موضوع انجمن حجتیه از جمله موضوعات بسیار مهم، پیچیده و بحث برانگیز جامعه بوده و هست. شاید بتوان اصلی ترین عامل عدم شناخت دقیق و صحیح این گروه را در این نکته جستجو کرد که خط فکری و اندیشه اعتقادی و سیاسی سران این گروه، برای اکثریت عوام و حتی تعداد قابل توجّهی از خواص، همواره در هاله ای از ابهام وجود داشته است. ابهامی که بر اثر پرده ای که خود انجمنی ها آن را تقیه می نامند، بوجود آمده است. چرا که سران این گروه، با سوء استفاده از راهکار شرعی تقیه، به اندازه ای از صداقت و شفافیت در عملکرد خود فاصله گرفتند که به تدریج رنگ نفاق به خود گرفت. برخی از جریان ها و سازمان های دیگر همچون حزب توده، جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، چریک های فدایی خلق، کومله و دمکرات و … پس از مدّتی کم یا زیاد، بالاخره با اقدامات خود چهره حقیقی شان را برای مردم آشکار نموده و خودکشی تاریخی انجام دادند. امّا هنر دست اندرکاران انجمن این بود که بر خلاف گروه های مذکور، با اقداماتی حساب شده توانستند از فاش شدن چهره حقیقی خود تا حد زیادی جلوگیری کرده و مشی منافقانه شان را تاکنون ادامه دهند.
از آنجا که اوج این نفاق در بدو پیروزی انقلاب اسلامی کلید خورد، علامت سؤال های بزرگی در ذهن مردم انقلابی ایران نسبت به این گروه نقش بست. چرا که گروهی که تا قبل از پیروزی انقلاب، هیچ اعلامیه ای علیه رژیم صادر نکرده بود و امضای موسس و رهبر آن یعنی شیخ محمود حلبی پای حتی یک اعلامیه هم وجود نداشت، یک شبه صد و هشتاد درجه تغییر موضع داده، طی اعلامیه های مختلفی حمایت خود را از انقلاب و جمهوری اسلامی اعلام کردند! این در حالی بود که برخی از اعضای این گروه پیش از پیروزی انقلاب، حتی فعالیت ضد انقلابی هم می کردند. ولی سران انجمن، اسم همه این قصورها و تقصیرها را تقیه در برابر رژیم شاه گذاشته و علت اینگونه مواضعشان را پیشگیری از ممانعت رژیم پهلوی از مبارزه شان با بهائیت مطرح می کردند.
از سوی دیگر امروزه در بحث های خصوصی با آنان که نفاقشان را تشخیص داده اند، صدور بیانیه های اوّل انقلاب را هم از روی تقیه دانسته و معترفند که اگر انجمن چنین خط مشی را در پیش نمی گرفت به سرنوشت دیگر گروه های معاند با نظام دچار می شد. پس بسیار طبیعی است که شناخت افرادی که در برابر دو نظام کاملاً مخالف و متفاوت یعنی رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی، به اعتراف خود تقیه کرده اند، کار چندان آسانی نبوده و نیست. لذا از بدو پیروزی انقلاب تا سال ۱۳۶۲ که انجمن به ظاهر تعطیل شد، شبهات مربوط به آن در صفحات اول لیست موضوعات قابل بحث قرار داشت.
به دلایل مذکور، در آن زمان معدود بودند افرادی که بتوانند تحلیلی جامع در مورد خط فکری انجمن ارائه دهند. یکی از این افراد استاد شهید سیّد عبدالکریم هاشمی نژاد بود. شهید هاشمی نژاد یکی از چهره های درخشان تاریخ انقلاب اسلامی است که علاوه بر سوابق مبارزاتی کم نظیر، از جایگاه علمی بالایی نیز برخوردار بود. وی در اوائل دهه سوم از حیات خویش به درجه اجتهاد نائل گشت و درطول این مدت از محضر اساتیدی همچون آیت الله بروجردی، آیت الله داماد، آیت الله میلانی، آیت الله صدوقی، مرحوم شیخ علی کاشی و امام خمینی بهره ها برد. عالم پارسا حضرت آیت الله کوهستانی، استاد نخستین شهید هاشمی نژاد بود که در تربیت معنوی ایشان نیز نقش به سزایی داشت. از آنجا که مشهد پایگاه مبارزاتی این دانشمند خستگی ناپذیر بود و از طرف دیگر نیز یکی از پایگاه های اصلی انجمن حجتیّه در این شهر قرار داشت، شهید هاشمی نژاد با این گروه و انحرافاتش آشنایی طولانی و دقیق داشت. لذا یکی از افرادی که در ابتدای انقلاب خطر این گروه را گوشزد می نمود، ایشان بود. نکته قابل توجه آن که انجمن حجتیّه در راستای همان اقدامات به ظاهر تقیه گونه خود، پس از شهادت ایشان توسط منافقین، پیام تسلیت منتشر کرد!!
شهید هاشمی نژاد در یکی از سخنرانی های خود که در آخرین روزهای حیات خویش در سال ۱۳۶۰ ایراد کرد، لازم دید تا به موضوع انجمن پرداخته و کمی در این باره روشنگری نماید. ما نیز بر آن شدیم تا به مناسبت سالگرد شهادت این شهید والامقام، این سخنرانی را بازخوانی و از آنجا که ایشان نکاتی را به صورت فشرده بیان داشتند، آن را شرح کنیم. قابل ذکر این که بخش اعظمی از این سخنرانی در نشریه «خراسان» در تاریخ ۲۰/۸/۱۳۶۰ و همچنین در پنجمین شماره نشریه «خط» در خرداد ماه سال ۹۱ به چاپ رسید، اما متنی که پیش رو دارید از روی نوار کامل آن پیاده شده است. فایل صوتی این سخنرانی هم در نرم افزارهای «جوانمرد فاضل» و «فریاد فضیلت» که به همّت دو موسّسه «آرمان» و «هابیلیان» تهیه شده، موجود است.
شهید هاشمی نژاد سخنرانی خود را با دسته بندی اعضای انجمن حجتیّه شروع کرده و می گوید:
« یک سئوالی که این روزها ما خیلی درگیر آن هستیم راجع به انجمن حجتیه است…. خوب دقت بفرمایید الان فرصتی برای طرح تفصیلی این مسئله نیست و من خیلی فشرده عرض می کنم…. افرادی که با آنها در ارتباط بودند، و یا آنهائی که در ارتباط هستند، مجموع این ها را من به سه دسته تقسیم می کنم. یک بخش آنهائی که الآن در انقلاب هستند و دنبال امام هم بودند و هستند و دنبال اینها حرکت می کنند و راهشان را ادامه می دهند. و تعدادی از این ها را هم من مخصوصاً در جبهه دیدم که کارهای بسیار با ارزشی هم انجام می دهند، یک خط از این مردم هستند. و به طوری هم که شنیدم البته حالا این را نمی دانم ولی من در عمل دیدم که این جوری هستند و شنیدم که تعدادی جدا شدند از این جمعیت. این یک دسته.»
همچون شهید هاشمی نژاد هنگام قضاوت درباره اعضای انجمن باید آنان را دسته بندی کرد. چرا که در غیر این صورت قطعاً از حیطه انصاف خارج شده و آلوده به تهمت می شویم. یکی از عللی هم که ناچار به این تقسیم بندی هستیم، همان مشی منافقانه سران انجمن است. چرا که هم در زمان شاه و هم حالا، علت جذب برخی از افراد به این گروه عدم آگاهی از افکار و عقاید حقیقی آنان است. لذا هیچوقت نمی توان همه اعضا و مرتبطین با این گروه را معاند دانست. پیش از پیروزی انقلاب برخی از جوانان انقلابی با انگیزه مقدس مبارزه با بهائیت عضو این گروه می شدند. اما وقتی به تدریج با تفکرات انحرافی آنان آشنا می شدند، از این گروه جدا شده و به صف مبارزین خط امام می پیوستند. اینگونه جدایی ها از انجمن، در سال های نزدیک به پیروزی انقلاب بیشتر و بیشتر می شد. تا آنجا که همان گونه که شهید هاشمی نژاد اشاره کردند، حتی برخی از جداشدگان از انجمن در خطوط مقدم جبهه به شهادت رسیدند. اما این انجمن بود که از نام و سابقه عضویت آنان سوء استفاده کرده و لیست شهدای انجمنی تشکیل داده بود.
برخی از انقلابیون هم در زمان شاه چون می دانستند که عضویتشان در انجمن می تواند باعث حسن ظن ساواک نسبت به آنان شود، به عضویت انجمن در می آمدند، تا هم تحت پوشش نام انجمن، فعالیت های انقلابی مخفیانه کنند و هم دیگر جوانان عضو را به مسیر مبارزه با شاه بکشانند که البته در صورت آگاهی سران انجمن، به سرعت اخراج می شدند! حتی برخی از جداشدگان از انجمن پس از پیروزی انقلاب، گروهی به نام “عباد صالح” تشکیل دادند تا علیه انجمن افشاگری و فعالیت نمایند. همه این دلایل و برخی عوامل دیگر، باعث می شد تا شهید هاشمی نژاد دسته اوّل را اینگونه تعریف کنند: «یک بخش آنهائی که الآن در انقلاب هستند و دنبال امام هم بودند و هستند و دنبال اینها حرکت می کنند و راهشان را ادامه می دهند.»
شهید هاشمی نژاد در ادامه به دسته دوم پرداخته و می گوید:
«یک دسته افرادی هم هستند که این ها بچه های صادقی هم هستند، خوبند، منتها متأسفانه به علت این که توی آن خط انجمن بودند (که حالا عرض می کنم چیست) اینها بینش سیاسی و انقلابی متأسفانه هیچی ندارند. می شود با آنها کار و صحبت کرد و بینش به آنها داد و از وجود آنها استفاده کرد. البته به شرطی که بینش انقلابی به آنها بدهیم. وقتی ما می گوییم بینش انقلابی، این بینش انقلابی چیزی نیست که الآن بنده تصمیم بگیرم یک دفعه بشوم انقلابی، نه. یک تفنگ دست من بدهند، هدفی را هم قرار بدهند، به من بگویند تیراندازی کن، همه خصوصیات را هم طرف می گوید، ولی اینجور نیست که من وقتی تیراندازی کردم تیرانداز ماهری باشم. نخیر، به جای اینکه بزنم به آن نقطه مقابل، یک وقتی می زنم پشت سرم، یا می زنم این طرف و آن طرف. اینقدر باید تیراندازی بکنم تا بشوم تیرانداز. چه برسد به اینکه مسئله یک انقلاب مطرح باشد. خب، یک دسته اینطورند که صداقت دارند، به نظر من می شود با تک تک اینها یا تعدادی از اینها کار شود، به آنها بینش انقلابی داد و از آنها بهره برداری کرد.»
دسته دومی که شهید هاشمی نژاد بیان داشت، مربوط به اعضایی از انجمن می شود که حتی پس از پیروزی انقلاب هم به دلیل خوراک های فکری مسمومی که به آن ها داده شده بود، حالت ممتنع داشته و یا همواره به دیده تردید به اصل انقلاب و آینده آن نگاه می کردند. آن ها افرادی بودند که از روی دلسوزی برای اسلام، ترجیح می دادند تا نظام اسلامی شکل نگیرد که مبادا بر اثر نقصی، سبب بد نام شدن متدینین شود و از آنجایی که به اشتباه تصور می کردند که جمهوری اسلامی، مدعی برقراری حکومتی همچون حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) و یا امیرالمومنین(علیه السلام) است، بدون در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان، همه چیز را با صدر اسلام مقایسه کرده و در صورت بروز کوچکترین خطایی، فریاد وا اسلاما سر می دادند. اینگونه قضاوت ها بیشتر به خاطر عدم وجود همان بینش انقلابی و بصیرت سیاسی بود که اعضای انجمن سال ها از آن دور نگه داشته شده بودند و شهید هاشمی نژاد معتقد بود که می شود با برنامه ریزی به آن ها بینش انقلابی داد. برخی از این افراد آن چنان ظاهربین و بی بصیرت بودند که دفاع مقدس را نوعی کشتن برادران شیعی دانسته و از شرکت در آن پرهیز می کردند.
آیت الله خزعلی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی نه چندان طولانی از طرف حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) ناظر بر انجمن و عملکرد آن ها شدند. شهید هاشمی نژاد یکی از اهداف این مسئولیت را تعلیم همان بینش انقلابی دانسته و می گویند:
«و من تصور می کنم آنچه که شایع است و قطعاً شما هم شنیدید، برادر بسیار بسیار عزیزمان جناب آقای خزعلی، شخصیت محترمی که معروف بود و از ایشان مکرر نقل شده که نظارتی از جانب امام گفتند بر روی اینها داشته باشید، من تصور می کنم در همین رابطه بوده که بتوانند بینشی به آنها بدهند. البته این را هم لابد شنیدید، ولی من تا دیروز تردید داشتم (چون من در نقل مسائل خیلی شکاکم که حتماً کاملاً مستند باشد که بتوانم نقل کنم) ولی دیشب دامادشان جناب آقای مروی را دیدم و سؤال کردم و معلوم شد قطعی است که دارم عرض می کنم. امام اخیراً به آقای خزعلی پیام دادند که من دیگر آن حق نظارتی که در مورد انجمن به شما دادم را برداشتم، آنها را رها کنید به حال خودشان. این را من تردید داشتم ولی صحت دارد و قطعی است و دیگر آقای خزعلی از طرف امام چنین نظارتی ندارند. اضافه بر اینکه نظارت داشتن دلیل بر این است که متأسفانه خبرهائی بوده است والّا امام چرا روی گروه خاص دیگری نگفتند نظارت شود. ولی همان نظارت را هم برداشتند. آنچه من شنیدم مرکب از دو بخش بود. یکی اینکه امام فرمودند که اینها اخیراً از نظارت من و اسم من سوء استفاده کرده اند، به این دلیل نظارت را برداشتند. ولی آنچه که آقای مروی از شخص آقای خزعلی شنیده بود و برای من نقل کرد همین مقدار بود که امام فرموده بودند که شما دیگر در رابطه با من با آنها ارتباطی نداشته باش. بنابراین امام آن حق نظارتی که داده بودند برداشتند.»
آشنایی آیت الله خزعلی با شخص شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه به سال ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی باز می گشت و قطعاً یکی از دلایلی که امام ایشان را برای چنین امری انتخاب کردند این نکته بود. چرا که آیت الله خزعلی از سویی به یقین یکی از یاران صدیق امام و از پیشکسوتان انقلاب بوده و هستند، و از سوی دیگر حضرت امام با گذشت از کارنامه غیر قابل دفاع انجمن، امید به تنبه سران آنان داشتند. امّا همانگونه که شهید هاشمی نژاد اشاره کردند، متأسفانه سوء استفاده انجمن از نام امام از یک طرف و انتشار اخباری مبنی بر شیطنت های برخی سران انجمن که هر از چندی از گوشه و کنار منتشر می شد از طرف دیگر و همچنین نگاه بیش از حد خوشبینانه آیت الله خزعلی به آنان، باعث شد تا این نظارت از جانب حضرت امام لغو شود. با این لغو نظارت، سران انجمن با همه وجود لمس کردند که شاید در فریب بسیاری از عوام و خواصّ موفق بودند، امّا نمی توانند پیر طریق را گمراه کنند.
با تشکر از نویسنده مطلب رضا اکبری آهنگر