کد خبر:6578
پ
the Blessed Beauty
نکته

قمه‌کشان در خدمت جمال مبارک!

بارها در مطالب متعدد به خشونت تمام عیار بهائیان در مقابل مخالفان پرداخته ایم اما نکته قابل تامل این است که بهائیان مدعی‌اند پیامبرخوانده‌ی بهائیت، پیروانش را حتی از بحث و مشاجره با دیگران نهی کرده بود. پیشوایان این فرقه به تسلیم بودن محض در برابر ظالمین و ستمگران امر کرده‌اند. اما جالب است بدانیم […]

بارها در مطالب متعدد به خشونت تمام عیار بهائیان در مقابل مخالفان پرداخته ایم اما نکته قابل تامل این است که بهائیان مدعی‌اند پیامبرخوانده‌ی بهائیت، پیروانش را حتی از بحث و مشاجره با دیگران نهی کرده بود. پیشوایان این فرقه به تسلیم بودن محض در برابر ظالمین و ستمگران امر کرده‌اند. اما جالب است بدانیم که پیشوایان بهائی در عین حال، به داشتن نوکران و محافظانی قمه به دست و یاغی نیز افتخار می‌کردند.

حبیب مؤید (از مبلّغان سرشناس بهائی) در خاطراتش، درباره‌ی قمه‌کشی یکی از نوکران و نزدیکان پیامبرخوانده‌ی بهائی به نام میرزا اسدالله کاشی می‌نویسد: «آقا اسدالله كاشی كه او را شیر ماده می‌نامیدند خیلی كوتاه قد و خدمتگزار بود تا آخر عمرش در بیت مبارک خدمت كرد. حضرت عبدالبهاء می‌فرمودند این آقا اسدالله را می‌بینی با این قدش در بغداد یک قمه بلندی می‌بست و در خدمت جمال مبارک می‌رفت و دشمنان امر، از او حساب می‌بردند».(۱)

اما به راستی مگر بهائیان مدعی نبودند که پیامبرخوانده‌ی بهائی، پیروانش را حتی از بحث و مشاجره با دیگران نهی کرده بود: «اگر انسان فی‌المثل به شرایع و ادیان الهی هم معتقد نباشد، بر فضل بهاءالله و لزوم اتّباع دیانت او شهادت دهد که اتباع (پیروان) خود را از حرب نهی فرموده، بل از قیل و قال و بحث و جدل نیز ممنوع داشته است».(۲) پس چگونه به ملازمان قمه‌کش خود افتخار می‌کردند؟!

مگر عبدالبهاء شیوه‌ی برخورد با ستمگران و زورگویان را تسلیم محض بودن معرفی ننمود: «… اگر ستم‌کاری دست تطاول بگشاید و مانند گرگ تیزچَنگ هجوم نماید، اَحبای الهی مانند اَغنام (گوسفند) تسلیم شوند. لهذا مقاومت ننمایند بلکه تیغ و شمشیر را به شَهد و شیر مقابله نمایند. زخم به جِگرگاه خورند، دست قاتل را ببوسند و در سَبیل الهی جانفشانی نمایند».(۳) پس چگونه است که از حساب بردن مخالفین بهائیت از بهائیان، با غرور یاد می‌کردند؟!

آری؛ گویا پیشوایان بهائی تنها در شعار دم از صلح و دوستی و سلطه‌پذیری زده و در عمل به گونه‌ای دیگر رفتار می‌نمودند!

پی‌نوشت:

۱- مؤید، خاطرات حبیب، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۱۸ بدیع، پاورقی ص ۳۸۵٫

۲-اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج ۱، ص ۱۰۴-۱۰۳٫

۳- عباس افندی، مکاتیب، مصر: به همّت فرج‌الله زکی الکردی، ۱۹۲۱ م، چاپ اول، ج ۳، ص ۱۲۴-۱۲۳٫

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please