جناب محمد نوریزاد که مورد تقدیر تشکیلات بهائیت قرار گرفته است ، با فرقهی اسلامی برشمردن بهائیت، از ناعدالتی با آنان سخن گفته است! اما بهائیت را چگونه میتوان زیرشاخه اسلام دانست در حالی که خود را دینی مستقل معرفی میکند. بهائیتی که با تفکرات کفرآمیزش، نه تنها زیرشاخهی اسلام، بلکه زیرمجموعه ادیان الهی نیز به حساب نمیآید. در عین حال طبق آموزهی اسلام به عدالت با بهائیان رفتار میشود.
محمد نوریزاد، اپوزیسیون ضدانقلاب که با هدف مطرح شدن در عرصهی سیاسی کشور و میان ضدانقلاب، چند سالیست که راه دفاع از تشکیلات بهائیت را وسیله قرار داده، در یکی از اظهاراتش با مذهبِ اسلامی خواندن تشکیلات بهائیت میگوید: «چند روز پیش کتابی گرفتم ۳ جلدی به اسم «فرق اسلامی». چیزی قریب به ۱۲۰۰ فرقه اسلامی را جمعآوری کرده است. چه اشکالی دارد بهاییها هم یکی از این فرقهها هستند. ما همه آن یکهزار و چندصدتا را رها کردهایم، مته را روی مغز بهاییهای خودمان گذاشتهایم».(۱)
اما در پاسخ به نوریزاد و هرآنکس که بهائیت را یکی از مذاهب اسلامی میداند میگوییم:
اول: بهائیت فرقهای منشعب از بابیت و بابیت منشعب از اسلام است. بابیت فرقهای است که خود را صاحب شریعتی جدید و نه شاخهای از اسلام میدانست و معتقد بود که احکام اسلام نسخ شده و دورهی اسلام تمام شده است: «و در هر زمان، خداوند کتاب و حجتی برای خلق مقدر فرموده و میفرماید و در سنهی۱۲۷۰ از بعثت محمدرسولالله کتاب را بیان و حجت را ذات حروف سبع (علیمحمدباب هفت حرف دارد) قرار داد و ابواب دین را عدد نوزده قرار داده…».(۲)بهائیت هم به عنوان شاخهای از بابیت، مدعیست دینی جدید پس از بابیت آورده و احکام بیان را نسخ کرده است: «كتاب بيان به كتاب اقدس جميع احكامش منسوخ است… مرجع كل كتاب اقدس است نه بيان. احكام بيان منسوخ است لهذا ترجمه آن چه ثمری برای ايشان».(۳)
لذا بهائیتی که مدعی نسخ بابیتی است که خود را ناسخ اسلام میداند، چگونه میتواند یکی از فرقههای اسلامی باشد. این مثل آن ماند که اسلام را یکی از شاخههای مسیحیت بدانیم و قیمهها را در ماستها بریزیم!
دوم: بهائیت نه تنها زیرشاخهی اسلام نیست، بلکه زیرمجموعهی ادیان الهی نیز به حساب نمیآید. چرا که از یکسو طبق نصّ صریح قرآن، پس از اسلام دینی نخواهد آمد: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ [احزاب/۴۰]؛ محمّد (صلّی الله علیه وآله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختمکننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است».
و از سویی دیگر تفکرات کفرآمیز بهائیت، مانعی جدی در پذیرش آن به عنوان مذهبی الهی است. چرا که پیامبر خود خواندهی بهائیت، با خدا معرفی کردن خود، به جای فراخواندن مردم به حق تعالی، پیروانش را به خود فرا خوانده است. همچنان که حسینعلی بهاء خود را خدای خدایان معرفی (۴) و بهائیان ملزم به پرستش او هستند: «وقتی خواستید نماز بخوانید… ببینید جمال قدم اسم أعظم (حسینعلی نوری)، در کدام طرف هستند، به همان طرف متوجه بشوید… قبل از صعود جمال مبارک (مرگ بهاء)، قبله اهل بهاء طرفی بوده است که جمال مبارک در آنجا تشریف داشتهاند».(۵)
سوم: بر خلاف ادعای جناب نوریزاد، بهائیان در ایران بخاطر باورشان، مورد ظلم و ستمی واقع نشده و بر اساس اصل چهاردهم قانون اساسی، مادام که بر علیه حاکمیت توطئه نکنند، به طریق عدالت با ایشان مواجهه خواهد شد.(۶)
بنابراین امثال نوریزاد که کمترین اطلاعاتی از بهائیت ندارند، چگونه از تفکرات کفرآمیز فرقهای ساختگی دفاع میکنند که با هدف محو اسلام واقعی تشکیل شده است. آیا تنها با خواندن تیتر یک کتاب میتوان این چنین ژست روشنفکری گرفت؟! آیا فراموش کردند آن که مته روی مغز میگذاشت، شکنجهگران بهائی ساواک بودند؟!(۷)
نکته آخر اینکه جناب نوری زاد مثل آدمهائی است که خودشان را به خواب زده اند ….. سخت است که بیدار شوند .
پینوشت:
۱- مصاحبهی نوریزاد با دویچه وله، به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، تیتر خبر: سلام نوری زاد به بهائیان، تاریخ انتشار: ۸/۱۱/۹۰، کد خبر: ۱۱۰۲۶۴۲.
۲- علیمحمدباب، بیان عربی، نسخهی الکترونیکی، ص ۳٫
۳- ر.ک: فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع، ج ۲، ص ۱۰۶-۱۰۵٫
۴- «کل الالوه من رشح امری تألّهت/ و کل الربوب من طفح حکمی تربّبت» (یعنی همه خدایان از رشحات (و آثار) فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حکم من پروردگار گشتند»: مکاتیب، عباس افندی ج ۲، ص ۲۵۵٫
۵- اشراق خاوری، تقریرات درباره کتاب مستطاب اقدس، هوفمایم آلمان: لجنهی ملی نشر آثار امری، ۱۹۹۷ م، تنظیم و تدوین: وحید رأفتی، ص ۳۴-۳۳٫
۶- جهانگیر منصور، قانون اساسی، تهران: نشر دوران، ۱۳۹۳ ه ش، ص ۳۵٫
۷- جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: شکنجه گران بهائی ساواک!