگاه معرفی شیخ عبدالحسین تهرانی؛ «سیری در زندگینامه عالم واقف شیخ عبدالحسین تهرانی»، وبلاگ جلوه ولایت.
[۳] – مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۱۳۲۴ش، ج۳، ص۳۲۹؛ سبحانی، موسوعه طبقات الفقهاء، ۱۴۱۸ق، ج۱۳، ص۲۳۶.