کد خبر:3858
پ
shoqi
بهائیت در ایران

چرا باید مردم ایران از بهائیت متنفر باشند؟

سیرت ایرانی‌ها از زبان شوقی افندی اولین ولی‌امر بهائیت جناب شوقی افندی، در توصیف مردم ایران‌زمین؛ تعصب، نادانی، غفلت و ستم ایشان را شهره‌ی آفاق دانسته و با خون‌خوار توصیف کردن ایرانیان ، ایشان را ظالم و بی‌رحم خطاب کرده است! این در حالیست که شوقی افندی، بدون اشاره به جنایات اسلافش در ایران‌زمین، ادعای […]

سیرت ایرانی‌ها از زبان شوقی افندی

اولین ولی‌امر بهائیت جناب شوقی افندی، در توصیف مردم ایران‌زمین؛ تعصب، نادانی، غفلت و ستم ایشان را شهره‌ی آفاق دانسته و با خون‌خوار توصیف کردن ایرانیان ، ایشان را ظالم و بی‌رحم خطاب کرده است! این در حالیست که شوقی افندی، بدون اشاره به جنایات اسلافش در ایران‌زمین، ادعای نیک اندیشی و ظلم پذیری بهائیان را نیز زیر پای نهاده است.

 

جناب ولی امر : « این امر مبارک در کشوری تولد یافت که مردمش به داشتن تعصب مفرط و جهل و غفلت و ظلم و ستم مشهور آفاقند و فجایعی متوجّهش شد که در اینجا لازم نیست حتی به اختصار ذکری از آن نمایم». وی در ادامه با خون‌خوار خواندن ایرانیان مدعی شده است: «و نیز لازم نیست به ستایش قدر و منزلت و استقامت نفوس مقدّسی پردازم که در مقابل آن مردم خون‌خوار ایستادگی نمودند». شوقی افندی همچنین، با ظالم و بی‌رحم خواندن مردم ایران گفته است: «و لازم نیست بگویم که آن مظالم وصف‌ناپذیر چه تنفری در دیگران که از صحنه‌ی بی‌رحمی‌ها به دور بودند ایجاد کرد».(۱)اما در نقد و بررسی این ادعای شوقی افندی، لازم می‌دانیم تا سه نکته را متذکر شویم:

اول: مخاطب بند بند این فحش‌نامه‌ی پیشوای بهائی، نه علمای شیعه و یا حاکمین و مأمورین حکومتی ایران، بلکه تمامی مردم ایران‌زمین هستند!

دوم: شوقی افندی در متن جسارت‌آمیز خود، کمترین اشاره‌ای به جنگ‌طلبی و شورش اسلافش در کشور نکرد و سخنی از جنایات کم‌نظیر بابیان در حق مردم ایران‌زمین به میان نیاورد.(۲)

سوم: چگونه می‌توان ادعای نیک اندیشی و ظلم پذیری پیشوایان بهائی را پذیرفت و در عین حال، فحش‌نامه‌های آنان را نادیده گرفت؟! مگر عبدالبهاء در وصف بهائیان نگفته است که: «زخم به جگرگاه خورند دست قاتل ببوسند»؟(۳)؛ پس چرا در عمل، تا جایی که قدرت داشتند مرتکب جنایت شده و هرگاه که در موضع ضعف بودند، دهان کثیف‌شان را بر علیه مخالفین‌شان می‌چرخاندند؟!

اواخر سال ۱۹۵۷ میلادی، شوقی افندی به جهت تهیّه لوازم و اثاثیّه برای دارالآثار، در لندن به سر می‌برد که به آنفلوانزای آسیائی مبتلا گردید. او که در اثر این بیماری بسیار ضعیف شده بود، در سحرگاه چهارم نوامبر ۱۹۵۷ در ۶۰ سلگی  قلبش از کار ایستاد.

پی‌نوشت:

۱- هوشمند فتح اعظم، نظم جهانی بهائی (منتخب توقیعات مبارکه شوقی افندی)، کانادا: مؤسسه‌ی معارف بهائی، ۲۰۰۶ م، نشر سوم، ص ۴۵٫

۲- جهت مطالعه‌ی بیشتر، بنگرید به مقاله‌ی: فتنه‌های بابيان در ايران

۳- عباس افندی، مکاتیب، مصر: به همّت فرج‌الله زکی الکردی، ۱۹۲۱ م، چاپ اول، ج ۳، ص ۱۲۴-۱۲۳٫

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please