کد خبر:13613
پ
eghva
بهائیت در ایران

عضو گیری اغواگرانه تشکیلات بهائیت- بخش دوم

کارشناسان برای ارزیابی مخرب بودن فرقه ها مدلها و فاکتورهای مختلفی ارائه می دهند. به عنوان مثال، خانم “مارگارت تالر سینگر” در مورد معیار ارزیابی مخرب بودن چنین گروه هایی به سه فاکتور عمده اشاره می کند(۱). “استیون حسن”، از کارشناسان و روانشناسان مطرح فرقه نیز درباره معیار ارزیابی چنین گروه ها و فرقه هایی […]

کارشناسان برای ارزیابی مخرب بودن فرقه ها مدلها و فاکتورهای مختلفی ارائه می دهند. به عنوان مثال، خانم “مارگارت تالر سینگر” در مورد معیار ارزیابی مخرب بودن چنین گروه هایی به سه فاکتور عمده اشاره می کند(۱). “استیون حسن”، از کارشناسان و روانشناسان مطرح فرقه نیز درباره معیار ارزیابی چنین گروه ها و فرقه هایی معتقد است «مدل ارزیابی مخرب بودن یک گروه و تشکیلات وجود سه معیار اصلی در این زمینه است؛ سرکرده خود انتصابی، ایجاد نرم افزار فکری و نصب آن در ذهن اعضاء و عضویت فریبکارانه (مجاب سازی همانگ شده).  با آزمایش در این سه حوزه شما قادر خواهید بود ظرف مدت کوتاهی تشخیص دهید که یک گروه خاص پتانسیل یک فرقه مخرب بودن را دارد یا خیر؟»(۲)

بنابراین یکی از فاکتورهایی که مخرب بودن یک تشکیلات و گروه را مشخص می کند عضو گیری فریبنده است. در بیان تفاوت فرقه ها با گروه های مشروع این که «فرقه ها در عضو گیری افراد را فریب می دهند ولی سازمان در عضوگیری تظاهر نمی کند و در خصوص واقعیت عضوگیری و میزان تعهدات و اعمالی که انتظار می رود اعضا انجام دهند، توضیحات لازم را ارائه می کند. کسی که عضو یک فرقه می شود اغلب در یک فعالیت فرقه ای شرکت می کند، سپس مجاب می شود تا برای مدتی در فرقه بماند، اما به زودی پی می برد که برای تمام عمرش به فرقه پیوسته است»(۳).

بخش دوم

تشکیلات بهائیت در کنار شگرد سفسطه گری، ایجاد شبهه و وعده های مالی برای جذابیت بیشتر از عضو گیرهای غیر همجنس استفاده می کند. جهانگیری در این باره می گوید«… دامنه فساد دختران بهائی تا جایی رسیده که محفل از آنها به عنوان طعمه برای جذب جوانان مسلمان با گرفتن نقطه ضعف استفاده می کند»(۲۲).

بعد از ارتباط عضوگیر با یک فرد، وی پیشنهادی مثل رساندن به خانه، دعوت به یک سخنرانی شام و مراسم انحرافی فرقه و…. می دهد. اما چرا فرد این دعوت را می پذیرد؟

خانم کرمی در مورد پیشنهاد به وی برای شرکت در جلسات تشکیلات می گوید:« کم کم رابطه ما هم کلاسی اش سمیع زیاد شد .هر روز با هم قرار می گذاشتیم، صحبت می کردیم، پیامک می دادیم. وقتی توانست اعتماد مرا به خود جلب کند، گفت که بهائی است و از آن پس دیگر محور حرف هایمان در مورد بهائیت و جامعه بهایی بود. خانواده خود را در جریان رابطه مان قرار داد و کم کم مرا به جمع خانواده خود برد و با خانواده اش آشنا شدم. آن اوایل فکر می کردم چه بردی کردم که با چنین خانواده ای آشنا شدم که یک خانواده عادی از جامعه بهائی نیستند. برای آنها نیز بسیار مهم بود که یک”محب” به جامعه بهائی معرفی کنند. بعدها فهمیدم که در این میان چه ضرری کرده ام!»(۲۳).

اعضایی که از فرقه ها خارج می شوند درباره تجربه خود در شرکت در جلسات فرقه می گویند: «من بار اول حرف آنها را قبول کردم، آنها افراد خیلی خوبی به نظر می رسیدند، اصلاً تصور نمی کردم که از طرف یک فرقه باشند. وقتی فهمیدم که دیگر دیرشده بود و میان من و فرقه قفل روحی روانی و ذهنی خورده بود.

بعضی فکر می کنند برای پیوستن به فرقه حتماً باید بحث و گفتگوهای فکری کنند یا فرقه، فرد را با موعظه های اعتقادی طولانی و بحث های مفصل جذب می کند. در حالی که فرقه ها با حرکتی نرم و تحت پوشش هایی جذاب فرد را به گونه ای وارد خود می کنند که تصورش هم آسان نیست.

وقتی فرد در جریان عضو گیری وارد جلسات تشکیلات بهائیت می شود مورد بمباران محبت قرار می گیرد و با نفوذی که بر

وی اعمال می شود برای پذیرفتن عضویت در فرقه مجاب می شود.

ادیب مسعودی درباره بمباران محبت توسط اعضای فرقه می گوید:« به من هم گفتند عمامه ات را بگذار، من از روی فقر و فاقه با لباسی پاره و یک جفت گیوه آمدم تهران و رفتم در خانه احمد مطلق و دیدم که انگار آنها منتظر بودند. یک مرتبه در باز شد و در حدود ۱۰ زن و دختر زیبا مرا بغل کردند و پای مرا می بوسیدند و می گفتند ابراهیم خلیل آمده، موسی کلیم آمده، جبرئیل روح الامین آمده، من می گفتم الهی اینها چه هستند؟ قبلا هیچ کس به من اعتنا نمی کرد، حتی پیرزن ها از من گریزان بودند. حالا این دخترهای زیبا مرا بغل کرده و می بوسندا حقیقت که خوشم می آمد، ولی من هرگز و هیچ وقت اهل فسق و فجور نبودم. آخوندهای دیگر که می آمدند، کاری می کردند که شیطان شرمش می آمد ولى الحمد لله رب العالمين هیچ کار خلافی از من سر نزد ما را بردند و شستشو کردند و حمام بردند و با مشک و گلاب شستند و ا…ابهی می کردند و این تکبیرشان بود. به من خیلی احترام گذاشتند. یک دفعه بزرگان بهائی مثل احمد یزدانی، عباس علوی، عبدالحمید اشراق خاوری عبدالکریم آبادی (که دکتر شاه بود )و دیگر بزرگان جمع شدند، آنها پای مرا می بوسیدند. عبدالکریم اَیادی ملعون که به خدا هم اعتقادنداشت گفت پایش را بشویید و هر کدام استکانی از آب پای من خوردند می گفتند این تبرک است!»(۲۴).

در ادامه فرد آماده تغییرات مورد نظر فرقه و اتخاذ هویت مجازی آن شده و برای مبلغ شدن و سایر سوء استفاده های فرقه تحت آموزش هایی خاص قرار می گیرد.

ادیب مسعودی درباره دروغ های فرقه در ادامه جذبش می گوید: «مدتی کلاس ایقان برای من تشکیل دادند و بعد گفتند که معمم شو تا تو را ببریم در شهرها بگردانیم. مرا نایب و جانشین آیت الله بروجردی میخواندند در حالی که من یک روضه خوان ساده بودم….. قبل از آن مرا از محفل ملی خواستند. سرهنگ شاهقلی ملعون در رأس کار بود، ولی احمد مطلق با من آمد. گفت هر چه گفتند بگو بله، همین جور است. نگویی نه، انکار نکنی که بدبخت میشوی. مرا بردند و سرهنگ شاهقلی دست در گردن من انداخت و گفت: چقدر زحمت کشیدی در این راه، چقدر رنج کشیدی در این راه . گفتم جناب سرهنگ شاهقلی من زحمت و رنج کشیده ام ولی نه در این راه در این راه نبوده. گفت: تو مگر در آن دهی که بودی نرفتی در مسجد ۲۵ هزار نفر در پای منبرت بودند، خواب دیدی شب که حضرت عبدالبهاء به خوابت آمد و گفت بیدار شو که وقت می گذرد با سر پا زد به متکای تو و تو رفتی مسجد و سخنرانی کردی در آن مسجد ۱۵۰ نفر ایمان آوردند؟ گفتم: «جناب سرهنگ شما شاید مرا به جای دیگری گرفتید یا دیگری را به جای من گرفتید. کی من چنین کاری کردم ؟ آن ده شاید همه اش ۱۰۰ نفر هم جمعیت نداشت. اصلا مسجد هم نداشت. مسجد خرابه ای داشت که متروک شده بود. کی کسی پای منبر من بود؟ کی من چنین جرئتی داشتم که بروم آنجا. گفت: چرا آن محمود زد با چماق پای تو را شکست. گفتم جناب سرهنگ پای من در چهار سالگی شکسته، من کی محمود را می شناختم؟ احمد زد به پهلوی من و گفت: بدبخت بگو بله، اگر از اینجا رانده شوی کجا می روی؟ من هم گفتم: بله جناب سرهنگ همه اینها صحیح است. گفت: دو میلیون مال تو را به غارت برده است. هزار گوسفند داشتی به غارت بردند. در حالی که من یک بز هم نداشتم. خواستم بگویم نه، احمد گفت بگو بله .گفتم بله به غارت بردند. هر چه دروغ بود به ناف ما بستند. گفتند تو میخواستی بعد از آقای بروجردی، مرجع شیعیان جهان شوی من یک روضه خوان بیچاره بودم که از روی کتاب جوهری و مانند آن روضه می خواندم. گفت نه این حرف ها چیست؟ گفت در محضر درس تو ۲۰۰ نفر طلبه درس میخواندند در حالی که چنین چیزی نبود من محضر درسی نداشتم هر چه من انکار می کردم، آنها اصرار… بالاخره از ترس به همه این دروغ ها اقرار کردم»(۲۵).

در طول همه این تغییرات فرد از نفوذ فرقه و آنچه بر سرش می آید در یک حالت نا آگاهی بسر می برد و آنقدر از سوی فرقه کار و فعالیت های مختلف به او سپرده می شود که هیچ فرصتی برای فکر کردن نخواهد داشت. در تشکیلات بهائیت هم در کنار این فشارها فرد با گرفتن مسئولیت های مختلف و انجام فعالیت های تبلیغی، پس از مدتی آماده تسجیل شدن و گفتن مهر تأیید به عوان یک بهائی می شود.

با این وجود باید اذعان کرد بهائیت به سبب محتوای پوچ و بی اساسش در فرآیند جذب چندان موفق نیست. بهزاد جهانگیری در این باره می گوید: «… اگر بهائیت برحق بود باید طیف وسیعی از مردم دنیا به ویژه مسلمانان به آن می پیوستند و نیازی به این همه تبلیغ نبود در حالی که همه شما می دانید که تشکیلات حاضر است پول هم خرج کند تا حتی یک فرد شرور بهائی شود. آیا فکر کرده اید چرا رشد بهائیت در طول یکصد سال گذشته اینقدر اندک بوده است؟ ….»(۲۶).

فضل …. مهتدی صبحی هم درباره عدم موفقیت این فرقه در جذب افراد می گوید:«در حیفا و عکا نزدیک به ۵۰ خانواده بهائی وجود داشت که همه ایرانی بودند. از مردم آن سرزمین حتی یک نفر هم بهائی نشده بود جز نیرنگ بازی به اسم جمیل که به گویش فارسی سخن می گفت، اما مشخص نشد که از چه نژادی است…(۲۷).

بهره گیری از تاکتیک عضو گیری فریبنده در اکثر فرقه ها به چشم می خورد. “مریم سنجابی” یکی از اعضای جداشده فرقه منافقین در مورد چگونگی جذب افراد به این گروهک می گوید:

«ستادی به نام “ستاد داخلی” در سازمان وجود داشت. اعضای این ستاد به هر نحو ممکن با ایران تماس می گرفتند و تلاش می کردند افراد را جذب کنند. افرادی که به دنبال کار یا ماجراجویی بودند یا اعتراضاتی نسبت به سیستم حکومتی ایران داشتند، جذب سازمان می شدند. آنجا به هیچ عنوان در مورد وضعیت واقعی اردوگاه اشرف سخنی ذکر نمی شد و با تبلیغات دروغین تلاش می کردند هوادار جذب کنند تا اگر توانستند به اشرف بفرستند و گرنه در اروپا برای سازمان کار کنند و اگر این نیز میسر نمی شد به عنوان هوادار سازمان در تجمعات شرکت کنند»(۲۸).

محمود دشتستانی، یکی دیگر از قربانیان فرقه منافقین است که بعد از سالها اسارت موفق به خروج شد. او حرفها و تجربیات تلخی از آن دوران دارد. محمود، نوجوانی ۱۶ ساله بود که هنگام تردد در جاده آبادان – ماهشهر به اسارت عراقی ها درآمد و در سال ۶۸ بعد از حدود ۱۰ سال اسارت با پیشنهاد بازگشت به ایران از سوی منافقین مواجه شد. او به گمان آزادی آن را پذیرفت، اما در واقع از چاله در آمده و به چاه افتاد. وی درباره نحوه فریب خوردن خود در مرحله عضو گیری توسط این فرقه می گوید.

«اواخر دوره اسارت یعنی بعد از قبول قطعنامه از سوی دو طرف جنگ، تبلیغات وسیعی درباره فواید و مواهب پیوستن به فرقه منافقین و به اصطلاح ارتش آزادی بخش در اردوگاههای اسرا می شد و منافقین این موضوع را به شدت در تلویزیون خودشان هم تبلیغ می کردند. یکبار یکی از نمایندگان منافقین به اردوگاه ما آمد و با توجه به اینکه ما در اسارت، اطلاع و خبر دقیقی از اوضاع و احوال بین المللی و وضعیت داخل کشور نداشتیم به ما وعده های شیرینی داد که اگر به ما بپیوندید تسهیلات خوبی برای شما فراهم می کنیم و راحت تر شما را به ایران باز می گردانیم. از سوی دیگر، اگر شما در اردوگاه های عراقی بمانید هیچ تضمینی برای آزادی سریعتان وجود ندارد، چراکه مشخص نیست مبادله اسرای ایران و عراق چقدر و تا چه زمانی به طول بینجامد. به این ترتیب تحت فشاری که آن موقع در اردوگاه های نگهداری اسرا وجود داشت و به سبب بی اطلاعی از اوضاع، من و بسیاری دیگر از اسرا وادار به پذیرش این پیشنهاد شدیم ما به اشرف پیوستیم و امیدوار بودیم که در نهایت بعد از گذشت دو ماه با تسهیلات و امکاناتی که منافقین برایمان فراهم می کنند به ایران بازگردیم»(۲۹).

ابراهیم خدابنده دیگر عضو سابق این فرقه نیز درباره فریب و پنهان کاری فرقه منافقین می گوید: « یادتان باشد فرقه ها هرگز نقطه آخر را اول نشان نمی دهند. برای همین ما هم هرگز فکر نمی کردیم که چنین اندیشه هایی از ابتدا در ذهن رهبران سازمان بوده است…»(۳۰).

 این نوع عضو گیری در فرقه “حسین پ” به این صورت بود که افراد به سبب مشکلات و مسائل مختلف برای گرفتن مشاوره به “مریم” که ظاهراً مشاور بود، ولی در اصل یکی از اعضای اصلی تشکیلات به شمار می رفت مراجعه می کردند. البته کار به اینجا ختم نمی شد، مریم سعی می کرد اطلاعات اعضاء را جمع آوری کرده و به حسین پ منتقل کند. وی برای حل مشکلات و مسائل مراجعان شروع به معرفی حسین پ می کرد و با بزرگنمایی از شخصیت وی مدعی می شد که او توان حل تمام مشکلات و درمان فرزندان و یا اصلاح و تربیت آنها را دارد. به گفته خود اعضای این فرقه اکثر آنها توسط مریم به این فرقه جذب شدند(۳۱).

سيد كاظم موسوی، کارشناس بهائیت درباره طرح عضو گیری این فرقه می گوید: «در سال ۸۰-۸۱ بهائیت طرحی را به نام طرح روحی اجرا کرد. این پروژه طرحی آموزشی برای بهتر جذب کردن جوانان شیعه به بهائیت است که نقطه آغازش شهر شیراز بود. هر چند بهائیان ادعای تعطیلی این طرح را کرده اند. اما همچنان ادامه دارد .(۳۲).

با توجه به آنچه گفته شد باید برای خنثی کردن اینگونه نقشه ها و برنامه های تشکیلات بهائیت که توری برای به دام انداختن افراد جامعه است، برنامه ای جامع داشت و با اتخاذ سیاست های درست، عملکرد این فرقه ها را محدود کرد و با اقدامات روشنگرانه در جامعه مردم را نسبت به تبلیغات فریبکارانه این تشکیلات آگاه کرد.

پی نوشت:

  • یک- سر منشا گروه، وجود یک سرکرده خود انتصابی است. دو – وجود ساختار قدرت با روابط از بالا به پایین و به صورت یک T بر عکس است. سه- یک برنامه هماهنگ شده مجاب سازی وجود دارد.
  • حسن استیون، مبارزه با کنترل ذهنی فرقه ها، فصل ششم
  • تفاوت فرقه ها و سازمان های غیر فرقه ای در چیست؟ ماهنامه شفافیت، شماره ۲۷،ص ۱۲
  • طرح روحی، شیوه سیستماتیک تبلیغ، ماهنامه شفافیت، شماره ۱۰، ص ۱۴
  • تشکیلات بهائیت و راهبردهای تبلیغی، “ماهنامه شفافیت شماره ۲۹ و ۳۰، ص ۳۹
  • اگر درگیر فرقه بهائیت شوی خدا را از تو می گیرد، ماهنامه شفافیت، شماره ۳۳، ص ۲۸
  • جهانگیری، بهزاد، نیمه پنهان، جلد سی و سوم، پشت پرده تشکیلات، ص ۱۰۲.
  • همان، ص ۳۱۶
  • مهتدی صبحی، فضل الله، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ با بیگری و بهائیگری، مرکز استناد انقلاب اسلامی، ص ۳۰
  • همان، ص ۴۳
  • همان ص ٤٢
  • جهانگیری بهزاد، همان، ص ۲۹۸
  • همان، ص ۳۵۸
  • حسن استیون، همان، فصل ششم
  • اگر درگیر فرقه بهائیت شوی خدا را از تو می گیرد، ماهنامه شفافیت، شماره ۳۳، ص ۲۹
  • “چرا بهائی نماندم؟”، ماهنامه شفافیت، شماره ۲۹ و ۳۰، ص ۳۶
  • جهانگیری بهزاد. همان، ص ۱۷۷
  • همان، ص ۱۷۷
  • همان، ص ۲۹۸
  • مهندی صبحی، فضل الله، همان، ص ۳۷
  • همان، صص ۸۵۰۸۴
  • جهانگیری، بهزاد همان، ص ۱۰۸
  • اگر درگیر فرقه بهائیت شوی خدا را از تو می گیرد، ماهنامه شماره ۳۳، ص ۲۹
  • چرا بهائی نماندم؟”، ماهنامه شفافیت، شماره ۲۹ و ۳۰، ص ۳۶
  • همان، ص ۳۷
  • جهانگیری بهزاد، همان، ص ۳۷۵
  • مهتدی صبحی، فضل ا… ، همان ص ۳۹
  • “جنایت تکان دهنده منافقین از زبان یک عضو” ،ماهنامه شفافیت شماره ۳۳، ص ۷۲
  • “نشست های ایدئولوژیکی به تدریج پرده ای بر ذهن ما کشید”، ماهنامه شفافیت، شماره ۳۴، ص ۵۷
  • “مصاحبه با ابراهیم خدابنده: از نظر ایدئولوژی، سازمان خانواده اولین دشمن است”، ماهنامه شفافیت، شماره ٣٤، صص ۴٩ و ٥٠
  • ماهنامه شفافیت، پرونده ویژه، شماره ۴۶
  • “هدف تشکیلات بهائیت، تخریب هویت دینی- ملی ماست”، ماهنامه شفافیت، شماره ۱۷، ص ۱۱

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please