کد خبر:13485
پ
zendan
بهائیت در ایران

تعصب و خرافات در بهائیت

یکی از ویژگی های آشکار بهائیت تعصب شدید و آمیختگی تعالیم آن با خرافات است؛ صبحی که به عنوان منشی مخصوص عبدالبهاء از نزدیک شاهد عقاید و رفتار بزرگان بهائی بوده تعصب کور بهائیان را به خوبی در جای جای خاطراتش نشان داده است؛ در کتاب خود نوشته است: مقداری از خاک عکا را به […]

یکی از ویژگی های آشکار بهائیت تعصب شدید و آمیختگی تعالیم آن با خرافات است؛ صبحی که به عنوان منشی مخصوص عبدالبهاء از نزدیک شاهد عقاید و رفتار بزرگان بهائی بوده تعصب کور بهائیان را به خوبی در جای جای خاطراتش نشان داده است؛ در کتاب خود نوشته است:

مقداری از خاک عکا را به عنوان تربت در کیسه کوچک ریختن و به آنها دادن و شمع نیم سوخته روضه بهاء را برای شفای امراض به آنها بخشیدن و تار موی عبدالبهاء را در کاغذ پیچیدن و به آنان سپردن چه معنی دارد؟ عجبا! ما خود عاملین این اعمال را خرافی و اهل وهم می دانیم و در دل به آنان می خندیم، حال عین آن را خود مجری می داریم… وانگهی این همه دعوت به تعقل و تفکر که در قرآن است در هیچ کتابی نیست به عکس آن چه که در اقدس است چنان که می گوید اگر صاحب امر به آسمان زمین گوید و به زمین آسمان کس را حق و چرا نیست، در صورتی که این قضیه مخالف عقل است و اگر تحری حقیقت و ازاله تعصب دینی و مذهبی و معاشرت به عموم اهل ادیان به روح و ریحان را هم بگویید، خواهم گفت این عقیده تمام فلاسفه و اهل تحقیق است و تازه اهل بهاء عامل به این تعالیم نیستند چه از روی انصاف و تحقیق بهائیان متعصب ترین اقوام و مذاهب اند.

فضل الله مهتدی معروف به صبحی در سال ۱۳۰۵ پس از اقامت دوازده ساله نزد عبدالبهاء و خدمت صادقانه در تحریر و انشای مکاتبات وی به ایران اعزام گردید. در این مرحله با توجه به عملکرد رهبری بهانی گری که صبحی خود شاهد عینی آن بود تغییرات اساسی در فکر و عقاید و باورهای وی پدید آمد و به دین مبین اسلام مشرف گردید. خاطرات صبحی تحت عنوان کتاب صبحی در سال ۱۳۱۲ ش در مطبعه دانش تهران به چاپ رسید

مهناز رئوفی دیگر متبری از بهائیت در زمینه عقاید خرافی و جعلی بهائیت در کتاب سایه شوم می نویسد:

بهائیان شعار بی‌اساس‌ «تحرّ‌ی‌ حقیقت» را سر می‌دادند و به‌ ظاهر وانمود می‌کردند که‌ بهائیان‌ در پانزده‌ سالگی‌ پس‌ از تحری‌ حقیقت‌ می‌توانند راه‌ خود را انتخاب‌ نمایند…، در حالی‌ که‌ هیچ‌ کدام‌ از بهائیان‌ حق‌ نداشتند… کتاب های‌ سایر جوامع‌ را مطالعه‌ کنند، حق‌ نداشتند کتاب های‌ ردیه‌ را که‌ بیشتر، بهائیان‌ مسلمان‌ شده‌ آنها را نوشته‌ بودند مورد مطالعه‌ قرار دهند…بهائیان‌ فقط‌ در صورتی‌ با مسلمانان‌ رفت‌ و آمد دارند که‌ مطمئن‌ باشند هیچ‌ خطری‌ آنها را تهدید نمی‌کند و ضمناً‌ می‌توانند بهائیت‌ را تبلیغ‌ کنند و باعث‌ تبلیغ‌ افکار بهائی‌گری‌ شوند. آنها فقط‌ با افراد کاملاً‌ بی‌سواد و عامی‌ صحبت‌ می‌کردند و من‌ هیچ‌ وقت‌ ندیدم‌ که‌ یک‌ بهائی‌ با یک‌ عالم‌ مسلمان‌ بنشیند و از بهائیت‌ حرفی‌ بزند؛ می‌دانستند که‌ محکوم‌ می‌شوند. لذا اصلاً‌ با عالمان‌ و تحصیل ‌کردگان‌ و خـصـوصـاً‌ روحـانـیـون‌ هـیـچ‌گـونـه‌ بـحـثـی‌ پـیش‌ نمی‌کشیدند.‌عمده‌ مطالب‌ این‌ که‌ تشکیلات‌ اسلام‌ را برای‌ ما دینی‌ کوچک‌ و عقب‌افتاده‌ که‌ پر از خرافات‌ و اوهام‌ است‌ معرفی‌ کرده‌ بود(در صورتی که خود تعالیم بهائیت پر از خرافات است) و من‌ فهمیدم‌ که‌ بهائیان‌ اعتقادات‌ خرافی‌ بعضی‌ از مردم‌ بی‌سواد و بی‌اطلاع‌ را به‌ عنوان‌ اسلام‌ به‌ ما معرفی‌ کرده‌اند، در حالی‌ که‌ خود اسلام‌ دینی‌ بسیار جامع‌ و کـامـل‌ و بـی‌نـقـص‌ اسـت‌ کـه‌ بسیار انسان‌ ساز و تعالی ‌بخش‌ است.‌

وارونه ها و خرافات در آخرالزمان

کتاب “ وارونه ها و خرافات در آخرالزمان ” تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال ۱۳۹۱ به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات دارالکرامه به چاپ رسیده است.

ابوالفضل سبزی در سر آغاز این کتاب نوشته است: یکی از مسایلی که همواره مرا رنج داده و می دهد وجود انحرافات، خرافات و بدعت ها و ترویج آن ها در میان جامعه مسلمین است. امروزه مخصوصا به جهت غیبت امام معصوم(عج) بسیاری از خرافات و وارونه های فکری و عملی در بین مردم رواج یافته و حتی به عنوان فرهنگ شناخته شده است، در حالی که وارونه ها در حقیقت آفتی خطرناک و بزرگ برای دین مقدس به شمار می آید.

این نویسنده در ادامه افزوده است: خوشبختانه به لطف خدای حکیم متون دینی ما بسیار محکم و متقن بوده و به هیچ عنوان با مسائل غیر علمی و ساختگی سازگاری ندارد.

به نوشته مولف کتاب وارونه ها و خرافات در آخرالزمان قرآن کریم که منبع علم، حکمت و معرفت است و کوچک ترین تناقض و اختلافی در آن نیست و به هیچ عنوان قابل خدشه نمی باشد، از یک طرف و روایات ما که میراث فقها و عالمان دینی از ائمه اطهار(ع) و ثمره تلاشهای بی وقفه آن بزرگواران است نیز از طرف دیگر راهگشای تمامی مشکلات است.

در بخش نخست این کتاب به مجموعه هائی از بدعتها ، خرافات و فرق انحرافی پرداخته شده است و در بخش دوم به وارونه های در اخرالزمان اشاراتی مشرح داشته است .

از صفحه ۱۶۳ الی ۱۷۴ کتاب ، نویسنده با تیتر ” فرقه های گمراه ” بطور اختصار به تعدادی از  فرق ضاله پرداخته است که در ذیل عینا درج می گردد .

آنچه در ادامه می خوانید

 فرقه های گمراه ( صفحه ۱۶۳ الی ۱۷۴)

وی در این کتاب به صورت اختصار برخی از فرقه های گمراه مثل:

۱-فرقه زیدیه

۲-فرقه کیسانیه

۳-فرقه قداحیه

۴-طایفه غلات

را معرفی نماید و در  ادامه در رابطه به بهائیت مطالب زیر را ارائه کرده است.

فرقه ­های گمراه در زمان ما

اما در رابطه با فرقه های گمراه، آنچه بیشتر حائز اهمیت است فرقه­ ها و گروه های منحرفی هستند که هم اکنون در زمان ما نیز فعالیت گسترده داشته و بسیاری از مردم را از صراط مستقیم دین منحرف می­کنند. ما در این کتاب به صورت اختصار برخی از این فرقه ها را معرفی می­کنیم و همه مخصوصا جوانان مؤمن و پاکدل را به تفکر و تدبر و استقامت در صراط مستقیم قرآن وعترت فرا می خوانیم.

فرقه گمراه بابیت و بهائیت

فرقه ­های بابیت و بهائیت از جمله فرقه های گمراه، منسوب به علی محمد شیرازی معروف به باب و میرزا حسین علی نوری معروف به بهاءالله می باشند.

میرزا علی محمد شیرازی در سال ۱۲۳۵ هجری قمری در شیراز متولد شد، درنوزده سالگی به بوشهر رفت و پنج سال به تجارت پرداخت، سپس به عتبات رفت و به محضر سید کاظم رشتی راه یافت. پس از وفات سید کاظم رشتی خود را به عنوان باب یعنی رابط بین امام زمان(ع) و مردم معرفی نمود . و سپس ادعای مهدویت نمود.

برخی این فرقه ضاله را محصول فرقه شیخیه می دانند و می گویند فرقه شیخیه مشرب اخباری­گری داشته و یکی از اعتقادات آنها، اعتقاد به «رکن رابع» است. به طوری که آنها قائل بودند در عصر غیبت چه غیبت صغری و چه کبری باید حتما واسطه ای بین امام زمان(ع) و مردم وجود داشته باشد. به هر حال علی محمد باب نیز برهمین مبنا، ادعا کرد که من رکن رابع یا باب ارتباط با حضرت مهدی(ع) هستم و انحراف او به جایی رسید که سرانجام خود را مهدی موعود خواند و در اینجا لقب باب را به یکی از پیروان و ملازمان خویش به نام ملاحسین بشرویه ای داد.

منشأ ایجاد فرقه بهائیت

تلاش دشمنان اسلام در به انحراف کشیدن مسلمانان از صراط مستقیم امری واضح و بدیهی است که در اینجا نیز دست نفوذی آنان برای به انحراف کشیدن مسلمانان کاملا آشکار است.

«کینیاز دالگورکی» نام جاسوس زبردستی است که از سوی پادشاهی روسیه تزاری( قبل از شوروی کمونیستی سابق) در کشور ایران و سپس عراق مشغول به کار بوده و پس از سقوط این رژیم، اعترافاتش توسط اتحادیه جماهیر شوروی سابق در مجله« الشرق» به  چاپ  می رسد که این اعترافات نشان می دهد که یک جاسوس زبردست چگونه در میان مسلمانان شیعه ایران وعراق نفوذ کرده و مکتب انحرافی بابیت و بهائیت رابنیان می گذارد.

کینیاز دالگورکی جاسوس دولت روسیه تزاری توسط شیخ محمد از مریدان حکیم گیلانی به دروغ اسلام آورد و با خواندن دروس حوزوی نزد او به کسوت روحانیت درآمده وبا برادرزاده­اش که زیور نام داشت ازدواج نمود.

او چنان رفتار مقدس مآبانه و تظاهر به آداب روحانیت داشت که توانسته بود علما را نیز فریب دهد ودر تدارک تربیت کردن جاسوسانی زبردست چون میرزا حسینعلی بها و برادرش میرزا یحیی صبح ازل( بنیانگذاران فرقه ضاله بهائیت) بود تا آنها را ستونهای اصلی فرقه ضاله بهائیت قرار دهد. او با سخن چینی نزد محمدشاه قاجار مسبب اصلی قتل قائم مقام فراهانی گردید، سپس توسط حسینعلی بها حکیم گیلانی را مسموم نمود و صاحب سرّ شاه شد. همچنین با اعطای هدایا به درباریان و صاحب منصبان نفوذ فوق العاده ای در دربار ایران پیدا نمود. او پس از فوت زن و فرزندش به روسیه بازگشت و از آنجا طی مأموریت جدیدی راهی عتبات عالیات شد و با سید علی محمد باب آشنا شد. کم کم با استفاده از ساده لوحی و جاه طلبی سید علی محمد او را به ادعای بابیت تشویق کرد، آنگاه سید را به ایران فرستاد و شایعه کرد که امام زمان(ع) ظهور کرده است و سپس به عنوان سفیر روسیه وارد ایران شد و دست به تبلیغات گسترده ای زد، سید علی محمد( باب) نیز در شیراز ادعای نیابت امام زمان( ع) را نمود که با اعتراضات مردم مواجه شد ، وپس از چندین ماه زندانی شدن و خوردن شلاق، به اصفهان منتقل شد. بعد از آن دستگیر و به تهران و از آنجا به رباط کریم و تبریز و باکو تبعید گردید. جاسوس روسیه شایع کرد که امام زمان را دستگیر کرده اند تا بالاخره عده ای از افراد ساده لوح را تحت تأثیر قرار داد و وقتی شنید که او در محضر علمای تبریز توبه واستغفار کرده است، برای جلوگیری از رسوایی بیشتر، حکم اعدام او را از ناصرالدین شاه گرفت و سپس حسین علی بهاء را به عنوان مهرۀ این نقشه انتخاب کرد. مبالغ زیادی نیز برای او فرستاد تا او با هدیه دادن به مردم بی بضاعت ،عوام را جذب نموده و دور خود جمع نماید.

پس از آن یحیی نوری ملقب به صبح ازل جای خالی علی محمد باب را پر کرد، اما وی نیز با برادرش میرزا حسین علی، معروف به بهاءالله به عراق تبعید شدند. در عراق بین این دو برادر اختلاف درافتاد وهر کدام خود را جانشین علی محمد باب معرفی کردند.

دولت عثمانی این دو را به قبرس و فلسطین تبعید نمود. پیروان یحیی نوری را «ازلی» و پیروان میرزا علی محمد را« بهائی» نامیدند.

اینها در حالی ادعای بابیت می نمودند که حتی در خواندن و نوشتن ابتدایی هم مشکل داشتند و لذا عقایدی که به صورت مکتوب از خود به جا گذاشتند بسیار مفتضح و بی معناست.

در این رابطه جاسوس روسیه خود اقرار کرده وگفته است:« علی محمد باب آنقدر بی سواد بود که حتی در دست نوشته های خود غلط املایی زیادی داشت و حسین علی بها که بعدا خود را« من یظهره الله» معرفی کرد حتی نمی توانست نوشته­هایی را که آماده می کردیم خوب بخواند، اما مع الوصف برای ریش جنباندن چند کلمه ای را نخود آش ما می کرد، نوشته ها و تابلوهای ما که معمولا بی معنی بود با دخل وتصرفات او بی مزه­تر و بی معنی­تر می­شد، ولی باز مردم متوجه نمی­شدند و حق را از باطل تشخیص نمی­دادند…»

واما پس از آن هر کس بهایی می­شد او را حسابی یاری و مساعدت می­کردند و برخی از روحانی نماهای نادان هم با آنان همراه شدند و تا آنجا که توانستند در تثبیت این فرقه ضاله تلاش نمودند. بهایی­ها برای خود قائل به دین و شریعت جدیدی شدند و آنها هم اکنون نیز معتقدند که امام زمان (عج) ظهور کرده واز دنیا رفته است. در هر حالی که هر انسان عاقلی با دیدن دنیایی که هنوز پر از ظلم و جور است و عدل و داد الهی در آن حاکم نشده است به خوبی متوجه این فکر باطل می شود. در حال حاضر بهائیت برای انحراف افکار جوانان تلاش می­کند و همت آنها مبارزه با اسلام است. دولت­های استعماری غربی هم در پی ترویج عقاید این گروه گمراه هستند و امروزه مرکز بهائیت در فلسطین اشغالی است.

 

 

منبع: کتاب سایه شوم نویسنده مهناز رئوفی‌

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please