کد خبر:11762
پ
۲۵۳۶
بهائیت در ایران

خاطرات دالگورکی (۵)-آشنایی با سیدعلی محمد شیرازی

در ادامه بخش چهارم، که در مورد تغییر مأموریت دالگورکی و هدایت از راه دور حسین علی نوری پایه گذار فرقه ضاله بهائیت ارائه شد در این بخش سفر دالگورکی به عتبات عالیات با هدایت دولت روسیه و طرح دوستی با گروه شیخیه و سیدعلی محمد شیرازی ارائه می گردد. سفر به عتبات من در جلساتی […]

در ادامه بخش چهارم، که در مورد تغییر مأموریت دالگورکی و هدایت از راه دور حسین علی نوری پایه گذار فرقه ضاله بهائیت ارائه شد در این بخش سفر دالگورکی به عتبات عالیات با هدایت دولت روسیه و طرح دوستی با گروه شیخیه و سیدعلی محمد شیرازی ارائه می گردد.

سفر به عتبات

من در جلساتی که حضور پیدا کردم، پیشنهاد دادم که عتبات مقدسه، مرکز سیاست ایران و هند است، آنها نیز به من اجازه دادند که به آنجا بروم و درس اجتهاد را که عبارت از فقه و اصول و اخبار است، تکمیل نمایم و برنامه هایی را که در ایران داشتم تعقیب کنم و نتیجه ی مطلوبی برای امپراطوری، بهتر از آنچه در ایـران بــه دست آورده بودم، به دست آورم و اوضاع سیاسی آنجا را که مهم تر از ایران بود، به دست بگیرم و تحت کنترل خود قرار دهم.

خلاصه این که من طبق فرمان امپراطوری، در اواخر سپتامبر با یک حقوق کافی از روسیه به عتبات عالیات رفتم و با لباس روحانیت و نام مستعار «شیخ عیسی لنکرانی»[۱] وارد کربلای معلا  شدم.

خانه ای را که مطابق میلم بود اجاره کردم و در درس «سید کاظم رشتی» شرکت نمودم. با بعضی از طلبه ها رفاقت گرمی برقرار کردم و با دقت مشغول درس خواندن شدم. اغلب در جلسه ی درس حاضر می شدم. پس از مدتی مورد توجه آن استاد محترم قرارگرفتم.

آشنایی با سید علی محمد باب

نزدیک خانه ی من، خانه طلبه ای به نام سید علی محمد بود. او اهل شیراز و از بقیه ی طلبه ها، پولدارتر بود. پدرش در شیراز کاسب بود و حقوق مناسبی برای او می فرستاد. محاسن او کم پشت و طلایی بود و چشم و ابرویی زیبا و بینی کشیده و قامت بلند و لاغری داشت و بسیار خون گرم بود. علاقه ی زیادی به قلیان داشت و به من اظهار دوستی زیادی می کرد.

سیدعلی محمد شیرازی

من تصور می کردم که این رفت و آمد او با من شاید به سفارش سیدرشتی باشد، تا از من اطلاعاتی کسب نماید. اما طولی نکشید که فهمیدم هوش و ادارک من باعث توجه او به من شده است. من نیز با گرمی و کمال صمیمیت با او طرح دوستی ریختم و علاوه بر این، با گروهی از طلبه های شیخی مذهب نیز رفت و آمد داشته و انس گرفته بودم، زیرا آنان در میان شیعه ایجاد اختلاف کرده بودند و من، به اصطلاح به سوی رکن رابع[۲] میل پیدا کرده بودم و به قول سيد على محمد جزء گروه «کاسه از آش داغ تر» شده بودم، زیرا این دسته افراد در حق امامان دوازده گانه بیش از حد، غلو می کردند.

سید علی محمد خیلی اهل مزاح بود و می گفت: خود امير المؤمنين (علیه السلام) اعتراف می نمود که من غلامی از غلامان محمد(ص) هستم، اما این گروه می گویند که از همه ی علما و حکما بالاتر بود، من که به حقیقت اسلام به خوبی آشنا بودم و دیگـر بـه توضیح های او احتیاجی نداشتم با حال تعصب به او گفتم: من حق را به آنان می دهم و آنان را دوستان خود می دانم. فردا دیدم تمــام شیخی مذهب ها با من به گرمی دوستی و رفاقت می نمایند و محبت آنان به من افزون گردیده است. سید علی محمد نیز، دوستی با من را کنار نگذاشت و بیشتر از گذشته مرا مهمان می کرد و با یکدیگر ، قلیان محبت می کشیدیم، او بسیار باهوش و بی قید و در عین حال، فرصت طلب و سست اعتقاد بود و به طلسم، دعا، ریاضت، جفر و غیره عقیده داشت. همین که فهمید در علم حساب، جبر، نسبت و هندسه مهارت دارم، برای رسیدن به اهداف خود، شروع کرد نزد من حساب بیاموزد اما با آن هوشی که داشت با هزاران مشقت چهار عمل اصلی ریاضیات را یاد گرفت. و در آخر گفت: مغزم استعداد ریاضیات و حساب را ندارد

شبهای جمعه همراه تنباکو چیزی را شبیه موم بر سر قلیان قرار می داد و بدون این که اعتنایی به من نماید، می کشید.

به او گفتم: چرا به من نمی دهی؟

گفت: تو هنوز لایق اسرار نشده ای تا از این قلیان بکشی، پس اصرار نمودم تا این که به من داد و کشیدم. دهان و تمام روده هایم خشک گردید و تشنگی شدید و خنده ی زیادی به من دست داد. او به من شربت آبلیمو و مقدار زیادی شیر داد، ولی من تا نزدیک صبح می خندیدم.

روزی درباره ی آن چیز از او سؤال کردم گفت: این ماده به عقیده ی عرفا «اسرار» است و به گفته ی مردم حشیش است و از برگ شاهدانه گرفته می شود. من دانستم که تنها فایده ی این ماده این است که باعث پرخوری و خنده ی زیاد می­گردد، ولی سید می گفت: به این وسیله مطالب دقیق و اسراری برایم آشکار می شود، علی الخصوص هنگام مطالعه بی نهایت، دقیق می شوم.

به او گفتم: پس چرا هنگام فراگیری حساب، آن را استعمال نمی کنی؟ خوب است از آن بکشی تا مطالب را خوب درک کنی!!

او گفت: من حال یادگیری حساب را ندارم، او همواره در اثر کشیدن حشیش بی حال بود و رغبتی به درس و مطالعه نشان نمی داد.

 

 

[۱] شیخ عیسی لنکرانی گویا یکی از علمایی بود که دالگورکی از او سوء استفاده نمود.

[۲] اصطلاحی رایج بین شیخیه به نظر آنان، رکن رابع واسطه بین امام زمان(عج) و مردم است.

بهائیت در ایران