دین یک مسیری دارید که بر مبنای عقل پیش میرود، یعنی از قواعد عقلی در اثبات دین و اعتقادات استفاده شده و در نهایت به معنویت و عرفان میرسد. ولی فرقهها از عقلگرایی فراری هستند و به شدت از مباحث عقلی فاصله میگیرند.
اصل اولی در عرفان، عمل خالصانه و کوشش مجدانه و مستمر در انجام دستورات الهی و آداب و اخلاق شریعت محمدی است که در این صورت، قلب نورانی میشود و به حقیقت توحید میرسد.
هر فرقه و نحلهای که ادعای عرفان و تصوف دارد، باید با این عیار محک زده شود، ولی متاسفانه در برابر عرفان اصیل و ناب، عرفانهای دروغین و حیلهگر امروزه جلوهگر شدند و با جذابیتهای خاصی سعی در به انحراف کشاندن مردم و مخصوصا قشر جوان جوامع بشری را دارند.
عقل بهترین راهنمای انسان در برخورد با مسائل دینی است. با کمک عقل میتوان تشخیص داد که کدام عرفان میتواند انسان را به خداوند نزدیک کند.
در این عرفانها الزاما نزدیکی و محبت خداوند هدف اصلی نبوده است و اهدافی ادعائی مانند عشق، شادی و آرامش جای آن را گرفته است با این حال عواملی مانند ترویج تکثرگرایی دینی، مریدپروری، ایجاد کمون و پایگاه، معرفی عشق به عنوان هدف، توجه به درون و اخلاق، توجه به مسائل جنسی و غیره، ویژگیهای کم و بیش مشترک میان آنها است که تماما در حوزه عقل گریزی و مشغولسازی پیروان استفاده میگردد.
از آنرو که عقل نقش بارزی در تقویت دین اسلام داشته و دین هم در ترویج تعقّل گامهای مؤثری برداشته است. طبیعی است که بین این دو رابطه تنگاتنگی برقرار باشد. ولی چون دین گاهی موضوعاتی را مطرح میسازد که یا به طور کلی در دسترس و اختیار عقل نیستند و یا هر کسی توان هضم و ظرفیت آنها را ندارد، از اینرو، طبیعی است که در ظاهر نوعی ناسازگاری بین عقل و دین احساس شود که فرقهها از این منفذ استفاده می کنند.
البته پایه و مبانی دین اسلام بر عقل استوار است، ولی وقتی با عقل به عنوان کلید به درب ورودی این بوستان رسیدیم، از این به بعد بسیاری از مسائل در وادی دین، اصولاً غیبی بوده و در شعاع دید عقل نیست. چه بسا این مسائل مربوط به گذشته باشند؛ نظیر مغیباتی که تاریخ آن گذشته است یا پیشگوییهایی که مربوط به آینده است و یا مسائل برزخ و معاد و ابعاد و مراحل مختلف این حقیقت، و همچنین معجزاتی که توسط انبیای الهی به وقوع پیوسته است. اینها همه از دسترس عقل خارجند و اصولاً اینگونه امور چیزی نیستند که با عقل بتوان به ماهیت آنها پی برد، یا با یک فرمول عقلی، بتوان آنها را کلیت بخشید.
کدام عقل؟
هنگامی که سخن از محوریت عقل و نقش و ارزش آن به میان میآید به سرعت این سؤال به ذهن انسان متبادر میشود که منظور کدام عقل است؛ عقل تک تک افراد یا عقل جمعی و کلی؟ روشن است که منظور از عقل دراینجا عقل فردی نیست، بلکه عقل نوعی و عقل جمعی منظور است؛ چراکه عقلهای فردی ممکن است اسیر هوا و هوس گشته و نتوانند قضاوت لازم را ارائه دهند و باز پیداست که منظور از این عقل، عقل جزئینگر نزدیکبین هم نیست؛ یعنی یک عقل مصلحتاندیشی که تنهاپیش پای خود را ببیند و به جای منافع آتی و آجل منافع آنی و عاجل را در نظر بگیرد؛ بلکه منظور عقل کلینگری است که به چشماندازهای دور نظر افکنده و خیرخواهانه به آینده بشریت میاندیشد. این عقل، عقل حسگرا هم نیست؛ زیرا چنین عقلی نسبت به غیب ناآگاه و بیاعتناست و چون آن را خارج از دسترس عقل میبیند، انکار میکند. بنابراین، محوربحث در اینجا عقل جمعی است که میتوان از آن به «عقل کلی انسان» تعبیر نمود.
در دعوت به حق، با دو روش روبهرو هستیم: یکی روش انبیای الهی و دیگری روش استدلالی و منطقی. روش انبیای الهی نه تنها با روش استدلالی تضادی ندارد، بلکه درصدد تأیید روش استدلالی بوده و نارساییهای عقل را تکمیل میکند. لذا میبینیم دریچه ورود به دین عقل است.
علاوه بر فرقهها، پیروان مسیحیت نیز نسبت به بعد عقلانی بیاعتنا بوده و فرض ایمان را با استدلال و برهان و بعد عقلانی سازگار نمیبینند.
در باب کماعتنایی مسیحیت به بعد عقلانی و نظری ایمان، نوعی اجماع و توافق عمومی وجود دارد و در بیانی صریحتر حتی میتوان گفت که ایمان مسیحی آگاهی را مخلّ و معارض با خویش میبیند، در حالی که ایمان اسلامی آن را مساعد و موافق خود مییابد.
همین گرایشهای افراطی در بُعد ایمان و فاصله گرفتن از معرفت و تعقّل در جهان مسیحیت، موجب برافروختن گروهی علیه دین، بدبینی نسبت به ایمان مذهبی، ضدّیت با تعقّل دینی، و گسترش سکولاریزم شده است.
بیاعتنایی ایمان مسیحی به معرفت، بعدها در دوره رنسانس و اصلاحطلبی و در واکنش به رسوخ آراء ابن رشد و کلام تومائی، به نوعی بدبینی و ضدّیت با تعقّل دینی منجر گردید.
در فرقههای مثل بهائیت نیز این قضیه صادق است. مسیحیت در برخورد با نقادان خود عنوان میکنند که دین مسیحیت دلی است و نیازی به عقل ندارد. تشکیلات بهائیت در برخورد با نقادان عقلی و علمی خود عنوان میکنند باید بیشتر بهائی بشوید تا این شبهات برطرف شود یعنی به نوعی نسخه «فرار رو به جلو» را تجویز میکنند.
در فرقههای تصوف نیز شرط عرفان و معنویت را جذب و هضم در فرقه را مطرح میکنند و هیچ جایگاهی برای عقل قائل نیستند و عنوان میکنند مرید باید مثل مردهای در دست مردهشور باشد.
پیشوایان بزرگ دین مقدس اسلام میفرمایند: «خذ الحکمة ممن اتاک بها وانظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (حکمت و دانش را از هر کجا که به تو روی آورد فراگیر. نیک بیندیش که محتوای کلام چیست؟ و در اینکه چه کسی آن را بیان میدارد هیچ میندیش[۱] ) و مگر نه آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای تحقیقات و فناوری دانشجو اعزام میفرمود تا فنون نبرد و ابزار کارزار را فرا گیرند؟ شکی نیست که سرچشمههای وحی الهی و احادیث پیشوایان دین، بحر موّاجی از علوم و معارف را در رشتههای گوناگون در اختیار بشر میگذارد، ولی هرگز در همین فرامین مقدّس، علم نافع را به وحی و سخن انبیا و اوصیا منحصر نفرموده است، بلکه انسانها را تشویق نموده که به هر طریق ممکن، به سوی این اقیانوس بیکران رفته و جرعههای علم و معرفت را بنوشند. و اصولاً این پیامبر درون و عقل زلال انسان است که باید از بین دانش و معارف بیگانگان سره را از ناسره تشخیص داده و گزینش نماید. «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[۲]؛ (پیامبر!) کمال و سعادت را به بندگان شایسته من بشارت ده؛ هم آنان که سخنان گوناگون را شنیده و بهترین آنها را گزینش مینمایند.
[۱] – مصطفى درایتى، معجم الفاظ غررالحکم، ۱۴۱۳، ص ۱۳۴۱، ش ۱۰۳۲٫ در این زمینه، شواهد فراوانى وجود دارد که براى اختصار تنها به یک مورد اکتفا نمودیم و جالب آنکه بسیارى از اینگونه احادیث و روایات در بحارالانوار علّامه مجلسى نقل شده است. ر.ک. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۹٫
[۲] – سوره زمر: ۱۷و۱۸٫