کد خبر:۱۵۷۳۶
پ
۱۲
بهائیت در ایران:

حکومت اسلامی و کافر بودن گروه بهائیت؛ تعامل حکومت اسلامی با بهائیت از منظر فقهی

حجت الاسلام محمد متقیان| درباره بهائیت پژوهش‌های متعددی صورت گرفته که غالب آن‌ها از منظر نقد اعتقادی و تشکیلاتی انجام شده است. در این میان، نیاز به بررسی فقهی وضعیت این تشکیلات لازم و ضروری است. به‌خصوص با توجه به ادعاهایی که درباره حقوق شهروندی اعضای این فرقه گفته می‌شود، این گمان در اذهان عموم […]

حجت الاسلام محمد متقیان|

درباره بهائیت پژوهش‌های متعددی صورت گرفته که غالب آن‌ها از منظر نقد اعتقادی و تشکیلاتی انجام شده است. در این میان، نیاز به بررسی فقهی وضعیت این تشکیلات لازم و ضروری است. به‌خصوص با توجه به ادعاهایی که درباره حقوق شهروندی اعضای این فرقه گفته می‌شود، این گمان در اذهان عموم مردم ایجاد می‌شود که شاید از منظر فقهی هیچ شائبه کفر و نجاستی برای این افراد متصور نیست که مطالبه مراعات حقوق شهروندی درباره ایشان می‌رود.

در حالی که هم در فتاوای مراجع معاصر و هم با استناد به منابع فقهی امامیه این امر واضح می‌شود که بهائیت نه تنها کافر و نجس بوده، بلکه در زمره کفار حربی نیز به شمار می‌رود و در بستر عداوت و دشمنی با حکومت اسلامی قرار دارد. لذا نمی‌توان رابطه با ایشان را از مدخل حقوق شهروندی نگریست چرا که آن ها اساساً شهروند حکومت اسلامی تلقی نمی‌گردند.

مقاله پیش رو ناظر به پاسخ به این پرسش انجام می‌پذیرد که تعامل حکومت اسلامی با فرقه بهائیت از منظر فقه چگونه باید باشد؟

لازمه پاسخ به این سؤال، طرح مباحثی مقدماتی پیرامون تقسیمات کافر در فقه، معنای دارالإسلام و دارالحرب، معنای کافر حربی و معنای کافر معاهد است که در نهایت با تطبیق بر موضوع بهائیت به پایان می‌رسد.

بیان تقسیمات کافر در فقه

در ابواب مختلف فقه مانند کتاب طهارت و جهاد تقسیماتی برای کافر مطرح شده است. این تقسیم‌بندی را این‌گونه می‌توان تجمیع نمود که کافر به سه قسم اصلی، ارتدادی و تکفیری منقسم است. کافر اصلی به دو قسم رئیسه، شامل کتابی و غیر کتابی می‌باشد. ارتدادی بر دو قسم ملی و فطری بوده و مقصود از تکفیری هم مسلمانانی هستند که درباره آن‌ها حکم به کفر می‌شود، یعنی «غلاة، نواصب و خوارج» کافر اصلی یا بیرون از دار الاسلام و در دار الکفر یا دارالحرب قرار دارد یا در محدوده دارالاسلام و حکومت اسلامی است.

کافرانی که در درون حکومت اسلامی هستند، اگر کتابی باشند به «ذمه» در می‌آیند و «کافر ذمی» اطلاق می‌شوند. اما اگر کتابی نباشند، لیکن از حکومت اسلامی امان بخواهند و یا با آن معاهده داشته باشند، «کافر مستأمن» و «کافر معاهده» به‌شمار می‌روند.

آن کافری که هیچ کدام از این عناوین سه‌گانه را ندارد؛ به ذمی است، نه مستأمن و نه معاهد، در واقع کافر حربی است. همچنین کافر ذمی که پایبند به عقد ذمه نیست، ملحق به کافر حربی می‌گردد.

با توجه به اینکه نسل اول بهائیت، مرتد شده و کسانی که در دوران کنونی بهائی هستند، کافر اصلی محسوب می‌شوند، پس محل بحث فقهی بر روی عنوان «کافر اصلی» متمرکز می‌گردد. همان‌طور که گفته شد، کافر اصلی نیز یا در دارالاسلام است یا دارالحرب برای توضیح بیشتر نیاز به تبیین دو واژه «دار الاسلام» و دار الحرب» وجود دارد.

دارالاسلام و دارالحرب

عنوان «دار الإسلام» و «دار الحرب» در لسان روایات آمده و به تبع آن در متون فقهی منعکس شده است. در برخی روایات عنوان «بلاد المسلمین» و «دار الإسلام» در کنار هم آمده است.[۱] در بعضی دیگر دوگانه « دار الإسلام» و «دار الحرب» در برابر هم وارد شده،[۲] همچنان که دارالاسلام در برابر دارالشرک[۳] و دارالکفر[۴] نیز قرار گرفته است.

با نظر به لغت «دار» و ظاهر روایاتی که این واژه در آن‌ها استعمال شده، مقصود از «دار الإسلام» محیطی است که اسلام و احکام این دین در آن جریان دارد. مهم‌ترین قرینه‌ای که می‌تواند این معنا را روشن نماید، تعبیر به «دخول» یا «خروج» از/به دار الاسلام است.

پرواضح است که این نوع تعبیر ناظر به محیط و مکانی است که در آن امکان دخول و خروج وجود دارد. برای ایضاح مفهومی بیشتر این واژه می‌توان به روایتی که از امام رضا (ع) نقل شده توجه کرد. «… وَإِنَّ الدَّارَ الْيَوْمَ دَارُ تَقيَّةٍ وَهِي دَارُ الْإِسْلام لا دار كفر ولا دار إيمان…»؛ حضرت در این روایت که مکاتبه ایشان با «مامون» است، محیط آن روزگار را محیط «تقیه» می‌دانند که همانا محیط «اسلام» است. نه محیط کفر است و نه محیط ایمان یعنی در آن روزگار همه افراد موجود در آن محیط و سرزمین و جغرافیا، مسلمان بودند نه کافر بودند و نه مؤمن به ایمان شیعی، لذا آن محیط، محیط تقیه بود.

به همین تناسب مقصود از « دار الحرب» نیز محیطی است که کافر حربی در آن حضور دارد، اما نه به این معنا که کافر حربی در حال اقامه حرب بالفعل باشد، بلکه نفس حضور کافر حربی در آن محیط، سبب تسمیه آن به «دار الحرب» شده است.

درباره این واژه باید به این نکته توجه کرد که مقصود از آن، همانا «دار الکفر» یا «دار الشرک» است که در روایات نیز ذکر شده‌اند.

در اصطلاح فقها نیز دو واژه مذکور، تعریف مشخصی پیدا کرده است. در میان متقدمین «شیخ طوسی» تصریح به دو نوع «دار» می‌کند.

«و أما الدار فداران دار الإسلام و دار الحرب …»

او بعد از بیان دوگانه دار الإسلام و دار الحرب، دار الاسلام را در سه گونه توضیح می‌دهد که از بیان محقق کرکی گزارش خواهد شد.

از ظاهر کلمات فقها برمی‌آید، «شهید اول» کسی است که تعریفی مشخص برای این دو عنوان ارائه می‌نماید:

«المراد بدار الإسلام ما ينفذ فيه حكم الإسلام… وأما دار الكفر فهي ما ينفذ فيها أحكام الكفاره»[۵]

همان‌طور که پیداست، شهید اول دارالاسلام را جغرافیایی می‌داند که احکام اسلام در آن نفوذ دارد و اجرا می‌شود. در مقابل، دارالکفر نیز موقعیتی است که احکام کفار در آن نفوذ دارد.

پرواضح است. مقصود شهید اول از نفوذ اقامه احکام اسلام یا کفر توسط حکومت نیست، بلکه مقصود اجرای احکام اسلام یا احکام کفار در آن جغرافیا از سوی آحاد مردم است. همان‌طور که گذشت، محقق کرکی در شرح بیان «علامه حلی» همان انواع دار الإسلام را به‌عنوان تعریف آن طرح می‌کند.

«المراد (دار الإسلام) في عبارته دار خطها المسلمون کبغداد و الكوفة والبصرة، أو دار فتحها المسلمون كمدائن و الشام – فيحكم بإسلام لقيطها والدار التي كانت للمسلمين ثم غلب عليها الكفار کطرسوس و بعض سواحل البحر في بلاد الشام.»؛[۶] مقصود از دار الإسلام، آن سرزمینی است که مسلمانان آن را پایه‌گذاری کرده باشند، مانند: بغداد، کوفه و بصره یا آن سرزمینی که مسلمانان آن را فتح کنند. مانند مدائن و شام. همچنین آنجایی که متعلق به مسلمانان باشد، اما کفار بر آن غلبه پیدا کنند. مانند طرطوس و سواحل دریا در شام.

فقهای معاصر نیز تعریفی از این دو سرزمین ارائه داده‌اند. در استفتائی که از «آیت‌الله خوئی» و «آیت‌الله تبریزی» صورت گرفته، دار الحرب را این گونه تعریف کرده‌اند:

«هل المقصود بدار الحرب بلاد غير إسلامية وبدار الإسلام بلاد إسلامية، أم لدار الحرب معنى آخر، فما هو؟ الخوئي: نعم المقصود بدار الحرب بلاد غير إسلامية. التبريزي: المراد بدار الحرب دار الكفار الذين لم يلتزموا بشرائط الذمة.»[۷]

همان‌طور که پیداست، آیت‌الله خوئی همه کشورهای غیر اسلامی را دارالحرب می‌داند و آیت الله تبریزی نیز دارالحرب را جایی می‌شمارد که کفار ملتزم به شرایط ذمه نیستند؛ یعنی همان کافر حربی غیر ذمی.

معنای کافر حربی

درباره عنوان کافر حربی تعاریف مختلفی در متون فقهی طرح گردیده است. با نظر به اینکه ضروری است، موضوع بهائیت از منظر فتاوای معاصرین بررسی شود و به جهت اجتناب از اطناب در کلام به تعاریف فقهای معاصر اکتفا می‌گردد.

در میان این تعاریف می‌توان از دو تعریف «موسع» و «مضیق» نام برد. آیت‌الله خوئی معنایی موسع از کافر حربی ارائه می‌کند که هر کافری غیر از ذمی و کتابی را شامل می‌شود.

«الخوئي: المقصود من الحربي هو الكافر غير الكتابي، أو الكتابي الذي لم يتعهد بشرائط الذمة مطلقا، والله العالم.»[۸]

آیت الله تبریزی[۹] و آیت الله اسحاق فیاض با این رأی همراهی دارند[۱۰] و کافر حربی را به غیر ذمی تعریف می نمایند. آنچه از تفحص در کلمات متقدمین به دست میآید و با معنای «دار الحرب» نیز تناسب دارد. این است که این معنای موسع مورد نظر ایشان بوده است. همان‌طور که شیخ محمدجواد مغنیه در اشاره به اصطلاح فقها چنین می‌گوید:

«معنای حربی در اصطلاح فقها کسی نیست که اعلان حرب نسبت به مسلمین کند بلکه هر کسی که غیر کتابی است و شبهه کتابی بودن درباره او نمی‌رود و از اصناف کفار است، نزد فقها حربی محسوب می شود که بالاتفاق از او جزیه پذیرفته نمی‌شود اما کسی که دارای کتاب است مانند یهودی و نصرانی، یا کسی که شبهه کتابی بودن دارد مانند مجوس، بر دو قسم هستند: ذمی که شرایط ذمه را پذیرفته و به آن ملتزم می‌شود و غیره ذمی که از قبول شرایط ذمه امتناع دارد که به اجماع فقها ملحق به کافر حربی می‌گردد.»[۱۱]

اما معنای «مضیق» از کافر حربی، در تعریف «آیت‌الله سید کاظم حائری» آمده است. وی می‌نویسد:

«نقصد بالكافر الحربي – أي الذي لاحرمة الماله والنفسه كل كافر غیر مرتبط بالمسلمين بدقة ولا معاهدة ولا أمان، وأنا حرمة النفس أو المال للعناوين الثانوية فقد تشمل حتى المحاربين»[۱۲]

او کافر حربی را که مال و جانش حرمت ندارد، منحصر در کفاری می‌داند که به هیچ سببی مرتبط با مسلمانان نمی‌شوند، نه با ذمه، نه معاهده و نه امان. از ظاهر کلام آیت‌الله میلانی نیز برمی‌آید که کافر حربی را به غیر معاهد و غیر مستأمن معنا می‌کنند.[۱۳]

بر اساس معنای «موسع» از کافر حربی، قطعاً بهائیت داخل در آن عنوان است؛ زیرا نه کتابی هستند و نه شبهه کتابی بودن درباره آن‌ها می رود. اما بر اساس معنای مضیق از کافر حربی این احتمال مطرح می‌شود که شاید داخل در عنوان کافر معاهد باشند. برای تبیین وضعیت فرد بهائی، نیاز به توضیحاتی درباره کافر معاهد و مستأمن وجود دارد که در ادامه طرح می‌شود.

معنای کافر معاهد

شیخ طوسی، مستأمن و معاهد را عبارت از معنای واحد می‌داند و آن هم کسی است که با «امان» بر مسلمین وارد می‌شود.[۱۴] همو «هدنه» و «معاهده» را نیز به یک معنا گرفته که در حقیقت ترک جنگ تا مدتی است. بدون آنکه عوضی در میان باشد.[۱۵] علامه حلی هم مستأمن را همان معاهد در عرف فقها می‌دانند که دارای امان است اما بدون ذمه.[۱۶]

چنین اتحاد معنایی نزد معاصرین نیز وجود دارد. از کلمات ایشان به دست می‌آید کافر معاهد را کسی می‌دانند که دارای امان است.

مانند استفتائی که از امام خمینی (ره) که درباره وضعیت اهل کتاب در کشورهای اسلامی و حکم ذمی آن‌ها پرسش شده و ایشان چنین پاسخ داده‌اند:

«س ۱۰۹۰: آیا اهل کتابی که در کشورهای اسلامی زندگی می‌کنند، حکم اهل ذمه را دارند؟ ج: آنان تا زمانی که مطیع قوانین و مقررات دولت اسلامی که در حمایت آن زندگی می‌کنند باشند و کاری که منافی با امان است، انجام ندهند، حکم معاهد را دارند.»[۱۷]

همان‌طور که از پاسخ حضرت امام (ره) پیداست، ایشان اهل کتاب را که مطیع قوانین دولت اسلامی باشند و عمل منافی با امان انجام ندهند در حکم معاهد می‌داند با این بیان حضرت امام سه عنوان «ذمی»، «مستأمن» و «معاهد» را در کتابی مطبع قوانین دولت اسلامی جمع کردند.

اما از سویی، «آیت‌الله خامنه ای» در رساله «الأمان»، برخلاف تعریف متداول فقها كه عقد الأمان را محدود به زمان جنگ می‌دانند. آن را توسعه داده و معنایی عام از آن به‌دست داده‌اند. به نظر ایشان «کافر مستأمن» فقط در میدان جنگ نیست، بلکه این عنوان شامل همه اصناف کفار و همه انواع امان می‌شود چه آن امان از دولت اسلامی برای افراد و گروه‌ها صادر شود یا برای مجموعه‌های سیاسی و اقتصادی مانند سفرا و میهمانان حکومت باشد، یا اینکه از سوی هر کدام از مسلمانان برای مسافرین، میهمانان و بازرگانان صادر شود.

همچنین چه اینکه مسبوق به طلب امان از سوی کافر باشد، یا اینکه بدون مطالبه کافر و ابتدائا از سوی مسلمان صادر گردد. به علاوه هیچ فرقی میان صدور امان از سوی دولت اسلامی به‌صورت مستقیم و بدون واسطه با امانی که در نتیجه قراردادها و وظایف دولتی حاصل می‌شود وجود ندارد.[۱۸]

از رساله «المهادنة» هم این نکته به‌دست می‌آید که آیت‌الله خامنه‌ای، تعریف متقدمین مانند شیخ طوسی و علامه حلی را پذیرفته که عقد هدنه با معاهده یکی است و عقد هدنه را عقدی با دولت محارب می‌داند.[۱۹]

از این عبارات برمی‌آید، ایشان امان را غیر از معاهده و مهادنه می‌داند؛ امان امنیتی است که دولت اسلامی برای افراد خارجی که قصد ورود به کشور اسلامی دارند، فراهم می‌سازد. اما معاهده و مهادنه عقدی است که میان دولت اسلامی با دول دیگر بسته می‌شود.

بهائیت؛ کافر معاهد یا کافر حربی؟

بعد از آن‌که معنای موسع و مضیق «کافر حربی» گزارش شد، بنابر اینکه آیا بهائیت را ذیل معنای مضیق از کافر حربی در نظر گرفته و او را به‌عنوان کافر معاهد بدانیم، مقاله را به انتها رسانیده و نتیجه‌گیری خواهیم کرد. پیش از بیان نظر نهایی بهتر آن است، از منظر موضوع‌شناسی اشاره‌ای به وضعیت فرقه بهائیت صورت گیرد.

در پژوهش‌ها و تحقیقات متعدد درباره اعتقادات بهائیت سخن رفته و مورد نقد و رد قرار گرفته است. آنچه در این مقاله مورد نیاز است، بررسی تشکیلات بهائیت از جهت نسبتی است که با حکومت اسلامی پیدا می‌کند. شاید بتوان مهم‌ترین خصیصه این تشکیلات را در نسبت با حکومت اسلامی با ویژگی جاسوسی توصیف نمود.

از آنجا که بهائیت تشکیلاتی زاییده در دامان استعمار روسیه، انگلیس و در نهایت آمریکا و اسرائیل بوده و تاریخچه آن گویای این ارتباط مستمر و متداوم است. لذا گمان «جاسوس بودن» این تشکیلات چندان دور از ذهن نیست. به علاوه، تحقیقات مفصلی نیز این ادعا را اثبات می‌کنند.

در ضمن در خاطرات برخی از مستبصرین هم به سیستم جاسوسی این تشکیلات اشاره شده است. گونه‌ای جاسوسی که بر اساس اعتقادات بنا شده، تشکیلاتی و شبکه‌ای بوده و بسیار دور از فضای مرسوم امنیتی و جاسوسی است. شیوه‌ای مردمی شده از جاسوسی که از طریق آحاد و افراد بهائی انجام می‌گیرد و اطلاعات جمع‌آوری شده از درون محلات و شهرها به بیت‌العدل واقع در فلسطین اشغالی می‌رسد.[۲۰]

چنین تلقی از تشکیلات بهائیت در اندیشه بزرگان و مراجع تقلید شیعه در دوران معاصر نیز بوده بلکه از طریق آن‌ها به جامعه انتشار یافته است. به عنوان نمونه با نگاهی به اندیشه امام خمینی (ره) می‌توان متوجه این رویکرد شد. ایشان از دوران بیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بهائیت را به‌عنوان یک تشکیلات جاسوسی و عامل اسرائیل دانسته و در سخنرانی‌های متعدد آن را ابراز داشته‌اند. مثلاً:

  • «دستگاه بهائیت و کارخانه پیسی کولا دستگاه جاسوسی یهود فلسطین است.»[۲۱]
  • «حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود که همین حزب بهائیت است، این خطر که حالا نزدیک شده…»[۲۲]
  • «آقایان باید توجه فرمایند که بسیاری از پست‌های حساس به‌دست این فرقه [=بهائیت] است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند.»[۲۳]

فرقه بهائیت در اندیشه حضرت امام (ره)، دستگاه جاسوسی یهود حزب یهود و عمال اسرائیل تعریف می‌شود. این تصور از فرقه بهائیت هم ریشه در منابع نظری و تاریخی آن‌ها دارد و هم تجریبات میدانی و عملکرد سیاسی‌شان در دوران رژیم پهلوی. مراجع شیعه را به چنین جمع‌بندی رسانید.

در استفتائی که از آیت‌الله علوی گرگانی درباره بهائیت شده پاسخی داده‌اند که همان نتیجه مورد حصول مقاله حاضر است:

«بهائیان دارای دین الهی نیستند و مکتب فکری آن‌ها در جهت مقابله با اسلام است لذا مالک اموال خود نیستند و حکم کافر حربی را دارند، مگر تابع قوانین اسلام باشند که حکم کافر معاهد را دارند و معامله با آنان باطل است وضعاً و حرام است تکلیفاً مگر با اجازه حاکم شرع باشد.»[۲۴]

به قرینه مقابله کافر حربی در این پاسخ در مقابل کافر معاهد معنا می‌شود. بنابر نظر ایشان اگر بهائیان تابع قوانین اسلام و حکومت اسلامی باشند، در حکم کافر معاهد بوده و مال و جانشان در امنیت است. اما اگر تابع نباشند حکم کافر حربی را دارند که مال و جانش محترم نیست.

از آنجا که می‌دانیم غالب افراد حاضر در این تشکیلات برای آن تبلیغ کرده اطلاعات کشور اسلامی را در اختیار سرویس‌های جاسوسی غرب و اسرائیل می‌گذارند، منابع مالی برای بیت‌العدل واقع در فلسطین اشغالی فراهم می‌کنند، خود را تابع قوانین بیت‌العدل می‌دانند قطعاً نمی‌توان چنین تشکیلاتی را کافر معاهد دانست؛ زیرا در عهد و پیمان با حکومت اسلامی نبوده و در معارضه کامل با آن قرار دارند.

اما از آنجا که به‌صورت بالفعل اعلان حرب نکرده اسلحه نکشیده و به جنگ نظامی و براندازی سخت با حکومت اسلامی برنیامده‌اند به‌عنوان کافر حربی شانی تلقی می‌شوند؛ یعنی کافر حربی که زمینه بالفعل شدن را داراست و اگر موقعیت و امکاناتی در اختیارش قرار بگیرد، به محاربه با حکومت اسلامی برخواهد خاست.

پرواضح است، در مواجهه با چنین تشکیلاتی کمترین اقدامی که باید صورت گیرد، همان است که «علامه حلی» فرمود: «اگر خوف خیانت نسبت به کافر مستأمن و معاهد وجود داشت، باید عهدنامه امان را کنار گذاشته و آنان را به دارالحرب بازگردانید.»[۲۵]

[۱]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۵، ص ۲۰۴

[۲].  همان، ج ۵، ص ۲۸

[۳]. همان، ج ۷، ص ۲۲۵

[۴]. تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان)، ج ۷، ص ۲۰۰

[۵]. الدروس الشرعية في فقه الإمامية، ج ۳، ص ۷۸

[۶]. جامع المقاصد في شرح القواعد، ج ۶، ص: ۱۲۳

[۷]. صراط النجاة (المحشى للخوئي)، ج ۱، ص ۲۵۰

[۸]. همان، ص ۲۲۸

[۹]. همان، ص ۵۵۴

[۱۰]. المسائل المستحدثة (للفياض)، ص ۱۹۲

[۱۱]. فقه الإمام الصادق علیه السلام، ج ۲، ص ۲۶۱

[۱۲]. الفتاوى المنتخبة (المجموعة إجابات في فقه العبادات والمعاملات)، ص ۱۴۶

[۱۳]. محاضرات في فقه الإمامية – كتاب الخمس، ص ٢٠

[۱۴]. المبسوط في فقه الإمامية، ج ۲، ص ٢٢

[۱۵]. همان ص ۵۰

[۱۶]. تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج ۹، ص ۳۲۲

[۱۷]. توضیح‌المسائل (محشی – امام خمینی (ره))، ج۲، ص ۷۹۹

[۱۸]. ثلاث رسائل فی الجهاد، ص ۲۹

[۱۹]. همان، ص ۲۰۰

[۲۰]. برای مطالعه درباره پیوند بهائیت و استعمار و همچنین خصیصه «جاسوسی» این تشکیلات به تحقیقات ذیل مراجعه شود:

  • فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ویژه‌نامه بهائیت، سال چهارم، تابستان ۱۳۸۶، شماره ۱۷
  • فصلنامه تاریخ معاصر ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال ۱۳۸۷، شماره‌های ۵۰-۴۹-۴۸-۴۷
  • شهبازی، عبدالله، جستارهایی از تاریخ بهائی‌گری در ایران، بی تا بی نا، بی جا
  • شهبازی، عبدالله، ارتباطات بهائیت با سرویس‌های جاسوسی شرق و غرب، ماهنامه موعود، شماره ۹۹، ۱۳۸۹
  • فيض، محسن، بهائی‌پژوهی (پیر استعمار)، تهران: انتشارات گوی ۱۳۸۷
  • رئوفی، مهناز، سایه شوم؛ خاطرات یک نجات یافته از بهائیت، چاپ هشتم، تهران: انتشارات کیهان ۱۳۸۷

[۲۱]. صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۲۳

[۲۲]. همان، ص ۲۱۶

[۲۳]. همان، ص ۱۸۷

[۲۴]. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله علوی گرگانی

[۲۵]. تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج ۹، ص ۳۲۲

 

ارتباط با ما:  bahaismiran85@gmail.com

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید