دوست داشتم خاطره ای از یک مجلس صبحانه با همسر فریبا کمال آبادی را برایت بگویم تا دوستان مسلمان تجربه تلخ مرا تکرار نکنند، زیرا دیگر بهائیان درب منزلشان را برای شما باز نخواهند کرد(چون اهل مباحثه و تحری حقیقت نیستند).
نویسنده :حسن ارشاد در مهر ۲۲, ۱۴۰۰
چند سال پیش هنگامی که نوری زاد در حرکتی ناپخته پای کودک یکی از مجرمین بهایی را بوسید سیلی از مقالات در پی آن علیه شیعیان و تبلیغ بهائیت منتشر شد که این جانب در همان سایت مقاله زیر را پیرامون شبهه ” خاطره ای از گفتگوی من و روح الله طائفی همسر فریبا کمال آبادی ” ارسال کردم و منتشر شد که خدمت شما عزیزان تقدیم می کنم :
بسم الله الرحمان الرحیم
نوری زاد گرامی
صبحانه خاطره انگیز ناصر الدین با همسر فریبا کمال آبادی ( روح الله طائفی )
دوست داشتم خاطره ای از یک مجلس صبحانه با همسر فریبا کمال آبادی را برایت بگویم تا دوستان مسلمان تجربه تلخ مرا تکرار نکنند زیرا دیگر بهائیان درب منزلشان را برای شما باز نخواهند کرد.
درست دو سال پیش بود در مغازه خود حوالی انقلاب ( البته انتشارات و سی دی فروشی ) مشغول مطالعه بودم که ناگاه جوانی ۲۳ ساله سراسیمه وارد مغازه شد تا من را دید به تصور اینکه هر کس محصولات فرهنگی داشته باشد وابسته به حوزه و سازمان تبلیغات است ملتمسانه به من گفت:
” آقا به داد من برس همسرم از دستم رفت”
من جویای حال وی شدم وی این گونه ادامه داد که آیا شما می توانید همسر محجبه من را که تازه متوجه شدم بیش از پنج سال است که در کلاسهای آقائی به نام روح الله طائفی ( البته بعدها متوجه شدم که ایشان همسر فریبا کمال آبادی می باشد ) شرکت می کند و الان مشغول گذراندن دروس ایقان می باشد کاری کنید ؟
گفتم من هر کاری از دستم بر آید مضایقه نخواهم کرد. البته وی اصرار داشت که به ۱۱۰ زنگ بزند ولی قبل از هر اقدامی قصد داشت با یک فرد مطلع مشورت کند بعد اقدام کند.
من به وی گفتم صلاح مملکت خویش خسروان داند، اما بدان که برخورد امنیتی با باورها اثر عکس می دهد. لذا اگر مقدور بود زمینه ملاقات من و همسرت را فراهم کن تا با وی گفتگوئی داشته باشم و با جدال احسن با اندیشه مواجه شویم نه تعصب .
البته نوری زاد گرامی از بد حادثه برای بهائیان گرامی چون این حقیر بیش از ۲۵ سال پیش با تفسیر خطی آشنا شدم به نام بحر العرفان و معدن الایمان که ۱۸ جزء رحلی بود و نویسنده این تفسیر ملا محمد صالح برغانی قزوینی است برای اولین بار در جهان اسلام تفسیری جامع نگاشته و این حقیر پس از سالیان دراز بدون کمک حتی یک ریال از مرکز حوزوی و … به احیاء آن پرداخته ام .
نوری زاد گرامی
خیلی شیرین می شود که بدانی نویسنده این تفسیر پدر طاهره قره العین است و برادر ملا محمد تقی برغانی قزوینی موسوم به شهید ثالث لذا به جهت درک زمان نویسنده ضروری بود تا مطالعات دقیق از آثار شیخیه و بابیه و بهائیان را داشته باشم به همین جهت در حد مقدور کار سیستمی به شکل فیش نگاری دقیق از منابع فوق انجام داده بودم تا در هنگام احیاء نسخ خطی اگر نیاز شد از آن استفاده کنم .
لذا رزق این زوج جوان بود که با این حقیر آشنا شوند تا به دور از هر تعصبی اطلاعات خویش را در اختیار ایشان قرار دهم
یادم نمی رود وقتی اولین بار با اصرار همسر این جوان در حوالی انقلاب در دفتر خود میزبانش شدم واقعا دیدنی بود .
وقتی وارد اطاق شد با نگاههای غضب آلود که حاکی از این بود که با اصرار شوهرم تن به حضور دادم و الا خود راضی به این ملاقات نبودم شروع به گفتگو با وی نمودم.
البته ایشان انتظار داشت در ابتدای امر از من راجع به جاسوس بودن بهائیان و اسرائیلی بودن آنها ووو بشنود اما بر خلاف انتظارش بر روی میز من نسخه خطی تفسیر سوره یوسف که بنا به ادعای بابیان در شب پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ بر ملا حسین بشرویه قرائت شد و تفسیر سوره کوثر که به سید یحیی دارابی عنایت شده بود و ایقان جناب بهاء الله که پر بود از حاشیه های مبتنی بر نقد های این حقیر مواجه شد.
تعجب را در سخنان وی می شد لمس کرد و اینکه آیا اقعا در میان شیعیان کسی هست که ایقان را خوانده باشد و سپس به تحلیل آن بپردازد ؟
نوری زاد گرامی پس از چهار جلسه نقد ایقان و مفاوضات این بانوی محجبه مطالبی را از من درخواست کرد که از تعجب متحیر ماندم و آن این بود که اگر مقدور است با استاد من هم نشستی داشته باشید ولی خواهش من این است که با وی از من سخن نگویید زیرا اگر بداند که من با کسی در مورد مطالب او سخنی گفته ام من را از کلاس اخراج خواهد کرد و من در این مدت با افرادی صمیمی شده ام و طاقت جدائی از رفقای خود را ندارم.
آری نوری زاد گرامی
این بانوی بزرگوار تلفن آقای روح الله طائفی را به حقیر عنایت کرد و من به وی زنگ زدم و ضمن سلام و احوال پرسی بعنوان یک محقق در آیین بابی و اینکه مطلع شدم ایشان مطالعاتی در این زمینه دارند با کسب اجازه از ایشان در خواست نمودم تا از محضرشان استفاده کنم .
البته ایشان در همان تماس تلفنی از من پرسید که تلفن من را از چه کسی گرفتید که من واقعیت را مطرح کردم که من از شاگردان شما گرفتم ولی ایشان اصرار داشتند نامشان بیان نشود.
درست آبان سال ۹۰ بود هشت صبح در حالی که هوا بارانی بود از درب مترو صادقیه خارج شدم و پیاده تا منزل ایشان راهی نبود وقتی زنگ منزل را زدم ایشان با روی باز به سلام بنده علیک فرمودند و وارد منزل ایشان شدم .
البته به محض ورود قبل از اینکه ایشان از من استقبال کنند سگ ایشان مشتاقانه به آغوش من پرید و با لیسهای محبت آمیز خود از من استقبال گرمی به عمل آورد اتفاقا حیوان ملوسی بود و بلافاصله مودبانه بر روی بالش خود روی کاناپه جستی زد و شاهد ماجرای من و آقای طائفی شد.
لازم به ذکر است که از قبل شاگرد ایشان من را مطلع کرده بود که هر شب در منزل ایشان کلاسهای ایقان و مفاوضات دایر است و در هر مجلس دهها نفر خدمت ایشان برای آموزش می رسند
نوری زاد گرامی
چه بگویم از صبحانه ایشان ابتدا من را دعوت به صبحانه کرد و مانند کدبانوی ماهر آنچنان صبحانه ای فراهم نمود که جای تک تک دگر اندیشان خالی بود.
همه چیز یک طرف بربری خاش خاشی که روح را از تن به در می برد یک طرف انگار این احباء می دانند که از هر کس باید چگونه دلبری کنند دل ما را هم که از ترکهای اردبیل بودیم ابتدا با بربری سپس با عسل سبلان و کره محلی ووو بردند .
بگذریم که دوباره هوس آن صبحانه هوش از سرم می برد اما چه فایده که پس از وقایعی که رخ داد دیگر این بزرگوار جواب تلفن این حقیر را هم نداد و حتی طی یک تماسی ایشان منکر بجا آوردن این حقیر شد و داغ یک صبحانه دیگر را هنوز که هنوز است به دل این حقیر گذاشت.
نوری زاد گرامی
چون ایشان ساعت ۹:۳۰ دقیقه با همسرشان قرار ملاقات داشتند ( فریبا کمال آبادی ) مجبور بودیم هنگام صرف صبحانه با هم سخن بگوییم، لذا من بعنوان یک بابی پژوه نسخه خطی کتاب قیوم الاسماء را که مملو از حاشیه بود خدمت ایشان تقدیم کردم و از ایشان سوالی کردم که ای کاش نمی کردم، زیرا پس از این سوال بود که ایشان رنگ به چهره شان نماند و فکر کنم از اینکه من را به منزلشان راه داده بودند پشیمان گردیدند. آن سوال هم این بود
: آقای روح الله طائفی این کتاب قیوم الاسماء است که من واو به واو آن را خوانده ام شما می فرمایید اعتقاد به قائمیت محمد بن الحسن ع از مصادیق اعظم وهم است و موعود اسلام و قائم آل محمد ع همان باب است و دلیل آن وجود این تفسیر است که معجزه جناب باب می باشد و در جای جای این کتاب ادعای تحدی به کلمات آن شده می شود بفرمایید کجای این تفسیر معجزه است ؟
آیا ادبیات این مجموعه معجزه است ؟ که خود باب در این کتاب منکر آن شده و مطرح می کند علم صرف و نهی از علوم شیطانی است و ادبیات باید خود را با من بسنجد نه اینکه من خود را با آن تنظیم کنم .
آیا مضامین آن معجزه است ؟ در این حال من بیش از ۴۰۰ مطلب در هجویات مضامین تفسیر فوق را خدمت ایشان عرضه کردم که در حاشیه این تفسیر نگاشته بودم می دانید ایشان در پاسخ سوال من چه فرمودند ؟
آقای نوری زاد گرامی ایشان در اوج ناباوری من کسی که هر شب در منزلشان آزادانه حتی همین الان کلاسهای ایقان و مفاوضات ووو را دایر است به این حقیر اعلام کرد که من در عمرم حتی یک بار هم این کتاب را ندیدم و پاسخی به این حقیر عنایت نفرمودند .
نوری زاد گرامی سپس ایقان خود را که پرینتی بود از چاپ آلمان که در سایت آثار کتابخانه امری است و هر صفحه آن پر بود از حاشیه های متناقض آن خدمت ایشان ارائه کردم و اولین سوال من این بود: آقای طائفی گرامی
بهائیان می گویند جناب بهاء الله واجد مقام عصمت کبری می باشد و کسی که این مقام را دارد اشتباه و دروغ نمی گوید. چنانچه در منابع امری آمده:
لیس لمطلع الامر شریک فی العصمه الکبری (بند ۴٧) جمال اقدس ابهی در لوح اشراقات تأیید فرمودهاند که عصمت کبری به مظاهر الهی اختصاص دارد . حضرت عبدالبهاء در فصل ۴۵ کتاب *(مفاوضات)* شرح مفصّلی در باره این آیه بیان و تصریح فرمودهاند که عصمت ذاتیّه مختصّ به مظهر کلّی است زیرا عصمت لزوم ذاتی او است و چون عصمت لزوم ذاتی مظاهر کلّیه است ، لهذا از آن وجودات مقدّسه انفکاک پذیر نیست . همچنین می فرمایند : مظاهر کلّیه را چون عصمت ذاتیّه محقّق لهذا آنچه از ایشان صادر عین حقیقت است و مطابق واقع آنان در ظلّ شریعت سابق نیستند. آنچه گویند قول حقّ است و آنچه مجری دارند عمل صدق . حضرت بهاءالله : کتاب اقدس – ۱۵۶
جناب نوری زاد من از ایشان پرسیدم واقعا آیا جایز است کسی که ادعای عصمت کبری می کند اشتباه و یا دروغ بگوید ؟
ایشان مطرح کردند که خیر، گفتم پس چرا در مورد تاریخ نگاشتن ایقان سه گونه اظهار مطلب نموده اند .
اولا به عنوان اعجاز جناب بهاء الله در نزول ایقان مطرح می کنند که این کتاب در دو روز در اختیار خالوی باب قرار گرفت چنانچه آمده است : بیان شوقی در مدت نگاشته شدن ایقان:
حضرت ولی امراللّه در کتاب قرن بدیع “گاد پاسز بای” چنین مرقوم فرمودهاند (ترجمه): ” در بین جواهر اسرار مخزونه و لئالی ثمینه مکنونه که از بحر زخّار علم و حکمت حضرت بهاءاللّه ظاهر گردیده اعظم و اقدم آن کتاب مستطاب ایقان است که در سنین اخیره دوره اقامت بغداد ١٢٧٨) هـ. ق. مطابق با ١٨۶٢ میلادی) طیّ دو شبانه روز از قلم مبارک نازل گردیده و با نزول آن بشارت حضرت باب تحقّق پذیرفت و وعده الهی که حضرت موعود بیان فارسی را که ناتمام مانده تکمیل خواهد فرمود به انجاز پیوست. این کتاب مبین و رقّ متین در جواب اسئله جناب حاجی میرزا سیّد محمّد خال (١) که در آن اوان هنوز به امر مبارک اقبال ننموده با برادر خود جناب حاجی میرزا حسنعلی عازم زیارت مشاهد مشرّفه بوده اند صادر گردیده است.
یا در خود ایقان تصریح به مطلب فوق دارد که : ایقان در سال هجدهم بعثت باب نوشت شده ۱۲۷۸ (ایقان : ص ۱۵۰)
و لیکن این انوار مقدّسه هیجده سنه می گذرد که بلایا از جمیع جهات مثل باران بر آنها بارید. و به چه عشق و حبّ و محبّت و ذوق که جان رایگان در سبیل سبحان انفاق نمودند چنانچه بر همه واضح و مبرهن است با وجود این چگونه این امر را سهل شمرند؟
یعنی دقیقا ایقان در سال ۱۲۷۸ نازل شده است.
از طرفی این مدعی عصمت کبری در همان ایقان نگاشتن ایقان را پس از مراجعه از کوههای سلیمانیه ذکر می کند :
ایقان پس از مراجعت از سلیمانیه نگاشته شده است.
و این عبد در اوّل ورود این ارض چون فی الجمله بر امورات محدثه بعد اطّلاع یافتم، از قبل مهاجرت اختیار نمودم و سر در بیابان های فراق نهادم و دو سال وحده در صحراهای هجر بسر بردم و از عیونم عیون جاری بود و از قلبم بحور دم ظاهر. چه لیالی که قوت دست نداد و چه ایّام که جسد راحت نیافت. و با این بلایای نازله و رزایای متواتره فوَالَّذی نفسی بِیَدِهِ کمال سرور موجود بود و نهایت فرح مشهود. زیرا که از ضرر و نفع و صحّت و سقم نفسی اطّلاع نبود. به خود مشغول بودم و از ما سوی غافل. و غافل از اینکه کمند قضای الهی اوسع از خیال است و تیر تقدیر او مقدّس از تدبیر. سر را از کمندش نجات نه و اراده اش را جز رضا چاره ای نه. قسم به خدا که این مهاجرتم را خیال مراجعت نبود و مسافرتم را امید مواصلت نه. و مقصود جز این نبود که محلّ اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم و سبب ضرّ احدی نشوم و علّت حزن قلبی نگردم. و سبب ضرّ احدی نشوم و علّت حزن قلبی نگردم. غیر از آنچه ذکر شد خیالی نبود و امری منظور نه. اگرچه هر نفسی محملی بست و به هوای خود خیالی نمود.باری، تا آنکه از مصدر امر حکم رجوع صادر شد و لابدّاً تسلیم نمودم و راجع شدم. دیگر قلم عاجز است از ذکر آنچه بعد از رجوع ملاحظه شد. حال دو سنه می گذرد که اعداء در اهلاک این عبد فانی به نهایت سعی و اهتمام دارند .چنانچه جمیع مطّلع شده اند. مع ذلک نفسی از احباب نصرت ننموده و به هیچ وجه اعانتی منظور نداشته. بلکه از عوض نصر، حزن ها که متوالی و متواتر قولاً و فعلاً مثل غیث هاطل وارد می شود( ایقان : ص ۱۶۶)
چنانچه شوقی بیان کرده وی در سال ۱۲۷۲ از کوههای سلیمانیه باز گشته یعنی ۱۲۷۴ دقت کنید:
قرن بدیع، چاپ انتاریو کانادا، ص۲۶۳: بدین ترتیب دوره غیوبت جمال اقدس ابهای خاتمه یافت و در تاریخ ۱۲ رجب ۱۲۷۲ هجری آن حضرت پس از دو سال کامل قمری که از عزیمتشان به کردستان گذشته بود به دارالسلام بغداد نزول اجلال فرمودند.
از طرفی ایشان در همان ایقان مطرح می کنند که الان یعنی سال نگاشتن ایقان ۱۲۸۰ سنه از اسلام می گذرد دقت بفرمایید :
باری هزار و دویست و هشتاد سنه از ظهور نقطه فرقان گذشت و جمیع این همج رعاع در هر صباح تلاوت فرقان نموده اند و هنوز به حرفی از مقصود فائز نشدند و خود قرائت می کنند. بعضی آیات را که صریح بر مطالب قدسیّه و مظاهر عزّ صمدیّه است مع ذلک هیچ ادراک ننمودهاند.(ایقان ص ۱۱۴)
بله نوری زاد گرامی
خلاصه در همان ابتدای صحبت ایشان از سخن گفتن با من طفره رفتند و دیگر با من سخن نگفتند. من همانجا بود که متوجه شدم چرا ایشان اجازه دادند که من خدمت ایشان برسم.
ایشان عمدا با آغوش باز از من استقبال کرد چون فکر می کرد من نیروی امنیتی هستم تا با برخورد نامناسب مجددا بهانه ای ایجاد شود برای مظلوم نمائی .
اما نوری زاد گرامی
این همسر یکی از بهائیان در بند شرط شروع گفتگو با من را این قرار داد که باید من نام آن شاگردی که تلفن ایشان را به من داده بداند. من در ابتدا مطرح کردم که ایشان راضی نیست ولی با اصرار ایشان علی رغم میل باطنی به جهت اینکه اعتماد ایشان برای شروع گفتگو جلب شود و فکر نکنند که من دروغ می گویم نام ایشان را گفتم ولی قبلش از ایشان قول گرفتم که برخورد نامناسبی با آن بانوی محترمه نداشته باشند. اما چشمتان روز بد نبیند هنوز چند ساعت از ملاقات من با ایشان نگذشته بود که شاگرد ایشان طی تماسی هر چه توانست بار این حقیر نمود و مطرح کرد که یکی از رفقای ایشان طی تماسی به ایشان اعلام کرده که دیگر حق حضور در جلسات را نداری و با غیظ خاصی تلفن را قطع کرد.
من ماندم و یک دنیا شرمندگی و پشیمانی از اینکه کاش نام ایشان را به این بزرگوار نمی دادم و باور نمی کردم آقای روح الله طائفی اینگونه زیر قول خود بزند.
اما نوری زاد گرامی به برکت همین صبحانه بعد از چند روز شاگرد ایشان یعنی همان بانوی گرامی به من زنگ زد و پس از اینکه من دلیل معرفی وی را مطرح کردم قانع شد اما با بغض فراوان نسبت به بهائیانی که بیش از پنج سال بود با وی صمیمی بودند مطرح کرد که تازه معنی طردی که شما می گفتید را وجدان کردم. زیرا این بی عاطفه ها ناگهان تمام ارتباطات عاطفی خویش را با من قطع کردند و تازه متوجه شدم که تمام آن محبتها نه برای انسانیت بلکه فقط و فقط برای بهائی کردن افراد می باشد .
نوری زاد گرامی اگر ذره ای در مطالب شک داشتی می توانم به شکل خصوصی تلفن آقای روح الله طائفی را خدمتتان تقدیم کنم تا از ایشان صحت و سقم مطالب بنده را جویا شوید.
در پایان لازم است به متولیان فرهنگی اعلام کنم که راه مقابله با اندیشه نه برخورد خشن بلکه جدال احسن است و این آموزه از مسلمات سیره اهل بیت می باشد. اگر ذره ای در این مورد شک دارید سری به کتابهائی که تحت عنوان احتجاج طبع گردیده بزنید تا متوجه شوید که چگونه در زمان اهل بیت علیه السلام تمام دگر اندیشان ملحد و بی دین با کمال امنیت در محضر اهل بیت هر چه سوال داشتند مطرح می کردند و هیچ اجباری هم از جانب اهل بیت برای پذیرش مطالب دیده نمی شد. بهترین گواه برخوردهای این بزرگان با افرادی مانند ابو شاکر دیصانی و ابن ابی العوجاء ووو است.
در پایان از تریبونی که نوری زاد گرامی در اختیا ر این حقیر قرار داده متشکرم و چنانچه در مورد مطالبی علمی که این حقیر عنوان کرده ام عزیزان بهائی نقدی دارند با کمال میل استفاده خواهم کرد.
منبع:
https://www.hassanershad.com