«سرِ ناسزایان بر افراشتن / وز ایشان، امیدِ بِهی داشتن
سرِ رشته خویش، گم کردن است / به جِیب اندرون، مار پروردن است!» (۱)
تجربه و بررسی اجتماعی-تاریخی نشان داده آن دسته از فرقههای مذهبی که در ظاهر حول تفکرات عصر جدید و مسائلی مربوط به روابط و برنامههای اجتماعی متمرکز شدند، مورد استقبال بیشتری قرار گرفتهاند، از این رو تشکیلات بهائی، از زمان سفر «عباس افندی» (دومین سرکرده بهائیت) به اروپا و آمریکا، سعی کرد با ایجاد تحولاتی در ظاهر و تبلیغات فرقه، راههای جدیدی برای جذب و جلبنظر ایجاد کند. عباس افندی، آمیزهای از خطفکر بهائی را به نحوی که با سلیقه مدرن هماهنگ باشد و به مذاق مخاطب امروزی خوش بیاید، تنظیم و اصولی را تحت عنوان «تعالیم دوازدهگانه بهائی» به عنوان ۱۲ بندی که بهائیت به آن پایبند بوده و در راستای دستیابی به آنها گام برمیدارد، ارائه کرد؛ اصولی که علیرغم ادعای بهائیت، بدیع نبوده و عمدتاً با عملکرد فرقه نیز در تضاد میباشند! با این وجود بهائیان، با استفاده از این اصول، تبلیغات گستردهای در جهت امروزی شمردن فرقه بهائیت، به راه انداختهاند. «صلح عمومی» از جمله این ۱۲ اصل است که نوشتار حاضر، به نقد این ادعا و چند و چون آن، ذیل نقشههای این تشکیلات میپردازد.
برای شروع، باید دید منظور بهائیت از «صلح عمومی» چیست؟ این مفهوم را در متون سرکردگان فرقه، بررسی کرده و در ادامه به توضیح آن میپردازیم.
عباس افندی در اینباره میگوید: «تا صلح عمومی بلند نگردد و محكمه كبرای عالم انسانی تشكیل نشود و جمیع امور ما بالاختلاف دول و ملل در آن محكمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آسایش نیابد … نمایندگان دولتها و ملتها كه در این محكمه جمع میشوند باید قطع نظر از ملیت، خود را نماینده حقیقی نوع بشر دانند.»(۲) و اینطور ادامه میدهد: «علاوه بر تشكیل حكومتهای محلی و ملی، حكومت جهانی به منظور تحقق وحدت عالم انسانی ضروری است.»(۳)
نکته قابل توجه آنکه در مقابل این حکومت جهانی، به بیوطنی و عدم تعهد نسبت به آب و خاک به عنوان کشور، متذکر میشود: «فخر برای كسی كه وطن خود را دوست دارد وجود ندارد، بلكه برای كسی است كه عالم را دوست داشته باشد.»(۴) چنانچه بیوطنی در مردم نهادینه و به خیال بهائیت، محکمه مد نظرشان برگزار شد: «با طلوع نظم بدیع جهانی و تأسیس جامعه متحد جهانی، وقایع بسیاری در عالم رخ خواهد داد، دوره بلوغ تمام نوع انسانی اعلام و تمام ملل و نحل ارض، آن را جشن خواهد گرفت. آن وقت است كه صلح اعظم برافراشته خواهدشد.»(۵)
یکی از نکات کلیدی در این سخنان، اشاره به مفهوم بیوطنی است که رنگ و لعاب دادهشده آن را در کلیدواژه «جهانیشدن» میتوان مشاهده کرد. مفهومی که جنبههای مختلفی دارد و نسبت به مخاطبان، معنا و هدف متفاوتی میپذیرد. سرمایهسالاری جهانی، در مراحل رقابت آزاد یا استعمار، از این دست نسخهها را برای در دست گرفتن منابع کشورهای ضعیفتر میپیچید. جهانیشدن، علیرغم ظاهر خیرخواهانه و چشمنوازش، پیامدهای خطرناکی برای کشورها به همراه داشتهاست. عِرق وطن و پایبندی به چارچوبهای ملی در سطح معقول، از عوامل مهم ایستادگی علیه بیگانگان و درجا نزدن به حساب میآید. همانطور که امروزه متخصصان معتقدند: «جهانیشدن، بهجای آزادسازی دولتها و کسبوکارها، آنها را بیشتر در هم تنید. با گسترش شبکههای دیجیتال و جریانهای مالی و زنجیرههای تأمین در سراسر جهان، کشورها -بهویژه آمریکا- شروع کردند به استفاده از این پدیدهها بهعنوان تورهایی برای به دام انداختن یکدیگر.»(۶)
بنابراین نکتهای که وجود دارد این است که باید دید حرف از بیوطنی و جهانی شدن، خطاب به چه گروهی بیان میشود؟ کشور ستمگر یا ستمکش؟ چراکه این پدیده، برای مستعمرهها یا کشورهای در خطر استعمار، میتواند به عنصری با ماهیت ضدستم تبدیل شده و باعث تلاش برای آزادی از امپریالیسم و کسب استقلال ملی باشد که قطعاً قابل دفاع است. اما بهائیت، به دلیل زد و بندهای محرمانهای که با امپریالیسم جهانی داشت، این ملیتگرایی را برنمیتابید.
هرچند به طور کلی، این مفهوم با شکست مواجه شده و حتی برای کشورهایی با قدرت بیشتر نیز «جهانیشدن ثابت کرده است که نیرویی برای آزادسازی نیست، بلکه منبع جدیدی برای آسیبپذیری، رقابت و کنترل است؛ شبکهها نشان دادهاند که درمقایسه با زنجیرههای جدید، مسیرهای کمتری برای آزادی فراهم میکنند … در جهانیشدگی زنجیرهای، کشورها بهواسطه وابستگی متقابل، به هم پیوند خواهند خورد و این وابستگی آنها را وسوسه خواهد کرد از طریق جاسوسی و فشار اقتصادی، رقبای خودشان را در تنگنا قرار دهند، در عین حال که سعی میکنند حملات متقابل و مشابه رقبا را دفع کنند … خودِ جهانیشدن میتواند به گونه جدیدی از کشمکش و تعارض ختم شود. با گسترش شبکههای اقتصادی و اطلاعاتی، بسیاری از آنها حول نقاط کنترل واحدی به هم پیوستند و برخی دولتها یاد گرفتند که از این مراکز قدرت بهعنوان سلاح در برابر رقبایشان استفاده کنند.»(۷)
در نتیجه مشخص میشود وقتی بهائیت از صلح عمومی حرف میزند، به نوعی در خدمت اربابان غربی و آمریکاییاش فعالیت میکند و هدفش تنها تسلیم کردن دیگران، در مقابل اقدامات زیادهخواهانه آنان میباشد. در ادامه و در توضیح تأسیس حكومت، سران فرقه مدعیاند كه با اجرای نظم بدیع، همه مردم دنیا به فرقه بهائیت میگروند و حكومت جهانی بهائی تشكیل میگردد. در این مورد، مرور آثار بهائی، نشان میدهد که بهائیت برای تشکیل حکومت، نقشهای بلندمدت دارد تا طی آن، حکومت مادی و معنوی دنیا در دستان این تشکیلات قرار گیرد. «شوقی افندی» (سومین سرکرده تشکیلات) در مواضع مختلف اعلام نموده که «هدف از تشکیل نظام اداری و فعالیتهای مؤسسات بهائی، زمینهسازی جهت نیل به جامعه ذهبی و کسب مدیریت سیاسی جامعه است.»(۸)
از طرفی، بهائیت معتقد به بدیع یا نوآورانه بودن اصول ادعایی خویش است، حال آنکه حتی در این مورد خاص، یعنی «صلح» چنین ادعایی کاملاً بیجاست، چراکه در ادیان الهی و کتب جامعهشناسی و اخلاقی گذشته نیز، از این مفهوم به انحاء مختلف سخن گفته شده که در این مجال، قصد پرداختن به این جنبه مشخص را نداریم.
به هر حال مشخص شد بهائيت ميخواهد خود را سردمدار صلح در دنيا معرفي كند، ولی آيا خود توانسته به این ادعای خویش، حتی در کوچکترین ابعاد اجتماعی پایبند باشد؟ براي پاسخ به این سؤال، به بررسي متون فرقه و عملکرد آنان در این زمینه میپردازیم. در ابتدا لازم است بدانیم در جستجوی چه هستیم و از چه منظری به صلح مینگریم؟ در صورتی که «صلح» را نه به شکلی نمادین و عینی، بلکه به صورتی سلبی، نوعی فقدان خشونت یا چیزی مانند «سلامتی از منظر نبود بیماری» بنگریم، در این حالت، وجود بیماری مهلک و خانمانسوزی چون بهائیت، با صلح جهانی در تضاد خواهد بود؛ چراکه، این فرقه بیان میدارد که دین [به منظور خاص آنها بهائیت] باید سبب الفت باشد، حال آنکه با درگیریهای درونفرقهای بهائیان و توهینهایی که سردمدارانشان برای کسب قدرت به نزدیکترین افراد خانواده خود داشتند، حتی شنیدن این جمله از بهائیان مضحک است! در تاریخ، موارد بسیاری از بیاخلاقی و نزاعِ میانفرقهای از این گروه، ثبت شده و اقدامات امروز بهائیان نیز مؤید عدم صلاحیت تشکیلات بهائی برای ادعای صلح و حتی صحبت از آن است. در ادامه نمونههایی هرچند اندک از این دست اقدامات تشکیلات بهائیت، ذکر میشود.
اول از همه اینکه بهائیت، شاخهای از بابیت بود که سردمدارانشان تا سالها خود را بابی میدانستند و حتی امروز هم از بابیت و مؤسس آن، «علیمحمد شیرازی» به خوبی یاد میکنند؛ شخصی که آموزههایش، سرشار از درندهخویی و خونریزی است. وی، پیروانش را به «گردن زدن مخالفان، سوزاندن کتابهای غیربابی، نهی از معاشرت با سایر ملل»(۹)، «نابودی اماکن متبرکه غیربابی و قتل عام همه کسانی که به بابیت ایمان نیاورند»(۱۰) فرامیخواند. او که خیال حکومت را در سر میپروراند، دستور میدهد وقتی بابیها بر مملکتی سیطره یافتند، حاکم بابی نباید هیچ غیربابی را بر روی زمین باقی بگذارد!(۱۱) دستورهایی که پیروان بابی را به وحشیگری و کشتارهای گستردهای سوق داد.
هرچند تشکیلات بهائی، با وجود آگاهی از این تاریخ سیاه و پر از ترور، سعی در کتمان یا رد برخی دستورهای باب داشت تا خود را مترقی و متفاوت نشان دهد، اما به هر حال برای رسمیتبخشی و داشتن پشتوانه تاریخی، نمیتوانند به چیزی جز فرقه علیمحمد شیرازی متمسک شوند. مخصوصاً که پیامبرخوانده بهائیان، خود، در ابتدا بابی و شریک جرم تمام وحشیگریهای این قوم بوده و تا سالها بعد از بهائی شدن نیز، همچنان به دستورهای مسلک قبلی خود، پایبند باقیماند.
البته مسئله فقط پشتوانهای سرشار از توحش نیست؛ سالها بعد، حسینعلی نوری به خانواده خود هم رحم نکرد. «عزیه نوری» خواهرش در کتاب «تنبیهالنائمین»، پرده از اقدامات تروریستی و خشونتبار بسیاری از بهائیان برداشتهاست. او درباره ترورهای برادرش در نامهای مشهور به «رساله عمه» مینویسد: «با آن ادعای حسینی کردن، اشرار شمر کردار را به دور خود جمع نمودند. از هر نفسی که غیر از رضای خاطر از ایشان نفسی برآمد، قطع کردند. از هر سری كه جز تولای ایشان صدایی برآمد، كوبیدند و از هر حلقی كه غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد، بریدند و در هر دلی كه در او سوای محبت ایشان بود، شكافتند. اصحاب طبقه اول كه اسامیشان مذكور شد، از خوف آن جلادان خونخوار، به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب كربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. «سیداسماعیل اصفهانی» را سر بریدند و «حاجی میرزا احمد كاشی» را شكم دریدند. «میرزا رضا»، خالوی «حاجی سید محمد» را مغز سرش را به سنگ پراكندند و «میرزا علی» را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص، جمعی دیگر را در شب تار كشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه، پاره پاره كردند…».(۱۲)
شاید عدهای نوشتههای این کتاب تاریخی را برنتابند، اما قطعاً نص کتاب «اقدس» را نمیتوانند انکار کنند. اقدس، کتابی نوشته حسینعلی نوری است که به گفته سومین سرکرده تشکیلات: «امالکتاب بهائی بوده، احكامش حداقل هزار سال ثابت و لايتغير باقى خواهدبود و همه جهان را فرا خواهدگرفت.» مواردی از قبیل «سوزاندن خطاكار»، «داغ زدن به پيشانى دزد»، نسبت بد و شر دادن به آنانی که سرکرده بهائیت را دوست نمیدارند و لزوم طرد آنها از جامعه و…، تنها نمونهای از خوی خونریز و ضدصلح پیشوایان بهائی است که مؤسس بهائیت، به صراحت در این کتاب ثبت نمودهاست.
به راستی که نمیتوان این مدعی پیامبری را حامل پیام صلح و وحدت دانست در حالیکه بر خلاف این ادعا، وی با مشرک خواندن تمام مخالفینش(۱۳)، حکم به برخورد خشن با ایشان داده و گفتهاست: «أنتُم یا أحِباءا… کُونُوا سحاب الفَضل لِمَن آمَنَ بِا… و آیاتِه و عَذابُ المَحتُوم لِمَن کَفَرَ بِا… و أمرِه: ای بهائیان! بر مؤمنین به خدا [بهائیت] و آیاتش، اَبر رحمت و بر منکرین و مخالفین، عذاب حتمی باشید.»(۱۴) جالب آنکه خود معترف است با آمدنش، نفرتی بیسابقه در دنیا پدید آورد: «اگرچه در این ایام رائحه حسدی وزیده که قسم به مربی وجود از غیب و شهود که از اول بنای وجود عالم با اینکه آن را اولی نه تا حال چنین غل و حسد و بغضائی ظاهر نشده و نخواهد شد.»(۱۵)
در دروغین بودن طلحطلبی بهائیت، همین بس که در طول تاریخ، سردمدارانش با وقاحت تمام، مجیزگو و یاریگر جنگطلبان و استعمارگران بودند. به عنوان مثال، عباس افندی در سال ۱۹۱۲م طی سخنرانی در آمریکا بیان میدارد: «آمریکا ملت نجیبی است و علمدار صلح در عالم. به جمیع آفاق نور افشان است. هیچ ملتی در آزادگی و فرزانگی و حسن نیت، مثل آمریکا نیست. سایر ملل، تأسیس صلح عمومی نتوانند ولی آمریکا الحمدا… با همه عالم در صلح و آشتی است و سزاوار است عَلَم اخوت و صلح بینالمللی را برافرازد.»(۱۶)
این در حالی است که فقط در همان سال، آمریکا به حمله و اشغال در «کوبا»، «پاناما»، «هندوراس» و… مشغول بود و نیروهای نظامیاش را به کشورهایی چون «هاوانا» و «نیکاراگوئه» میفرستاد. نجابت(!) این کشور به حدی بود که تا ۲۰ سال بعد هم، از جنگهای داخلی نیکاراگوئه پشتیبانی کرد تا آنجا را به مستعمرهای برای احتکار شرکتهای آمریکایی تبدیل کند. بعید نیست این خوشخدمتیهای بهائیان، برای هموار کردن راه چنین سودجوییهایی بودهباشد. همین است که «لیندون بی.جانسون» (رئیسجمهور وقت آمریکا) خطاب به محفل بهائیان آمریکا تصریح میکند: «هدف شما با هدف آمریکا یکی است.»(۱۷)
از آنجا که با وجود تمام این خوشخدمتیها، هیچوقت این فرقه قدرت و شمار درخور توجهی به دست نیاورد، سعی داشت با رفتن زیر پر و بال قدرتمندان، خود را به هر نحوی سرپا نگه دارد. بهائیان، سعی دارند عدم توانایی خود را به صلحطلبی تعبیر کنند و به قول معروف «روغن ریخته را نذر امامزاده میکنند.» ولی اگر دستشان باز باشد، از هیچ اقدامی برای بهائیکردن همگان و حذف اغیار، فروگذار نخواهند بود.
نمونه دیگر فعالیتهای ضدصلح بهائیت، در بحبوحه جنگ جهانی اول، قابل مشاهدهاست؛ زمانی که قوای استعماری انگلیس درصدد نابودی دولت مسلمان و به دنبال آن، تسخیر فلسطین بود تا مقدمات تأسیس دولت جعلی اسرائیل را فراهم آورد، عباس افندی، آذوقههایش را برای نیرو گرفتن قوای استعمارگران در اختیار ارتش انگلستان گذاشته و به پاس این خیانت، از طرف امپراطور انگلستان، لقب «شوالیه» میگیرد.
از طرفی در سال ۱۹۳۴م، در آغاز به قدرت رسیدن حزب نازی و شروع جنایات «هیتلر»، «شوقی افندی» (سومین رهبر بهائیان)، خطاب به بهائیان آلمان، بیانیهای صادر کرده و در آن، بر لزوم اطاعت مطلق بهائیت از دولت نازی و پشتیبانی از سیاستهای آن، تأکید میورزد.(۱۸)
اطاعت مطلق از جنایتکاری چون هیتلر، به معنای تأیید مشارکت بهائیان در جنگطلبیهای اوست. ممکن است مدعی شوند که بهائیت از همه حکومتها تبعیت میکند، در حالیکه در ماجرای حمله انگلستان به عثمانی که اتفاقاً دولت حاکم بر خود بهائیان هم بود، آشکارا خیانت کردند. دیگر فعالیتهای فرقه تا امروز هم نشان داده هر جا که منطبق بر سیاست خود و اربابانشان باشد، نسبت به دولتهای مختلف واکنش منفی نشان داده یا درصدد تخریب آنها برآمدهاند، پس این رسوایی برای فرقه بهائی به هیچ وجه قابل توجیه نیست.
صحبت از صلح عمومی، شعاری است که خود بهائیان هم به آن باور نداشته و سرانشان از ناتوانی در عملی کردن آن، اطمینان دارند، چراکه همفرقهایهای خود را تروریست میدانند. تا جایی که شوقی افندی، از ترس کشته شدن توسط بهائیان، در منزل هیچیک از آنان چیزی نمیخورد.(۱۹) از این دست مثالهای تاریخی از جنایات بهائیان یا همکاری با جنایتکاران، بسیار است. امروزه هم مشی تشکیلات همان است که بود. دست دوستی در دستان جنگطلبان میگذارند و در راستای از میان برداشتن مخالفان خود، هر ترفندی به کار میبندند. از نقش داشتن در حمله آمریکا به عراق گرفته تا تحریمهای آزاردهنده برای کشور ایران و مراوده به کارتلهای اسلحه ضدایرانی، همواره پای یک بهائی در میان بودهاست.(۲۰)
همین داعیهداران صلح، با همراهی باندهای قاچاق و احتکار، بارها موجب ایجاد وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی شدهاند. در همین ایام همهگیری کرونا، جنایت عناصر وابسته به بهائیت در احتکار اقلام بهداشتی و دارویی، آن هم در اوج نیاز به این اقلام، باعث سوق دادن مردم سرزمین ایران به بیماری و نهایتاً مرگ میشود. شاید این بدخواهی، غیر از زیادهخواهی و طمع، ریشه در کینه و دشمنی این فرقه، نسبت به غیرخودیها داشته باشد!
به این ترتیب صلحطلبی این فرقه، محدود به شعار بوده و گامی برای تحقق آن برنمیدارند، مگر در برخی کشورهای درگیر مشکلات داخلی و دخالت بیگانگان، که مردمانش را به منفعل بودن و رضایت دادن برای به تاراج رفتن سرمایههایشان سوق میدهند. همچنان که در یمن به جای اعتراض به متجاور، مردم یمن را به صلح و بیخیالی فرامیخوانند! در واقع هدف سران بهائی، از ادعای مخالفت با جنگ، مقابله با دفاع ملتها در مقابل بیگانگان و مهاجمان زیادهخواه (که اتفاقاً از حامیان و پدیدآورندگان بهائیت هستند)، بودهاست. چطور میشود با ظالم، صلح کرد؟ مگر با تسلیم شدن در برابر ظلم و ستمگریاش!
حرف از صلح و دوستی، لقمهای بزرگتر از دهان بهائیت است، چراکه، اگر قرار است با همه عالم در صلح باشند، نباید همفرقهایهای خود را به محض سرپیچی، طرد میکردند. موارد متعددی برای انواع طرد در بهائیت وجود دارد. گاهی در سطح «اداری» و گاه به طور کلی شخص را طرد میکنند که «طرد روحانی» نامیده میشود. بسیاری از متبریان رنج و مشقات این نوع طردشدگی را که حتی مادر را از فرزند جدا میکنند، شرح دادهاند و به خوبی نشاندهنده روحیه خشونتآمیز تشکیلات بهائی، حتی در حال حاضر است.
تمام آنچه در این نوشتار آمد، گوشهای از جنایات و خشونتطلبی بهائیان است و هدف آن بود که نشان دهیم بهائیت، در حد و اندازه صحبت از مسائلی چون «صلح» نیست و نمونههای بسیار دیگری از این دست وجود دارد که در این مجال نمیگنجد. هرچند تنها یک مثال نقض هم برای رد ادعای این تشکیلات کافی است. اگر بهائیت، دم از صلح میزند، با هدف تبلیغات و در جایی، با هدف پیشبرد اهداف سران سلطهجوی خود میباشد.
پینوشت:
- حکیم ابوالقاسم فردوسی.
- مجموعهای از مطالب دیانت بهائی، انتشارات امری ۱۳۱ بدیع.
- همان.
- همان.
- افندی، شوقی، توقیع قد اظهر فصل انحمن عالم.
- فارل، هنری و نیومن، آبراهام، «جهانیشدن پیامآور صلح بود، اما میدان جنگ شد»، سایت ترجمان علوم انسانی، ۳ اسفند ۱۳۹۸٫
- همان.
- افندی، شوقی، ظهور عدل الهى، ص ۳۲.
- افندی، عباس، الواح و وصایا، ص ۲۹۴٫
- افندی، عباس، مکاتیب، ج ۲، ص ۲۶۶٫
- حسینی طباطبایی، مصطفی، ماجرای باب و بهاء، تهران: راه نیکان، ۱۳۹۳، ص ۹۰٫
- نوری، عزیه، تنبیهالنائمین، صص۱۲-۱۱٫
- فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، بیجا: بینا، بیتا، ج ۴، ص ۱۹۶٫
- حسینعلی نوری، مجموعه الواح مبارکه، ص ۲۱۶٫
- حسینعلی نوری، ایقان، ص ۱۶۵٫
- بهاءا… و عصر جدید، ص ۲۷۱.
- پیام رئیسجمهور امریکا خطاب به محفل ملی بهائیان ایالات متحده امریکا به مناسبت جشن صدمین سال اعلان عمومی بهائیت، شیکاگو، ایالت ایلینوی، ۶ اکتبر ۱۹۶۷٫
- (نور هدایت الهی، ج ۱، ص ۵۴٫)؛ \۱۹۴۳٫http://reference.bahai.org/en/t/se/LDG1/ldg1-35.html
- ماکسول، مری(روحیه)، گوهر یکتا (خاطرات روحیه ماکسول)، لندن، ص۳۴۰.
- اشاره به ملاقات «کاویان صادقزاده» با «جان مک کین».