با توجه به اظهارات جناب صبحی، شوقی افندی (اولین و آخرین ولیامر بهائیت) نمیتوانست جانشین موعود عبدالبهاء باشد؛ چرا که صرفنظر از فساد شوقی، جانشینی او بر خلاف خواست بهاء و حتی عبدالبهاء بود. از طرفی جانشینی او نشانی قطعی بر غیرالهی بودن اساس فرقهی بهائیت بود.
پس از مرگ عبدالبهاء تردیدهای جدی در جانشینی وی صورت گرفت. از یکسو وصیتنامهی حسینعلی بهاء که در آن محمدعلی (پسر دیگر پیامبرخواندهی بهائی) به عنوان جانشین عبدالبهاء مشخص شده بود (۱) مورد نقض قرار گرفته بود و از سوی دیگر عبدالبهاء در واقع کسی را شایستهی جانشینی خود نمیدید.
به گزارش فضل الله مهتدی صبحی (که کاتب عبدالبهاء بود)، پس از مرگ عبدالبهاء سردرگمی بزرگی در مورد جانشینی وی رُخ داد؛ همچنان که وی مینویسد: «اغلب بهائیان از این امر (مرگ عبدالبهاء) بسیار متأثر بودند و میگفتند دیگر چه کسی مانند عبدالبهاء پیدا خواهد شد که تا این حد بر امور مسلّط باشد و بتواند امر بهائی را پیش برد؟ ضمن آنکه هیچیک از بهائیان گمان نمیکرند که عبدالبهاء پس از خود کسی را جانشین نماید. زیرا که او چند سال پیش از مرگش، در روزهایی که عبدالحمید پادشاه عثمانی، دربارهی او بد گمان شده بود و میخواست او را از عکا به خیزان براند، به بهائیان نوشت که پس از من کسی را نرسد که پیروان را به خود بخواند و پایگاهی بخواهد، هرچند ولایت سرپرستی باشد و به هیچرو نمیتواند کسی نامی بر خود بنهد. کارها به دست بیت العدل که بهاء از آن آگهی داده است خواهد افتاد و آن چنین است که بهائیان از میان خود نُه تن را به دستوری که داده است برمیگزینند تا بست و گشاد کارها را به دست گیرند و آنها هرچه بگویند راست و درست و از سوی خداست».(۲)
صبحی در ادامه با ابراز تعجب از این وعدهی عبدالبهاء که بر خلاف وصیت پیامبرخواندهی بهائی بود مینویسد: «این در حالی بود که خود بهاء دو سال پیش از مرگش خواستنامهای به نام کتاب عهدی نوشت و به دست عبدالبهاء سپرد که هیچکس جز آن و او از آن آگاه نبود. در آنجا گفت پس ااز من غصن أعظم (عباس افندی) و پس از او غصن اکبر (محمدعلی افندی) جانشین من است. از اینرو به فرمان بهاء، پس از عبدالبهاء، کارها باید به دست میرزا محمدعلی سپرده شود. اما ناگهان تلگرافی از حیفا رسید که در آن، جانشینی شوقی (یکی از نوههای دختری عبدالبهاء) به جای محمدعلی در آن اعلام شده بود…».(۳)
بنابراین با توجه به اظهارات جناب صبحی، شوقی افندی (اولین و آخرین ولیامر بهائیت) نمیتوانست جانشین موعود عبدالبهاء باشد؛ چرا که صرفنظر از فساد شوقی، جانشینی او بر خلاف خواست بهاء و حتی عبدالبهاء بود.
از طرفی، نقض وعدهی پیامبرخواندهی بهائی در مورد جانشینی محمدعلی پس از عبدالبهاء، این حقیقت را به مبلّغان آزاداندیشی چون صبحی رساند که یا پیامبرخواندهی بهائی به دروغ تعیین جانشین پس از خود را به خدا نسبت داده و اساساً هیچ ارتباطی با خداوند نداشته است؛ یا آنکه اولیای به ظاهر الهی بهائیت که بر سر قدرت به نزاع برخواستند، اندکی برای حکم خدای بهائیت ارزش قائل نبودند.
پینوشت:
۱- همچنان که حسینعلی نوری تصریح کرده بود: «… قَد إصطَفَینا الأکبر بَعد الأعظَم أمراً مِن لَدُن عَلِیم خَبیر؛ همانا غصن اکبر (محمدعلی) را پس از غصن أعظم (عباس) برگزيديم، فرمانی از نزد خداوند دانا و آگاه است»: اشراق خاوری، الواح بعد از اقدس، بیجا: بینا، بیتا، ص ۱۳۵٫
۲- جمعی از نویسندگان، وقتی بهائی بودیم (تحلیلی از زندگی صبحی)، ص ۱۵٫
۳- همان.