کد خبر:17107
پ
۵۴۴۳۵۰۵
بهائیت در ایران:

سخنی از عطاءالله قادری (متبری بهائی) با بهائیان

عطاءالله قادری: چند جمله‌ای به عامه بهائیان عزیز بنویسم. آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که مقام و منزلت سید علی‌محمد باب چه بوده و نامبرده چه ادعایی داشته است؟ می‌دانم که نمی‌دانیم ولی می‌خواهم کمی فکر کنید. در بسیاری از نوشته‌های او که موجود ولی از دسترس عموم خارج است، او بارها به […]

عطاءالله قادری:

چند جمله‌ای به عامه بهائیان عزیز بنویسم. آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که مقام و منزلت سید علی‌محمد باب چه بوده و نامبرده چه ادعایی داشته است؟ می‌دانم که نمی‌دانیم ولی می‌خواهم کمی فکر کنید. در بسیاری از نوشته‌های او که موجود ولی از دسترس عموم خارج است، او بارها به وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن العسكری (عج) اعتراف کرده است.

از بزرگان و مبلغان خود بپرسید. آیا مقام سید باب نیابت عامه است، نیابت خاصه است؟ خلیفه است، امام است، قائم است، دارای مقام نبوت است یا رسالت یا ربوبیت؟ شهامت داشته باشید.

می‌دانم که در دل خود آرزوی رهایی از این اسارت فکری را دارید که دامن‌گیرتان شده است ولی از قوم و قبیله و ایل و تبار خجالت می‌کشید که برگردید. اما بدانید که بسیاری از آن‌ها هم مثل شما احساس نوعی شرمندگی می‌کنند.

آخر چگونه باور می‌کنید که انسان ادعای خدایی و خالقیت کلی هستی کند آن وقت، در قلعه ماکو و چهریق زندانی باشد؟ چگونه ممکن است انسانی دعوی خدایی کند ولی در عکا که افتخار می‌کند که نفس خدا در آن فضا دمیده می‌شود، زندانی باشد و برای دفن دو نفر از همراهان خود، فرش زیر پای خود را به نگهبانان زندان رشوه بدهد تا اجازه دفن آن ها را بدهند؟ این چه خدایی است که در لوح سلطان مانند یک خدمتکار دون پایه و غلام زر خرید به ناصرالدین شاه قاجار التماس می‌کند و خود را ذلیل و گرفتار خطاب می‌کند؟ کمی فکر کنید.

می‌دانم که تجربه زندگی مستقل و خارج از سیطره تشکیلات را ندارید اما با توکل بر خدا و ائمه مخصوصاً حضرت ولی الله الأعظم روحی فداه که ناظر اعمال مردم است، زندگی جدید توأم با ایمان واقعی را تجربه کنید و وجود نازنین آن بزرگوار را در لحظه به لحظه زندگی خود احساس کنید و حمایت بی‌دریغ معتقدان واقعی آن حضرت را در زندگی خود احساس کنید.

مبادا تشکیلات سرنوشت مادی مرا گوشزد نماید که هر کس که از بهائیت برگردد، دچار چنین مشکلات فراوان و شدیدی می‌شود و شما را بترساند و برحذر دارد. زندگی فقط همین چند صباح این دنیا نیست، استقامت در شداید زندگی شرط ایمان واقعی است.

حضرت سیدالشهدا (ع) در دشت کربلا به انواع مصائب، گرفتار آمد اما به یزید نه گفت. یزید از او فقط یک رأی مثبت می‌خواست. حربن یزید ریاحی در آخرین لحظات از آن موقعیت و منصب گذشت تا لایق شهادت در آغوش امام معصوم (ع) شود که این افتخار نصیب هیچکدام از شهدا نشد. مسلم بن عوسجه در لحظات آخر شهادت خود به حبیب بن مظاهر حمایت از امام را توصیه و گوشزد می‌کرد.

عرایضم را خاتمه می‌دهم. ان‌شاءالله اگر عمری باقی بود، بقیه آن را در زمان مناسب دیگری عرض می‌کنم. هدف و غرضم نفرت‌افکنی نیست. هیچ کدام از شما موقعیت ممتاز مرا در تشکیلات نداشتید، اما هیچ کدام از آن احترامات و جلسات و وعده و وعیدهای بیت‌العدل و پیشگویی‌های عبدالبهاء و صحبت‌های ریاکارانه مسئولان تشکیلات مرا اقناع نکرد، چون واقعی نبودند.

از روزی که مسلمان شده‌ام، احدی را ناراحت نکرده‌ام و با همه ارتباط دارم. هیچ بی‌ادبی از من در حق هیچ کس سر نزده است، اهالی شهرم گواه این موضوع هستند، اما سیطره تشکیلات در این سی و یک سال اجازه نزدیک شدن و یا بحث و صحبت با بنده را به هیچ بهائی نداده است؛ گویا من خوره دارم! خداوند ان‌شاء‌الله عاقبت مؤمنان را ختم به خیر کند.

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید