کد خبر:13535
پ
falsafi
بهائیت در ایران

حجت الاسلام فلسفی و بهائیت

حجت الاسلام محمدتقی فلسفی واعظ مشهور به سال ۱۲۸۶ شمسی در تهران متولد شد. در ۶ سالگی به دبستان توفیق رفت و به تحصیل صرف و نحو و مقدمات علوم دینی پرداخت و با پافشاری و اصرار مادر  به منبر روی آورد. (۱) خود در این باره می گوید: «چون مادرم عاشق ابا عبدالله الحسین […]

حجت الاسلام محمدتقی فلسفی واعظ مشهور به سال ۱۲۸۶ شمسی در تهران متولد شد. در ۶ سالگی به دبستان توفیق رفت و به تحصیل صرف و نحو و مقدمات علوم دینی پرداخت و با پافشاری و اصرار مادر  به منبر روی آورد. (۱)

خود در این باره می گوید: «چون مادرم عاشق ابا عبدالله الحسین بود به آرزوی خویش رسید و مرا در مسیر خطابه و منبر قرار داد(۲)

همزمان با نظارت شدید پدر به تحصیل درس پرداخت و ۲ روز در هفته را به منبر می رفت. اولین منبر را در سن ۱۶ ۱۵ سالگی در مسجد فیلسوفها و در وصف مولا علی آغاز کرد.(۳)

پدر وی آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی متولد رامسر با بزرگانی چون مرحوم سیدحسن مدرس و مرحوم آیت الله کاشانی مرتبط بود. همچنین در غائله انجمن های ایالتی و ولایتی وارد مبارزه با دولت شد و مادر وی طوبی خانم دختر مرحوم ابوالحسن تاجر اصفهانی ساکن تهران بود(۴).

حجت الاسلام فلسفی در ۲۴-۲۳ سالگی با دختر عموی خویش ازدواج نمود(۵).

فلسفی اولین تجربه سیاسی خود را در راستای شعار قلابی جمهوریت که توسط رضاخان سرداده شده بود، مرور کرد و همراه پدر و عمو در تحصن میدان بهارستان به رهبری آیت الله مدرس شرکت داشت. به رغم فشار مأموران رضاخان با کسب جواز عمامه از مرحوم آقا شیخ حسین یزدی دومین رویارویی سیاسی خود را با نظام رضاخان تجربه نمود و با اخذ جواز از قیچی شدن لباس و عبا و پاره شدن عمامه جلوگیری کرد.(۶)

شبی از شبهای سال ۱۳۱۶ شمسی و در منبر با اشاره به حادثه مسجد گوهر شاد ممنوع المنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم گردید. لیکن پس از ۳ سال با آغاز جنگ جهانی دوم و عزل رضاخان از ممنوعیت خارج شد(۷).

فلسفی با شکل گیری حزب توده در ایران و درک ضرورت مبارزه با این انحراف به مبارزه با این گروه وابسته پرداخت. لذا توده ایها از وی کینه شدیدی به دل داشتند و در همان دوران بود که چندین بار توسط حزب توده مورد سوء قصد قرار گرفت. (۸)

وی به دستور آیت الله کاشانی ۱۳ روز پس از تشکیل دولت غاصب اسرائیل در مسجد شاه مردم را به اعتراض علیه اسرائیل فراخواند(۹).

از مهم ترین مبارزه وی در دهه ۲۰ و ۳۰ شمسی می توان به :

  • جلوگیری از تخریب مسجد مادر شاه و ساخت مسجد ارک.
  • الزامی کردن دروس تعلیماتی دینی
  • و از همه مهمتر مبارزه با بهائیت اشاره کرد. وی در ماه مبارک رمضان سال ۳۲ شمسی به افشاگری علیه بهائیت پرداخت خود در این خصوص می گوید:

«در سخنرانی ماه مبارک رمضان … راجع به بهائیت و موقعیت آنها در ایران صحبت کردم. فردای آن روز علم که وزیر کشور بود تلفنی به من هشدار داد که آقای فلسفی من اجازه نمی دهم که درباره بهائیها این چنین صحبت کنید و امنیت را مختل نمائید و موجب خونریزی شوید. به او گفتم مؤدب سخن بگوئید والا گوشی تلفن را می گذارم، او هم لحن صحبت را عوض کرد. من گفتم با لحنی جدی به مسلمانان می گویم هدف من آشکار ساختن گمراهی بهائیها است. مبادا مسلمانی دست تجاوز بگشاید و بر روی یک بهائی سیلی بزند و اینکه موجب قتل و خونریزی گردید»(۱۰)

سخنرانی علیه بهائیها در مسجد شاه و پخش آن از رادیو، موج عجیبی در مملکت ایجاد کرد و مردمی که از دست آن فرقه ضاله ستم دیده بودند به هیجان آمدند.

حجت الاسلام فلسفی می گوید: «برایم نقل کردند که در آن ایام حسین علا نخست وزیر جدید برای معالجه به اروپا رفته بود به شاه تلگراف زده و گفته بود که عکس العمل مبارزه با بهائیان در اروپا خوب نیست، زیرا غریبها اعتراض می کنند و می گویند در ایران آزادی نیست».

در ادامه فلسفی می گوید:

«روزی در نیمه ماه رمضان از طرف سرتیپ تیمور بختیار و سرلشگر علوی مقدم به من هشدار دادند که اعلیحضرت امر فرمودند که به شما ابلاغ کنیم از ضدیت و سخنرانی علیه بهائیت دست بردارید….»

با این احوال فلسفی این هشدارها را مورد توجه قرار نداد و چنانکه خودشان می گوید:

«خلاصه ما به مخالفتمان با بهائیها ادامه دادیم. از طرف دیگر تعدادی از نمایندگان مجلس طرحی را آماده کردند که به موجب آن این فرقه غیر قانونی اعلام شود و پیروان آن از ادارات اخراج شوند» (۱۱)

فعالیت فرقه بهائی توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال می شد. ولی بهائیها بعد از حملات حجت الاسلام فلسفی و دستور شاه مبنی بر تخریب حظيرة القدس مرکز بهائیان در ایران[۱]، احساس خطر کردند و در پی آن ایادی، پزشک مخصوص شاه مدتی از ایران خارج شد. بهائیت جهانی این تصور را داشت که ایران ارض موعود بهائیان به حساب می آید. (۱۲)

در نهایت آیت الله فلسفی می گوید:

«نتیجه مقاومت من تا پایان رمضان سال ۳۴ راجع به بهائی ها این شد که شاه از من خشمگین شود و لذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیام های آیت الله بروجردی قطع گردید، بلکه از سوی امام جمعه تهران دیگر برای سخنرانی دعوت نشدم و پخش سخنرانی هایم از رادیو ممنوع شد».

می توان گفت با اینکه بهائیت در طول این سالها ضربه خورد، ولی آنچه آنها را از بین برد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بود.(۱۳) از دیدگاه امام، فرقه بهانی یک گرایش مذهبی نبود بلکه یک حزب سیاسی بود که در گذشته مزدور و جاسوس انگلیس بوده است(۱۴).

آیت الله فلسفی در طول مبارزات خود مردم را به افشای چهره رژیم آشنا کرد و از یاران امام(رحمت الله علیه) محسوب می شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز علیرغم کهولت سن همچنان در سنگر تبلیغ به ادای وظیفه مشغول بود و در سال ۱۳۷۷ در سن ۹۳ سالگی در اثر کسالت به جوار رحمت حق شتافت(۱۵).

وی در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری به خاک سپرده شد. از ایشان تألیفات بسیاری در زمینه های گوناگون روانشناسی، دینی برجای مانده که علاوه بر آنها تعدادی مقاله و سخنرانی نیز از ایشان در کتاب اسرار خلقت به چاپ رسیده است. (۱۶).

 

 

پی نوشت:

۱ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، زبان گویای اسلام، ج ۹، ۱۳۷۸، ص یازده

۲- همان، ص ۱۳.

۳- همان، ص ۱۱ .

۴-همان، ص ۱۱.

۵- همان، ص ۱۳.

۶- همان، من ١٤.

۷-همان، ص ۱۵ .

۸-همان، ص ۱۵ .

۹- مرکز اسناد تاریخ اسلامی خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ۱۳۷۱، ص ۱۹۰

۱۰ – همان، ص ۱۹۳-۱۹۰

۱۱- همان، ص ۱۹۷.

۱۲- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی اطلاعات، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ۱۳۷۰، ص ۱۳۷۴

۱۳- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ١۹٩-١٩٦

۱۴- روزنامه جمهوری اسلامی، فروردین ۱۳۸۴، ش ٧٤٥٧، ص ١٢

۱۵ – حسین خادمی، یاران امام به روایت استاد، مرکز استاد انقلاب اسلامی، ج ۱۹، ص ۱۸۵

۱۶- زبان گویای اسلام، ص ۲۵

[۱]درسال ۱۳۳۲ (ش)، با اراده و تأیید مرجع اعلای وقت زنده‌یاد آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی در ماه مبارک رمضان، به ایراد سخنرانی‌هایی روشنگر در بازشناسی ماهیت فرقه بهائیت دست زد. این سخنرانی‌ها که در مسجد امام خمینی بازار تهران (شاه سابق) ایراد و در رادیوی سراسری نیز پخش می‌شد، در کشور موجی بزرگ آفرید و همگان را با خطر این نحله آشنا ساخت. اینک در سالروز این رویداد تاریخی، به بازخوانی روایت و تحلیل برخی عالمان نامدار معاصر در این باره پرداخته‌ایم. امید آنکه مقبول افتد.

آغاز و انجام یک مواجهه تاریخی

بی‌تردید ایراد سخنرانی‌های نقادانه زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی در رمضان ۱۳۳۴، بستر‌هایی داشت که از پیش مهیا گشته بود. مورخ نامدار حجت‌الاسلام و المسلمین استاد علی دوانی درباره نقش آیت‌الله العظمی بروجردی در ایجاد این زمینه‌ها چنین نگاشته است:

«مرحوم آیت‌الله بروجردی، بار‌ها به شاه دستور داده بود که جلسات بهایی‌ها را رسماً تعطیل و آن‌ها را از ادارات و پست‌های دولتی طرد کند. شاه هم به مرحوم آیت‌الله بروجردی وعده داده بود که در وقت مناسب اقدام خواهم کرد. ما هم کم و بیش اطلاع پیدا می‌کردیم، تا اینکه سال ۱۳۳۴ فرا رسید و به خاطر اصرار‌های آقای بروجردی، شاه اعلام کرد که بهترین راه برای الغای بهایی‌گری این است که آقای فلسفی در سخنرانی‌های خود این فرقه را به مردم بشناساند و به دنبال آن، دولت، غیرقانونی بودن این گروه را اعلام بکند. مرحوم آیت‌الله بروجردی هم، قبل از ماه مبارک رمضان، آقای فلسفی را خواست و ماجرا را گفت. ایشان هم چند جلسه مفصلاً درباره بهایی‌گری صحبت کرد. در آن سال آقای فلسفی در مسجد امام خمینی (مسجد شاه سابق) سخنرانی می‌کرد، که به طور مستقیم از رادیو پخش می‌شد. خود من هم در تجریش منبر می‌رفتم و شاهد بودم که مردم در مغازه‌ها جمع می‌شدند و به رادیو گوش می‌دادند. به‌تدریج کار بالا گرفت. نخست وزیر وقت حسین علا بود. می‌گفتند خود او هم بابی ازلی است. در آن موقع به خارج رفته بود. بعد‌ها شنیدم که از آنجا به شاه اطلاع داده بود که بهایی‌ها در اینجا به تکاپو افتاده‌اند. از یک طرف نهرو، از یک طرف زن روزولت و از یک طرف چرچیل را واسطه قرار داده‌اند. فشار می‌آوردند که به شاه بگویید این کار بر خلاف آزادی و دموکراسی است! شاه هم که نوکر آن‌ها بود و به جوّ دنیای خارج نگاه می‌کرد، به آقای فلسفی سفارش کرد که فعلاً کوتاه بیاید تا بعد از ماه رمضان. بعد از ماه رمضان، آقای بروجردی آن‌ها را خواست که «چه شد؟» شاه گفته بود که «چنین و چنان شده و ما در برابر مجامع جهانی نمی‌توانیم کاری بکنیم، بماند برای وقت دیگر.» مرحوم آیت‌الله بروجردی هم فرموده بود: «کار باید یکسره بشود، چرا گفتید و حالا جلوگیری می‌کنید؟» و از اینجا دیگر رابطه آیت‌الله بروجردی و شاه به هم خورد. یعنی شاه تا آن زمان، گاهی از فرصت استفاده می‌کرد و پیش آقا می‌آمد، ولی بر سر قضیه بهایی‌ها آقا فرمود: «به شاه بگویید که دیگر اینجا نیاید، من نمی‌پذیرم!» واقعه ماه رمضان تمام شد و روز عید غدیر فرا رسیده بود. در آن روز، به منزل آیت‌الله بروجردی رفته بودم. معمولاً در اعیاد و جشن‌ها، مردم از سراسر ایران برای دستبوسی آقا به قم می‌آمدند. آن روز، جمعیت زیادی آمده بود. آقا هم به یکی از ستون‌های منزل تکیه داده بود. مردم هم از دو طرف می‌آمدند و دست آقا را می‌بوسیدند. من روبه‌روی آقا ایستاده بودم. یکدفعه دیدم سپهبد تیمور بختیار با لباس رسمی وارد شد. سرهنگ مولوی (رئیس ژندارمری قم) نیز همراه او بود. بختیار نمی‌بایست در آن جمع آمده و می‌بایست لباس معمولی می‌پوشید. [به] گمانم او خیال کرده بود که اگر با آن مدال‌ها و قیافه کذایی بیاید، مرحوم آیت‌الله بروجردی تحت تأثیر واقع می‌شود! آقا هم می‌دانست که آمدن شخصیت مهمی از مقامات، درباره بهایی‌گری است، چون قبلاً فرموده بود که دیگر کسی نیاید. خلاصه، وقتی بختیار با عده‌ای از مأموران وارد شد، مردم کوچه راه دادند و این‌ها از همان سمتی که ما بودیم، آمدند و دور زدند و از پله‌ها بالا رفتند. آیت‌الله بروجردی هم نگاهی کرد و دید یک فرد نظامی دارد می‌آید. آنجایی که آقا نشسته بود، یک پله بود. بختیار وارد شد و کلاهش را برداشت و دو زانو نشست و دست آقا را بوسید. در این هنگام، یکی از اطرافیان آقا (میرزا ابوالحسن شیرازی) تیمسار بختیار را معرفی کرد و گفت که از طرف اعلیحضرت آمده است. ما از دور مشاهده می‌کردیم. دیدیم تا معرفی کردند، آقا سخت برآشفت و عصبانی شد و روی خود را برگرداند به طرف مردم و اصلاً به بختیار نگاه نکرد. بختیار هم که اوضاع را نامساعد دید، عقب رفت و روی آن پله کوتاه نشست. آقا به خیال اینکه بختیار رفته، برگشت و نگاهی کرد. دید که تیمسار به جای اینکه چهار زانو یا دو زانو بنشیند، روی آن پله و پشت سر آقا نشسته و پایش را دراز کرده است! آقا در اینجا تشری به بختیار زد که ما با آن جمعیت کذایی و صدای مداح و هلهله مردم، فقط فریاد آقا را شنیدیم. بختیار طوری ناراحت شد که بلند شد و آمد چهارزانو جلوی آقا نشست. بعد، آقا اشاره کرد که بلند شوید و بروید. بختیار هم رفت. بعد‌ها نقل شد که بختیار تقاضای وقت خصوصی کرده و آقا پرسیدند: «برای چه؟» گفته بود: «در مورد بهاییت!» آقا فرموده بود که «من دیگر دخالت نمی‌کنم اگر عملی انجام دادید که خوب، و الا دیگر اینجا نیایید و کسی را هم نفرستید.»

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please