امر تبلیغ، در زمره مهمترین اصول عقیدتی بهائیت است. از آغاز اعلان امر «سید علیمحمد باب» در سال ۱۲۶۰ هجری قمری (۱۸۴۴م)، هویت بابیت و بهائیت با تبلیغ گره خورد. در زمره کارهای اولیهای که باب انجام داد، فرستادن مبلغان و داعیان به مناطق متعدد برای تبلیغ بود.[۱] این شیوه بعداً توسط رهبران بهائی پیگرفته شد.
با فوت شوقی افندی، در سال ۱۹۵۷/ ۱۳۳۶ در لندن و انقطاع جریان جانشینی موروثی که منجر به تشکیل هیأت ۲۷ نفره ایادی امر الله و بیتالعدل اعظم شد، امر تبلیغ اهمیت مضاعف یافت؛ بهطوری که از این پس، این وظیفه فرقهای نه از سوی یک شخص یا گروهی از اشخاص که از سوی دستگاهی اداری – دینی با سازماندهی منظم و در قالب طرحهای نه ساله و ده ساله صورت میگرفت.
در کنار این طرحهای جهانی، باید از نقشههای محلی یاد کنیم که از سوی جامعه بهائیان هر کشور و با توجه به نیازهای آن سرزمین طراحی و اجرا میشدند. در سطح کوچکتری باید به جلسات ضیافت نوزده روزهای اشاره کنیم که به قصد تبلیغ امر الهی تشکیل میشدند.
در بهائیت تبلیغ از مهاجرت جدا نیست و هجرت به نقاطی که از سوی بیتالعدل یا محفل، ضروری تشخیص داده شود، به قصد تبلیغ و نشر امر صورت میگیرد. امر تبلیغ نیز همانند دیگر آموزهها ریشه در آراء رهبران بهائی دارد. عبد البهاء در لوح وصایا در این زمینه گفته بود: «تبلیغ اهم امور هدایت ملل و امم است.» یا در جای دیگر «تبلیغ را اعظم موهبت الهیه» خواند.[۲]
شوقی افندی نیز در نامهای خطاب به محفل ملی ایران، «تأییدات الهیه [را] منوط به پیشرفت امر تبلیغ» و نفوسی را مشمول «تأییدات غیبیه الهیه» دانست که« شب و روز به تبلیغ امر الله مشغول» و «به نشر نفحات الله مألوف» باشند.[۳]
وی برای تأکید بیشتر یادآوری کرد که اگر تبلیغ به تأخیر افتد، «تأیید الهی بهکلی منقطع» میشود؛ زیرا «مستحیل و محال است که بدون تبلیغ احبای الهی تأیید یابند.»[۴]
علاوه بر این دو، بیتالعدل اعظم به همراه محافل ملی و محلی نیز هر یک به سهم خود نقش تبلیغ را به «پیروان امر بهاء» یادآوری کردند. در یکی از دستخطهای بیتالعدل که به این مسئله اشاره دارد، چنین آمده است:
«و لیکن آنچه در صف اول اهمیت است، اهتمام تمام و حصر قوی در امر تبلیغ است. باید ذوق و شوق تبلیغ را در قلوب افراد و آحاد یاران القا نمود و مقصد از جميع تشکیلات و مجهودات و زحمات را تبلیغ امر الله شمرد و اهدافی برای افراد و خانوادهها پیشنهاد کرد و نقشههایی برای محافل روحانیه و حتی در موارد مقتضی برای جمعیتها و مراکز تدبیر نمود که کل وظایف محور تبلیغ باشد.»[۵]
در ادامه این دستخط از شیوهها و اسلوبی سخن به میان آمده بود که هر تبلیغ باید واجد آن باشد که در غیر این صورت امر تبلیغ ناتمام میماند:
«مؤثرترین طریقی که باعث تقویت بنیه معنوی جامعه یاران شود و بر معلومات و شور و شعف و ایقان و اطمینان نفوس بیفزاید و مشکلات داخله را تخفیف دهد، همانا رواج بازار تبلیغ است که مغناطیس رب مجید است.
لهذا باید یاران را تشویق نمود که به اسلوبی که موافق مقتضیات زمان باشد، قیام به انتشار کلمه الله نمایند و با محبت قلبیه صمیمیه با لسان شفقت و آیات الهیه را که جذاب قلوب است، القا نمایند و بشارت ملکوت دهند و از تاریخ امر الله و پیشرفت و تقدمش در عالم امکان سخن گویند.
باید از مجادله و مناقشه و مناظره و مکابره که غالباً نقض غرض نمایند و مردم را از امر الله دور سازد و احیاناً سبب ضوضاء و مخالفت نفوس شود، خودداری نمود و از حکمت غافل نشد و پردهدری ننمود… .»[۶]
در مرحله دوم بیتالعدل طی احکامی به محافل ملی هر کشور امر میکرد که بهائیان را به امر مهم تبلیغ تشویق کنند.[۷]
نکتهای که ذکر آن خالی از اهمیت نیست، ممنوعیت تبلیغ در اسرائیل است. بنای این ممنوعیت از زمان بهاءالله گذاشته شده و با قانون دینی دیگری تکمیل میشود و آن هم ممنوعیت اقامت بهائیان در اسرائیل برای بیش از نُه روز است.
با توجه به اهمیت امر تبلیغ در بهائیت سؤال اینجاست که این استثنا برای چیست؟ گفته میشود که دلیل این امر وجود اماکن مذهبی در آن دیار و همچنین دسترسی آسان به کتب و منابع بهائی است که اسرائیلیان را از تبلیغات بینیاز میکند. این البته توضیح مجابکنندهای نیست و کمکی به یافتن پاسخ این سؤال نمیکند که به رغم اهمیت تبلیغ در بهائیت چرا اسرائیل از این قانون مستثنی شده است؟
لازم به یادآوری است که در زمان وضع این قانون، اثری از اسرائیل نبود و سرزمین فلسطین در زمره امپراتوری عثمانی بهشمار میآمد که سنی مذهب و بسیار متعصب بودند. لازم به ذکر است که در آن ایام بر اساس اصل تقیه بهاءالله و بعد از او عبدالبهاء مرام خود را هرگز علنی تبلیغ نمیکردند، بلکه خود را در زمره فرقههای صوفی مسلمان که تعدادشان در امپراتوری عثمانی کم نبود معرفی میکردند.
پس بهتر است، منع تبلیغ در اسرائیل را این چنین تحلیل کنیم که بهاءالله برای حفظ جان خود و اطرافیانش تبلیغ مرامش را در کل امپراتوری عثمانی ممنوع و بر اساس تقیه رفتار میکرد. ممنوعیتی هم که بهاءالله گذارد، از سوی دیگر رهبران بهائی و بهویژه شوقی افندی مورد تأیید قرار گرفت.
نکته دیگر اینکه هر چند جامعه و دولت عثمانی مسلمان و سنی مذهب بودند، اما تضییقاتی که بر بهاءالله و عبدالبهاء وارد آمد و منجر به تبعید آنها و زندانی شدن بهاءالله در عکا شد، نه ناشی از تبلیغ عقایدشان – چون اصلاً تبلیغی در کار نبود – بلکه برخاسته از اختلافات داخلی بوده است.
عبدالبهاء در مکاتیب، قسمت دوم در ستایش خلافت عثمانیها چنین میگوید:
«إلهى إلهى اسئلك بتأييداتك الغيبية وتوفيقاتك الصمدانية و فيوضاتك الرحمانية أن تؤيد الدولة العلية العثمانية و الخلافة المحمدية على التمكن في الأرض؛[۸] خدایا، خدایا، با تأییدات غیبی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانیت از تو درخواست میکنم که دولت بلندپایه عثمانی و خلافت محمدیه را بر مکنت و قدرت یافتن در زمین تأیید فرمایی.»
این دعا گواهی است بر صدق مدعای ما مبنی بر اینکه ایشان این سخنان را نه از سر اعتقاد به پیروزی نهایی و تمکن عثمانیان بر روی زمین، بلکه به سائقه احتیاط و تقیه بیان کرده است. منع تبلیغ در اسرائیل – که البته در آن زمان اسرائیلی نبود – در پرتو این تحولات باید فهمیده شود.
بههمین منوال است، رعایت ظواهر شرعی از سوی رهبران بهائی مانند خواندن نماز جماعت؛ از سوی ایشان نماز جماعت جز نماز میت در بهائیت حرام است. شدت تقیه آنقدر بود که وقتی عبدالبهاء درگذشت مردم فلسطین او را مسلمان میدانستند و در تشییع جنازهاش قرآن خوانده شد.
منبع: لیلا چمنخواه، بهائیت و رژیم پهلوی، نگاه معاصر، ۱۳۹۱، صص ۸۸- ۹۰.
[۱]. به روایت منابع بابی، ملاحسین بشرویهای ملقب به بابالباب، اولین حروف حیّ و مهمترین آنها به خراسان و ملاصادق خراسانی ملقب به مقدس و ملامحمدعلی بارفروشی ملقب به قدوس به کرمان فرستاده شدند.
[۲]. مجله اخبار امری، ش ۴، سال ۱۳۵۶، اردیبهشت و خرداد ۲۵۳۶، ص ۱۶۴.
[۳]. همانجا.
[۴]. همانجا.
[۵]. دستخطهای بیتالعدل اعظم الهی، ۱۰ شهر المشيه، ش ۱۵، سال ۱۳۵۶، آذر و دی ۲۵۳۶ (۱۳۲ بدیع)، ص ۵۹۰.
[۶]. همان، صص ۵۹۰-۵۹۱.
[۷]. مجله اخبار امری، «پیام بیتالعدل اعظم الهی خطاب به محفل مقدس روحانی بهاییان تهران»، ش ۱، سال ۱۳۵۷، فروردین ۲۵۳۷ (۱۳۳ بدیع)، ص ۱۷.
[۸]. عبدالبهاء، مكاتيب، قسمت دوم، بی جا، بی تا، بی تا، ص ۳۱۲.