برداشت از «فصلنامه روشنا»: «شمسالدین رحمانی» که در حال حاضر در «جمعیت حامیان قدس شریف» به تألیف و پژوهش مشغول است. وی متولد ۱۳۲۴ بوده و پس از تکمیل تحصیلات در رشته کشاورزی و آشنایی با شهید امیر توکل کامبوزیا پا به حوزه یهودشناسی گذاشته و تا به امروز در این عرصه به تحقیق و روشنگری مشغول است. با توجه به وجود مستندات مختلفی از دست داشتن جریانهای یهودی و صهیونیست در فرقهسازی و فرقهپروری، از آقای رحمانی پیرامون انگیزهها و فعالیتهای فرقهای پرسیدهایم که در اینجا ادامه بحث ایشان را پی خواهیم گرفت.
آیا میتوان میان بهائیت، بابیت، فراماسونری و یهود ارتباطی قائل شد؟
بله اولاً، ارتباط فراماسونری با یهود روشن است. فراماسونری، تشکیلاتی است کاملاً در اختیار صهیونیسم. در فراماسونری، مهم نیست افراد حتماً یهودی باشند، اما باید اشخاصی باشند که بتوانند خوب برای نفع آنها کار کنند. مثل سید حسن تقیزاده که اوایل جوانی طلبه بود، آدمی سیاسی و فعال در مشروطیت که بعد هم به پهلوی خدمت کرد، در مورد کارهای فرهنگی اش حرفی نمیزنند. در حالی که کارهای عجیب و غریب بسیاری انجام داده است. تقیزاده مسلمانی است که تا درجه ۳۳ فراماسونری رسیده و خیلی خوب به یهودیها خدمت کرده است. همین تقی زاده، دیداری هم با «عبدالبهاء» داشته که در خاطراتش نقل می کند. فراماسونها بسیاریشان در بساط بهائیها هم بودند و با آنها همکاریهای مهمی داشتند. مثلاً، احسان یارشاطر که بهائي يهودي الاصل و فراماسون بود یکی از نمونههایی است که خیلی خوب کار کرده.
آیا بهائیان در روی کار آمدن پهلوی هم نقشی داشتند؟
بله، من در کتابم، این مسئله را آوردهام. یکی از اشخاص زمان شاه به نام «رشیدیان» که چند برادر و از جمله لاتهایی مثل «شعبون بی مخ» بودند که میتوانستند برای لشکرکشی و خرابکاری آدم جمع کنند. تعریف میکنند که قبل از آمدن پهلوی به خانه پدر هویدا سر میزد. یک روز «اردشیر ریپورتر» به آنجا آمد و به هویدا گفت کسی را راه ندهد، وقتی رشیدیان میبیند قرارشان خیلی مهم است، میخواهد برود اما میگویند تو بنشین سپس اردشیر ریپورتر گفت که ما میخواهیم در ایران آدم قدرتمندی روی کار بیاید چون برای شما مأموریتهایی داریم و کامل توضیح میدهد. در آخر هم به هویدا میگوید که این شخص از خودتان باشد. من فهمیدم که منظورش این بود که «بهائی» باشد. چند وقت بعد هم «رضا شاه» آمد. رشیدیان میگوید رضاشاه، قطعاً بهائی و تحت تأثیرشان بوده و با آنها ارتباط داشته است. در کتاب «بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم» هم، از فرماندهان بهائی نام برده شده که تعداد بسیاری بودند. پهلوی با بهائیها عمیقاً همکاری داشتند. منتها مرحوم کامبوزیا میگفت خانواده پهلوی یهودیاند. امام (خمینی- ره) در سخنرانی سال ۴۱- ۴۲ گفتند ساواک به روحانیون گفته در مورد اسرائیل اصلا حرف نزنید، راجع به شاه هم حرف نزنید، نگویید اسلام در خطر است. خب این را نگوییم، پس چه بگوییم؟ اصلا همه حرف ما همین است. جالب اینجاست که امام (خمینی- ره) میگویند آقای شاه! چرا ساواک میگوید به اسرائیل حرف نزنید؟ به شاه هم چیزی نگویید؟ نکند ساواک میخواهد بگوید شاه یهودی است؟ ببینید امام(ره) این طور نبودند که بدون دلیل از کلمهای در حرفهایشان استفاده کنند. تا چیز دقیقی در ذهنشان نبود بر زبان نمیآوردند. من از اینجا میفهمم که امام(ره) اعتقاد داشتند که پهلوی یهودی است. نوع رفتار «اشرف» بعدها، «فرح پهلوی» و حتی مادر شاه هم از نظر فساد اخلاقی و آزادیهای جنسی دقیقاً مطابق با برنامه صهیونیستهاست.
اگر مشخصاً بخواهید چند دلیل روشن از اهداف شکلگیری این جریان بگویید. یا عوامل اصلی تشکیل و تأسیس این فرقه را عنوان کنید به چه نکاتی میتوان اشاره کرد؟
نباید بهائیت یا هر فرقه دیگری را فقط بهعنوان گروهی با شروعی در تاریخ و یکسری فعالیتهای ظاهری نگاه کرد. در دنیا ارتباطات قوی وجود دارد که مسائل مختلف را در طول تاریخ به هم پیوند میزند.
همین فرقه «اسماعیلیه» در دورهای بعد از اسماعیل، پسر امام صادق (علیه السلام) به طوری خاص دوره به دوره در حکومتها مورد استفادهها قرار گرفت. یا فرقه «آقاخانیها» که به همان اسماعیلیها میرسند. امروزه طوری در افغانستان فعالیت دارند که دیگر شیعیان آنجا اقدامی نداشته باشند. بنابراین باید دقت کرد. «ناصر خسرو» شاعر بزرگ و مهمی است اما تقیزاده و فراماسونها طوری از او استفاده میکنند که بشود به نفع آقاخانی و اسماعیلی از آن بهرهبرداری کرد. بنابراین باید کلیت را در نظر گرفت. در اندیشه اسلامی، میگوییم تمام عالم تحت امر خداوند است. اگر به خداوند اعتقاد آوری و موحد شوی، همه چیز در اختیار اوست و خارج از دایره اعتقاد به او حزب شیطان است. پس تمام آن احزاب و فرقههای غیر اسلامی، حزب شیطاناند. البته منظور از اسلام آن معنای کلی است. چون از حضرت آدم(ع) تا نوح(ع)، ابراهيم(ع)، يوسف(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، همگی پیرو یک خط هستند و آن هم اسلام است. بهطوری که انبیاء دعا میکنند: «خدایا من را مسلمان بمیران» و خارج از این دایره میشود، غیر اسلام.
جالب آنکه اولین گروه غیر اسلامی در معنی کلی اسلام، آقای «سامری» در زمان حضرت موسی(ع) بود. در فراماسونری شخصیتی است، به نام «بافومه» که تقریباً همان گوساله سامری است. شاخ گاو دارد و مثل بتی است که آن را می پرستند، حتی می گویند معجزاتی دارد. تقریبا ۱۰۰ سال بعد از حضرت عیسی(ع) هم شخصی به نام پولس که رئیس یهودیها بود، مسیحی شد و بسیاری از مسیحیت تحریفشده کار اوست. اگر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و قرآن نبود همه اینها تحریف شده و از بین رفته میماندند.
کسانی که تحت تأثیر این یهود بودند، یعنی اصحاب سقیفه، دین را بعد از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)، تمام شده میدانستند. در حالی که دین با حضرت امیر (صلوت الله علیه) ادامه پیدا کرد و بعد با ائمه (علیهم السلام) و امام زمان (سلام الله علیه) تا آخر الزمان. حال بهائیها میگویند نه، امام زمان هم تمام شد. رهبرشان میگوید من امام زمان هستم و دین و شریعت، تمام شده است؛ عیناً همان سیاستی که صهیونیستها دارند. این حزب یهود صهیونیستی که همان حزب شیطان است، میخواهد همه جا مرحله به مرحله وضعیت را به نفع خود پیش برد. در تمام فرقههایی که میسازند حاضرند افراد هر تفکر و عقیدهای داشته باشد. جز اسلام ناب محمدی (ص) که امام (رحمت الله علیه) در ادامه میگفتند «اسلام ناب محمدي، علوی، حسینی و مهدوی»، نماینده قطعی و روشن آن هم رهبری آقای «خامنهای» است که نماینده این جهت و نایب امام زمان (ع) است. اگر از منظر شریعت به الله و غير الله تقسیمبندی کنیم، مصداقش میشود جمهوری اسلامی یا صهیونیسم که در راس و پشتوانه و سرمایهدارش، یهودیت صهیونیستی قرار دارد.
از نظر شما چه بسترهایی باعث گسترش و رشد این فرقهها میشود؟
در این عبارت نورانی اسلام، یعنی «لا اله الا الله»، غیر از الله، اله است. اله انواع و اقسام مختلفی دارد. مثلاً، «هوای نفس» که بدترین بتها بت نفس است، اله است. قدرت شهوت است، انواع طاغوتها همه بسترهای رشد اینها هستند. غیر از آن خودخواهی و… . نباید هوای نفس را ساده گرفت هوای نفس یکی پول است یکی شهرت، قدرت و… همه اینها در مقابل دین و خدا با هم متحد میشوند. هر جا که بر خلاف دستور اسلام، خودخواهی و خودپسندی به میان آید، فرقه درست می شود.
به نظر جنابعالی جامعه و مسئولین باید چه موضعی در مواجهه با این فرقهها اتخاذ و چگونه عمل کنند؟
و برای هرگونه عکسالعمل اول باید دانش پیدا کرد. من اگر بلد نباشم با یک جوان چگونه حرف بزنم، معلوم نیست چه میشود. باید در توده مردم، علم و آگاهی ایجاد کرد. اسلام هم معتقد است ایمان باید بر اساس علم باشد. کار بزرگی که باید کرد، عالم شدن است. ضمناً میگویند: «الناس على دين ملوكهم». بنابراین اگر ملوک، یعنی کسانی که سلطه دارند، واقعاً عالم دینی باشند – نه اینکه فقط در ظاهر- نتیجه بخش خواهد بود.
از طرفی دنیای کفر با قدرت عمل میکند. همین اسرائیل، غیر از حرف، زورگوست. غیر از زور به زبان و فکرش نمی رسد. سرمایهداری و کمونیسم هر دو دیکتاتورند، چون همگی خودخواه هستند و آدم خودخواه استدلال سرش نمیشود. همین «ترامپ» میگوید چون من زور دارم هر چه گفتم باید گوش بدهید. تمام این قدرتها مادی است. اما قدرت دین الهی است. قدرت مادی مثل علم، تکنولوژی، پول و… باید در قالب دین باشد. آن وقت ما قطعاً موفق و پیروزیم مثل حزب الله لبنان که در دهه ۸۰ میلادی حداکثر ۵۰۰ عضو داشت اما این گروه اعتقادی به خاطر اعتقاد و قدرتش طوری شده که اسرائیل بعد از جنگ ۳۳ روزه جرئت نکرد، حتی یک بار نسبت به لبنان عملی انجام دهد. اگر انشا ا… اکثریت منطقه غرب آسیا اسلامی اعتقادی شوند، قطعاً پیروز خواهند شد.
آیا این فرقهها نظیر بهائیت، توانستهاند به وجهه مقبول و موفقیتی در کشور دست یابند؟
در ایران، نه. زمان شاه هم چون مردم مسلمان بودند و مهمترین نقطه اعتقادیشان، امام زمان(س) بود، نمیتوانستند این فرقه را تحمل کنند. البته در زمان شاه، مخفیانه به موفقیتهایی رسیده بودند. امام (رضوان الله تعالی علیه) هم در جایی میگویند چند صد بهائی سوار هواپیما شدند تا در لندن کنفرانس برگزار کنند؛ یعنی با سرمایههای کشور این طور کار میکردند یا مثلاً، اداره تلویزیون کشور در دست ثابت پاسال یک بهائی یهودی الاصل بود.
البته امروز هم برنامههای مادی و رابطههای زیادی با قدرتهای مختلف برقرار کردهاند. خاطرم هست وقتی بعد از حمله عراق به کویت آمریکا به عراق حمله و در واقع آنجا را اشغال کرد. با یکسری از بهائیها مذاکره میکردند که اول در عراق به خیال خود بعداً هم ایران – بهائیت دین رسمی اعلام که شود- اسناد و گزارشهای این مذاکرات هم موجود است. اما در هیچ دورهای در ایران به هیچ عنوان مقبولیت نداشتند.
همان طور که میدانید، مرکز اصلی مدیریت فرقه بهائیت (بیت العدل) در شهر «عکا» واقع در فلسطین اشغالی قرار دارد. بعضی بهائیان این مسئله را اتفاقی عنوان کرده و میگویند چون سرکرده فرقه از عراق به فلسطین تبعید شد. فرقه در فلسطین اشغالی ماندگار گردید. از طرفی مستنداتی درباره شکلگیری دولت یهود از سران بهائی به جا مانده از نظرشما ارتباط این دو جریان به چه صورت است؟
من به چشم خود نزد مرحوم کامپوزیا در یکی از کتابهای قدیمی و چاپ سنگی دیدم که بهائی به «صهیون» قسم میخورد. رابطه اینها بسیار عمیق است. اما بهائیت دوره به دوره مطابق با فضای عمومی و مزاج روز کتابهایش را عوض کرد. مثلاً این اواخر کتابی جدید از بهائیها دیدم که با توجه به فضای امروز روشنفکری ایران، خیلی منطقی نوشته شده بود. اما کسی که قدری آشنا باشد، میتواند اصل حرفهایشان را پیدا کند. بهطور کلی نمیشود، به حرف بهائیها اعتنا کرد. اگر منابع قدیمیشان را نگاه کنیم، حقیقت عبدالبهاء در نوشتهها و نامههایش مشخص است. سعی داشت با یک حالت عرفانی، درویش مسلکی و حقهبازی، عمل کند. اما نباید زیاد به آنها اعتنا کرد؛ چون حرفهایشان هیچ استدلالی ندارد. به هر حال، ارتباط فراوانی بین اسرائیل و بهائیت وجود دارد.
این ارتباط در چه قالب و با چه هدفی انجام میشود؟
هدف، تأیید حضور و برنامههای اسرائیل است تا اینکه عاقبت این منطقه تحت نظر رژیم صهیونیستی باشد.
چه گروههایی پیش از انقلاب با بهائیت مبارزه میکردند؟
انجمن حجتیه، قبل از حرکت امام (رضوان الله تعالی علیه) انجمن حجتیه، یک گروه مذهبی بود که خوب هم کار میکرد. اگرچه نشانههایی هست که از همان موقع بعضی سرانشان که نمیخواهم اسمشان را تکرار کنم، دارای اندیشههای خاصی بودند. یکی اندیشه سرمایهداری است. اسلام پا برهنهها در انجمن حجتیه نبود. دوم اینکه وقتی امام (ره) شروع کردند به مبارزه، از روز بهشدت با ایشان مخالف بودند. حتی چند بار توهینهای خیلی شدید و صریحی به امام (رضوان الله تعالی علیه) کردند. وقتی هم که بعداً دیدند حریف ایشان نمیشوند، در مقابل «مرگ بر امریکای» انقلابيون مدام میگفتند «مرگ بر شوروی و کمونیسم»، این هم به خاطر انگیزه سرمایهداریشان بود، نه انگیزه دینی، اینها نشان از بعضی مسائل است. البته چون اوایل کار آدمهای مذهبی و سالمی به نظر میرسیدند که به عشق امام زمان (سلام الله علیه) انجمن فعالیت میکردند، توده بدنه سالم و خوب بود. اما در طول انقلاب اسلامی که در مقابل امام (رضوان الله تعالی علیه) موضع گرفتند گروه بسیاری از جوانها از انجمن حجتیه جدا شدند. بعد از انقلاب هم مدتی اقدامات خاصی داشت داشتند و حتی میخواستند در سپاه وارد شوند که با صحبتهای امام (رضوان الله تعالی علیه) گفتند که انجمن را منحل کردهاند. هرچند، منحل نکرده و مخفیانه عمل میکردند. اینها گروهیاند که اندیشه درست اسلامی انقلابی و صداقت اخلاقی و اجتماعی نداشتند، هنوز هم هستند. جریان تشیع انگلیسی نیز یک رگه و ارتباطهایی با انجمن دارد.
در پژوهشهایتان با این گروه برخوردی داشتهاید؟
در پژوهشها نه. اما در خاطرات معمولی نمونههای بدی از این گروه دیدهام. اوایل انقلاب (سال چهارم یا پنجم) در یک جمع از انجمنیها من هم حضور و با یکی از آنها کاری داشتم. میدانستم این جمع انجمنیاند. همان موقع اسم مرحوم آقای مشکینی(ره) به میان آمد و شروع به توهین کردند. برایم خیلی عجیب بود. میدانستم انجمنیها با لیبرالها، نهضت آزادیها و مثلاً روشنفکرها رفیقاند. خلاصه از اول انقلاب آن انجمنیهای اصلی و سران و سرکردههایشان(نه توده انجمن) هیچ وقت با انقلاب همراه نشدند.
به نظر شما انجمن حجتیه چقدر توانست در هدفش که ادعا میکرد مبارزه بهائیت است، موفق باشد؟
فکر نمیکنم زیاد موفق بودند چون میگفتند ما کار سیاسی نمیکنیم. اتفاقاً آن زمان که معلم مدرسه بودم، به چند نفر از دانش آموزانم میگفتم سراغ یهودیها و صهیونیستها بروید، اما میگفتند نه ما کار سیاسی نمیکنیم به همین خاطر به نظرم مبارزاتشان خیلی اثر نداشت و نمیتوانستند، کاری بکنند. بعد هم حرکت انقلابی باعث شد، توده مذهبی مردم در مقابل انجمن موضع گیری نمایند. بنابراین خیلی با اینها نبودند. مگر عده کمی که دارای اندیشههای بازاری بوده و با امام و انقلاب، صراحتاً مخالفت میورزیدند. جهت گیری آقای حلبی هم غیر انقلابی بود. جملهای نقل میکنند که وقتی ساواک بچههای انقلابی را میگرفت، میگفت چرا نمیروید با بهائیها مخالفت کنید؟ حتی میگفتند بعضی از انجمنیها با ساواک همکاری هم می کردند.
انجمن حجتیه چه نقشی در انقلاب داشت؟ نقش منفی.
به یاد دارم، یکی از بچههای انجمنی میگفت که گوشت و گلوله اصلاً با هم تناسب ندارد. این خریت است که آدم برود در خیابان این عبارت تقریباً رایجی بود که انجمنیها میگفتند. بعد از پیروزی انقلاب یکی از همکلاسیهای مذهبی دانشگاه را دیدم که جمله زشتی راجع به انقلاب بیان کرد. اینها به این صورت بودند. یک دورهای هم میگفتند بچههای انجمن مرتب شبها خواب امام زمان (س) را میبینند و فردایش تعریف میکنند که با تذکر، بساط آن هم جمع شد و نتوانستند نفوذ کنند. در حالی که میخواستند نفوذ کنند و مثلاً آقای «سید حمید روحانی» به دستور امام (رضوان الله تعالی علیه) «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» را از انجمنیها گرفت. در کانون پرورش فکری که خودمان رفتیم هم اینها فعالیت میکردند.
در پایان اگر نکته دیگری دارید بیان بفرمایید.
نه نکته، بلکه فصلها و حرفها مانده. اما فقط یک مطلب را عرض کنم که هر چه از یهود بگوییم، باز هم جای بحث دارد. حتی آمریکا هم تحت تأثیر یهود است. انگلیس و فرانسه هم همین طور، اصلاً سرمایهداری را یهودیها درست کردند. هر چند موفق نبود و دیگر تمام شده .همین «ترامپ» دوست داشت، سمبل سرمایهداری باشد و اسرائیل هم…. هنوز خطر زیاد است. منتها «مكروا و مكر الله»، خدا خیلی خوب همه چیز را درست میکند و ما غصه و ترسی نداریم.
منبع:
فصلنامه روشنا، زمستان ۱۳۹۹ و بهار ۱۴۰۰، شماره های ۸۸/۸۷