یکی از تعالیم دوازدهگانه فرقه بهائیت (که اعتقاد دارند تمام این تعالیم بدیع است)، صلح عمومی و محکمه کبرای بین المللی است. در این زمینه عبدالبهاء میگوید: «از جمله تعالیم اعلان صلح عمومی بود، کسانی که پیروی کردند از هر ملت و از هر دین و مذهب در نهایت محبت اجتماع نمودند».(۱)این اصل اعتقادی بهائیان دارای ظاهری مترقی میباشد. در اینجا ذکر این نکته لازم است که در اموری که جنبه ترقی دارد بهائیان فقط به ظاهر آن اکتفا نمودند، و از لحاظ عمق ارزشی و مفهومی هیچگونه ارزشی برای معتقدات آنها نمیتوان قائل شد، مثلاً در مسئله صلح عمومی بسیار از مزایای صلح کل سخن گفته و پیدرپی میگویند: «ما طالب صلح کل هستیم.» و با تفاخر اعلام میکنند که: «صلح عمومی از تعالیم مبارکه است که آثارش ظاهر شده است».(۲) در صورتی که اگر به نوشتههای آنان رجوع کنیم هیچنوع راه علمی و صحیحی برای برقراری صلح نشان نمیدهند و هرگز معترض این نکته نمیشوند که، اصولاً چرا اختلافاتی میان دول موجود است؟ چه میشود که هر چند سال یکبار جنگهای خونینی برقرار میشود و بشریت مدعی جامعه حقوق مدنی همچون حیوانات به جان یکدیگر میافتند و یکدیگر را میدرند؟. بهائیان بدون توجه به ریشه نزاعها و جنگها ادعا میکنند که تنها اصول دین بهائیت است که میتواند این صلح را برقرار کند و چنین مینویسند: «این قضیه صلح ملل را حضرت بهاءالله شصت سال پیش در ایران تأسیس نموده و در این مدت، در این خصوص لوایح و الواح بسیار در ایران نشر نمود و در سایر جهات نیز انتشار داد، تا آنکه در کتاب اقدس که قریب پنجاه سال پیش نازل شده، صلح عمومی را تصریح فرمود، در ایران ملل متنوعه موجود، مسلمان، مسیحی، یهود، زرتشتی و مذاهب متعدد دیگر موجود، به قوت تعالیم بهاءالله چنان تألیف و محبت حاصل گردیده که حال مانند برادر و یا پدر و پسر و یا مادر و دختر با یکدیگر متحد و متفق و آمیزش نمایند، و چون در محفلی اجتماع کنند، اگر در شخصی وارد گردد، از شدت الفت و محبت آنان حیران ماند و ابداً اختلاف و جدایی نبیند».(۳)
اکنون خوب است ببینیم که بهائیان چه راهی برای به دست آوردن چنین صلحی پیشنهاد میکنند. در رساله صلح عمومی از قول بهاءالله مینویسند: «سلاطین آفاق وفقهم الله باید به این امر تمسک فرمایند؛ آنها مشارق قدرت و مطالع اقتدار الهیاند».(۴) و نیز میگوید«باید مجلس بزرگی ترتیب دهند و حضرات ملوک یا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتحاد و اتفاق را جاری فرمایند و از سلاح به اصلاح توجه کنند، و اگر سلطانی بر سلطانی برخیزد، سلاطین دیگر بر منع او قیام نمایند، در این صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نیست الا علی المقدور لحفظ بلادهم و اگر به این خیر اعظم فائز شوند اهل مملکت کل به راحت و مسرت به امور خود مشغول گردند و نوحه و ندبه اکثری از عباد ساکن شود».(۵) و همچنین عبدالبهاء نوشته است: «بلی تمدن حقیقی وقتی در قطب عالم علم افروزد، که چند ملوک بزرگوار بلند همت چون آفتاب درخشنده عالم غیرت و حمیت به جهت خیر و سعادت عموم بشر، به عزی ثابت و رأیی راسخ، قدم پیشه نهاده، مسألهی صلح عمومی را در میدان مشورت گذراند و… یک معاهدهی قویه و میثاق و شروط محکمه ثابته تأسیس نمایند و اعلان نمود، و مؤکد فرمایند این امر اتم و اقوم را کل سکان ارض مقدس شمرده، جمیع قوای عالم متوجه به ثبوت این عهد اعظم باشند.(۶)
با مختصر توجهی به جملات فوق، معلوم میگردد که چنین پیشنهادی تا چه اندازه از اصول دموکراسی دور است. در اینجا عبدالبهاء تنها ملوک را قدرت اجتماعی تصور کرده و برای ملتها که تنها حامی حقیقی صلحاند، ارزشی قائل نشده است و به علاوه این پیشنهاد نیز، چنان که بر همه مسلم است، به هیچوجه علمی نبوده و درصورت عملی شدن، در حداعلی چیزی شبیه به جامعهی ملل گذشته خواهد بود که عملاً آزمایش خود را داد و از بین رفت. بعلاوه به آسانی میتوان درک کرد که اصالت این پیشنهاد نیز از خود آئین بهائی نیست و چنان که ادعا میکنند بدیع نبوده. کشف اصل منشأ آن نیز اشکالی ندارد، زیرا تبلیغات صلحآمیزــ چه از جهت افکار سوسیالیستی برای بیدار ساختن مردم و چه از طرف دولتها به منظور فریب دادن آنها، در هرحال فکری بوده است که از قرن نوزدهم رواج کافی داشته و اتخاذ آن در مشرقزمین لااقل هم زمان با پیدایش آئین بهائی از طرف سید جمالالدین اسدآبادی، به عنوان اتحاد اسلام و تأسیس سازمان اتحادی برای حکومتهای اسلامی، صورت گرفته است.
در پایان :
بهائیان باید به این سؤال پاسخ دهند که سران خویش که مکررا دم از صلح میزدند چگونه نتوانستند آن را بین خود اجرا کنند، چگونه میخواهند اختلافات بین حسینعلیبهاء و صبح ازل را توجیه کنند، چگونه میشود کسی دم از صلح بزند اما نتواند بین خود و برادرش اصلاح برقرار کند.در بررسی دوره پس از حسینعلی (بهاءالله)، میبینیم که بین فرزندانش (عباس افندی، محمدعلی) برای به دست آوردن ریاست، درگیری و نزاع رخ داده و آنها به یکدیگر فحاشی و تهمتهای ناروا نسبت دادهاند و یکدیگر را به حیوانات تشبیه کردهاند. آیا نباید سران (به اصطلاح) دین بهائیت الگو برای اعمال این صلح باشند؟ اگر قرار باشند از چنین کسانی الگو گرفت آیا صلح عمومی محقق میشود؟
گذشت بیش از ۱۸۰ سال برای تحقق صلح عمومی کافی نیست ؟
پینوشت:
۱- مکاتیب، ج۳ ص۱۰۲، مکاتیب، چاپ در مصر سنه محروسه، ۱۹۲۱.
۲- رساله صلح عمومی.
۳- عبدالبهاء، نقل از رساله صلح عمومی ص۱۲۰.
۴- رساله صلح عمومی ص۱۴.
۵-حسینعلی نوری (لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی) ص۲۳-۲۴، مؤسسه معارف بهائی کانادا، ت: ۲۰۰۱ میلادی.
۶- رساله مدنیه عبدالبهاء.