کد خبر:6600
پ
naskh
بهائیت در ایران

آئینی ۱۳ ساله که توسط پیروانش نسخ (باطل) شد!!!

پیامبرخوانده‌ی بهائیت تنها پس از حدود سیزده سال از مرگ علی‌محمد باب، ادعای نسخ مسلک او را اعلام نمود. اما اگر مسلک علی‌محمد شیرازی متناسب با آن زمان نبود، پس چرا او ادعای نسخ دین اسلام را مطرح کرد؟! و در مقابل، اگر بابیت مطابق با مقتضیات آن زمان بود که به واسطه‌ی آن اسلام […]

پیامبرخوانده‌ی بهائیت تنها پس از حدود سیزده سال از مرگ علی‌محمد باب، ادعای نسخ مسلک او را اعلام نمود. اما اگر مسلک علی‌محمد شیرازی متناسب با آن زمان نبود، پس چرا او ادعای نسخ دین اسلام را مطرح کرد؟! و در مقابل، اگر بابیت مطابق با مقتضیات آن زمان بود که به واسطه‌ی آن اسلام را نسخ کند، پس چرا بلافاصله توسط مدعی پیامبری بهائیت نسخ شد؟!

 

مبلّغان بهائی در دلیل‌تراشی خود برای اثبات ادعای پیامبری علی‌محمد شیرازی و نسخ دین مبین اسلام به دست او، اسلام را مخالف با مقتضیات زمان و قرن جدید دانسته که نیاز به نسخ آن بوده است. از این‌رو عبدالبهاء اصلی در بهائیت مطرح نموده و آن را لزوم تطابق دین با مقتضیات عصر و زمانه نامیده و در مورد آن گفته است: «مظاهر کلیه الهیه مطلع بر حقائق اسرار کائناتند لهذا شرایعی تأسیس نمایند که مطابق و موافق حال عالم انسانست».(۱)

علی‌محمد شیرازی نیز در قرن نوزدهم میلادی با همین ادعا، اقدام به نسخ دین اسلام نمود و با تعیین دو هزارسالی برای ظهور موعود پس از خود، مهر تأییدی بر سازگاری احکامش تا دو هزار سال پس از خود زد: «یا أهل البیان کل تشکرون (: ای پیروان بابیت همگی شکرگزار باشید) که اگر نفسی به قدر تنفسی صبر بعد از دو هزار و یک سال نماید، بلا شبهه در دین بیان نیست و داخل در نارّ (: آتش) است إلّا آنکه ظهورالله داخل نشود که آنوقت کلّ مکلّف به ابتهال و تضرّع (: دعا) هستید».(۲)

این در حالیست که پیامبرخوانده‌ی بهائیت تنها پس از حدود سیزده سال از مرگ علی‌محمد شیرازی، ادعای نسخ آیین باب را اعلام نمود: «کتاب اقدس، کتاب شریعت بهائیه و اُمّ الکتاب شریعت بیان را نسخ و تغییر داد و مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی گشت».(۳) و در همین کتاب اقدس، صراحتاً اعلام داشت که نه تنها توان نسخ مسلک باب را دارد، بلکه توان تغییر هر حکم ازلی را داراست: «لو یحلُّ ما حرّم فی أزل الأزل أو بالعکس لیسَ لأحدٍ أن یَتعرضَ علیه (۴)؛ اگر حلال نماید آنچه را که حرام بوده در آغاز پیدایش و یا حرام کند آنچه حلال بوده در ازل، هیچکس حق اعتراض به او را ندارد». به عبارتی حسینعلی نوری طبق ادعای خود، نه تنها حق نسخ بیان را پس از سیزده سال، بلکه حق تغییر احکام ازلی مثل حرمت همبستری با مادر و… را برای خود محفوظ داشت.

اما صرف‌نظر از بطلان ادعای هردو، چگونه معقول است خداوند کسی را به‌حق مبعوث سازد و کتاب الهی و احکام جدید بر او نازل نماید و هنوز یک حکم از احکامش اجراء و عملیاتی نشده، شخص دیگری را برانگیزد تا دین و احکام او را لغو و نسخ نماید؟! از طرفی بهائیان باید پاسخ دهند که به راستی اگر مسلک و احکام علی‌محمد شیرازی متناسب با آن زمان نبود، پس چرا علی‌محمد شیرازی به عنوان مبشّر خیالی بهائیت، ادعای نسخ دین مبین اسلام را مطرح کرده است؟! و در مقابل، اگر بابیت مطابق با مقتضیات آن زمان بود که به واسطه‌ی آن اسلام را نسخ کند، پس چرا بلافاصله توسط مدعی پیامبری بهائیت نسخ شد؟!
اما اگر مبلّغان بهائی به ناچار گویند که در طول مدت سیزده سال از مرگ شارع مسلک بابیت تا زمان ادعای پیامبری حسینعلی نوری مقتضیات زمان تغییر کرده و نیاز به نزول دینی جدیدی بوده است، پس باید پرسید که امروزه با این سرعت پیشرفت علوم، هر چند سال یک‌بار نیاز به تجدید ادیان وجود دارد؟!

پی‌نوشت:

۱- عبدالحمید اشراق خاوری، پیام ملکوت، نسخه‌ی الکترونیکی، ص ۱۹۰٫

۲-علی‌محمد شیرازی، بیان فارسی، نسخه‌ی بابیان، ص ۶۲٫

۳- فاضل مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، تهران: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۳۴ بدیع، ج ۱، ص ۱۶۱٫

۴- حسینعلی نوری، اقدس، نسخه‌ی الکترونیکی، ص ۱۵۳-۱۵۲، بند: ۱۶۲٫

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please