پرنس دالگورگی در جهت حمایت بی دریغ از بابیان و خصوصا میرزا حسینعلی، با همکاری مهداولیا (مادر شاه ) تلاش بی وقفه خود را در براندازی میرزا تقی خان امیرکبیر مصروف داشت و میرزا آقا خان نوری را که در زمان میرزا آغاسی منفور بود و در تبعید به سر میبرد، دوباره برگرداند و در نهایت به صدر اعظمی نشاند . از این رو میرزا آقا خان نوری نیز همیشه از ایشان سپاسگذار بود و از هر گونه کمک به وی فرو گذار نبود.
میرزا آقا خان نوری اعتماد الدوله نوری به صدارت عظمی منصوب گردید… لذا نامه ای بحضرت بهاءالله نگاشت و حضرتش را به تهران دعوت کرد. پس از وصول نامه عازم پایتخت گردیده در ماه رجب وارد تهران شد، میرزا آقاخان برادر خود جعفر قلیخان را مخصوصاً به پیشباز حضرت بهاءالله فرستاد و تبریک ورود تقدیم نمود، حضرت بهاءالله پس از ورود به تهران یکماه تمام در منزل برادر وزیر اعظم مهمان بودند، صدر اعظم جعفرقلیخان برادر خود را مأمور پذیرایی آنحصرت نموده بود.(۱)
میرزا حیسنعلی نوری (بهاءالله) نیز بعدها با نامیکه برای دین نوظهور و نیز دختر خود برگزید مراتب تشکّر خود را از دولت روس ابراز داشت، زیرا قبلاً دولت ایران را علیّه، انگلستان را فخیمه و دولت روس را بهیّه میگفتند ـ تمبرها و اسنادی بدین صورت موجود است ـ مشهور آنکه میرزا حسینعلی زمان پناهنده شدن به سفارت دولت بهیّه روس قول داد نام دینش بهائی باشد. جناب میرزا نه تنها به وعده خود وفا نمود بلکه برای اثبات خدمتگزاری و سر سپردگی بدولت بهیّه روس نام دخترش را نیز بهیّه خانم گذاشت. (۲)
در بغداد بین دو برادر بر سر جانشینی باب اختلاف سختی در گرفت و هر کدام از دو برادر نسبتهای زشتی به یکدیگر دادند. در آن ایّام بهاءالله ادعای من یظهر اللهی سر داد. در پی این اختلافات دو برادر مجبور به مهاجرت به “ادرنه” عثمانی شدند که در آنجا نیز دست از اختلاف برنداشتند و ناگزیر دولت عثمانی اقدام به جدا سازی دو برادر نمود؛ ازلیان به قبرس و بهائیان به عکّا کوچانده شدند. ازلیان با مرگ میرزا یحیی تقریباً به نابودی کشیده شدند، ولی مهاجرت بهائیان را باید ابتدای فعّالیّتهای آنان دانست.
دالگورگی در خاطرات خود می نویسد: یک قسمت از کار سفارتخانه، منحصر به تهیه الواح و انتظام کار بابی ها بود … به محض أن که بین میرزا حسینعلی و میرزا یحیی به هم خورد، میرزا حسینعلی من یظهره الله شد ولی از بی سوادی من یظهره الله چه بگویم! الواحی که ما تهیه میکردیم نمی توانست بخواند!(۳)
میرزا حسینعلی بهاء بعدها به جانشینی باب اکتفا نکرد و چون او، ابتدا ادعای نبوّت و سپس ادعای الوهیت کرد. به خاطر همین موضوع بود که جناب نبیل زرندی او را نصیحت کرده میگوید:
خلق گویند خدایی و من اندر غضب آیم
پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی
او هم نصیحت را بجان و دل قبول کرد ! و در قصیده ای چنین ابراز داشت:
کل الالوه من رشح امری تألهت
کل الربوب من طفع حکمی تربت(۴)
یعنی: تمام خدایان از ترشح امر من خدا شدند و همه پروردگاران از دمیدن حکم [من] پروردگار گردیدند.(۵)
پی نوشت:
۱ – نقطه الکاف. ص ۲۳۹
۲- همان. نقل از محاکمه باب و بهاء. ص۱۹۸
۳- کواکب الدرّیه. ص ۳۳۹. مقاله سیاح ص۸۸
۴ – مطالع الانوار. ص۶۷۴
۵- کواکب الدرّیه.ج۱،ص۳۳۶