مریم حسینزاده|میگویند هنر نزد ایرانیان است و بس و حالا باید ضربالمثل دیگری را نیز به دایره فرهنگمان اضافه کنیم به این مضمون که: “سفسطه بازی نزد بهائیان است و بس!” زیرا بهائیان دست سفسطیون یونان باستان را نیز از پشت بستهاند و در باب هر موضوعی به حد نهایت قلمفرسایی میکنند و در آخر خود نیز نمیدانند چه گفتند.
آنها میخواهند به هر طریقی که شده هویت بیهویتشان را بر صفحه تاریخ حک کنند و خود را گروهی حقیقی جلوه دهند، هر چند تمام تلاششان در این زمینه، آب در هاون کوبیدن است و اگر نامی از بهائیت بر صفحه تاریخ مانده، حتماً با کلماتی چون فرقه، تشکیلات، ضاله، استعمار، تحریف، دروغ و … پیوند خورده است. اما از آنجا که بهائیان ارادهای قوی در دروغپراکنی و سفسطه بازی دارند، دستبردار نیستند و به هر ریسمانی چنگ میزنند تا شاید بتوانند ردی خوب از خود بر جای گذارند. زهی خیال باطل!
متاسفانه در این راستا، حرمت نگاهداران بسیار بدی هستند و حرمت هیچ کس و هیچ چیزی را جز افکار باطل خویش نگه نمیدارند. آنها آنقدر به اهداف شیطانی خود فکر میکنند که بازی با کلمات و آیات قرآن برایشان ناچیز است و اسم اعظم “بسم الله الرحمن الرحیم” دستاویزی برای اثبات هویت جعلیشان است.
هر چند عظمت قرآن آنقدر بالا و والااست که دست این ناپاکان توان نشاندن غباری بر آن را ندارد، اما نکته این جاست که این سفسطه بازان با این بازیها عقلانیت مریدان گم کرده ره را تعطیل میکنند و با سخرهگرفتن افکار و احساساتشان برای خود مهر تائید میگیرند و از آنجا که تکرار مکررات باعث میشود، مطلب به خوبی در ذهن شنونده نفوذ کند و ماندگاری بیشتری داشته باشد، هر چند وقت یک بار عقاید سخیف خود را با رنگ و لعابی متفاوتتر به خورد اعضاء میدهند.
قصه باز همان ادعای واهی و تکراری بودن رابطه بین “بسم الله الرحمن و الرحیم” و اسامی سرکردگان تشکیلات بهائیت است. این بار قرعه به نام شخصی با نام کوشا افتاده است تا مقالهای تحت عنوان “تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم از منظر حضرت باب”، ارائه دهد تا در آن بهصورت پنهان به اهداف تشکیلات اشاره کند.
البته مقاله که چه عرض شود، یادداشتی طویل و پر از اصطلاحات بیمعنی که این بار هم مثل همیشه نویسندگان یادداشتهای بهائیت باید ضمیمه نوشتههایشان شوند تا شاید بتوان مفاهیم اندک، از آن نوشتههای بلند آن هم تنها از لحاظ انشائی درک کرد؛ چون انصافا از لحاظ محتوایی خود نیز نمیدانند چه مینویسند.
البته نویسندگان این نوع یادداشتها باید خدا را بسیار شاکر باشند که حروف ابجدی وجود دارد تا آنها بتوانند با کمک آن و یکسری کلمات غلمبه ثلمبه اسامی سرکردگان خود را با استفاده از اعداد اخراج کنند تا بتوانند برای خود هویتی جعلی بسازند و صد البته که این نوع گفتارها خالی از هرگونه ارزش علمی و معنایی است و قصد اینجا بازگو کردن این نوشتار نیست، فقط من باب تائید بر اینکه “سفسطه نزد بهائیان است و بس” اشاره کوتاهی به آن میشود.
اما ادعای مضحکی که تشکیلات بهائیت دارد، این است که «بسم الله الرحمن الرحیم حضور باب و بهاء را بشارت میدهد و تا قبل از حضور این دو نفر تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم کامل نشده بود.» و جالبتر این است که تفسیری که اعضای تا دندان شست وشوی مغزی داده شده بهائیت در مورد بسم الله الرحمن الرحیم از زبان علیمحمد باب و حسینعلی نوری ارائه دادهاند، عیناً در کتابهای شیخیه از زبان رهبران شیخه بهخصوص شیخ احمد احسایی که فقط خدا میداند چگونه باید جواب این همه انحراف و بدعت را بدهد، در این رابطه بسیار طولانیتر آمده است و مضحکتر آنکه در جواب این ادعا که چرا این تفسیر را مخصوص باب و بهاء میدانند، میگویند:
«…ذکر این نکته بدین جهت ضروری است که میان تعبیر تاریخ از نقطه نظری صرفاً مادی و روحانی در برخی مواقع تفاوتهای مهمی وجود دارد. توضیح اینکه از نقطه نظری صرفاً مادی و غیر الهی شیخ احمد احسایی از نظر تاریخی مقدم بر ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءا… بوده است. بدین جهت از این نقطهنظر ممکن است، گمان رود که برخی از جوانب آثار حضرت رب اعلی و حضرت عبدالبهاء حاصل تأثر از آثار شیخ احمد احسایی بوده است. اما اگر کسی به نقطهنظر الهی قائل شود و به اصول اعتقادات بهائی اعتقاد داشته باشد، در آن صورت شیخ احمد احسایی را مبشر به ظهور بدیع دانسته و او را ملهم از حضرت رب اعلی و حضرت بهاءا… میشمارد. در آن صورت اگرچه شیخ احمد، از نظر زمانی سابق بر حضرت نقطه و جمال مبارک میباشد، اما در حقیقیت اعتقادات، شیخ متأثر و ملهم از آثار مبارکه است و نه بالعکس. به عبارت دیگر فرض منشا غیبی و روحانی امر مبارک به ناچار در تعبیر دادههای تاریخی تفاوتی بنیادی بهوجود میآورد…»
احتمالاً شما هم با خواندن این مطلب لبخندی زدهاید، لبخند تلخی که نشان از جهل و نادانی بهائیانی دارد که چشم و گوش بسته این حرفها را میپذیرند و با آب و تاب بیشتری بازگو میکنند و لبخند تلختر زمانی بر لب شما مینشیند که بدانید نظر علیمحمد شیرازی در مورد خداوند متعال که در نظر بهائیان، علیمحمد شیرازی “نقطه ب” بسم الله الرحمن الرحیم است و عالم به خاطر او بوجود آمده است، چیست: «خداوند خالق مستقیم عالم نیست؛ زیرا در این صورت رابطهای بین خالق و مخلوق بهوجود میآید که غیر ممکن است؛ زیرا بین خالق و مخلوق هیچ رابطهای نیست و از هر طرف دیگر خداوند خالق عالم باشد، با توجه به اصل علل و معلولی چون هر معلولی علتی دارد، پس علت غایی عالم، خداوند میشود و این همان نظریه وحدت وجود است که از دیدگاه حضرت باب، مردود است…» واقعاً آدمی میماند که انسان ممکن است تا چه حد از مرتبه انسانیت خویش سقوط کند و چنین جملات بیاساسی را بر زبان آورد.
هر چند خوانندگان محترم در پوچ بودن افکار تشکیلات بهائیت شکی نداشته و ندارند، اما صرفاً تذکری است، در این رابطه که آنها چگونه از باورهای اعتقادی مردم سوءاتفاده میکنند و بر ماست که در راه شناخت صحیح و عمیق آموزههای اسلام ناب محمدی گامی درست و اساسی برداریم.
منبع: شفافیت، شماره دهم، مرداد ۱۳۸۹، ص ۹.