کد خبر:14274
پ
جنایت ابرقو
بهائیت در ایران:

شکوائیه‌ای علیه شیطان؛ سخنرانی دانشمند فرهیخته “سید مهدی رضوی فقیه” در دادگاه جنایت ابرقو

ادیان آسمانی همواره بر نفی قتل و غارت و تجاوز به حقوق دیگران و به خاک و خون کشیدن انسانها تأکید داشته اند در مقابل برخی فرقه ها و مسلک های انحرافی که بر اساس اغراض سیاسی حکام و دنیا طلبان و برای ناکارآمد جلوه دادن دین در جوامع شکل گرفته اند به این امور […]

ادیان آسمانی همواره بر نفی قتل و غارت و تجاوز به حقوق دیگران و به خاک و خون کشیدن انسانها تأکید داشته اند در مقابل برخی فرقه ها و مسلک های انحرافی که بر اساس اغراض سیاسی حکام و دنیا طلبان و برای ناکارآمد جلوه دادن دین در جوامع شکل گرفته اند به این امور ضدانسانی مبادرت کرده اند و از این دست جرایم وحشیانه به وضوح در آنها دیده شده که خوشبختانه جهت عبرت و آشنایی آیندگان در تاریخ به ثبت رسیده است از جمله این فرقه های ضاله دو جریان انحرافی بابیت و بهائیت است که موارد بسیاری از اینگونه اعمال غیرانسانی را در کارنامه سیاه خود به ثبت رسانده اند. تاریخ گواه آن است که پس از فجایع بابیه، حسینعلی نوری که فتنه بهائیت را پایه ریزی کرد مخالفان مذهبی و رقبای هم عقیده را از سر راه برداشت و به خاک و خون کشید به نوامیس مردم تجاوز و آنها را غارت و چپاول کرد و به هر وسیله ای سعی در پیشبرد اهداف و اقدامات رذیلانه خود داشت.

 جنایت فجیع “ابرقو“، یکی از شواهدی است که نشان دهنده حاکمیت خوی وحشیگری در این دسته از خدا بی خبران است. قتل وحشیانه یک مادر سرپرست خانواده در نیمه شب به همراه شش فرزندش که بزرگترین آنها دختری ۱۵ ساله و نوعروس و کوچک ترین فرزند پسری شش ساله بوده است. تنها به این دلیل که مادر آنها مخالف بهائیان بوده ومخالفت خود را ابراز می داشته است!!!

آیا این دلیل قانع کننده ای برای چنین قتل عام انسانی است؟ اگر ذره ای رأفت در وجود قماش بهائی وجود داشت، باید تنها مادر را به جرم این مخالفت به قتل میرساندند نه شش فرزند بیگناه او را .

 

شکوائیه ای علیه شیطان

 

دانشمند فرهیخته، سید مهدی رضوی قمی در جلسه محاکمه متهمان جنایت فجیع ابرقو به بیان ابعاد این فاجعه پرداختند.

 در ذیل به اهم سخنان ایشان اشاره می شود:

«بهائیان چه می گویند و چه می کنند؟ اعمال مکرر آنها از کجا سرچشمه می گیرد؟ بهائی ها جاسوس اند. برضد قرآن، برضد اسلام، برضد مملکت، برضد آزادی، برضد علم و صنعت عمل می کنند. مهیا هستند مخالفان خود را از بین ببرند و سلطنت را اشغال کنند.

فکر مملکت گیری و آقایی کردن بر بشر، در عرصه صنعت و علم بسیار مشکل است. استعمار و استثمار نمودن با توسعه دانش صعوبت دارد. یکی از افکاری که برای استعمار ممالک در قلمرو سیاست امروز به کار رفته ایجاد احزاب و مسلک های مختلف و تقویت اقلیت هاست. برای آنکه هر چه دامنه اختلاف زیادتر شود از قائدین دسته ها بهتر می شود نتیجه گرفت، زیرا استثمار عده ای معدود، سهل است، ولی یک جامعه را زیر بار بردن مشکل است. چیزی که خیلی جای نگرانی داشت. عقیده و دین بود که به دلیل توجه مردم به دین و ایمان، نفوذ تام و تمام می توانستند پیدا کنند.»

مستر “ولز” انگلیسی، مورخ اسلام شناس و استاد حقوق می گوید:

هر دینی که با مدنیت در تمام شئونات زندگی همراهی نداشته باشد، آن را بر دیوار زده و هرگز در آن تأمل نکنید زیرا دینی که همپای مدنیت و جامعه و در کنار آن نباشد شری است برای اصحاب آن، که آنها را به هلاکت خواهد کشاند. تنها دیانت حقی که من مشاهده کردم با مدنیت همراهی دارد. همان دیانت اسلامی است. هرگاه کسی خواست از این مطلب آگاهی پیدا کند، باید قرآن را مطالعه نماید.

این بود که شروع کردند به ایجاد اختلافات مذهبی، به محض ایجاد دو دستگی، اشخاصی از داخله برای دامن زدن به آتش داشتند. گاهی دعوی شیعه و سنی را رواج دادند. گاهی دعوی شیخی و متشرعه درست کردند. اینان علی محمد باب را برانگیختند که دعوی مهدویت کند و این فکر را که مردم منتظر مهدی موعود (ارواحنا فداه) باشند، از سر مردم بیرون کنند. با آمدن او علی محمد باب نه تنها عدل و دادی ایجاد نشد بلکه روز به روز بر فساد و فتنه و بی دینی افزوده شد. چنانچه صاحب ناسخ نیز می نویسد: جمعی از راه بلاهت و نفهمی و جمعی برای رسیدن به ریاست به علی محمد باب پیوسته اصول دین اسلام را مانند عهد جاهلیت دگرگون کردند و برای گردآوردن اشرار گفتند تا باب به سلطنت نرسیده و زمین را به یک دین نیاورده ایام فترت است. چون چنین ادعایی تحقق نیافته که دنیا به یک دین درآید، بنا بر این ادعا هنوز دوران فترت است و مردم هیچ تکلیفی ندارند و در مسلک باب یک زن می تواند در یک لحظه ۹ شوهر داشته باشد و اگر زیادتر هم بخواهد منعی ندارد. مجالس شراب و سایر منهیات آماده زنان را بی پرده در مجالس بیگانه به پیاله گردانی (ساقی) وا می دارند. سپس گفتند – العياز بالله – حسین بن علی (ع) در میرزا حسینعلی حلول کرده است.

 کنیاز دالگورکی روسی، شرح مبسوطی در مورد حسینعلی نوری نوشته و می گوید او محرک حسینعلی بوده و در منزل حکیم احمد گیلانی که مردی عارف مسلکی بوده با او رفیق شده و به وسیله او اخبار دولتی را به طور جاسوسی به وزارت خارجه روسیه خبر می داده و کنیاز دالگورکی، منشی سفارت، از صندوق سفارت برای میرزا حسینعلی شهریه برقرار کرده است.

او می نویسد: قائم مقام فراهانی با حکیم گیلانی رابطه داشته روزی که قائم مقام منزل حکیم بوده و بر ضد محمد شاه صحبت میکرده، میرزا حسینعلی خبر آن را به کینیاز داده او نزد شاه رفته و با اطلاع دادن به محمد شاه متفقا نقشه قتل قائم مقام فراهانی و حکیم گیلانی را می کشند که آن دو تن را بکشند. محمد شاه قائم مقام را می کشد و میرزا حسینعلی نوری هم حکیم احمد گیلانی را به کشتن می دهد در همین ایام بر اثر سعایت رقبای سفارت خانه به روسیه فراخوانده می شود.

استعمار بالاخره برای جاسوسی اساسی تقویت از بهائی ها کرده و می  کند. به گونه ای که اگر خوب دقت شود اکثر بهائیان یهودیهای ثروتمند و فئودالهای زیر دست هستند.

بعد از آمدن علی محمد و میرزا حسینعلی نوری زمین پر از عدل و داد نشد و روز به روز بر فساد افزوده میشد. برنامه شان این است که باید بدگویان و مخالفان را از بین برد و جمعیت را غرق در شهوت کرد تا پیرامون دین و آیین نگشته و همه یکرنگ شوند. اما نحوه از بین بردن مخالف باید سری باشد نه علنی. لذا آنها از همان ابتدا با چنین روشی عمل کردند. برای نمونه دولت عثمانی پس از دعوی دو برادر بر سر جانشینی (علی محمد شیرازی) حسینعلی و اتباعش را به عکا و یحیی برادر (حسینعلی) و پیروانش را به جزیره قبرس فرستاده و با هر کدام چهار نفر از معروفان را برای جاسوسی همراه کردند؛ مشکین قلم خراسانی، علی سیاه محمد باقر اصفهانی و عبدالغفار با ازلی های طرفداران یحیی به قبرس رفته و محمد اصفهانی، آقاجان کاشانی، رضاقلی تفرشی و نصرا تفرشی با بهائیان به عکا رفتند اما بعد از رفتن به عکا یک شب بهائیان به ازلی ها حمله کرده و آنها را کشتند. این رفتار وحشتناک همچنان در بهائیان دیده می شود. چنانچه چندی قبل خانه یکی از مسلمان هایی که مخالف بهائیها بود شبانه با دینامیت یا اسباب دیگر خراب شد و مشخص نشد که چه کسی مرتکب این جنایت شد. یا در مورد زن “حسین نعیمی” که او را برده و شوهر دادند و پرونده آن در دیوان کشور موجود است، لجنه علناً به بازپرس نوشت که چون چند ماه متارکه کرده طلاق داده شد و به دیگری شوهر کرد. چندین نمونه از این دست رذالت در کارنامه سیاه این مسلک موجود است.

این قماش خود فروخته گاهی کتاب به نام بیان و اقدس نوشتند، احکام خدا را تغییر داده و افکار مردم را خراب کردند. این طایفه در حال اختفا شروع کرده اند به تخریب افکار و بدبین کردن مردم نسبت به یکدیگر. گاهی به روحانیون بد می گویند برای آنکه سرچشمه علوم اسلامی را در دست دارند. گاهی به سیاسیون متفکر خدمتگزار بد می گویند؛ یعنی مردم را وادار می کنند که به عناوین مختلفه بدگویی کنند به طوری که خود ملتفت نشوند و گاها به بدگویی بسنده نکرده و با ترور پا به عرصه می گذارند.

به جای خود ثابت شده که بهائیان مخل آسایش مملکت و مذهب اند و جامعه مسلمانان از شر این گروه لاابالی و غیر متمدن بیدین در آزار است، بلکه ملیت و شئون مذهبی و دینی این عده نابکار در خطر است. این محاکمه دور میزند روی شناختن بهائی ها و مسلک آنها، بدانیم عمل آنها برای دیانت و مملکت و ملت و به خصوص این فاجعه بزرگ چه تأثیراتی دارد و چه چیز موجب شده که آنها به این جنایت هولناک اقدام کنند. آری با بی دینی  و کمک به خارجی می توان کرد. با بی دینی جاسوسی می توان نمود با بی دینی اموال مردم را به غارت می شود برد، با بی دینی می شود برای امر موهومی، زن بدبخت و ضعیفی را با شش اولادش در بستر راحت در حال خواب کشت و خندان در جامعه راه رفت.»

پی نوشت:

جنایات فجیع بهائیان: تکرار ماجرای فاجعه ای که به دستور شوقی افندی در ابرقو صورت گرفت با بیانات سید مهدی رضوی قمی در دادگاه، به اهتمام فرج‌الله عقیقی، تهران.

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please