عبدالبهاء دومین رهبر بهائیان در هفتم آذر سال ۱۳۰۰ خورشیدی در پي بيماري اي نه چندان طولاني مرد. او سفرهای بسیاری به اروپا و آمریکا داشت و تاثیر این سفرها و ارتباطات او در آثار گفتاری و نوشتاری بهائیان دیده می شود. بسياري از گفتارها و نوشتارهايي كه بهاييان به عنوان آثاري مقدس می دانند، چيزي جز نتيجه مطالعات، تجربيات و اقتباس عبدالبهاء از تعاليم و آثار مذاهب و اديان ديگر و نيز ناشي از مطالعه و آشنايي عبدالبهاء با آثار و انديشه هاي غربي نبوده و نيست. در نتیجه این ارتباطات بهائیت از حمایت اروپا و آمریکا و اسرائیل برای پیشبرد خود بهره می برد و در مقا بل بهائیت و رهبرانش به مثابه سربازان استعمار برای پیشبرد اهداف استعماری آمریکا و اروپا و اسرائیل از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند.
کلیدواژه ها: بهائیت, عبدالبهاء, استعمار, متصوفه, عباس افندی
عباس افندی (۱۲۶۰ـ۱۳۴۰) ملقب به عبدالبهاء (بنده خدای بهائیت، حسین علی نوری)، پسر ارشد میرزا حسینعلی نوری است و نزد بهائیان جانشین وی محسوب میگردد.[۱]
او در زیرکى و سیاست و بافندگى هاى مرموزانه، در نوسازى بهائى گرى بى نظیر بوده است؛ وى در تهران متولّد شد. عباس افندى که او را “عبد البهاء” و “مرکز میثاق” و “غُصن اعظم” مى نامند، چنان که از نوشته هایش (مقاله شخصى سیاح و مفاوضات و الواح مختلفه) استفاده مى شود، در تحصیل علوم گوناگون ادبى و عقلى، دارای تلاش جدی بوده است. وى که هشت سال و اندى در تهران و دوازده سال در بغداد، و پنج سال در ادرنه و بقیه عمر را در “عکّا” و “حیفا” به سر برد، تمام رموز اغفال اغنام الله[۲] (گوسفندان خدا) را یاد گرفت و در میان این کشمکش ها و تبعیدها، تجربه ها آموخت و به رموز و ترفندهاى نفوذ در دیگران آگاه گردید. او به مراتب از پدرش حرفه اى تر بود، بلکه به گفته هاى پدر سر و صورتى داد و با توجیهات مضحک، به ایرادهایى که از طرف پیروان باب و صبح ازل و دیگران مى شد، جواب مى داد،[۳]
از مهمترین رویداد های زندگی عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امریکا بود. او در ۱۳۲۸، به دعوت بهائیان اروپا و امریکا از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و یک بار دیگر به امریکا رفت. این سفر از آن جهت اهمیت دارد که نقطه عطفی در ماهیت آیین بهائی محسوب میگردد. پیش از این مرحله، آیین بهائی بیشتر به عنوان یک انشعاب از اسلام بروز کرده بود و حتی رهبران بهائی، در برخی مواضع، در بلاد عثمانی خود را شاخه ای از «متصوفه» شناسانده بودند. اما شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران و نیز عدم موفقیت در جلب نظر مخاطبان اولیه، و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشور های غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشه های جدید در دوره اقامت بغداد و استانبول و عکّا، عملاً سمت و سوی این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشنای دین های شناخته شده، به ویژه اسلام، دور کرد.[۴]
عبدالبهاء در سال ۱۳۴۰ق/۱۳۰۰ش در پی بیماری درگذشت. در پی آن، هواداران و دوستان غربی او با بازماندگانش ابراز همدردی کردند. از جمله وزیر مستعمرات انگلستان، وینستون چرچیل، نخست وزیر انکلیس و جنرال کنگوریو، فرمانده قوای اعزامی انگلیسی در مصر. (خطابات عبدالبهاء،ج۱، ص۲۲۶) قبر او در کنار مقبره باب، در کوه کرمل، در کنار شهر حیفا قرار دارد.[۵]
عبدالبها یکی از حلقههای نقشه تشکیل دولت اسرائیل بوده است. او و پدرش به سرزمینهای عثمانی تبعید شده بودند. آنها اگر اعلام میکردند ما دین جدید داریم کشته میشدند. بنابراین از ابتدا با حیلهگری گفتند که ما یکی از فرقههای صوفیه هستیم. حتی خود عبدالبها در یکی از مساجد فلسطین امام جماعت بود. عبدالبها در این موقعیت، زمینهای فلسطینیان را خریداری میکرد و مخفیانه به یهودیان میفروخت. حتی اسرائیلیها نیز این را تایید کردند که بهاییها زمین را از فلسطینیان میخریدند و به یهودیها میفروختند. وقتی مردم فلسطین مشغول جنگ با سپاه انگلیس بودند با قحطی روبهرو شدند. در این شرایط عبدالبها ذخایر مواد غذایی خود را برای انگلیسیها باز کرد و لشگر آنها جان گرفت و بر آنها مسلط شد. وقتی مردم متوجه این خیانت او شدند، جمال پاشا تصمیم گرفت او و خانوادهاش را در کوهها اعدام کند. وزیر خارجه انگلیس به فرمانده فلسطین دستور میدهد از جان او دفاع کنند. در ادامه نیز سال ۱۹۲۰ مجلسی تشکیل و در آن ضمن پخش سرود انگلستان لقب سر و نشان پهلوانی به عبدالبها اعطا میشود.[۶]
که باید گفت رهبران بهائیت نقش جدی در تشکیل دولت غاصب صهیونیستی ایفا کرده اند و از طرف دیگر چون هر دو زاییده و دست پروده استعمار انگلیس هستند، بدین جهت خدمات متقابل زیادی این سه جرثومه فساد در طور دوران حیات خود برای هم داشته اند.
منابع:
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی
ویکی فقه
سایت فاران
سایت ایبنا
خ.ک
[۲] – رهبران بهایی به پیروان فرقه بهائیت اغنام الله می گویند.