نظر خانم زینب زر ثمالی متبری از بهائیت در مورد کلیت بهائیت
خانم زینب زرثمالی متبری از بهائیت در مورد کلیت فرقه ضاله بهائیت پاسخ جالب و قابل تأملی دارد به شرح زیر:
شما(خانم ثمالی) طبیعتاً تأملاتی داشتهاید تا به اینجا رسیدهاید؛ اما به هرحال سالیانی را که در آیین دیگر بودید، در چند جمله توصیف کنید:
بهیاد کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) افتادم که ایشان فرمودند: در آخرالزمان گروهی خواهند آمد که باطل خود را توسط آیات قرآن، حق جلوه خواهند داد و وقتی از ایشان سؤال شد چگونه؟ میفرمایند: مانند مسی که روکشی از آب طلا روی آن را گرفته باشد. چندی پیش با خودم فکر میکردم که بهائیت مانند یک کالای قاچاق(بَدَل) اعتقادی است که اعتقاداتی را بهطور قاچاق وارد کرد و به اذهان تلقین کرد.
یعنی در طول آن سالیان کالایی را بهعنوان یک کالای درست و حقیقی تبلیغ میکردند و وقتی شما پژوهش کردید، دیدید که این کالا واقعی نیست و نه به شما، بلکه به بسیاری از دیگران هم یک کالای تقلبی عرضه کردهاند. ممکن است شما چند نمونه را بیان کنید که آنجا بود و الآن که شما به آنها نگاه میکنید، احساس میکنید که چه مطالب نادرستی بوده؟
احساس میکردم بسیاری از رفتارها و عقاید آنان، با فطرت انسان در تضاد بود.
تا وقتی آدم داخل آن جریان هست، شاید خیلی متوجه آن نباشد. من یادم هست که به مجموعهی روایت فتح خیلی علاقه داشتم و نگاه میکردم. بهائیها تعجب میکردند و به من میگفتند: شما پای روایت فتح مینشینید؟ یا من روزشماری میکردم که پنجشنبه بیاید و صحبتهای آقای قرائتی را بشنوم. اینها را که میدیدم، حالوهوا و فضایی داشت که بسیار متفاوت از بهائیت بود و من احساس میکردم جزء همینها هستم. انگار من از طایفهی اسلام هستم. صدای اذان که کشش خاصی داشت، یا در دوران مدرسه، زنگ دینی برایم دلنشین بود. ولی کلاسهای درس اخلاق را کشانکشان میرفتم. هرچند آنجا هم خوش میدرخشیدم و آنها به من میگفتند شما میتوانید خیلی درخشان شوید، ولی چرا کم کار میکنید؟ یک حس درونی به لطف خدا من را از اینکه با آنها حشر و نشر داشته باشم و فعالیتهای تشکیلاتی و امری بکنم، مانع میشد.