کد خبر:14656
پ
Untitled-2
بهائیت در ایران:

آیا تشکیلات بهائیت برانداز است یا خیر؟ «با مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”»_ قسمت دوم

بخش دوم: رابطۀ تشکیلات بهائیت و جامعه مدنی در ایران جامعۀ «بابی ـ ازلی» و بعد از آن «بهائی» در طول عمر بیش از ۱۸۰ سالۀ خود، همواره در حوادث اجتماعی ـ سیاسی مورد سؤال و سوءظن، نه‌تنها از سوی دولت‌ها و حکومت‌ها، بلکه از سوی روشنفکران و افراد پیشرو جامعه بوده است. این بدگمانی […]

بخش دوم: رابطۀ تشکیلات بهائیت و جامعه مدنی در ایران

جامعۀ «بابی ـ ازلی» و بعد از آن «بهائی» در طول عمر بیش از ۱۸۰ سالۀ خود، همواره در حوادث اجتماعی ـ سیاسی مورد سؤال و سوءظن، نه‌تنها از سوی دولت‌ها و حکومت‌ها، بلکه از سوی روشنفکران و افراد پیشرو جامعه بوده است. این بدگمانی به نحوی است که حتی رهبران بهائی نیز آن را این‌گونه مطرح می‌کنند:
«در طول تاریخ، جامعۀ بهائی ایران در ارتباط با امور سیاسی با موقعیت خاصی روبه‌رو بوده است، بدین معنی که از یک طرف به‌غلط مورد اتهاماتی چون داشتن انگیزه‌های سیاسی، جبهه‌گیری علیه حکومت وقت و یا جاسوسی برای قدرت‌های خارجی قرار گرفته و از طرف دیگر در نظر برخی، تمسک محکم بهائیان به اصل عدم دخالت در سیاست‌های حزبی به بی‌توجهی آنان نسبت به مصالح هم‌میهنان‌شان تعبیر شده است.” (پیام بیت‌العدل مورخ ۱۲ اسفند ۱۳۹۱ مطابق ۰۲/۰۳/۲۰۱۳ خطاب به بهائیان ایران).
بهائیان به‌خوبی از دیدگاه جامعه مدنی و روشنفکران نسبت به سکوتشان در دفاع از سایر فعالان و اقلیت‌ها و مظلومان آگاه هستند. هرگاه بهائیان دچار مشکلات و تضییقاتی شده‌اند، درخواستشان از همۀ گروه‌ها و فعالان جامعۀ مدنی، همراهی و یاری و حتی پرداخت هزینه برای دفاع از حقوق شهروندی «جامعۀ بهائی» بوده است، درحالی‌که، هر زمان سایر فعالان مدنی و ملت‌های مظلوم در جهان به حمایت و یاری ایشان محتاج بوده‌اند، خود را کنار کشیده و در ساحل عافیتِ «عدم دخالت در سیاست» و یا «لزوم اطاعت از حکومت» ساکن گشته‌اند.

قابل‌توجه است که در تمام سال‌های بعد از انقلاب، بهائیان اگر دچار تضییقات و مشکلاتی بوده‌اند، عموماً در رابطه با فعالیت‌های تشکیلاتی و گسترش تبلیغ تبشیری و مسائل درونی جامعه خودشان و یا مسائل مالی و ارسال پول به طرق مختلف به مرکز جهانی خود در اسرائیل بوده و تقریباً هیچ‌گاه پیش از این، بهائیان برای احقاق حقوق سایر هم‌وطنان و اقوام و اقلیت‌های دینی، موضع‌گیری مشخص و شفاف رسمی نداشته‌اند و همیشه به کلی‌گویی و ذکر دعا بسنده کرده‌اند. این در حالی است که به‌واسطه حضورشان در سازمان ملل و لابی‌های قدرتمند در آمریکا و کشورهای مختلف، به نظر می‌رسد همیشه در ایجاد و اعمال تحریم‌های حقوق بشری علیه ایران نقش پررنگی داشته‌اند و هرجایی که توانسته‌اند به نفع خودشان امتیازاتی از دولت بگیرند، از غلظت و شدت این تحریم‌ها و گزارش‌های منفی علیه ایران به‌صورت معناداری کاسته شده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی ایران (۱۹۷۹م ـ ۱۳۵۷ش)، از همان سال‌های ابتدایی (۱۹۸۲م) همواره شاهد صدور قطعنامه‌هایی علیه جمهوری اسلامی ایران، توسط «کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد» و پس از آن «شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد» بوده‌ایم، اما با کمی بررسی مشاهده می‌شود که استثنایی هم در این سال‌ها وجود داشته؛ سال (۲۰۰۳ م ـ ۱۳۸۳ ش) سالی است که قطعنامه‌ای علیه جمهوری اسلامی ایران در زمینۀ حقوق بشر از سوی اعضاء ارائه نشده است.
در آن سال با وجود درخواست «جمعي از فعالان فدراسيون بين‌المللي حقوق بشر» که خواستار اعمال فشار بر جمهوري اسلامي در زمينۀ حقوق بشر بودند و با وجود همۀ اقدامات این گروه‌ها، اما قطعنامه‌ای در ارتباط با حقوق بشر بر علیه ایران صادر نشد (عدم ارائه قطعنامه به کميسيون حقوق بشر در محکوميت نقض حقوق بشر توسط جمهوري اسلامي ـ رادیو فردا ۷ فروردین ۱۳۸۳).

مينا بهارمست (راديو فردا): چند روزي است که برخي سايت‌هاي اينترنتي ايراني گزارش‌هايي را منتشر مي‌کنند مبني بر اينکه کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد، پرونده حقوق بشر جمهوري اسلامي ايران در سال ۲۰۰۳ را قابل‌بررسي ندانسته و درنتيجه امسال اين کميسيون قطعنامه‌اي در محکوميت موارد نقض حقوق بشر در ايران صادر نخواهد کرد. اين گزارش‌ها سبب اعتراض‌هايي به کوفي عنان، دبيرکل سازمان ملل و ساير مسؤولان امور حقوق بشر در اين سازمان شده است (رادیو فردا، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۳)، اما سؤالی که پیش می‌آید این است که در سال (۲۰۰۳ م – ۱۳۸۳ ش) چه گشایشی در پروندۀ حقوق بشری ایران ایجاد شده بود که با وجود فشار گروه‌های حقوق بشری، قطعنامه‌ای از سوی دولت‌های عضو ارائه نشد؟
ممکن است دلیل آن این باشد که با روی کار آمدن دولت سیدمحمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ شمسی در ایران، جامعۀ بهائی اقدامات گسترده‌ای را برای امتیاز گرفتن از دولت آغاز کرد و شاهد نامه‌نگاری‌های فراوان و مراجعه به مسئولان دولتی در این سال‌ها هستیم. با توجه به اولویت‌های دولت اصلاحات برای حل پروندۀ حقوق بشری ایران در سازمان ملل و تعامل با نهادها و سازمان‌های بین‌المللی و نقش پررنگ و مؤثر «تشکیلات بهائی» در صدور این قطعنامه‌ها و محکومیت ایران، اقدامات و پیگیری‌های زیادی از سوی مقامات دولتی برای حل مشکل بهائیان صورت گرفته است.

برای مثال در نامۀ حسین مهرپور، مشاور رئیس‌جمهور و رئیس هیأت پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی، به ایشان به شمارۀ ۱۵۶- ۷۷ در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۷۷، ملاحظه می‌شود دولت وقت به دنبال یافتن «تمهیدی» در جهت بهره‌مندی بهائیان از «حقوق اجتماعی … و یا به تعبیری حقوق شهروندی» بوده است و «در مرحله اول مسائلی مانند گرفتن گذرنامه، خروج از کشور، تحصیل و …» را مد نظر قرار داده است.

همچنین در نامۀ دیگری به شماره ۳۴۱۹ -۸۰ در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۸۰ به رئیس‌جمهور وقت، پیشنهادهایی برای حل برخی از مشکلات حقوق شهروندی بهائیان ارائه شده است، ازجمله:
۱- شرط تدین به یکی از ادیان رسمی برای اشتغال، به‌خصوص درمورد مشاغل آزاد، برداشته شود و عند‌اللزوم برای بعضی از مشاغل مهم و حساس و با وضعیت خاص، چنین شرطی برقرار شود.
٢- ممنوعیت ادامۀ تحصیلِ پیروان عقیدۀ خاص در دانشگاه‌ها لغو گردد.

دولت جمهوری اسلامی با تحقق بخشیدن به برخی از این پیشنهادها زمینه را برای بهبود شرایط بهائیان در ایران فراهم نمود و در سال تحصیلی (۱۳۸۲-۸۳) با حذف گزینه (دین فرد) در آزمون ورودی دانشگاه‌ها، نشان داد که عزمی جدی برای حل مشکل بهائیان در ایران دارد. در آن سال به اذعان منابع بهائی ۱۰۰۰ نفر در کنکور سراسری شرکت کرده و نزدیک ۸۰۰ نفر قبول شده‌اند. (ویکی پدیا فارسی، به نقل از: اردوان روزبه، نتیجۀ کنکور برای بهائیان در اما و اگرها، رادیو زمانه، ۲۱ مرداد ۱۳۸۸؛ نامۀ سرگشادۀ جامعۀ بهائی خطاب به رياست محترم جمهوری اسلامی ايران به تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۸۳٫)

با وجود این شواهد، به نظر می‌رسد علی‌رغم تلاش سایر فعالان حقوق بشری همچون سال‌های قبل از آن برای محکومیت جمهوری اسلامی در زمینه حقوق بشر، عدم صدور قطعنامه در اردیبهشت سال ۱۳۸۳ ناشی از امتیازهایی بوده که «تشکیلات بهائی» به‌زعم خودش از دولت ایران گرفته بوده است. هرچند که پس از آن «تشکیلات بهائی» نشان داد که اولویتش تبلیغ آیین بهائی و رسمیت بخشیدن به آن است، نه حل مشکل تحصیل جوانان بهائی و علی‌رغم تمام همکاری‌ها و پیگیری‌های مقامات دولتی، تشکیلات دستور به عدم ثبت‌نام قبول‌شدگان داد و بهائیان پذیرفته‌شده در آن سال از دانشگاه انصراف دادند (صحبت‌های دیان علائی در دانشگاه مک گیل کانادا در ۳ آبان ۱۳۸۴). به این ترتیب «تشکیلات بهائی» به اقدامات بین‌المللی برای فشار به دولت ایران ادامه داده و پس از آن تصویب قطعنامه‌های حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران به روال سابق برگشت.

اشکال‌تراشی و بهانه‌جویی‌های «تشکیلات» در مواجهه با اقدامات دولت وقت فقط مربوط به بحث ورود بهائیان به دانشگاه نبوده است، همان‌طور که اشاره شد، ازجمله «تمهیداتی» که دولت برای حل بخشی از مشکل بهائیان ایران اندیشید «که از مطالبات جامعۀ بهائی ایران محسوب می‌شد»، تسهیل گرفتن «گذرنامه و خروج از کشور» بوده است.

در گزارش آقای عبدالفتاح آمور (Mr. Abdelfattah Amor) گزارشگر ویژۀ کمیسیون حقوق بشر با شماره سند E/CN.4/1996/95/Add.2 به تاریخ ۹ فوریه ۱۹۹۶ (که بخش مهمی از این گزارش درمورد وضعیت «جامعۀ بهائی» در ایران است) در صفحه ۱۴ بخش ب ـ در زمینۀ فرهنگی اجتماعی، چنین می‌خوانیم:
(۶۲ – … با توجه به آزادی تردد، ازجمله خروج از کشور و صدور گذرنامه یا ویزای خروج، همه بهائیان بدون استثنا با موانع بزرگی روبه‌رو هستند. لازم به ذکر است که وابستگی مذهبی باید در فرم درخواست گذرنامه قید شود.)

در قسمت (نتیجه‌گیری و توصیه‌ها – صفحه ۲۳) در این گزارش چنین آمده است:
(۱۰۷ – … گزارشگر ویژه درمورد آزادی تردد، ازجمله خروج از خاک ایران، معتقد است که موضوع مذهب باید از فرم‌های درخواست گذرنامه حذف شود و این آزادی به‌هیچ‌وجه نباید مانع شود.)
در بسیاری از قطعنامه‌های صادرشده از آن تاریخ به بعد (۱۹۹۶ م) توسط کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، به این گزارش و توصیه‌های ارائه‌شده در آن، برای حل مشکل بهائیان ارجاع داده شده است. در سال‌های بعد شاهد بودیم که دولت وقت، با حسن نیت برای حل پرونده حقوق بشری ایران، در این زمینه اقدامات لازم را انجام داده که باز هم متأسفانه با کارشکنی «تشکیلات بهائی» مواجه شد و «تشکیلات» نشان داد که در همکاری با اقدامات اصلاحی صورت‌گرفته از سوی دولت، قصد هیچ‌گونه مساعدت نداشته و این اقدام اصلاحی را (که با توصیه گزارشگر ویژۀ سازمان ملل صورت گرفته) عملی از سوی «دشمنان امرالله» درجهت «ریشه‌کن» کردن بهائیان ایران تعبیر نموده و اجازۀ خروج از کشور را از «جامعۀ بهائی» داخل ایران سلب نموده است:

(در حین تأمّل و تعمّق در‌بارۀ وضع موجود در ایران و مشکلاتی که جامعۀ بهائی با آن روبه‌رو است، شایسته است که احبّای عزیز متوجّهاً الی الله نکتۀ مهمّ دیگری ‌را نیز به خاطر داشته باشند و آن اینکه چون دشمنان امرالله در این ایّام به دلائل مختلفه خود را برای هجوم فزاینده و علنی به جامعۀ بهائی محدود می‌بینند، برای رسیدن به هدف خود آنچه ‌را قادرند ـ از ایجاد محدودیّت‌های اقتصادی تا مسدود نمودن ترقّیات اجتماعی، از ایجاد ترس و نگرانی تا اشاعۀ کذب و افترا، از ممانعت ورود دانشجویان بهائی به دانشگاه‌ها‌ تا تسهیل اخذ گذرنامه و خروج از کشور ـ مجری می‌دارند تا احبّای عزیز را تشویق و یا مجبور به ترک وطن مألوف سازند و بدین وسیله به‌زعم خود جامعۀ بهائی مهد امرالله را تضعیف و سرانجام ریشه‌کن نمایند. در پرتو این بررسی‌ها روشن خواهد شد که ترک ایران در شرایط فعلی موجب افسردگی خاطر دوستانی که به حبل استقامت متمسّکند گشته و بدون شک دشمنان امرالله را جسور و در تعقیب اهداف غیرانسانی خود مصمّم‌‌تر می‌کند.) (بخشی از پیام ۸ تیر ۱۳۸۵- ٦ شـهر الرّحمة ١٦٣- ٢٩ جون ٢٠٠٦).

درحقیقت تا پیش از آن دولت جمهوری اسلامی به‌خاطر سخت‌گیری بر بهائیان برای خروج از کشور در قطعنامه‌های حقوق بشری سازمان ملل محکوم می‌شد؛ اما پس از حل این مشکل، به‌خاطر تسهیل شرایط برای خروج از کشور بهائیان، از سوی تشکیلات به دشمنی با جامعۀ بهائی متهم شده است.
اقدامات اصلاحی و مثبت انجام‌شده در جهت بهبود وضعیت اجتماعی و حقوق شهروندی بهائیان در آن سال‌ها به‌قدری واضح بوده که محققان و نویسندگان بهائی خود معترف به آن هستند:
«انصاف حکم می‌کند که بگوییم در زمان ریاست‌جمهوری آقای خاتمی فشار بر بهائیان کمتر شد…» (فریدون وهمن، کتاب صدوشصت سال مبارزه با آیین بهائی، صفحه ۵۲۶) که متأسفانه با عدم همکاری «تشکیلات بهائی» مواجه شد.این سیاست کلی تشکیلات بهائی، یعنی خودخواهی و فقط اهمّیت دادن به سرنوشت بهائیان و اهداف و آرمان‌های درون‌گروهی خودشان به قصد تبلیغ و توسعۀ تعداد پیروان و عدم توجه به واقعیت‌های خارج از محدودیت‌های فکری تشکیلات، سبب شده است که افراد غیربهائی که با جامعۀ بهائی برخورد داشته‌اند، به رفتارها و نیت‌های بهائیان در سراسر دنیا به دیدۀ شک و تردید بنگرند. به‌نحوی که فردی همچون پیترخان (از اعضای سابق بیت‌العدل، مرکز رهبری بهائیت در اسرائیل) در یکی از سخنرانی‌هایش در جمع بهائیان، دیدگاه افراد غیربهائی را این گونه مطرح می‌کند:

(… اگر من بهائی نبودم،… نزد بهائیان می‌آمدم و به آن‌ها می‌گفتم: نگاه کنید ببینید چه‌کار دارید می‌کنید. نگاه کنید ببینید چه اتفاقی دارد می‌افتد. آیا می‌دانید چند نفر در… سایر نقاط دردسرخیز دنیا کشته می‌شوند؟ آیا می‌دانید در شهرهای بزرگ جهان چه جنایاتی رخ می‌دهد؟ و شما چه‌کار دارید می‌کنید؟ شما بهائیان می‌گویید: “خوب، ما داریم مسائل جهان را حل می‌کنیم.” عجب، بسیار خوب. چه‌کار دارید می‌کنید؟ تنها کاری که می‌کنید، دعا کردن دربارۀ آن است و سعی در تسجیل کردن بهائیان بیشتر و شما نزد من می‌آیید که غیربهائی هستم و می‌گویید که دارید مسائل جهان را حل می‌کنید. مزخرف است. شما فقط دیانت دیگری هستید که علائق کوته‌بینانه خود را دارد و سعی می‌کنید ابعادش را توسعه بدهید، سعی دارید از اضطراب و تشویش موجود در جهان برای جذب پیروان بیشتر سوءاستفاده کنید. با این مسائل مبرم و سرسختی که در حال نابود کردن بافت زندگی متمدن در اطراف و اکناف جهان است، واقعاً چه‌کار دارید می‌کنید؟ به من نگویید شما صرفاً بهائیان جدیدی را تسجیل می‌کنید، چون در نظر من این کار هیچ ربطی به مسائل و مشکلات ندارد…. نظریه مزبور به طرقی بسیار پیچیده‌تر در محیط‌هایی بسیار متفاوت خود را نشان می‌دهد….) (سخنرانی جناب پیترخان ـ عضو بیت‌العدل ـ ۳۰ نوامبر ۲۰۰۳ سیدنی).

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، تشکیلات بهائی همواره به دنبال منافع خود بوده و سعی داشته به‌جای کمک به حل مسائل، همواره از آب گل‌آلود ماهی بگیرد و مصداق بارز آن در امروز را می‌توان در عدم عملکرد بهائیت در دفاع از مردم مظلوم فلسطین دید. چرا بیت‌العدل یک بیانیه در حمایت از ده‌ها هزار کودکی که در مجاورتش کشته شده‌اند تاکنون صادر نکرده است؟ جز این است که حمایتش از این مردم مظلوم باعث به خطر افتادن امتیازاتش در اسرائیل می شود؟

بخش سوم: نحوۀ برخورد جامعۀ بهائی با حوادث بعد از مرگ مهسا امینی (زن ـ زندگی ـ آزادی)

با مرگ ناگهانی مهسا امینی در زمان بازداشت، سؤالاتی دربارۀ این واقعه بین مردم به‌خصوص قشر جوان به وجود آمد. زمینه‌های منفی اجتماعی نسبت به گشت ارشاد در جامعه و عدم پاسخ‌گویی مناسب و به‌موقعِ دستگاه‌ها و سازمان‌های مسؤول، سبب شد شاهد اتفاقاتی در شهرهای مختلف ایران باشیم که پرچم‌داران آن نه اقشار فرودست اقتصادی و محروم و نه روشنفکران و اپوزیسیون خارج‌نشین، بلکه دختران و پسران جوان و نوجوانی بودند که به دنبال تعریفی جدید از یک سبک زندگی خاص بودند.

از ابتدای این حوادث، معترضان داخل و خارج از کشور، انتظار حمایت و موضع‌گیری صریحِ همۀ فعالان اجتماعی، سیاسی، هنرمندان، ورزشکاران، فعالان فضای مجازی و هر فرد مؤثر و مشهور (به‌اصطلاح سلبریتی) و هر تشکیلات و گروهی ازجمله «بهائیان» را داشتند.

عدم موضع‌گیری صریح بعضی از این افراد و گروه‌ها در اتفاقات اخیر، سبب شد اصطلاحی در بین جامعه و فعالان اجتماعی به وجود بیاید به‌عنوان «وسط‌باز» که مفهوم آن در فضای سیاسی ایران از قدیم وجود داشته است.

این مفهوم درمورد افرادی به کار می‌رفته است که برای راضی نگه داشتن طرفین یک مناقشه و برای حفظ خود از خطرات احتمالی، هرگز موضع‌گیری صریح و روشن نداشته و به‌گونه‌ای دوپهلو صحبت ‌کنند و در مرزهای مناقشه حرکت کرده، به‌گونه‌ای که بتوانند در انتهای ماجرا، خود را شریک برنده و پیروز میدان بدانند.
به تجربه ثابت شده است که در مناقشات سیاسی ـ اجتماعی، روش رسمی «تشکیلات بهائی» در ظاهر همان به‌اصطلاح «وسط بازی» است که باعث می‌شود همیشه خود را حق‌به‌جانب و پیروز میدان و درعین‌حال شریک طرفین مناقشه بدانند.یکی از ویژگی‌های حوادث اخیر که آن را متمایز می‌کرد، اتحاد همه گروه‌ها، از مخالفان و براندازان نظام جمهوری اسلامی، در حمایت از اعتراضات و اغتشاشات داخلی بود که تجمعات و راه‌پیمایی‌هایی در کشورهای مختلف شکل دادند.

در همان زمان در بین بهائیان داخل و خارج ایران، وجود اختلاف نظر از نحوۀ عملکرد «تشکیلات» در مواجهه با این اعتراضات و اغتشاشات نمایان بود. عده‌ای از جوانان بهائی به‌شدت به خیزش احساس نزدیکی و قرابت نموده و خواهان حضور و نقش داشتن در آن بودند.

از سوی دیگر افرادی با سابقۀ فعالیت تشکیلاتی منتظر دستور و اجازه از «تشکیلات بهائی» بوده و سؤالات پیاپی از طرق مختلف از بیت‌العدل پرسیده می‌شد که آیا به ایشان اجازه حضور در تجمعات داده می‌شود یا خیر؟
گروهی دیگر که بهائیان با نگرش سنتی و محافظه‌کاری بیشتر بوده و با سیاست کلی بیت‌العدل آشنا بودند، با تمسک به اصل «عدم دخالت در سیاست» و ادعای «لزوم اطاعت از حکومت»، به‌کلی خودشان را از هر اتفاقی در صحنه جامعه کنار کشیدند که دامن به آن نیالایند.

ادامه دارد…

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please