عبدالبهاء :”اگر از بهائیان دو فرقه شوند و هر یک بیت العدلی بنا کنند و مخالفت یکدیگر نمایند، هر دو باطل است.”[۱]
بهائیت در واقعیت خویش، همواره همراه با انشعاب بوده است، و اصلاً خود این آیین محصول انشعابی از درون بابیت است. با مرگ هر یک از رهبران بهائی، موج جدیدی از انشعابات تازه در بین پیروان این آیین پدید آمده است. در اینجا به صورت مختصر، اطلاعاتی در خصوص چگونگی پیدایش و اهمّ دیدگاه های انشعابات بهائی ارائه می شود:
آنچه در ادامه می خوانید
اولین انشعاب
اولین تجربه آیین بهائیت از انشعاب، محصول اختلاف شدیدی است که پس از مرگ بهاء الله بین دو پسر وی عباس و محمد علی روی داد. اختلافی که پایه های رهبری عباس افندی را به شدت به لرزه انداخت. این دو برادر همانند پدر و عمویشان تا مرز کشتن! به فعالیت برضد یکدیگر ادامه دادند. هر چند در ابتدا جناح عباس در اقلیت بود، اما با تلاش و کوشش جدی که به خرج داد، توانست مسیر حوادث را به نفع خود تغییر دهد و نهایتاً علیرغم وصیت پدر، با نوشتن وصیت نامه ای رهبری بهائیان پس از خود را به جای محمد علی، به شوقی افندی منتقل نمود. تلاش محمد علی در ماه های ابتدایی پس از مرگ عبدالبهاء، برای مطرح نمودن خود به عنوان رهبر بعدی بهائیان به جایی نرسید و او که با تصرف مقبره بهاء الله و جلوگیری از ورود هواداران شوقی افندی، قصد اعمال فشار برای رسیدن به مقصودش داشت، به الزام دولت، مجبور به پس دادن کلید مقبره به شوقی افندی گردید.
انجمن تاریخ جدید
دومین انشعاب مهم در میان بهائیان در ماه های اولیه ریاست شوقی افندی به وقوع پیوست و طی آن میرزا احمد سهراب، که از مبلغان بنام بهائی و مأمور نشر امرالله در آمریکا بود، عَلَم مخالفت برافراشت. احمد سهراب که از منشیان عبدالبهاء در سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۹ (۱۲۹۱- ۱۲۹۸ش) بود، الواح وصایای عبدالبهاء که در آن توصیه به اطاعت بهائیان از شوقی افندی بود را مجعول شمرد و اظهار داشت که پس از فوت عباس افندی، باید بیت العدل اعظم به نص کتاب اقدس تشکیل شود و کسی حق ندارد برخلاف نص بهاء الله خود را پس از عبدالبهاء ولی امر بشمارد. این گروه که با فعالیت های تبلیغی تحت عنوان “انجمن تاریخ جدید” و “کاروان شرق و غرب” در کشورهای مختلف توانسته بودند اذهان برخی از بهائیان را به سوی خود جلب کنند، با مخالفت و طرد شوقی روبرو شدند و دیری نپایید که از دور رقابت خارج شدند.
بهائیان ارتدکس
طرفداران میسون ریمی، که از رهبری اکثریت بهائیان و استقرار در حیفا بازماندند، مرکزیت خود را به آمریکا انتقال دادند و با رهبری ریمی به فعالیت تبلیغی بین بهائیان پرداختند. پس از وی، رهبری ژول بری مارانژلا (۱۹۱۸ – ۲۰۱۳) (۱۲۹۷ – ۱۳۹۲ ش) را گردن نهاده و نام “بهائیان ارتدکس” را عنوان خود ساختند. در حال حاضر یک بهائی ایرانی الاصل به نام نصرت الله بهره مند (متولد ۱۳۲۱ش) که ساکن استرالیاست، رهبری بهائیان ارتدکس را بر عهده دارد. بهائیان ارتدکس خود دچار چند دستگی شدند به برخی از این تشتت ها در سطور بعد اشاره خواهد شد.
بهائیان قائم مقامی
دیگر انشعابی که پس از مرگ شوقی افندی در میان بهائیان به وقوع پیوست، انشعاب رکس کینگ (م ۱۹۷۷ – ۱۳۵۶ش) بود. رکس کینگ احراز مقام ولایت امر توسط هرکس از جمله میسون ریمی را انکار کرد و معتقد بود بر اساس تفسیر سنتی تعالیم بهائی، تنها یکی از وارثان نسل بهاء الله شایستگی کسب مقام ولی امر الهی را داراست، با این حال چون ریمی به عنوان رئیس شورای بین المللی بهائی منصوب شده بود، وی او را به عنوان نایب و قائم مقام و نه به عنوان ولی امر به رسمیت شناخت و خود را هم به عنوان قائم مقام دوم معرفی و پیشگویی کرد که در آینده مردی از نسل بهاء الله برخواهد خاست و ولایت امر را برعهده خواهد گرفت. او خود را به عنوان نایب و قائم مقام ولی امرثانی و طرفداران خود را تحت عنوان “بهائیان ارتدکس قائم مقامی” نام نهاد. پس از مرگ وی چهار نفر از خاندان او با تشکیل “انجمن تربیت بهائی” به تبلیغ ایده های رکس ادامه دادند.
بهائیان تابع ميثاق
دیگر انشعاب بهائیت انشعابی بود که به سبب یارگیری و تبلیغات للاند جنسن روی داد. وی در ابتدا از هواداران ولایت امری میسون ریمی بود. او به دلیل تعرض جنسی به یک زن به زندان افتاد و در زندان توانست برخی از زندانیان را به کیش بهائیت جذب کند. وی با این ادعا که نظم اداری بهائی پس از مرگ شوقی افندی از بین رفته است، مدعی شد که خدا او را برای برقراری دوباره نظم بهائی انتخاب کرده است. وی در سال ۱۹۷۳(۱۳۵۲ش) قبل از مرگ ریمی، یک گروه به نام “بهائیان تابع مفاد میثاق ” تشکیل و به فعالیت تبلیغی پرداخت. با بروز اختلاف بین مریدان وی بخشی از آنها به رهبری شخص دیگری به نام “ژاک سوقومونیان” تن دادند. سوقومونیان از تابعان میسون ریمی و بری مارانجلا بود که پس از انشعاباتی که درون بهائیان ارتدکس به وقوع پیوست، خود ادعای ولایت امری کرد و به عنوان یکی از چند مدعی چهارمین ولایت امر بهائیان به فعالیت پرداخت.
سماء اللهي ها
در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی و در زمانی که پیروان میسون ریمی و بیت العدل جدید هریک در پی سامان دهی به انشعابات درونی خود بودند، یک مرد ایرانی به نام جمشید معانی، خود را سماء الله خواند و ادعا کرد که او تجلی جدید خدا پس از بهاء الله است و رسالت هدایت مردم بر عهده وی قرار گرفته است! تعدادی از بهائیان ایرانی تبار ساکن اندونزی گرد او جمع شدند حلقه اولیه بهائیان سماء اللهی را تشکیل دادند. در این میان یک آمریکایی به نام “جان کری” به او گروید و کتابی در مدح جمشید معانی و اثبات اینکه او تجلی و فرستاده خداست، نوشت؛ تا سایر بهائیان را به گرد جمشید معانی جمع کند. جان کری از معانی دعوت کرد تا در منزل وی واقع در کالیفرنیا اقامت کند تا زمینه تبلیغ بیشتر برای وی فراهم گردد، اما مدتی پس از اقامت او در منزلش، بین آنها اختلاف افتاد و نهایتاً اعلام کرد که جمشید معانی، نه مرد خداست و نه تجلی او! وی معانی را از خانه خود راند و همه همکاری های خود با وی را پایان بخشید و بدین ترتیب داستان یکی دیگر از انشعابات بهائیان به فصل نهایی خود رسید.
عصاره بهائیت
جان کری که در سطور قبل از او یاد کردیم بعد از جدایی از جمشید معانی، خود به فکر تأسیس فرقه جدیدی افتاد. اعضای این فرقه منتظر ظهور سومین تجلی خداوند بعد از باب و بهاء هستند. آنها فرقه خود را عصاره بهائیت نامیده و بر این باورند که بیت العدل فعلی با وصیت نامه عبدالبهاء و تعالیم شوقی افندی هماهنگ نیست؛ بلکه ساخته دست ایادی امری است که شایستگی رهبری بهائیت را ندارند. ایشان معتقد به ضرورت وجود ولی امر هستند و نبود وی در رأس تشکیلات بهائی را باعث سقوط حجیت بیت العدل فعلی می دانند.
بهائیان دهشی
دهشیان عده ای از بهائیان ساکن لبنان هستند که معتقدند که رهبرشان دکتر سالم دهش موسی (۱۹۸۴-۱۹۱۲) (۱۳۶۳-۱۲۹۱ش) فرستاده خدا بعد از بهاء الله است و او تناسخ دوباره علیمحمد باب است، همان گونه که علیمحمد باب خود را رجعت مهدی می دانست و همان گونه که میرزا حسینعلی نوری خود را رجعت حسینی معرفی می کرد. آنها طرح نظریه تناسخ را بر اساس پاره ای از آثار علیمحمد باب می دانند که از سوی مقامات بهائی ممنوع الانتشار شده است.
عقیم بودن شوقی علاوه بر آنکه علت اصلی ایجاد تفرقه در میان بهائیان پس از وی گردید دلیل دیگری بر بطلان این آیین به دست مخالفان داد، زیرا بر طبق آنچه عبدالبهاء نگاشته بود، در این آیین برخلاف دین اسلام و مسیحیت و یهود که ۱۲ امام و حواری و سبط بعد از پیامبرشان عهده دار ادامه تبلیغ دین بوده اند، تعداد اوصیاء ۲۴ نفر باید باشند که از نسل شوقی افندی خواهند بود. لکن دست تقدیر خداوند مقتدر باعث شد تا نه تنها تعداد اوصیاء از نسل شوقی به عدد مذکور نرسد بلکه اصل تداوم وصایت در نوادگان عبدالبهاء در هم ریزد.
پیروان پنج پیر
این گروه از بهائیان که بر رهبری علیمحمد باب، حسینعلی بهاء، عباس عبدالبهاء و شوقی افندی تأکید دارند، معتقدند که بر اساس تعالیم بهاء الله و عبدالبهاء، رئيس بيت العدل اعظم باید یک ولی امر معصوم باشد. همانگونه که عبدالبهاء اشاره نموده، در آیین بهائیت برخلاف اسلام و مسیحیت و یهود که ۱۲ امام و حواری و سبط داشتند، ۲۴ ولی، ولایت امر را برعهده می گیرند. ۱۸ نفر از ایشان قبلاً توسط باب به عنوان حروف حی نامگذاری و معرفی شدند که با احتساب خود باب تعدادشان به ۱۹ نفر می رسد. ۵ نفر باقی مانده معرفی نشدند و با توجه به اینکه شوقی افندی هم هیچ وصی ای از خود برجای نگذاشت، معلوم می شود که بهائیان باید منتظر این پنج نفر که در آینده ظهور خواهند کرد، باشند. این پنج نفر همان هایی اند که بهاءالله از ایشان به عنوان سلاطین عالم الهی یاد کرده است.[۲]
نتیجه گیری
در مثل فارسی است که گویند ” کوری عصاکش کور دگر شود” ، این مثل حال و روز فرقه ضاله بهائیت را نشان می دهد. در روزگاری فردی به نام حسین علی نوری فرقه ای به تمام معنا منحرف از تمام ادیان الهی و توحیدی، اقدام به تاسیس فرقه ای نمود که ادعا داشت می تواند برای مردم منشأ تعالیمی ناب بوده و خلاصه ادیان می باشد. اما چیزی نگذشت که پسران حسین علی نوری بر سر جانشینی وی چه هتک حرمت ها که نکردند و چه اراجیفی را به هم نسیت ندادند !!! در میان یاران ایشان و بعدها نیز همین طور اختلافات درون فرقه ای ادامه پیدا کرد و تابحال ادامه دارد و هم اکنون بیش از ۸ فرقه بهایی در دنیا و در کشورهای مختلف وجود دارد. از عمر این فرقه بیش از ۱۵۰ سال است که می گذرد و دچار این همه تفرقه و انشعابات متعدد شده است وقس علی هذه .
حال مطلب قابل تأمل آنکه حتی طبق فرامین و تعالیم سران فرقه مثل حسین علی نوری(بهاء) اگر از بهائیان دو فرقه شوند و هر یک بیت عدلی بنا کنند و مخالفت یکدیگر نمایند، هر دو باطل است.”
و طبق اصل دیگری از این فرقه تحت عنوان” تحری حقیقت” اگر کسی واقعا دنبال حقیقت باشد چه تکلیفی دارد؟ واقعا این قضیه، هر جوینده واقعی و طالب حقیقت را به پوچ بودن باطن این فرقه رهنمون می کند؛ که در نهایت باید گفت دور شدن از ادیان توحیدی و الهی بخصوص دین مقدس اسلام نتیجه جزء انحرافات عمیق عقیدتی به دنبال نخواهد داشت که شاهد مثال این موضوع همین فرقه ضاله بهائیت است.
[۱] بدایع الآثار ج ۱، ص ۱۱۹٫
[۲] Bahai-Sects