در این رهگذر می نویسم برای شما بهائی ایرانی و امیدوارم شما طالبان تحری حقیقت کمی بدور از تعصب و بر پایه علم و عقل تاملی در این نامه نمائید . چرا که شک ندارم صاحبان عقل و خرد ، خود حدیث مفصل می خوانند از این مجمل .
آقا و خانم ، دختر و پسر بهائی آیا می دانید که:
* آنچه مبلغین بهائی در نظق های جلسات تبلیغی و ضیافات، جزوه های من درآورد خود و همچنین تشکیلات بهائی از طریق بخشنامه های خود به خورد شما داده و می دهند، همگی بافته های خودشان است و هیچ ربطی به مبانی اصلی بهائیت نداشته وندارد؟!!!
* شما هموطن بهائی باید بتوانی به آثار اصلی رهبران بهائیت دسترسی پیدا کنی تا در آن صورت، همچنان که جناب احمد یزدانی در صفحه ی ۱۴۵ کتاب نظر اجمالی آورده است: معارف وسیعه و کلمات رسمیه ی مقدسه ی بهائیت را باید در آثار باب و بهاء و در درجه ی بعدی در آثار عباس عبدالبهاء و شوقی افندی جستجو نمود، ………. . بلی برای تحری حقیقت آزادانه و صادقانه حق دارید که شخصا کتب رهبران اصلی خود را ورق بزنی و مطالعه کنی و با بکارگیری نعمت خدادادی عقل و قدرت تفکر، قضاوت نمائی که آیا کلمات و مطالب غیرعلمی، ضدعلمی و متناقض این کتاب ها می تواند از جنس وحی و از جانب خدای ابراهیم(ع) و موسی(ع) و عیسی(ع) و محمد(ص) باشد؟!!!
* ای هموطن عزیز اگر تمام متحریان حقیقت فرقه بهائیت با نهایت واقع بینی به گفته های بدون مدرک مبلغین و تشکیلات بهائیت گوش فرا ندهند و دور از تعصب و به منظور تحری حقیقت واقعی نه تقلید کورکورانه؛ به آثار و نوشته های میرزا علی محمد شیرازی و میرزا حسینعلی نوری مازندرانی مراجعه نمایند، هیچگاه دچار تردید و اشتباه نخواهند شد، و در گام های اول متوجه واقعیات می شوند که بهائیت دین نیست بلکه ساخته ی دست استعمار و بافته های کسانی است که دین و ملیت خود را فدای اغراض شخصی، و تحقق بخشیدن به نیات مغرضین و سودجویان نموده اند و علاوه بر تباه نمودن دنیا و آخرت خود، دیگران را هم با خدعه ها و نیرنگ ها به ضلالت و گمراهی کشانده اند.!!!
* نمونه رفتار علی محمد باب در مقابل شاه ایران یک واقعیت تاریخی است . آیا باب با ادعاهای گوناگون خود و در نهایت توبه کردن و طلب استغفار کردن از دعاوی خود و معذرت خواهی از شاه ایران می تواند سفیری الهی باشد.
* ای هموطن بهائی همین امروز مردانه تصمیم بگیر و از قفس ننگین تشکیلات کمی خارج شو و آزادانه به این مسلک ساخته دست استعمار فکر کن و خود را از از ننگ این رسوائی رها کن که فردا دیراست.