نویسنده : محبوبه اسماعیلى . عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
ادامه از بخش نخست
با تشکیل مجلس، در اصل بیستم متمم قانون اساسى، چارهاى براى جلوگیرى از اشاعه افکار ضد دینى و مذهبى اندیشیده شد و بر اساس این اصل، عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین اسلام، آزاد و ممیزى در آنها ممنوع شد. منظور از عبارت «کتب ضلال»، کتابها و نشریه هایى است که در باره مذاهب غیره حقه نوشته شده، و مراد از «مواد مضره به دین مبین اسلام» نوشته هایى بود که مستقیما به دین اسلام حمله یا از آن انتقاد مى کردند.(۱) بهرغم تمام تلاشهایى که شیخ فضل اللّه نورى براى مشروعه نمودن انقلاب کرد، اما نهایتا این بهائیان بودند که با کمک انگلیسى ها موفق شدند انقلاب مشروطیت را به انحراف کشانده و شیخ فضل اللّه نورى و تفکراتش را منزوى کرده، با توطئه اى هماهنگ، او را از سر راه خویش بردارند.
نقش میرزا مهدى کاشى، ملقب به وزیر همایون، فرزند فرخ خان امین الدوله (عامل انعقاد معاهده پاریس که به جدایى هرات از ایران منجر شد)(۲) و از شخصیتهاى معروف بهائى که در استبداد صغیر، علیه آزادى خواهان، از محمدعلى شاه حمایت کرد،(۳) قابل توجه است. او در استحاله شخصیت ابراهیم زنجانى(۴) که از اعضاى هیئت مدیره دادگاه انقلاب بود و حکم اعدام شیخ فضل اللّه را صادر نموده و از ماسونهاى قدیمى بود،(۵) نقش مؤثرى ایفا کرد. انگلیسىها نیز در دشمنى دیرینه خویش با مرجعیت شیعه، از این حکم استقبال نمودند. در اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه انگلیس (کتاب آبى) از شیخ فضل اللّه به عنوان مستبدى که دشمن مشروطیت بوده و قابل ترحم نبوده است، یاد شده و از اعدام او اظهار خرسندى کرده که خوب شد ایران او را از میان برداشت.(۶)
انگلیسى ها با کودتاى۱۲۹۹م و به قدرت رساندن رضاخان نفوذ خود را در ایران گسترش دادند و زمینه را براى نفوذ بهائیت در ایران هموار و آنها نیز تلاش کردند با حکومت رضاخان همراه شوند. حبیب اللّه عین الملک، پدر هویدا، از جمله بهائیان بود که در این دوره به حمایت از رضاخان برخاست(۷) و از سوى او به عنوان کارگزار وزارت خارجه این حکومت به سوریه رفت و در راستاى تحکیم فرقه بهائیت از هیچ کوششى دریغ نورزید. او آن چنان در تبلیغ این فرقه بى پروا بود که مردم شام خیال مىکردند مذهب رسمى ایرانیان، بهائى است.(۸) در دوره رضاخان آنها در جلسات و سخنان خود از رضاخان به نیکى یاد مى کردند و سیاستهاى ضد دینى و مقابله او با علما را ناشى از علاقه رضاخان به فرقه بهائیت مى دانستند. سیاست کشف حجاب رضاخان را که نشانه مخالفت و ضدیت وى با یکى از اصول مسلم و حساس شریعت اسلام، یعنى حجاب بود، بهائیان منطبق با قانون و منطق خود مى دانستند.(۹)
روابط متقابل انگلیسىها و بهائیان در عصر پهلوى
با کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط امریکاییان، بهائیان به رغم ادعاى غیرسیاسى بودن خویش، هماهنگ با سیاستهاى مورد نظر رژیم در جهت تثبیت موقعیت خود تلاش کردند. یکى از اهداف مهم آنان در این دوره، رسمیت بخشیدن به مسلک بهائیت در ایران بود. بیت العدل اعظم و محفل آنها تلاشهاى زیادى کردند تا با ازدیاد نفرات از طریق تبلیغ و گسترش تشکیلات و دادن آمارهاى غیر واقعى، به این هدف دست یابند.(۱۰) علاوه بر این، از عوامل مؤثر در خیزش سیاسى بهائیان در عرصه سیاست و نفوذ در ساختارهاى اقتصادى، فرهنگى و نظامى رژیم پهلوى، حمایت کشورهاى اروپایى از جمله انگلیس و امریکا از آنها بود. حضور بهائیان در فلسطین و فعالیت گسترده آنها در این سرزمین در گذر زمان، شرایط مناسبى را براى آنان فراهم کرد، به خصوص در جنگ جهانى اول، آنها براى تثبیت موقعیت خویش در خارج از ایران نیز رابطه دوستانهاى را با انگلیسى ها علیه عثمانى آغاز نمودند. منابع از همکارى عبدالبهاء و اطرافیانش با ارتش انگلیس و نیز تهیه آذوقه براى آنها در جریان جنگ، و بیرون راندن عثمانى از فلسطین گزارش دادهاند.(۱۱) بهائیان نمى خواستند مرکزیت سیاسى خود را در حیفا از دست بدهند، از این رو بعد از آنکه حیفا در سال ۱۹۱۸م به تصرف ارتش انگلیس در آمد، عبدالبهاء براى امپراطور انگلستان، ژرژ پنجم دعا کرد و از اینکه عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده بر درگاه خداوند شکرگزارد.(۱۲)
این رابطه سیاسى به آشنایى هر چه بیشتر بهائیان با اندیشه هاى غربى منجر شد و مسافرت هاى رهبران بهائى، از جمله عبدالبهاء به اروپا و امریکا،(۱۳) غربزدگى و وابستگى به اندیشه هاى امانیستى و سکولاریستى و فاصله گرفتن از دین را در آنها افزایش بخشید و تعلیمات آیین بهائى، طنین دیگرى یافت و روند دیگرى را پیمود. اگر بابیه با مستمسک قرار دادن نگرشهاى دینى سعى در قدرت طلبى داشتند، بهائیان با نگرشهاى غیر دینى و فاصله گرفتن از هویت دینى و ملى و با ماهیت کاملاً غربى در زمان رژیم پهلوى وارد عرصه سیاست شدند و انگلیسىها از بهائیان به عنوان نوماسیون حمایت کردند.
در عصر پهلوى نیز به دلیل نفوذ گسترده امریکایى ها در ایران، انگلیسىها در رقابت با آنها انجمن ها و لژهاى فراماسونرى را در شهرهاى مختلف ایران گسترش دادند، زیرا در عصر مشروطه، انگلیسى ها از طریق این انجمنها به موقعیتهاى قابل توجهى دست یافته بودند. در عصر پهلوى به دلیل فعالیت این انجمنها، انگلستان موفق شد بین سالهاى ۱۳۳۲-۱۳۴۲ روابط خود را با ایران تجدید کرده، در رقابت خود با امریکا به پیشرفتهاى قابل ملاحظهاى دست یابد. اسناد منتشر شده، خبر از تشکیل لژ بزرگ اسکاتلند مى دهد که بسیارى از لژهاى ایرانى، از جمله سیزده لژ انگلیسى در ایران را پوشش مىداد.(۱۴) بهائیان با ورود به این لژها، تسلط بر حساس ترین نهادها و وزارتخانه هاى کشور را به آسانى براى خود فراهم نمودند. آنها در حرکتهاى سیاسى خویش، مراکز آموزشى کشور را در خدمت خویش آوردند و با تکیه بر الگوهاى مدیریت غربى، طرح ریزى، تصمیم گیرى و برنامه ریزى ها را برعهده گرفتند.
از دیدگاه فراماسونرها و بهائیان، برنامه ریزى آموزشى باید به گونهاى باشد که به ضرر بهائیان و فراماسونرها و به طورکلى غرب تمام نشود و به عبارت دیگر براى ایران، استقلال و خودکفایى به وجود نیاورد.(۱۵) در دوران رژیم پهلوى بهائیانى که عضو لژ فراماسونرى بودند، حضور گستردهاى در رأس نظام آموزشى کشور و ریاست دانشگاه ها داشتند یا تدریس در کلاسهاى درس را بر عهده گرفتند. ذبیح اللّه قربان، رئیس دانشگاه شیراز و عضو لژ حافظ، منوچهر تسلیمى، عضو لژ ابنسینا که بعدها به ریاست دانشگاه تبریز رسید و کامبیز قربان، استاد دانشگاه کشاورزى شیراز و عضو لژ حافظ،(۱۶) از جمله بهائیانى بودند که به ازاى خوش خدمتى رهبران بهائى نسبت به انگلیسى ها، در سیاستگذارى هاى فرهنگى کشور نقش مهمى ایفا کردند. در چنین شرایطى نظام آموزشى کشور نمى توانست از چارچوب تحمیلى خارج شود و در خدمت توسعه جامعه ایران قرار گیرد.
بنابراین باید گفت که یکى از عوامل موفقیت بهائیان در ایران عصر پهلوى، پیوند آنها با فراماسونرى و لژهایى است که از سوى انگلیسىها اداره مىشد. بهائیان به عنوان فراماسونرى، از طریق این لژها توانستند علاوه بر نفوذ در مراکز آموزشى، در مراکز کلان تصمیمگیرى ها هم نفوذ کنند. در تحقیقات ساواک روشن شده بود که فراماسونرى در حال تجدید سازمان است و هدف آن گسترش لایه هاى نفوذ در مراکز کلان تصمیمگیرى هاست؛ روشى که با روال سیاست گذارى هاى استعمارى انگلیس همخوانى داشت، زیرا برنامه انگلیسى ها تجدید فعالیت جاسوسى، نظیر سازمانهاى مختلف فراماسونرى بود. آنها همیشه از عمال سیاسى و جاسوس خود تا سرحد مرگ جانبدارى و حمایت مىکردند و بر اساس این اصل مى توانستند افراد جدید و ناشناخته اى را براى اجراى مقاصد سیاسى خود در سازمانهاى مختلف جلب کنند.(۱۷) به سبب استفاده انگلیسىها از این حربه، امریکایىها نتوانستند از نفوذ انگلیسىها و کارگزاران و عاملان آنها در ایران جلوگیرى کنند و از حضور ریشه دار و تاریخى آنها در ایران بکاهند. امضاى قرارداد کنسرسیوم نفت که به حل مسئله نفت انجامید، وجود شرکتهاى انگلیسى، حمایت از درباریان و به قدرت رساندن آنها، مثل حسین علاء، و ورود ایران به پیمان سنتو که نفوذ انگلیسى ها را در خاورمیانه گسترش مىداد، تأسیس بانک ایران و انگلیس، عقد قراردادهاى فرهنگىـ تجارى و نفتى بین ایران و انگلیس،(۱۸) ره آورد سیاستگذارى هاى پنهان فراماسونرى در ایران بود.
با نفوذ انگلیسى ها در ایران بهائیان شرایط را براى تحقق سیاستهاى خویش مناسب دیدند و بیش از هر زمان دیگر، راه را براى خود هموار نمودند و براى جلب نظر رژیم پهلوى در مقاطع حساس، هماهنگ با سیاستهاى مورد نظر آنها در جهت تثبیت موقعیت شاه، گامهاى مؤثرى برداشتند. تأیید انقلاب سفید، همکارى با ساواک، جلب حمایت دولتهاى بزرگ از شاه و سلطنت او و عضویت در حزب رستاخیز، قسمتى از مواضع سیاسى فرقه مزبور بود.(۱۹) آنها به تدریج نفوذ خود را در دربار افزایش دادند، به خصوص آن که شاه قدرت خود و خانواده اش را مدیون بهائیان مىدانست، زیرا در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ در حالى که نظام سلطنتى در حال سقوط بود، پس از فرار شاه و بستگانش، یکى از عناصر بهائى در امریکا، به نام حبیب ثابت پاسال، با تمامى امکانات از شاه و خانواده او پذیرایى کرد که این اقدام، نفوذ بیشتر شاه و بهائیان را درپى داشت(۲۰) و روز به روز موجب اعتماد و توجهات بیشتر رژیم به آنها مى شد و زمینه ترقى و پیشرفت روز افزون آنها را فراهم مىکرد، آنچنان که بهائیان خود لب به اعتراف گشودند که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانه ها یک جاسوس داریم و هفته اى یک بار که طرح هاى تهیه شده به وسیله دولت به عرض شاهنشاه آریامهر مىرسد، گزارشهایى در زمینه طرحها به محفل هاى روحانى بهائى مىرسد.(۲۱)
هرچند بین سالهاى ۱۳۴۲-۱۳۴۴ با قبضه کردن قدرت توسط نیروهاى طرفدار توسعه صنعتى به رهبرى حسنعلى منصور و امیر عباس هویدا جنگ قدرت بین نخبگان سیاسىِ سنتى طرفدار انگلستان به نفع نخبگان سیاسى نو پاى طرفدار ایالات متحده امریکا خاتمه یافته تلقى مىشد، اما اینگونه چالشها و تنشها تأثیرى در کاهش قدرت بهائیان در دربار نگذشت، بلکه بهائیان در دسته بندىهاى سیاسى نیز به سوى کسانى چون هویدا متمایل شدند که خود بهائى بود. بهائیان به کمک انگلیسىها و امریکایىها زمینه کسب قدرت و نفوذ در حکومت پهلوى را براى خویش فراهم نموده و با نفوذ هویدا در دربار، در رأس هرم قدرت قرار گرفتند و در دسته بندى هاى سیاسى، دربار شاه را به سوى خویش متمایل ساختند. پیشرفت بهائیان در حکومت پهلوى زمانى به اوج خود رسید که امیر عباس هویدا به عنوان نخست وزیر شاه، کابینه خود را که متشکل از بسیارى بهائیان بود تشکیل داد. او که ـ بر اساس اسناد منتشر شده ساواک ـ از سوى بهائیان به عنوان کدخداى کوچک بهائیان معروف بود،(۲۲) فرزند عینالملک از کارگزاران وزارت خارجه حکومت پهلوى اول بود که در به قدرت رسیدن رضاخان نقش اساسى داشت و به همین دلیل، محمدرضا شاه را وامدار هویدا و بهائیان نموده بود.(۲۳)
حسین فردوست در خاطرات خویش به نفوذ زایدالوصف فرقه ضاله بهائیت در تمام شئون مملکت در دوران هویدا اشاره دارد و آنجا که از طبیب مخصوص شاه به نام دکتر ایادى سخن مىگوید، به تلاش این پزشک در قدرت بخشیدن به بهائیان مىپردازد. به گفته او، ایادى در دوران هویدا تا توانست وزیر بهائى وارد کابینه کرد به گونهاى که تمام ایرانیان رده بالا، در ایران و در خارج، بر این باورند که سلطان واقعى ایران، دکتر ایادى بود و در زمان حاکمیت او بهائى ها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائى بیکار وجود نداشت.(۲۴)
جواد منصورى نیز در کتاب خویش، فهرستى از اسامى اشخاص نظامى و غیر نظامى را که در سال ۱۳۳۹ تهیه شده، آورده است که نشان دهنده اشغال غالب پستهاى اطلاعاتى، امنیتى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى کشور توسط بهائیان بوده است.(۲۵) آنها با ایجاد تشکیلات گسترده و با برنامه ریزى هاى دقیق و بر پایى محافل بهائى سعى در تبلیغ فرقه خود در ایران نمودند و نمایندگانى را به شهرهاى مختلف ایران فرستادند. این تشکیلات که به نام جریان نوماسونى در ایران معروف بود، مرکز آن در حیفا در کنار حکومت اسرائیل است که با تلاش فراوان شوقى افندى از سوى صهیونیستها به رسمیت شناخته شده بود. در اداره این تشکیلات، از تفکرات صهیونیستى بسیار بهره بردارى شده است و انجمن هاى فراماسونرى یهودى که این تشکیلات را اداره مى کردند، از مضامین و سروده هایى که در کتاب تورات توسط یهودیان خوانده مىشد، زیاد استفاده مىنمودند.(۲۶)
این گونه پیوندهاى نزدیکى که بین صهیونیستها و بهائیان ایجاد شد، راه را براى نفوذ هر چه بیشتر اسرائیل در ایران هموار نمود و سیاست رژیم پهلوى را به سوى صهیونیستها متمایل ساخت و ایران تنها کشور اسلامى بود که به رغم تمام اعتراضات دیگر کشورهاى اسلامى به عنوان تنها پایگاه صهیونیسم در خاور میانه مطرح شد. هر چند با نفوذ امریکایىها در ایران از نفوذ انگلیسىها کاسته شد، اما صهیونیسم که از فرقه هاى ساختگى انگلیسى ها در مذهب یهودیت بود،(۲۷) توانست با حمایت بهائیان وارد ایران شود و به عنوان یک مهره انگلیسى، کاهش قدرت آنها را در ایران جبران کند. روابط ایران با رژیم صهیونیستى اسرائیل که یکى از عوامل گسترش انقلاب اسلامى بود، موضوعى است که تحقیقات مستقلى را مىطلبد و در حوضه این مقاله نمىگنجد.
ادامه دارد
۰۰۰۰۰۰
پی نوشتها :
۱- عبدالرحیم ذاکر حسین، همان، ص ۶۷ .
۲- موسى فقیه حقانى، همان، ص ۴۱ .
۳-ناظم الاسلام کرمانى، همان، ص ۴۵۶ .
۴- سیدمحمد مدنى، «کارنامه یک وزیر بهائى»، مجله ایام، ش ۲۹، ۱۳۸۲، ص ۴۱ .
۵-مهدى بامداد، شرح رجال ایران، ص ۱۵ .
۶-رحیم رضازاده ملک، انقلاب مشروطه ایران (به روایت اسناد وزارت امور خارجهى انگلیس ـ کتاب آبى)، ص ۲۸۲-۲۸۵ .
۷- مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیر عباس هویدا به روایت اسناد، ج ۲، ص ۱۰ .
۸-همان، ص ۳۱۹ .
۹-جواد منصورى، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ، ج ۱، ص ۳۲۴ .
۱۰- همان، ص ۳۱۹ .
۱۱- حسین میر، همان، ص ۲۰۸ .
۱۲-بهرام افراسیابى، همان، ص۳۲۴ .
۱۳-محمود صدرى، «بهائیت»، دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۴۱ .
۱۴-مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ص ۴۵ .
۱۵-محمدحسن طباطبایى، نفوذ فراماسونرى در مدیریت نهادهاى فرهنگى ایرانى، ص ۲۹-۳۷ .
۱۶-همان، ص ۱۱۳ .
۱۷- مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ص ۵۶ .
۱۸- علیرضا ازغندى، روابط خارجى ایران، ص ۲۴۷ .
۱۹-جواد منصورى، همان، ج ۱، ص ۳۲۵ .
۲۰- همان، ص ۳۲۶ .
۲۱-حسین طباطبایى، همان، ص ۱۱۷ .
۲۲- همان .
۲۳-مرکز بررسى اسناد تاریخى، امیرعباس هویدا به روایت اسناد، ص ۱۰ .
۲۴- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج ۲، ص ۲۰۲-۲۰۳ .
۲۵- جواد منصورى، همان، ج ۱، ص ۱-۶ .
۲۶-بهرام افراسیابى، همان، ص ۶۵۷-۶۵۸ .
۲۷- براى اطلاع از تلاش انگلیسىهادر شکلگیرى صهیونیسم، ر.ک: حمید احمدى، ریشههاى بحران در خاورمیانه، ص ۱۷ .