کد خبر:6304
پ
bahaism06
بهائیت در ایران

بهائیت، از دیدگاه محققان ایرانی (بخش اول)

نویسنده : داود مهرورز چکیده : اختلاف در نظر و تحلیل همواره وجود داشته و مورخان و محققان را به دسته های مختلفی تقسیم و دسته بندی نموده است، اما در کنار اختلافات، مشترکاتی نیز وجود دارد که باید به آن ها توجه نمود، در این صورت شناخت بهتری از تحولات مورد بررسی حاصل می آید. […]

نویسنده : داود مهرورز

چکیده :

اختلاف در نظر و تحلیل همواره وجود داشته و مورخان و محققان را به دسته های مختلفی تقسیم و دسته بندی نموده است، اما در کنار اختلافات، مشترکاتی نیز وجود دارد که باید به آن ها توجه نمود، در این صورت شناخت بهتری از تحولات مورد بررسی حاصل می آید. نکته ای که درخصوص بهائیت در خور تامل است اشتراک نظر و توافق مورخان و محققان (با وجود گرایش های متنوع سیاسی و فکری) در وابستگی سران بهائیت به استعمار می باشد. مقاله پیش رو، اشتراک نظر آن ها را نشان داده است.

 

متن :

مورخان و محققان ایرانى درباره وجود پیوند میان باب و بابیت نخستین با کانون‌هاى استعمارى، دو نظر متفاوت ابراز کرده‌اند. عده‌ای از آن‌ها، با استناد به دسته‌ای از قرائن و شواهد تاریخى، که به سادگی نمی‌توان از کنار آن‌ها عبور کرد، قدرت‌هاى استعمارى را در ایجاد و پیدایش اصل جنبش بابیگرى دخیل و مؤثر مى‏دانند و عده‌ای دیگر، بابیت را، در بنیاد، جنبشی خودجوش شمرده و بر این باورند که مداخله قدرت‌هاى استکبارى در این جنبش، پس از شروع و گسترش آن بوده است.

مورخان و محققان یادشده، اما، نوعاً درباره دست داشتن دولت‌هاى استعمارى در ایجاد بهائیت (یا دست کم: تقویت و پیشبرد آن) تقریباً متفق‌اند و حتى بسیارى از کسانى که «بابیگرى» را جنبشى به‏ اصطلاح خلقى و انقلابى شمرده، درباره «بهائیت» تصریح کرده‌اند که از اساس، ریشه‏ اى استعمارى داشته است.

در این زمینه به دیدگاه گروهی از مورخان معاصر ــ که با وجود تعلق به گرایش‌ها و جناح‌های مختلف فکری و سیاسی، نسبت به بهائیت، نگاهی واحد: نگاه منفی، دارند ــ اشاره شده است.

 

۱ــ محمد جواد شیخ‌الاسلامى

دکتر شیخ‌الاسلامى ــ استاد فقید دانشگاه و نویسنده و مترجم پراطلاع معاصر ــ خاطرات سیاسى سر آرتور هاردینگ (استاد اعظم فراماسونرى، و وزیرمختار بریتانیا در ایران زمان مظفرالدین‌شاه) را به فارسى ترجمه کرده و بر آن تعلیقاتی افزوده است. مستر هاردینگ در بخشى از خاطرات خود، با لحنى جانب‌دارانه، از بابیان و بهائیان یاد ‏کرده و جناب شیخ‌الاسلامى با تعریض به حمایت سفیر بریتانیا از آنان نوشته است:

«در عرض یکصد سال اخیر، بابیان و بهائیان ایران همیشه از خطّ مشى سیاسى انگلستان در شرق پیروى کرده‏اند و ستایش وزیرمختار انگلیس از آن‌ها امرى است کاملاً طبیعى.»(۱)

 

۲ــ احمد کسروى

احمد کسروى، از کسانی است که با بهائیان از نزدیک بحث و گفت‌وگو داشته و آثارشان را بررسی و نقد کرده است. وی، رهبرى بهائیت را در آغاز پیدایش، بسته و پیوسته به استعمار تزارى دانسته، و در ادوار بعد (مشخصاً در اواخر جنگ جهانى اول) با امپراتورى بریتانیا در پیوند شمرده است. چنان‌که متقابلاً رهبرى گروه ازلیان (میرزا یحیى صبح ازل، برادر کوچک بهاء) به قبله لندن نماز مى‏گزارده است. کسروى نوشته است: «آنچه دانسته‏ایم [حسینعلى‏] بهاء در تهران با کارکنان سیاسى روس همبستگى مى‏داشته، و این بوده چون به زندان افتاد روسیان به رهایى ‏اش کوشیده و از تهران تا بغداد غلامى از کنسول‏خانه همراهش گردانیده ‏اند. پس از آن نیز دولت امپراتورى روس در نهان و آشکار هوادارى از بهاء و دسته او نشان مى‏داده. این است در عشق‌آباد و دیگر جاها، آزادى به ایشان داده شد.

از آن سو انگلیسیان به نام هم‌چشمى که در سیاست شرقى خود با روسیان مى‏ داشتند، به میرزا یحیى صبح‏ازل که از بهاء جدا گردیده دسته دیگرى به نام ازلیان داشت، پشتیبانى مى‏ نموده ‏اند. به‌ویژه پس از آن که جزیره قبرس، که نشیمنگاه ازل مى‏بود، به دست ایشان افتاده که دلبستگى‏ شان به او و پیروانش بیشتر گردیده.

چاپ کتاب نقطه ”الکاف“ که پرفسور براون به آن برخاسته و آن ”مقدمه“ دلسوزانه‏ اى که نوشته، اگرچه عنوانش دلسوزى به تاریخ و دلبستگى به آشکار شدن آمیغ‌هاى تاریخ است، ولى انگیزه نهانى‏ اش پشتیبانى از ازل و بابیان مى‏ بوده.

سال‌ها چنین مى‏ گذشته و از دو دسته، آن یکى پشتیبانى از روسیان مى ‏دیده و این یکى از هوادارى انگلیسیان بهره مى‏ جسته، و این پشتیبانى و هوادارى در پیشامدهاى درون ایران نیز… [بى ‏تأثیر] نمى ‏بوده، تا هنگامى که جنگ جهانگیر گذشته [جنگ جهانى اول‏] پیش آمده. چون در نتیجه آن جنگ، از یک‌سو دولت امپراتورى روس با سیاست‏هاى خود برافتاد و از میان رفت و از یک‌سو دولت انگلیس به فلسطین، که عکا کانون بهائیگرى در آنجاست،(۲) دست یافت. از آن سوى تا این هنگام میرزا  یحیى مرده و دستگاه او به هم خورده و ازلیان، چه در ایران و چه در دیگرجاها، سست و گمنام گردیده بودند. این پیشامدها آن حال پیش را از میان برده است.

یکى از داستان‌هایى که دستاویز به دست بدخواهان بهائیگرى داده و راستى را داستان ننگ‌آورى م ى‏باشد آن است که پس از چیره گردیدن انگلیسیان به فلسطین، عبدالبهاء درخواست لقب ”سر“ (Sir) از آن دولت کرده و چون داده‏ اند، روز رسیدن فرمان و نشان در عکا جشنى برپا گردانیده و موزیک نوازیده ‏اند و در همان بزم پیکره‏اى برداشته‏ اند. پیداست که عبدالبهاء این را شوندِ پیشرفت بهائیگرى و نیرومندى بهائیان پنداشته و کرده، ولى راستى را جز مایه رسوایى نبوده است و جز به ناتوانى بهائیان نتواند افزود.»(۳)

دیدگاه فوق را، کسروى در «تاریخ مشروطه» خود نیز، آنجا که در پی تحلیل چرایى و چگونگىِ حمایت ازلیان از مشروطه و حمایت بهائیان از استبداد می‌باشد، بازتاب داده است: «ما اگر بخواهیم همبستگی‌ای ‌‌را که میان بهائیان و ازلیان ــ دو گروه منشعب از فرقه بابیه ــ با مشروطه بوده، به‌راستى روشن گردانیم، باید بگوییم: بهائیان هواخواه خودکامگى و ازلیان هواخواه مشروطه بودند… در جنبش مشروطه، چون دولت انگلیس هواخواه آن مى‏بود، ازلیان پا به میان نهادند. ما تنها در اینجا نام خاندان دولت‌آبادى را مى‏بریم. حاجى میرزا هادى ــ پدر یحیى دولت آبادى ــ بزرگ این خاندان، نماینده صبح ازل در ایران بود. از آن سوى، چون دولت امپراتورى روس، دشمنى با مشروطه نشان مى‏داد، بهائیان با دستور عباس افندى عبدالبهاء، خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمدعلى‌میرزا مى‏بودند.»(۴)

 

۳ــ اسماعیل رائین

رائین، کتابی خواندنی با عنوان «انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی» دارد که ضمن شرح انشعاب‌ها و دودستگی‌های متعدد و مستمر در بین بابیت و بهائیت، وابستگی آنان به بیگانگان (روس‌ها، انگلیسی‌ها، امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها) را به طور مستند بازگو کرده است.

اسماعیل رائین نیز (همچون کسروى) معتقد است که در تحولات و انشعاباتى که پس از قتل على‌محمد باب در میان یاران و هواداران وى رخ داد، بهائی‌ها سهم روس تزارى شدند و ازلی‌ها، به‌ویژه پس از سلطه انگلیسى‏ها بر قبرس (و بیرون آوردن آن از چنگ عثمانى) در سهم لندن قرار گرفتند.(۵) رائین این گروه‌ها را مورد توجه خاص و حمایت ویژه بیگانگان دانسته و معتقد است رهبرى بهائیت، از آغاز تا امروز، مجموعاً بین روس تزارى، انگلیس و امریکا دست به دست شده است: «از سیصد سال قبل تاکنون، خارجیان همیشه به فرقه‏ هاى مذهبى در ایران و خاورمیانه توجه خاصى داشتند و حمایت از آنان را از اصول سیاست خود مى‏شمرده‏اند.»

از جمله این اقلیت‌ها تشکیل فرق مختلف ”بابى“، ”ازلى“ و ”بهایى“ و همچنین فرقه اسماعیلیه را مى‏توان نام برد. چنان‌که مى‏دانیم، پس از ایجاد دودستگى میان پیروان سیدعلى‌محمد باب، صبح ازل به ریاست ”ازلیان“ و میرزا حسینعلى بهاءالله به ریاست فرقه ”بهایى“ رسیدند. به‌طوری‌که در اسناد و مدارک بایگانى عمومى انگلیس و بایگانى عمومى هند دیده مى‏شود و همچنین بسیارى از مورخان خارجى نیز نوشته‏اند، این دو فرقه در بدو تأسیس از پشتیبانى خارجیان برخوردار بوده‏اند. لرد کرزن، سیاستمدار مشهور انگلیسى، در کتاب ”ایران و مسئله ایران“ تصریح مى‏کند: ”صبح ازل که در قبرس سکنى داشت، مقررّى خاصى از حکومت انگلستان دریافت مى‏نمود و در عین حال روس‌ها هم از وى حمایت مى‏کردند. چنان‌که تا اواخر انقراض حکومت روسیه تزارى، دربار سلطنتى روس از هیچ گونه کمک و جانب‌دارى از بهائیان مضایقه نمى‏کرد و در مقابل قبرس، عشق‌آباد کانون بهائیان شد.“ ولى با سقوط حکومت تزارى و تسلط انگلیس‏ها بر سرزمین فلسطین و تنزل مقام و موقعیت و کاهش سازمان ازلیان، انگلیس‌ها لقب ”سر“ را به پیشواى بهائیان دادند و چنین وانمود کردند که بهائیان از حمایت آنان برخوردارند. اما به‌تدریج که بهائیان توسعه و نفوذ جهانى پیدا کردند، به جانب امریکاییان روى آوردند و با گسترش دامنه بهائیت در امریکا، در این سرزمین پهناور به فعالیت پرداختند و از انگلیسی‌ها روى برتافتند.»(۶)

 

ادامه دارد 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please