کد خبر:12085
پ
AsadAbadi
بهائیت در ایران

دشمنی رهبران بهائیت با سید جمال‌الدین اسدآبادی

سرکردگان بهائی بر خلاف شعارهای نوع‌دوستی و پرهیز از دُشنام خود؛ شخصیت ضداستعماری سید جمال‌الدین اسدآبادی را مورد هتاکی قرار داده‌اند. اما دشمنی تشکیلات بهائیت با شخصیت سید جمال‌الدین، ریشه در تفکرات ضداستعماری او دارد. تفکراتی که سرکردگان بهائی به فرمان اَربابان خود، در مسیر مَحو آن‌ها تلاش می‌کردند. سید جمال‌الدین اسدآبادی در سال ۱۲۵۴ هجری قمری […]

سرکردگان بهائی بر خلاف شعارهای نوع‌دوستی و پرهیز از دُشنام خود؛ شخصیت ضداستعماری سید جمال‌الدین اسدآبادی را مورد هتاکی قرار داده‌اند. اما دشمنی تشکیلات بهائیت با شخصیت سید جمال‌الدین، ریشه در تفکرات ضداستعماری او دارد. تفکراتی که سرکردگان بهائی به فرمان اَربابان خود، در مسیر مَحو آن‌ها تلاش می‌کردند.

سید جمال‌الدین اسدآبادی در سال ۱۲۵۴ هجری قمری متولد گشت. وی عالم روشنفکری بود که برای تقریب مذاهب اسلامی و وحدت اسلامی کوشید و با همین هدف، سفرهایی به مناطق مختلف جهان اسلام داشت. با قاطعیت می‌توان موضع زنده کردن وحدت عالم اسلامی و مبارزه با استعمار را از برجسته‌ترین ویژگی‌های او برشمرد.

شهید مطهری برخی از ویژگی‌ها و اهداف سید جمال‌الدین را این‌گونه ذکر می‌کند:

الف: مبارزه با خودکامگی مستبدان، از طریق آگاهاندن مردم به این‌که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است.

ب: مبارزه با استعمار خارجی، اَعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی.

ج: دمیدن روح مبارزه و جهاد به کالبد نیمه‌جان جامعه اسلامی (او اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط و مسلمانان تلقی کرد.

د: مبارزه با استعمار خارجی، اَعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی».(۱)

در ادامه به بررسی رویکرد پیشوایان بهائیت، پیرامون این شخصیت، خواهیم پرداخت.

پیامبرخوانده‌ی بهائیان: حسینعلی نوری در لوح دنیا، با اظهار شگفتی و اندوه بسیار، استقبال رجال حکومتی از سید جمال‌الدین (هنگام ورود به تهران) و نقش‌آفرینی وی در امور حکومتی کشور را مایه‌ی ذلّت عظیم دولت و دربار ایران دانسته است: «این ایام ظاهر شد آن‌چه سبب حیرت است. از قراری که شنیده شد، نفسی وارد مقرّ سلطنت ایران گشت و مجلس بزرگان را به اراده‌ی خود مسخّر نمود. فی‌الحقیقه این مقام، مقام نوحه و ندبه است. آیا چه شده که مظاهر کبری (شاه و صدرأعظم)، ظلّت عظیمی را برای خود پسندیده‌اند! استقامت چه شد؟ عزت نفس کجا رفت؟… حال به مقامی تنزیل نموده‌اند که بعضی از رجال خود را مَلعب جاهلین نموده‌اند…».(۲)

عباس افندی: وی نیز در نامه‌ای به یکی از بهائیان قزوین، از سید جمال‌الدین با تعابیری چون «جمال‌الدین بی‌معنی»، «جمال‌الدین مجهول» و «جمال‌الدین لاغفر الله لَه» یاد می‌کند.(۳)

افندی همچنین، سید جمال‌الدین را در کنار میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، یکی از «مزوّرین (فریب‌کار و دغل‌کار)» و «صنادید (بزرگان) شیطان» خوانده و به عنوان «أعظم مفسدین عالم و مضرّین بر جمال قِدَم»، مورد هتک قرار داده است.(۴)

شوقی افندی: وی نیز سید جمال‌الدین اسدآبادی را «سید اَفغانی عَدو لَدود و حَقود (دشمن عنود و کینه‌ور)» می‌خواند و از این‌که سید جمال‌الدین به بیماری سرطان مبتلا می‌شود، اظهار خشنودی می‌کند.(۵)

اما با نادیده گرفتن شعارهای عوام فریب سرکردگان بهائی، که در آن‌ها مردم و خصوصاً بهائیان را از توهین به سایر انسان‌ها، حتی دشمنانشان بازمی‌دارد و خود به آن عامل نیستند (۶)، چه عواملی سبب برانگیختن کینه و دشمنی سرکردگان بهائی، نسبت به سید جمال‌الدین اسدآبادی شده است؟!

 در ادامه به چرایی این دشمنی‌ها، اشاره خواهیم نمود.

عامل اول: سید جمال‌الدین اسدآبادی که گویا به ماهیت پوچ و وابسته‌ی جریان بابیت پی برده بود، نسبت به باب و بهاء، نظر مساعدی نداشت. هم‌چنان که در وصف او می‌خوانیم: «سید جمال‌الدین یک مسلمان مترقی و تجدد طلب و نسبت به اسلام بسیار پُرشور بود. مُشارالیه گرچه متعصب نبود، ولی پیرو انحرافی در دین هم نبوده. مقاله او که در دائرة المعارف پطرس بستانی، راجع به مذهب بابیه نوشته، دلیل آن است که وی احساسات خوبی به آن مذهب نداشته است».(۷) لذا چه بسا مواضع سرسختانه‌ی سرکرگان بهائی نسبت به او، از این‌رو بوده است.

عامل دوم: اما مهم‌ترین عاملی که سبب می‌شد پیشوایان بهائی، نسبت به سید جمال‌الدین دیدگاه نامساعدی داشته باشند و او را مورد سبّ و لعن قرار دهند، بیداری و استعمارستیزی او بوده است. به راستی اهدافی که سید جمال‌الدین به دنبال تحقق آن‌ها بود (نظیر: استعمارستیزی و وحدت جهان اسلام)، با منافع استعمار و جیره‌خوران آنان (یعنی بهائیت) در تضاد و بهائیت به دنبال محو آن‌ها بوده است. لذا انتشار افکار او، سبب ناراحتی و دردسر را برای اربابان استعمارگر و فزون‌خواه سرکردگان بهائی، فراهم کرد. از این‌رو، سران وابسته‌ی بهائیت، مدام از سید جمال‌الدین بیزاری جسته و او را مورد سبّ و لعن خویش قرار می‌دادند، که این مسأله خود به تنهایی، حکایت از پیوند دیرین و محکم  تشکیلات بهائیت، با استعمار دارد.(۸)

عامل سوم:

سید جمال الدین اسدآبادی، بابیان و دانشنامه البستانی

در سال ۱۸۷۵ بطرس البستانی در بیروت اعلام کرد دست به کار تالیف و تدوین نخستین دایرةالمعارف و دانشنامه عربی به شیوه نوین شده است. خاندان سرشناس البستانی، از پیشروان نهضت ادبی معاصر عرب بودند و بطرس یکی از چهره هاي برجسته این خانواده بود.

بطرس البستانی ( ۱۸۱۹ تا ۱۸۸۳ ) از اعضاي گروهی بود که زیر نظر الی اسمیت[۱]  و وندایک[۲] کتاب مقدس را به عربی ترجمه کردند. او موسس مدرسه ملی و نشریه الجنان در بیروت بود و فرهنگ لغت محیط المحیط را در ۱۸۷۰ منتشر کرد. پیش از محیط المحیط، او چندین کتاب در زمینه ادبیات عرب، تاریخ و ریاضیات منتشر کرده بود(۹). و به سبب مکتوبات و فعالیت هاي سیاسی اش شهرت داشت. البستانی پس از به پایان رساندن تالیف فرهنگ لغت، به فکر تدوین دایرةالمعارفی به روش نوین افتاد. او این اثر را قاموس عام براي همه هنرها و مطالب (۱۰)نام نهاد و نخستین جلد آن را در ۱۸۷۶ منتشر کرد. بستانی پایه کار قاموس خود را بر ترجمه ویرایش دوم دایرةالمعارف امریکانا گذاشت و قسمتهاي دیگر را خود و فرزندش سلیم نوشتند یا به عهده اشخاص اهل فن وآگاه در موضوع مورد نظر گذاشتند(۱۱).  یکی از این اشخاص سیدجمال الدین  اسدابادی بود که بستانی تالیف مدخل بابیت را به او سپرد.

فعالیت بابیان سه دهه قبل از آن، در ۱۸۴۴ (= ۱۲۳۳ شمسی) با ادعاي میرزا علی محمد شیرازي در ایران آغاز شده بود. علی محمد ابتدا خود را باب امام دوازدهم شیعیان خواند و پس از مدتی مدعی شد خود موعود دین اسلام است و صاحب شریعتی جدید. او آیین تازه را آیین بیان نامید. جنبش بابیه به علت پنهان کاری درباره عقاید فکری خود، و مبارزه سیاسی و نظامی با حکومت قاجاری ( مبارزه آنان با حکومت قاجار که به تضعیف حکومت مرکزی ایران منجر می شد مورد حمایت پیدا و پنهان حکومت های استعماری روس و بریتانیا نیز بود.) گسترش یافت و در مدّت کوتاهی منجر به شورش هایی مسلحانه علیه حکومت مرکزي ایران شد. شدیدترینِ این درگیري ها در مازندران، زنجان، و نی ریز فارس – در مدت حدود دو سال – بود و نهایتا در  ۱۸۵۰ (= ۱۲۳۹ ) با پیگیری و اقدام امیرکبیر فرونشانده شد.

در همان سال علی محمد باب در تبریز محاکمه و اعدام شد. دو سال بعد، گروهی از بابیان کوشیدند ناصرالدین شاه را ترور کنند امّا این اقدام بی فرجام دیگربار موجب برخورد سخت حکومت با پیروان باب و مجازات و تبعید آنان شد. گروهی از پیروان آئین بیان به عثمانی تبعید شده یا گریختند. پس از چندي، در سرزمین عثمانی، بابیان به دو گروه رقیب تبدیل شدند و نزاعی خونین میان این دو گروه شکل گرفت که دیگربار به تبعید آنان، این بار در داخل خاك عثمانی، منجر شد(۱۲).

اخبار این حوادث پرشمار ، کم وبیش، به بیرون از مرزهاي ایران رسیده بود، اما آگاهی و اطلاع دقیقی از منشاء این اتفاقات در دست نبود . سیدجمال الدین افغانی(۱۳)  (= اسدآبادي) که در دهه ۱۸۷۰ غالبا در مصر به سر می برد به چهره اي شناخته شده بدل شده بود. او حتی پیش از ورود به مصر، در روزنامه ها و نشریات مختلف به انعکاس نظریات خود می پرداخت که بعضی از این مقالات مشتمل بر اطلاعاتی درباره بابیان در ایران بود. از این حیث او به عنوان مطلع ترین فرد شاخص در این موضوع شناخته     می شد و نویسندگان دیگر به گفته هاي او استناد می کردند(۱۴). همین امر باعث شد بطرس البستانی مدخل بابیه در دایرةالمعارف خود را به سیدجمال الدین بسپرد که در جلد پنجم دایرةالمعارف در ۱۸۸۲ به چاپ رسید.

دایرةالمعارف البستانی و مقاله سیدجمال الدین در همان روزگار از محدوده بیروت فراتر رفت و در نقاط دیگر عثمانی، مصر، ایران، و حتی اروپا خوانده . سیدحسن تقی زاده که در آن زمان در ایران بود آن مقاله را خوانده بود. او بعدها در شرح حال جامعی که براي سیدجمال الدین در مجله کاوه نوشت به آن اشاره کرد. سید جمال الدین یک مسلمان مترقی و تجدد طلب و نسبت به اسلام بسیار پرشور بود. مشارالیه گرچه متعصب نبود، ولی پیرو انحراف در دین هم نبود. مقاله او که در دائرة المعارف پطرس بستانی، راجع به بابیه نوشته، دلیل آن است که وي احساسات خوبی به آن مذهب نداشته است.

همین مقاله در انگلستان به دست ادوارد براون – که همواره از علاقه مندان جنبش بابی بود – رسید و درنظر او منصفانه می نمود. براون مینویسد: ”من فقط  یک بار سید جمال الدین را دیدم که گمان می کنم در پاییزسال ۱۸۹۱ پس از دومین تبعیدش از ایران، در انگلستان بود. این دیدار در خانه پرنس ملکم خان در پارك هلند بود و من هنوز خاطره زنده اي از یادآوري شخصیت گیرای او دارم. ما مدتی درباره بابی ها گفتگو کردیم زیرا او از این امر اطلاعات جامعی داشت (او شرح بی طرفانه ای در دایرةالمعارف البستانی از آنها نوشته است) ولی عقیده ای نسبت به آنها نداشت(۱۵).“

انتشار این مقاله در میان بابیانی که در ان زمان غالبا بهائی شده بودند موجب خشم و خصومت آنان نسبت به افغانی شد.

چنانکه سیدجمال الدین هم نوشته است جماعت بابیه چند سال پس از تبعید به بغداد، در اختلاف بر سر جانشینی باب، به دوگروه تقسیم شدند. گروه نخست، ازلیان، پیرو میرزا یحیی نوري، ملقب به صبح ازل، جانشین تعیین شده از جانب باب بودند. وگروه دیگر بهاییان پیروان برادر بزرگتر میرزا یحیی، یعنی میرزا حسینعلی شدند.

میرزا حسینعلی نوري در ۱۸۶۶ خود را موعود آیین باب خواند و آیین بهایی را بنیان نهاد. پس اکثربابیان به او ایمان آوردند و بهایی شدند.

اینکه سید جمال الدین در مقاله خود، حق را در نزاع جانشینی به جانب صبح ازل داده بود بهاییان را سخت به خشم آورد. در هنگام سفردوم سیدجمال الدین به ایران، پیشواي بهاییان، میرزا حسینعلی نوري، که ساکن عکا بود، و اساسا در آن زمان او به همراه اعضای خانواده و اطرافیانش به تابعیت دولت عثمانی در آمده بودند و از دولت عثمانی مستمری و مواجب ماهانه دریافت می کرد؛ در نامه اي به این سفر و حضور او در ایران اعتراض کرد. متن این نامه که به شیوه خاص بهاءالله نوشته شده است نشان دهنده راي او درباره سیدجمال و تاثیر مقاله دایرة المعارف بستانی است .

سبحان اللّه این ایّام ظاهر شده آنچه که سبب حیرت است. از قراري که شنیده شد نفسی[۳] وارد مقر سلطنت ایران گشت و جمعی بزرگان را به ارادة خود مسخّر نمود. فی الحقیقه این مقام مقام نوحه و ندبه است است. آیا چه شده که مظاهر عزّت کبري، ذلّت عظمی از براي خود پسندیدند؟ استقامت چه شد؟ عزّت نفس  کجا رفت؟ لازال آفتاب بزرگی و دانائی از افق سماء ایران طالع و مشرق، حال به مقامی تنزّل نموده که بعضی از رجال خود را ملعب جاهلین نموده اند و شخص مذکور درباره این حزب در جرائد مصر و دائرة المعارف بیروت ذکر نموده آنچه را که سبب تحیّر صاحبان آگاهی و دانش گشت ! و بعد به پاریس توجّه نموده و جریده اي به اسم عروة الوثقی طبع کرده و به اطراف عالم فرستاده و به عکّا هم ارسال داشته و به این سبب اظهار محبّت نمود و مقصودش تدارك مافات بوده! (۱۷)

عامل چهارم:  

مایه دیگر آزردگی بهاء و پیروانش این بود که آنان گرچه همچنان به عنوان بابی شناخته می شدند، می کوشیدند رفته رفته حساب خود را از بابیان جدا کرده و تصویري تازه از خود و آئین جدیدشان ارائه کنند تا از اتهامات پیشین، به ویژه خشونت عمومی و شورش علیه حکومت ، تبرئه شوند. بهاءاله عمده احکام خشونت آمیز باب را رد کرد و حتی نظریه سیاسی آئین بیان مبنی بر تلاش براي برکندن سلطنت قاجار و تشکیل حکومت بیانی را به کلی کنار نهاد. و بهائیان را به تابعیت کامل از هر حکومتی که تحت سلطه آن هستند فراخواند. اما مقاله دایرة المعارف بستانی بار دیگر تصویر پیشین بابیان را در انظار زنده کرد و آنان را مجددا در معرض اتهام قرار داد.

از اسناد دوره قاجار نامه اي در دست است که از این منظر بسیار با اهمیت و قابل توجه است. این نامه یا شکواییه را گروهی از بابیان (بهاییان) در تاریخ ۱۰ محرم ۱۳۰۸ / ۲۵ اگوست ۱۸۹۰ خطاب به ناصرالدین شاه نوشته اند و در آن به کناره گیري خود از هرگونه فعالیت سیاسی علیه حکومت ناصري تاکید کرده اند تا مبادا بار دیگر مورد تعقیب و آزار حکومت قرار گیرند .

در بخشی از این نامه آمده است :

…اي شهریارعالم، قسم به آفتاب حقیقت که جمیع این وقایع و فساد، اساسش از دسایس و خداع[۴] بیگانگان، جمال الدین افغانی و هم افکار و تابعان اوست. این شخص گمراه، از قدیم و جدید بدخواه آوارگان بود و دشمن آزادگان. و برهان اعظم بر وضوح این مطلب آنکه جمال الدین در بلاد خارجه چون بنیاد خوارج نهاد در اکثر روزنامه ها بدگویی و ذم شدید و طعن شنیع بر بابیان اعلان نمود. افترایی نماند مگر آن که روا داشت و اسناد بدي نگذاشت مگر آن که به منتهاي تزییف و تشنیع بنگاشت. از آن جمله در روزنامه هاي مصر مقالات مفصله بر قدح و ذم این طایفه مرقوم نمود؛ و رساله اي در هندوستان(۱۹)  تالیف و فصل مشبعی در نکوهش حرکت و روش این طایفه ترقیم کرد و چون بطرس البستانی دایرةالمعارف – یعنی قاموس – به لسان عربی تالیف نمود، جمال الدین جمیع قبایح و شنایع و رذایل و ذمایم را جمع نمود وبه صورت مقاله اي مجسم نموده و نسبت به این طایفه داد و از مؤلف خواهش درج در کتاب نمود. حال آن کتب و اوراق موجود، و در ممالک خارجه منشور. حال معاذالله چگونه تصور نموده که با او طرح آمیزش ریزیم و از بلاهت و حماقت او نگریزیم (۲۰)…

این کوشش براي زدودن بدگمانی به بهاء و پیروانش – که همچنان به نام بابی شهرت داشتند – چندان سود نبخشید وسوء ظن طبقه حاکمه در ایران، به ویژه شخص ناصرالدین شاه ، تا زمان مرگش نیز نسبت به این گروه برطرف نشد. البته تنها دلیل این ناکامی لزوما ناشی از مکتوبات و مقالات سیدجمال الدین در روزنامه هاي مصر و دائرة المعارف بیروت نبود اما هرگزناخشنودي و خصومت بهاییان با او به سبب این نوع نوشته ها پایان نیافت.

این خصومت با سید جمال به همان دوره محدود نشد و تا مدتها بعد ادامه پیدا کرد. پیشوایان بعدي آیین بهایی سخت تر از بنیانگذارشان بر او تاختند و درج مقالات وي را در جراید مصر و دائرةالمعارف بستانی، گناه نابخشودنی شمردند. عباس افندی وشوقی افندي دومین و سومین رهبر جامعه بهاییان، هر کدام چندین بار در مکتوبات خود، به بدي از او یاد کرده و او را جمال الدین بیمعنی (۲۱)  و خصم لدود (۲۲)خوانده اند.

سید جمال الدین اسدآبادی نیز از آن پس گهگاه در میان نوشته هایش به سرزنش این طایفه پرداخت. از جمله آنها سخنی بود که در رساله معروف خود به نام ”رد نیچریه“ آورد. او این رساله را به هنگام سکونتش در هند نوشت و به سال ۱۲۹۸ ق. در بمبئی به چاپ رساند. در آنجا نیز چنان که در مقاله دائرة المعارف اشاره کرده است بابیان را از اعقاب فکری اسماعیلیان الموت و باطنیه دانسته و گفته :

“مخفی نماند بابی هایی که در این زمان اخیر در ایران یافت شدند و هزاران خون عبادالله را به ناحق ریختند، کوچک ابدال هاي همان نیچريه اي الموت و چیله ها، یعنی کچول بردارهاي طبیعّیین گردکوه می باشند و تعلیمات آنها نمونۀ تعلیمات باطنیه است، پس باید منتظر شد که از این پس چه تأثیرهاي دیگراز اقوال آنها در امّت ایرانیه یافت خواهد شد(۲۳).”

او گروه بابیه را- چنانکه در یکی از نامه هاي خود به مویدالاسلام نوشته – عامل عقب افتادن صدساله ي اقدامات ایرانیان در“ ترقیات ملکی و ملتی“ می دانسته است(۲۴).

ترجمه مدخل بابیه در دایرة المعارف بستانی دربالا آمد(۲۵).  قریب به اتفاق آنچه از حوادث تاریخ در مقاله آمده با منابع تاریخی در دست، همخوانی دارد و از این جهت داوري البستانی را براي سپردن این مقاله به سیدجمال الدین باید ستود .

پی‌نوشت:

  1. ر.ک: مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی در صدساله اخیر، ص۲۰- ۲۹. به نقل از سایت ویکی‌شیعه.
  2. ر.ک: حسینعلی نوری، لوح عالم، مندرج در مجموعه الواح خشتی، ص ۱۲۶٫
  3. ر.ک: محمد گلبن، خلاصة البیان میرزا آقا‌خان (کرمانی) و نظر میرزا حسینعلی، مندرج در راهنمای کتاب، سال ۱۶، ش ۱۲-۱۰، دی اسفند ۱۳۵۲، ص ۷۱۲-۷۰۸٫
  4. اسدالله مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۸ بدیع، ج ۳، ص ۳۹ به بعد.
  5. شوقی‌افندی، توقیعات مبارکه، لوح أحباء شرق، ص ۱۸۹٫
  6.  نظیر: ر.ک: عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، نسخه‌ی الکترونیکی، ج ۲، ص ۲۸۷٫
  7. سیدحسن تقی‌زاده، مجله‌ی کاوه، چاپ برلین، سال ۲ ، ش ۳، دوره جدید.
  8. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به سلسله مقالات: بهائیت و استعمار

۹- نگاه کنید به مدخل بستانی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد اول

۱۰- دائرة المعارف: قاموس عام لکل فن ومطلب

۱۱- ص ۵- اسعدي، مرتضی؛ دایرة المعارف هاي شرق اسلامی، کیهان فرهنگی، خرداد و تیر ۱۳۷۵ – ۱۲۷

۱۲- براي تفصیل این مطالب ر.ك. مقدمه ادوارد براون بر کتاب نقطۀ الکاف. براون در نوشتن این مقدمه از همکاري علامه محمد قزوینی بهره برده است .

۱۳- سیدجمال الدین با شهرت هاي حسینی، اسدآبادي، و افغانی شناخته می شود. او اغلب نوشته هایش را به نام افغانی امضا می کرد و در این متن هم به همین نام خوانده می شود .

۱۴- نگاه کنید به مقاله ”حرکۀ الافکار“ نوشته ادیب اسحاق نویسنده و ادیب سرشناس، که در جریده ”مصر“ در قاهره به سال ۱۸۷۷ منتشر شد. او آنچه در این مقاله در مورد بابیه نوشته را از سیدجمال الدین افغانی نقل کرده است .

۱۵- مدخل بستانی در لغتنامه دهخدا

۱۶- سیدحسن تقی زاده، مجله ي کاوه، چاپ برلین، سال دوم، ش ۹، دوره جدید

۱۷- ادوارد براون ، انقلاب ایران، ص ۴۵

۱۸- بهاء الله، لوح دنیا،۱۸۹۱

۱۹- مقصود رساله ردّ نیچریه است

۲۰- از طهران تا عکا ص ۳۷۶

۲۱- لوح ابن ابهر

۲۲- شوقی افندي، قرن بدیع، موسسه معارف بهائی، کانادا ۱۹۹۲ ، ص ۸۶۱

۲۳- نام کامل آن ”حقیقت مذهب نیچریه (طبیعت گرایی – مادی) و بیان حال نیچریان“ است. جمال الدین حسینی، حقیقت مذهب نیچریه، چاپ نجف، ۱۳۴۷ ق، ص ۴۳

۲۴- جلال الدین حسینی (موید الاسلام)، مقدمه ترجمه حاجی بابا، چاپ کلکته،۱۳۲۴ ق، صفحه ۵

۲۵- آدرس مدخل: دایرةالمعارف پطرس بستانی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۸۸۱ ، ج ۵، صص ۲۶ و۲۷

۲۶- سایت ادیان نت                 https://www.adyannet.com/fa/news/22386

۲۷- سایت بهایی پژوهی             https://bahairesearch.org/

[۱]  Eli Smith  –

[۲]     Cornelius Van Alen Van Dyck   –

[۳] – مقصود سید جمال الدین است.

[۴] – نیرنگ ها

بهائیت در ایران