جامعه در تعریفی سادهسازی شده، به مجموعه انسانهایی اطلاق میشود که در محدودهای مشخص، ذیل اشتراکاتی در سرزمین، فرهنگ و حاکمیت با هم زندگی میکنند، به طوریکه افکار، اعمال و باورهای اشخاص بر شکلگیری آن جامعه تأثیر میگذارد. اما به همین ختم نمیشود و همانطور که تکتک انسانهای تشکیلدهنده یک اجتماع، آن جامعه را ساخته و بر آن اثر میگذارند، خود جامعه به عنوان یک کل نیز دارای شعور و حتی -میتوان گفت- ذهن است و متقابلاً بر اعضای درونش تأثیرگذار. طبق این رویکرد، همانطور که هر شخص در برهههای مختلف زندگی خود، دچار تغییر و تحولات مختلف میشود، تغییر در اجتماع نیز امری طبیعی و اجتنابناپذیر است. از طرفی، عوامل مختلفی در این تغییرات نقشآفرین هستند؛ از آموزشهای گوناگون گرفته تا الگوپذیریها و رسانهها. آنچه در این میان اهمیت دارد، بررسی عوامل مؤثر در این تحولات است که اگر ناآگاهانه انتخاب و پیروی شود، ثمرات زیانبار و هزینههای سنگینی به دنبال خواهندداشت.
یکی از جریانهایی که در طول تاریخ سعی داشته در شکلگیری و جهتدهی افکار اجتماعی ایرانیان بازیگردانی کند، تشکیلات بهائیت است. طی دو قرن اخیر، در بزنگاههای متلاطم تاریخ این سرزمین، همواره ردپایی از تشکیلات بهائیت یا پیشینیان بابیشان به چشم میخورد. علت، تقریباً مشخص است؛ اولاً، بهائیان تسریعکننده خواستههای اربابان استعمارگرشان هستند و در ثانی، پندارهایی از به دست گرفتن حکومت یا حداقل پا گرفتن حکومتی که میدان را برایشان باز کند، در سر میپرورانند.
مقصود این مطلب، توضیح پیرامون اهداف سلطهجویانه یا براندازانه بهائیت و مختصات محتوایی-عملی آن نیست، بلکه هدف، سعی در تبیین بخشی از خوراکهای فکری ارائهشده توسط بهائیت و بررسی ناحق بودن بهائیان در اظهار نظر و تزریق محتواهایی از این دست و در شرایط موجود است.
اتفاقات و اعتراضاتی که در چند ماهه گذشته به اسم زنان شدت گرفت، زمینه را فراهم کرد تا بهائیت بار دیگر دعاوی خود در رابطه با حقوق زنان را به خورد جامعه داده و نخهای عروسک رنگ و رو رفتهاش را که بازیگر همیشگی چنین مواقعی است، به حرکت درآوَرَد و «فاطمه برغانی» یا همان «طاهره قرهالعین» را اسطوره برابری و آزادیخواهی زنان معرفی کند.
در مورد بهائیت و ادعای اهمیت به حقوق زنان، سادهترین ناقض ادعاهایشان در احکام و حتی سخنان سردمداران این فرقه به چشم میخورد. «حسینعلی نوری» و «عباس افندی»، اولین رهبران بهائیتاند که در نصوص خود، زنان را «کنیز» و مردان را اقدم و اقوی نسبت به زنان خواندهاند. بعد هم بازتاب نگاه نابرابرانهشان در احکام تبعیضآمیزی که از خود به جای گذاشتهاند، کاملاً روشن میشود.
دستورالمعلهایی که بر طبق آن، در مسائلی چون ارث یا مهریه به هیچ عنوان مساوات و حتی جانب انصاف و منطق رعایت نشدهاست. اگرچه امروزه، حضور فعالانه زنان بهائی را در اقدامات مختلف این فرقه نمیتوان انکار کرد و این تشکیلات سعی میکند همواره زنان را پیشرو و در ویترینی که از خود به نمایش میگذارد ارائه دهد، اما هسته اصلی و تصمیمگیرندگان برتر این سازمان، گروهی کاملاً مردانه هستند که حق ورود هیچ زنی در آن گروه، مجاز نیست.
عدم مجوز عضویت زنان در هسته اصلی مرکز تشکیلات بهائی، سالهاست به پرسش و مطالبه زنان بهائی تبدیل شده که سردمداران بهائیت هیچ پاسخی برای آن ندارند اما به هر حال، بهائیت با تمام جنبهای سازمانی و تشکیلاتیاش، المانهای یک فرقه توتالیتر را نیز به همراه دارد و اینجاست که همواره اعضای خود را به عدم ایجاد شبهه و پذیرش بیچون و چرای فرامین و حمایت کامل از تصمیمات مرکز تشکیلات بهائی فرامیخواند.(۱)
به هر حال وقتی ادعایی وجود نداشته باشد، تکلیف مخاطب در برخورد و نوع برقراری ارتباط، روشن و مشخص است، اما وقتی تشکیلاتی چون بهائیت، با ادعای برابری کامل زن و مرد و تساوی تمام حقوق، از خواستههای اجتماعی سوءاستفاده کرده و خود را حامی جریانهای اعتراضی نشان میدهد و حتی تمام تلاش خویش را برای خطدهی مطلوب به اعتراضات به کار میبندد، مشخصاً نشانگر منفعتطلبی و فریبکاری آن بوده و بس. همچون بهائیان که این روزها گویی بوی گوشت به مشامشان رسیده و برای جلبتوجه جریانهای اعتراضی و از همدریدن باورهای جامعه، دندان تیز میکنند.
یکی دیگر از موضوعاتی که بهائیان این روزها سعی در معرفی و ایجاد الگو از آن را دارند، چهرهسازی از زنی است معروف به «قرهالعین». البته این زن، نه بهائي، بلکه از تروریستهای بابی بود و با تفکرات متعصبانهاش، اگر در زمان ایجاد بهائیت حضور داشت، احتمالاً از منتقدان سرسخت این تشکیلات شده و حتی بعید نیست مطابق کارنامهای که از وی به جا مانده (قتل عموی خود)، به ترور رهبران بهائی دست میزد. البته بابیت هم زمانی به مردم عرضه شد که جامعه نسبت به برخی مسائل معترض بوده و جریانهایی اعتراضی شکل گرفته بود، اما اینکه او را آزادیخواه یا حتی به عنوان الگویی خواهان مساوات حقوق زنان معرفی کنند، فقط سوءاستفاده از ناآگاهی مخاطب است؛ چراکه وی نهتنها اعتقادی به برابری زنان نداشت، بلکه به برابری و حتی عدالت در حقوق انسانها نیز قائل نبود. بنا بر آنچه قرهالعین به آن معتقد بود، باید تمام کتابهای غیربابی سوزانده و خون غیربابیان یا مخالفان بابی ریخته شود، آنها در پی تخریب تمام عبادتگاهها بودند و حتی پوشیدن لباس اجنبی را ممنوع میدانستند!(۲)
با این حال، بهائیت که خواسته قلبیاش اغتشاش و ناآرامی و در پی آن فروریختن حاکمیت مستقل در ایران است، زنی آشوبگر، قاتل و توطئهگر را به صرف کشف حجاب که آن هم برای ایجاد نمودی بیرونی از خروج از اسلام صورت گرفته بود، به عنوان نمونهای برای آرمانخواهی و مطالبهگری معرفی میکند. این موضوع هم نشاندهنده ضعف بهائیت و نداشتن نمونهای قابل اتکا برای ارائه بوده و هم روحیه ضداسلامی و درونتروریستی این سازمان را به نمایش میگذارد.
آنچنان که روشن است، این نکته حائز اهمیت میباشد که لزوماً حجاب یا بیحجابی، متضمن عدالتخواهی یا مطالبهگری بر حق نیست. نه قرهالعین با کشف حجابش دغدغه آزادگی و عدالت مردم را داشت و نه امثال «مریم رجوی» و نوچههایش با حجاب کامل، سنگ مردم ایران را به سینه میزنند. هر دو، گروهکهایی تروریستی و قدرتطلبند که میخواهند اندیشه اجتماع را از مطالبهگریهای برحق منحرف کرده و صید خود را از این آب گلآلود حاصل نمایند. اگر امثال این تشکیلات بتوانند تغییرات گریزناپذیر اجتماعی را تحت تأثیرات منفی خود قرار دهند، به چیزی جز بنبست و بیراهه منجر نخواهد شد.
پینوشت
- نامه مرکز اصلی تشکیلات بهائیت، ۲ جولای ۱۹۹۶م.
- نوری، حسینعلی، اقتدارات، ص۲۹.