دشمنان اسلام بهویژه صاحبان زر و زور برای استیلا بر ایران و ایرانی از هر حیلهای استفاده کرده و با به استخدام درآوردن عروسکهای خیمهشببازی در آرزوی نیل به اهداف خویش بودهاند. امروزه نیز با همان تزویرهای نخ نما وارد عرصه شده تا شاید بتوانند با بکارگیری تکنولوژی، مهدویت را به چالش کشیده و مهدی یا مهدیهای دیگری را به جامعه شیعی وارد سازند.
طاهره قرهالعین بهعنوان یکی از شخصیتهای مؤثر در جریان انحرافی بابیت که در دو سده گذشته با سوء استفاده از مقوله مهدویت، بر افکار عمومی ایران آن روزگار تأثیر گذاشته و تا امروز نیز یکی از دغدغه های مردم مسلمان ایران اسلامی است، صحبت شد.
او یکی از همان عروسکهایی است که انصافاً در راه تحقق اهداف استعماری سعی بلیغی داشت، زرین تاج برغانی قزوینی بود. وی بهدلیل رشد و نمو یافتن در یک خانواده فرهنگی از اعتماد به نفس کاذبی برخوردار شد که در نهایت وی را واداشت تا از اصل باورهای اسلام اصیل دور گشته و به عرصه شیخیه وارد شود.
قدرتهای سلطه، برای مقابله با اسلام ناب محمدی(ص) به دنبال شخصیتی بودند که از توانایی و کاریزمای لازم برخوردار باشد تا بتوانند وی را بهعنوان امام غائب به جامعه شیعی مصیبتزده از زیاده خواهیها معرفی کنند تا اولاً امید به دولت حق را سلب نمایند و ثانیاً علمای اعلام که مدافع منافع ملی ایرانیان مسلمان بودند را برای همیشه از سر راه بردارند. در همین راستا انگلستان به ملاحسین بشرویهای مأموریت ویژهای داد تا چنین فردی را یافته و وی را متقاعد سازد مدعی مهدویت شود. وی نیز در شیراز به سراغ سید جوان و جویای نامی که علی محمد نام داشت و مدتی در کربلا پای درس سید کاظم رشتی، جانشین سرکرده شیخیه حاضر بود، رفت و با وعده و وعیدهایی او را متقاعد ساخت تا دعوی امام غائب کند.
زرین تاج هم به محض اینکه خبر ادعای سیدعلی محمد شیرازی را از ملاحسین بشرویهای شنید، با تمام وجود بههمراه شاگردانش در تبیین اهداف استعماری اربابانش وارد صحنه شد. زمانی که وی در عتبات بود زیر لوای حکومت عثمانی، احکام اسلام را به سخره میگرفت تا جایی که علمای اعلام برآن شدند تا از والی بغداد بخواهند این زن فتنهجو را از عراق به ایران گسیل دارد، که چنین هم شد.
ورود زرین تاج به سرزمین ایران
اقدامات وقیحانه و خصمانه قرهالعین در عتبات عالیات که منجر به ایجاد بلوا و آشوب شده بود، باعث شد تا حاکم عراق به تقاضای علما و مراجع، وی را به ایران بازگرداند.
از لحظه ای که والی بغداد حکم اخراج قرهالعین را به وی ابلاغ کرد، عده بسیاری از رهروان وی نیز آماده حرکت به سوی ایران شدند. پس از ورود به ایران، سه روز در شهر کرند اقامت گزیدند. چون مردمان این شهر، اهل حقی بودند و گروهی از غلات محسوب میشدند، به این ترتیب، طاهره و همراهانش تلاش خود را بیثمر دانسته و این شهر را ترک گفته و به سوی کرمانشاه روانه شدند.
فتنه و آشوب یکی از خصیصههای این زن بود که برای مردم هر شهری که به آن میرسید، به سوغات میآورد از این رو زمانی که زرین تاج به همراه مریدانش به کرمانشاه وارد شد به مدت چهل روز، بحران و تنش مذهبی ایجاد کرد. وی پس از ورود، سه خانه اجاره کرد و یکی از آنها را مرکز تبلیغ قرار داد و شروع به تبلیغ و ترویج موهومات علیمحمد شیرازی – جوان بی خردی که ابزار بازی مأمور اطلاعاتی انگلیس و ملاحسین بشرویهای شده بود- قرار داد. از آنجایی که ابعاد این فتنه برای مردم چندان آشکار نشده بود، هرکس با نگاه خویش به این مرکز تبلیغی وارد میشد. ازدحام جمعیت کنجکاو به اندازهای بود که اطراف خانه نیز پر میشد.
آقا عبدالله مجتهد که از علمای اعلم کرمانشاه محسوب میشد سکوت را جایز ندانست و مقابله با این جریان الحادی را بر خود فرض دانست. وی از مردم تقاضا کرد که به موهومات زرین تاج قزوینی توجه نکرده و به مرکز تبلیغی وی نروند همچنین به اشراف و بزرگان شهر تذکر میداد که اجازه ورود قرهالعین را به منازلشان ندهند. آقا مجتهد که دید نمیتواند اینطور آتش این فتنه را خاموش کند و به ستوه آمده بود، مخفیانه مأموری را به شهر قزوین گسیل داشت و از خانواده و اقوام طاهره تقاضا کرد تا به هر نحوی که میتوانند وی را از کرمانشاه بیرون ببرند.
حاج میرزا حسن نیکو در کتاب خود موسوم به فلسفه نیکو معتقد است که طاهره چون از نظر آقا عبدالله مجتهد آگاهی یافت، از کرمانشاه خارج و بهسوی همدان رهسپار شد و در بین راه به روستاها و قصبات هم که میرسید از تبلیغ دست نمیشست.(۱)
چون به همدان رسیدند جمعاً چهل نفر زن و مرد بودند که به مانند کرمانشاه سه خانه اجاره کرده و یکی از این خانه ها را مرکز تبلیغ خویش قرار دادند. چند روزی از ورود آنها به همدان نگذشته بود که شروع کردند به تبلیغ جریان انحرافی و الحادی که میرزا علیمحمد شیرازی سردمدار آن بود. مردم هم به جهت تحقیق و تفحص به این مرکز توجه میکردند تا بدانند که این افراد چه کسانی هستند و چه میگویند و از سوی دیگر یاران زرین تاج نهتنها به این مرکز بسنده نکرده بلکه خود نیز در کوچه و بازار شروع به تبلیغ اوهامات زرین تاج و علیمحمد باب میکردند. خود قرهالعین هم به منازل بزرگان و اشراف این شهر رفت و آمد میکرد تا جایی که با حضور در قلعه بهمن میرزا، حاکم همدان، به تبشیر و ترویج اعتقادات خود نزد اعضای خانواده حاکم پرداخت.(۲)
از طرفی برخي شاهزادگان براي سرگرمي و تفریح خود مجلس مناظرهاي ميان چند تن از علما و قرهالعين برپا داشتند. در این جلسه مناظره، دو كليمي به نامهای ملا الياهو و ملا لاله زار نیز حضور داشتند. آن دو کلیمی بهسبب كينهاي كه به اسلام داشتند، از تفرقهای که در بین مسلمین ایجاد شده بود استقبال کرده و چنان درباره قرهالعين غلو کردند كه بازار اين دينسازان رواج گرفت.(۳) در این راستا نیز تعداد قابل توجه ای از یهودیان، خزعبلات علیمحمد باب و قره العین را پذیرفته و بابی شدند. در صورتی که از زمان مبعوث شدن حضرت عیسی (ع) وی را کذاب خوانده و هیچگاه مسیحیت را به رسمیت نشناختند، اینکه چگونه آنها علیمحمد شیرازی را به عنوان منجی آخرالزمان دانستهاند، خود جای تأمل دارد.
طاهره چون اوضاع را بر وفق مراد دید و از آنجایی که سودای مخالفت با اسلام را در سر میپروراند، با همکاری مریدان بابی و یهودی خود رسالهای از اوهامات میرزا علیمحمد شیرازی را جمع آوری و توسط یکی از مریدانش نزد اعلم علمای همدان ارسال کرد. عالم مذکور چون دعوت به پذیرش ادعای میرزا علیمحمد شیرازی را در انتهای نامه مشاهده کرد، به شدت عصبانی شد و دستور داد تا حامل نامه را تنبیه کنند. قرهالعین و همراهانش که وضعیت را این چنین آشفته دیدند به طرف قزوین حرکت کردند. (۴)
هنگامی که زرین تاج بههمراه مریدانش وارد شهر قزوین شد، با کمک کنسولگری روسیه توانست بازار مکاره خود را گسترانده و تبلیغ و ترویج اوهامات شیطانی علیمحمد شیرازی و خود را آغاز کند. در این رهگذر عدهای با نگاه کنکاشگرانه برای اینکه بدانند یک زن چگونه میتواند طلایهدار تبشیر یک جریان شود، راه کاوش و کنجکاوی را در پیش گرفتند و عده ای نیز شیفته کلمات آغشته به عشوه و غمزه زنانه وی شده و مرید طاهره گشتند. اینگونه بود که بازار دینسازان و مدعیان با کمک دشمنان اسلام و مسلمین گرم شد.
ملا صالح، پدر زرین تاج به واسطه علاقه پدر و فرزندی و عمویش، ملاعلی که از قبل با او در فرقه شیخیه همراه بود، سعی داشتند که طاهره را از مسیری که رفته باز دارند و بین وی و عموی بزرگش ملامحمد تقی (پدرشوهرش) و نیز شوهرش ملامحمد، امام جمعه قزوین آشتی بر قرار کنند. اما طاهره نپذیرفت و در پاسخ گفت میان خبیث و طیب و کافر و مؤمن، ضدیتی لاکلام است.(۵)
ملامحمدتقی این عالم بزرگوار که نمی توانست توهین و حمله به مقدسات و دیانت اسلام را از سوی قرهالعین تحمل کند و ریشه این بیحرمتیها را در آموزه های شیخیه و علیمحمد شیرازی میدانست، بر منبر ضمن آگاهسازی جامعه، بیزاری خود را از آنها اعلام کرد که این اقدامات در بین مردم مؤثر افتاد. به همین روی، آتش کینه طاهره از عموی خویش هر روز شعله ور تر شد تا اینکه قصد ترور او را کرد.
اعتضاد السلطنه که خود معاصر این کجروی ها و به انحراف کشاندن جامعه توسط میرزا علیمحمد شیرازی با حمایت های دول روس و انگلیس بود، در کتاب خود تحت عنوان فتنه باب در این خصوص چنین آورده است: با اینکه بابیه سعی دارند که قرهالعین را از تهمت قتل ملامحمد تقی مبرا بدانند و در این باره توجیهاتی میکنند، ولی مدارک متقن تاریخی ثابت میکند که قتل آن مرد روحانی به امر و اطلاع وی بوده است.(۶)
چگونگی وقوع این ترور که زشتی و پلشتی آن دامن بابیگری و سرکردگان آن را برای همیشه گرفته است به این شرح میباشد.
بعد از کشمکش های فراوان بین روحانیت و طاهره و عدم تحقق خواسته علما خاصه ملامحمدتقی برقانی برای برگشتن طاهره از اوهامات شیخ احمد احسائی و علیمحمد شیرازی و پناه آوردن او به دامن اسلام و اصرارهای وی بر گفتههای خویش که هر روز وضعیت جریان انحرافی و بدعتگذاران را بغرنجتر میکرد، طاهره را بر آن داشت تا به خروج از بنبست و پیدا کردن چاره کار بیندیشد که در نهایت حذف فیزیکی و ترور ملامحمدتقی-عمو و پدر شوهر- تنها راه حلی بود که به ذهن این زن خطور کرد و برای رسیدن به این مقصود، پانزده روز قبل از ترور، یاران و مریدان خویش را به جز چند نفر که برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته بود، از شهر خارج ساخت. (۷)
در طول این دو هفته که از خروج مریدان طاهره میگذشت تا حدودی از التهاب شهر قزوین کاسته شده بود و وضعیت فرهنگی شهر به شرایط قبل از ورود قرهالعین و یارانش نزدیک میشد که ناگهان صبحگاهان با صدای لرزان طلب کمک ملامحمدتقی برقانی این عالم عامل و فقیه عادل، شهر یکپارچه مملو از شیون و غوغا شد.
پنج نفر از مریدان زرین تاج که به دستور وی و برای این منظور در شهر مانده بودند و عاملین این اقدام وحشیانه و سبوعانه بودند، به محض اطلاع عموم و حاکم دستگیر شدند. زشتی این اقدام تروریستی به حدی بود که بعد ها سرکردگان و یا نزدیکان آنها در نوشته های خود سعی کردند تا این لکه ننگ را از خود دور کنند اما نتوانستند. زیرا خوی ترور در این فرقه نهادینه شده است و مصادیق فراوانی را در لابلای کتب خود فرقه برای آن میتوان یافت.
فريدون آدميت معتقد است، بابيها در جريان شورشهاي خود در دوران ناصري، با مردم و نيروهاي دولتي رفتاري سبوعانه داشتند به طوریکه پس از به اسارت گرفتن فردی دست و پا وی را ميبريدند و آنگاه او را زنده به آتش میکشیدند. این قساوت و سبوعيت را در ماجراي قتل شهيد ثالث (حاج ملامحمدتقي برغاني) نيز بهروشني ميتوان مشاهده کرد.(۸)
از همان ساعات اولیه که دستگاه حکومتی از وقوع ترور آگاه شده بود اقدام به جستجو و تحقیق و تفحص کرد و هرکس را که به وی مظنون میشد، توقیف و زندانی میکرد. تا اینکه یکی از ضاربان با این تصور که با معرفی خود، میتواند دیگر همدستانش را از تعقیب رهایی دهد و آنها هم به راحتی صحنه جنایت را ترک خواهند کرد، خود را به مسئولان حکومتی بهعنوان مسبب اصلی معرفی کرد. اما نتوانست در بازجوییها مقاومت کند و اسامی مباشران و آمر وقوع این جریان را اعتراف کرد و آنها نیز تمامی مرتکبان این جنایت را دستگیر و برای مجازات به تهران فرستادند.
اما آمر اصلی این ترور که طاهره قرهالعین بود، پس از توقیف، در خانه حاکم محبوس شد و مسئولان حکومتی از اعزام وی به تهران صرف نظر کردند.اما بازماندگان شهید ثالث به خونخواهی با همراه کردن افکار عمومی با خود، خواستار قصاص آمر جنایت شدند.
قره العین که متوجه شد، هر آن، امکان قصاص وی وجود دارد، دست به کار شد و نامهای را به تهران برای میرزا حسینعلی نوری، پسر میرزا بزرگ نوری، منشی و حسابدار شـاهزاده امـاموردی مـیرزا، پسر فتحعلیشاه و رئیس گارد مخصوص سلطنتی و روسفیل، فرستاد. (۹)
میرزا حسینعلی به کمک یک نفر بابی اهل قزوین و از معتمدان قرهالعین و همچنین زنان خانواده خود توانست این زن زشت سیره و قاتل را از خانه حاکم ربوده و به تهران منتقل کند. چند روز بعد از استقرار طاهره در تهران برای تأمین امنیت وی این شهر را به سوی خراسان ترک کردند و از سوی دیگر با سوء استفاده از وضعیت موجود در کشور بهدلیل مرگ شاه، سرکردگان این فرقه بهدنبال اقدامات جدیتری بودند.
اولین حرکت ضدملی و مذهبی این گروه بدعتگذار، تجمع در روستایی به نام بدشت از توابع شهرستان شاهرود بود. در همین اجتماع بود که زرین تاج قزوینی این زن معلوم الحال، ضمن کشف حجاب، اعلام نسخ اسلام کرد. این اقدام زرین تارج قزوینی به قدری زشت و دور از شأن بوده که در همان جلسه عدهای از طرفداران از باب تبری جستند.
واقعه بدشت
واقعه بعدی که طاهره در آن حضور فعالی داشت، اجتماع بابیان در اطراف روستایی به نام بدشت بود. این روستا در نزدیکی شاهرود قرار دارد.هنگام این برگزاری این اجتماع باب در زندان بود. اجتماع بابیان در بدشت از نقاط عطف جریان بابی است. بعد از واقعه بدشت زرین تاج مدتی را در مازندران به سر میبرد.
پایان زندگی زرین تاج
بعد از اعدام باب، بابیان به جهت انتقام از ناصرالدین شاه، او را مورد سوء قصد قرار دادند. این ترور نافرجام موجب خشم شاه از بابیان شد و دستگیریهای گستردهای از سران بابیان را به راه انداخت. از جمله کسانی که دستگیر شد، قرةالعین بود که در نهایت به دستور امیرکبیر به جرم دخالت در ترور ناصرالدین شاه و ایجاد ناامنیهای مختلف و عقاید فاسده اعدام گردید.
پی نوشت:
۱- نیکو احسان الله، فلسفه نیکو به قلم حاج میرزا حسن نیکو، تهران، بنگاه مطبوعاتی فراهانی،۱۳۴۳جلد سوم ص۷۵
۲- همان ۱۰۹
۳- همان ۱۱۰
۴- همان ۱۱۰
۵- اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات بقلم عبدالحسین نوائی، تهران، انتشارات بابک، ص۱۷۴
۶- همان، ص۱۷۴
۷- گلپایگانی میرزا ابوالفضل، کشف الغطاء، بی جا، بی تا، ص۱۰۷
۸- آدمیت فریدون، امیرکبیر و ایران، ورقی از تاریخ سیاسی ایران، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۸ص۴۵۷
۹- قريبي رضا، بهائيت آن گونه كه هست، مؤسسه جام جم، چاپ اول ۱۳۸۷ص