ساتیت فرقه پژوهی- کلمه عرفان نوظهور اساسا اشتباه است. اصطلاح درست برای خطاب این مسئله معنویت نوظهور است. اگر دقیقتر بخواهیم موضوع را واکاوی کنیم باید از ترمینولوژی جنبشهای نوپدید دینی (new religious movement nrs) یا معنویتگرایی جدید (new spiritualism) استفاده کنیم.
به طور کلی بشر از سه دوره گذر کرده است و الان در دوره چهارم تمدنی خود است؛
دوره اول دوران قبل از سنت است که در آن ادیان و آیینهای بدوی به زندگی بشر معنا میداد. پس از این دوران نوبت به دوران استیلای ادیان سنتی بر ابعاد مختلف جامعه بشری میرسد. بعد هم دوران رنسانس و مدرنیته است. در هر سه دوره چیزی داشتهایم تحت عنوان بزرگ روایت که زندگی انسانها را معنا داده است.
کلان روایتی که در جهان باستان به زندگی مردم معنا میداد منطق شهودی اسطورهها و روایتهای خیال انگیز و پر معنی بودند. بعد رفته رفته این اساطیر سامانمند شدند و سنتهای دینی وحیانی یا غیر وحیانی را شکل دادند. این سنتها تا دوران رنسانس به زندگی مردم بیشتر در غرب معنا میدادند. بعد از رنسانس و پیشرفتهای چشم گیر بشر و تضعیف کلیسا در جهان غرب این علم بود که کلان روایت جامعه شد.
سپس به جنگ جهانی اول و دوم میرسیم. وقایع وحشتناکی در این جنگها رخ داد حاصل علم بود. همین امر باعث شد در جامعه نسبت به علم هم نوعی دلزدگی ایجاد شود. مردم به این نتیجه رسیدند که حتی علم هم دیگر پاسخگوی معنا بخشی به اموراتشان نیست. این سرآغاز دوران پست مدرن بود.
کلان روایت دوران پست مدرن این بود که دیگر کلان روایتی وجود ندارد و این مسئله باعث جا افتادن سکولاریسم عمیقی در روح اجتماعی بشر مدرن شد. جامعه ۱۹۶۸ به بعد دچار یک بیمعنایی عمیق شد و نیاز داشت معنایی وارد زندگیاش شود. درست در اینجا دوره ورود عرفانهای شرقی نظیر بودائیسم یا معنویتهایی نظیر پاگانیسم[۱] به آمریکاست.
نهادهای سنتی دینی نظیر اسلام یا مسیحیت نتوانستند آنطور که باید و شاید به دلائل مختلف، خود را با جریان مدرن وفق دهند و با جامعه ارتباط برقرار کنند. این سنتهای دینی در مسائلی که انسان مدرن در این دوره با آنها مواجه شده بود- مسائلی مانند سقط جنین، جنسیت، ارتباطات و ازدواج و… – بسیار غیرمنعطف برخورد کردند؛ امری که به قدرت گرفتن معنویتهای نوظهور کمک شایانی کرد چرا که این معنویتها تمام این شکافها و مشکلات را به دلیل آموزه ها و نوع قرائتشان از معنا از میان برمیدارند؛ قرائتی از دین که تا حد زیادی مبتنی بر اومانیسمِ فردگرایانه و روانشناسی مثبت اندیش عامه پسند است.
اما با ظهور انقلاب اسلامی در قرن بیستم، و ماهیت کاملا اسلامی آن، تبعاتی مختلفی نیز در حوزه عرفان و معنویت برای بشر به ارمغان آورد. بار دیگر روح اسلام و معنویت اسلامی سر زبان ها افتاد و این مسئله مطرح گردید که دینی که می تواند در جامعه تحول و انقلاب ایجاد نماید و یک حکومت ظالم و غرب زده را سرنگون کرده و بنای جدیدی در ساحت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در کشوری بزرگ ایجاد نماید، قطعا دارای آموزه های عرفانی و معنویتی عمیق و جدیدی است که توانسته به این حد از موفقیت در یک کشور کهن و دارای تمدن دیرینه در جهان دست یابد. لذا می بینیم بعد از انقلاب اسلامی و آموزه های دفاع مقدس ما شاهد گرایش به دین و معنویت در کشورهای مختلف دنیا بویژه اسلامی باشیم.
زمانی که فوکویاما نظریه پرداز غربی و لیبرالی، نظریه پایان تاریخ را در دهه ۱۹۹۰ میلادی مطرح کرد این اسلام ناب محمدی(ص) شیعی بود که بطلان این نظریه را اثبات نمود و هر چه از زمان ابراز این نظریه دورتر می شویم ابطال پذیری این نظریه و سایر نظرات مشابه در لیبرال دمکراسی غرب بیشتر عیان شده و اثبات معنویت اسلامی و عرفانی آن برای عظش معنوی بشر، غلظت بیشتری پیدا می کند. به دنبال این قضیه بود که با رشد اسلام گرایی در اروپا، اروپای به ظاهر متمدن غربی را به فکر چاره انداخت که بشر و بویژه بشر در دنیای غرب را از معنویت اسلامی منحرف نماید، لذا به فکر تأسیس گروههای افراطی اسلام گرایانه مثل طالبان در افغانستان و داعش در عراق و شامات نموده و سعی کردند با معرفی چهره ای بسیار خشن از اسلام، بشر را از معنویت جوشان و ناب اسلامی محروم نمایند. در همین راستا بود که حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(مد الظله العالی) دست به قلم شدند و نامه ای به جوانان غربی[۲] بویژه اروپایی نگاشتند و به آنها توصیه کردند که سعی کنند که اسلام را از طریق منابع اصیل آن بشناسند.
لذا می بینیم به گفته خود اندیشمندان غربی، مکتب اسلام و کشور الهام بخش آن یعنی جمهوری اسلامی ایران به عنوان دشمن درجه مکتب و تمدن غربی شناخته می شود. چرا؟
چون این مکتب قادر است با آموزه های وحیانی و الهی خود، بشر به شدت تشنه معنویت و عرفان را سیراب نماید و ریشه تمام عرفان های کاذب و معنویت های دروغین را به طور اساسی قطع نماید، چرا که این معنویت های دروغین سطحی بوده و دارای عمق فرهنگی نیستند و صرفا برای سرگرمی بشر و انحراف آنها از عرفان و معنویت حقیقی مثل اسلام ساخته و پرداخته شده اند.
این مکتب است که توانسته با اخلاقیات متعالی خود برای بشر، به مقابله با ظلم و ستمگری ظالمان به رهبری تمدن غرب وحشی و شیطان بزرگ آمریکا رفته و صهیونیسم جهانی را در معرض چالش عمیق اخلاقی، فرهنگی و حتی نظامی قرار دهد و مردم مظلومی که حدود ۸۰ سال است در معرض بی اخلاقی ترین رفتار ستمکاران صهیونیست در فلسطین است را در معرض توجه جهانیان قرار دهد و داد سر دهد که ای دنیای به ظاهر متمدن غربی و معنویت های کاذب شرقی بیایید توضیح بدهید!!! و نسبت خود را با این حجم از ظلم، جنایت و آدم کشی مشخص کنید!!! البته که متهم اول و آخر این ظلم و نسل کشی بشری در فلسطین اشغالی، تمدن وحشی و شیطانی غرب به رهبریت صهیونیسم جهانی و آمریکای جنایتکار است!!!
آنانی که در روزگاری نه چندان دور در سده اخیر، برای استحاله اسلام ناب محمدی(ص) شیعی[۳]، نسخه پیچیدند و بهائیت را در ایران ایجاد کردند و در عالم اهل سنت وهابیت، خود می دانستند که درد بشر از کجاست. ولی به حول و قوه الهی آموزه های الهی اسلام ناب شیعی، حسینی و مهدوی با ارائه نسخه شفابخش درد بشر و عرفان و معنویت ناب و خالص توحیدی می رود که طومار تمام عرفان ها و معنویت های کاذب را در هم بپیچاند و زمینه های ظهور این سرچشمه زلال توحیدی و گوارای اشتهای عمیق بشر را فراهم نماید.
این آموزه عمیق عرفانی و وحیانی دارای چنان قدرت و عظمتی است که هیچ معنویت و عرفانی یارای مقابله با آن را ندارد، چراکه ریشه های آن در عمق وجود بشر – خالق یکتا، مقتدر،کریم و رئوف هستی- وصل است.
[۱] – پاگانی یا پگانی(کفرکیشی – پاگانیسم (paganism) به مجموعهٔ ادیان غیر ابراهیمی و یا چند خدایی دوران باستان گفته میشود. این ادیان هنگام ظهور مسیحیت در اورشلیم و گسترش آن در غرب و سرزمینهای تابع روم، بسیار شایع و متداول بوده و بهاین ترتیب رقیبی جدی و سرسخت برای مسیحیت محسوب میشدند. از اینرو کلمه پاگان برای مسیحیان، هممعنی کافر یا مشرک یا کسی است که از دین دور شده است.
[۲] – بسم الله الرحمن الرحيم
براي جوانان شمال آمريکا و اروپا ؛
تحولات اخير در فرانسه و نمونه هاي مشابه آن در برخي ديگر از کشورهاي غربي مرا واداشت تا به صورت مستقيم با شما درباره اين تحولات سخن بگويم. خطاب من به شماست؛ (شما جوانان)، نه به اين خاطر که من توجهي به والدين شما ندارم، بلکه به اين خاطر که آينده ملت ها و کشورهايتان در دستان شما خواهد بود و افزون بر اين مي دانم که حس حقيقت جويي در قلب شما جوانان پوياتر و قوي تر است.
خطاب من متوجه سياستمداران و دولتمردان شما هم نيست زيرا باور دارم که آنان خود خواسته راه سياستمداري و راستي و حقيقت را جدا کرده اند.
مي خواهم با شما درباره اسلام سخن بگويم؛ بخصوص چهره اي که براي شما از اسلام ارائه شده است. تلاش هاي بسياري در دو دهه اخير بخصوص از زمان فروپاشي اتحاد شوروي صورت گرفته است تا اين دين بزرگ را در جايگاه دشمني دهشتناک بنشانند. تحريک احساس ترس و نفرت و استفاده سوء استفاده از آن در کمال تاسف سابقه اي طولاني در تاريخ سياسي غرب دارد.
در اينجا، من نمي خواهم به هراس هاي مختلفي که کشورهاي غربي تا کنون تلقين کرده اند بپردازم. نگاهي گذرا به مطالعات حساس تاريخ معاصر مي تواند شما را به اين حقيقت برساند که دولت هاي غربي رفتاري به دور از صداقت و با دورويي با ملت ها و فرهنگ هاي ديگر داشته اند که از تاريخ نگاري هاي جديد حذف شده است.
تاريخ هاي آمريکا و اروپا شرمسار از برده داري، خجل از دوره استعماري و آزرده از سرکوب ملت هاي رنگين پوست و غير مسيحي است. محققان و تاريخ دانان شما به شدت شرمنده خونريزي ها به نام مذهب بين کاتوليک ها و پروتستان ها يا به نام مليت ها در دوران جنگ اول و دوم جهاني هستند. اين رويکرد قابل ستايش است.
با ذکر بخشي از اين فهرست بلند بالا، قصد بازخواني تاريخ را ندارم، بلکه مي خواهم از شما بخواهم از روشنفکران خود بپرسيد چرا وجدان عمومي غربي ها بعد از چندين دهه بيدار شده است. چرا بازبيني وجدان عمومي براي زمان هاي دور اجرا مي شود و براي مشکلات جاري نه؟ چرا اين تلاش ها براي جلوگيري از بيداري عمومي درباره مشکلات عمده مانند برخورد با فرهنگ و تفکر اسلامي صورت مي گيرد؟
شما به خوبي مي دانيد که تحقير و ترويج نفرت و ترس واهي از «ديگران» مبنايي عمومي براي همه سود بران سرکوبگر است. حال، از شما مي خواهم از خود بپرسيد چرا سياست قديمي گسترش «هراس» و نفرت، اسلام و مسلمين را با حجمي بي سابقه هدف گرفته است. چرا ساختار قدرت در دنيا مي خواهد انديشه اسلامي به حاشيه رانده شود و همچنان پوشيده بماند؟ کدام مفهوم و ارزش هاي اسلامي باعث اخلال در پيشرفت ابرقدرت ها مي شود و کدام منافع هستند که در سايه تحريف وجهه اسلام در امان مي مانند؟
حال خواست اول من اين است: درباره انگيزه هاي پشت پرده تخريب چهره اسلام تحقيق و مطالعه کنيد.
خواست دوم من اين است که در واکنش به سيلي از اقدامات صورت گرفته براي گمراه کردن و پيش قضاوت ها، تلاش کنيد تا اطلاعاتي مستقيم و دست اول از اين دين را به دست آوريد. منطق صحيح مستلزم اين است که شما درکي از طبيعت و جوهره آنچه که آنان شما را از آن مي ترسانند و مي خواهند از آن دوري گزينيد، داشته باشيد.
اصراري ندارم که شما قرائت من يا ديگر قرائت ها از اسلام را بپذيريد. چيزي که از شما مي خواهم اين است: اجازه ندهيد اين پويايي و حقيقت موثر در دنياي امروز با احساسات و پيش قضاوت ها در اختيار شما قرار بگيرد. به آنان اجازه ندهيد که با دو رويي، تروريست هاي مزدورشان را به عنوان نمايندگان اسلام معرفي کنند.
اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلي و اوليه آن دريافت کنيد. اطلاعات مربوط به اسلام را از قرآن و زندگي پيامبر بزرگ آن بگيريد. مي خواهم از شما بخواهم که به صورت مستقيم، قرآن مسلمانان را قرائت کنيد. آيا شما تا کنون آموزه هاي پيامبر اسلام (ص) و اصول انساني ايشان را مطالعه کرده ايد؟ آيا پيام اسلام را از منبعي غير از رسانه هاي دريافت کرده ايد؟
آيا تا کنون از خود پرسيده ايد که چگونه و بر چه مبنايي ، ارزش هاي اسلام توانست بزرگترين تمدن علمي و فکري را در دنيا ايجاد کند و در طول قرن ها بزرگترين دانشمندان و متفکران را بپروراند؟
من از شما مي خواهم اجازه ندهيد تصوير سازي موهن و متعرضانه، گردابي احساسي بين شما و واقعيت ايجاد کند و باعث شود احتمال داشتن يک قضاوت بي طرفانه از شما سلب گردد. امروز جوامع رسانه اي مرزهاي جغرافيايي را در نورديده اند. با اين حال، اجازه ندهيد که آنان شما را با مرزهاي ذهني و ساختگي احاطه کنند.
هر چند که کسي به تنهايي نمي تواند اين خلاء هاي ايجاد شده را پر کند، هر کدام از شما مي توانيد پلي بين تفکرات و عدالت براي خلاء هاي ايجاد شده براي روشن کردن خود و اطرافيان خود استفاده کنيد. هر چند اين چالش بين اسلام و شما جوانان ناخواسته است، مي تواند سوال هايي جديد در ذهن هاي کنجکاو و جستجوگر شما ايجاد کند. تلاش براي يافتن پاسخ به اين سوال ها فرصتي مناسب براي يافتن حقيقت هايي تازه براي شما ايجاد مي کند.
از اين رو، فرصت را براي يافتن درکي صحيح و بي غرض از اسلام از دست ندهيد تا با حس مسئوليت پذيري شما به سوي حقيقت، نسل آينده بتواند تاريخ اين تعاملات بين اسلام و غرب را به صورتي وجداني روشن تر و رنجش و خشمي کمتر بنگارد.
سيد علي خامنه اي – بيست و يکم ژانويه دو هزار و پانزده
[۳] – يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿۸﴾ سوره صف.
مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد.