فرقه سازان بویژه در رنگ و بوی دینی آن، عموماً دارای شخصیت نفسانی و به شدت وابسته به دنیا و مظاهر آن بوده اند. این فرقه سازان حتی در زمان انبیاء عظام و ائمه اطهارعلیهم السلام هم بوده اند و جریانی موازی و ادعایی همطراز ادعای صدق آنان مطرح می نمودند و دلهای غافل جاهل و بعضاً معاند را به سوی خود جلب می کردند. سامری که جریان گوساله پرستی را در زمان غیبت حضرت موسی به راه انداخت، مسلمیه کذاب که در زمان رسول خدا الله، ادعای پیامبری کرد، خوارج که بر ضد ولایت امیر مؤمنان على الله، شعار لا حکم الا الله را سر دادند و در مقابل گروهی به اولوهیت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام معتقد شدند و دیگرانی از این قبیل شخصیتهایی بودند که شیطان آنان را وسوسه کرده بود. وسوسه به دنیا، وسوسه به مقام، وسوسه به شهوت، وقتی حضرت آدم با آن نهاد پاک به تصریح قرآن با وعده کذب جاودانگی توسط شیطان، به میوه ممنوعه دست آویخت؛ این افراد فاقد شخصیت سالم و پاک، توسط شیاطین جن و انس و سیاست بازان آلوده و کثیف به انواع وعده ها فریفته شده و دست به فرقه سازی و انشعاب در معتقدات مؤمنان می زنند و آب به آسیاب دشمن می ریزند. ما در حد این مجموعه، به ساختار شخصی فرقه سازان بابیه و بهائیه می پردازیم، اگرچه معتقدیم آنچه از عملکرد جهتگیری های این فرقه ها آمده است، گویای شخصیت رهبران آن است. در این مقاله که در چند بخش ارائه می گردد چهار خصوصیت، بی سوادی، فساد، هتاکی و حرمت شکنی، ترسویی و دلخوشی به حمایت بیگانگان مورد بررسی قرار می گیرد.
۱– بی سوادی
شیخ احمد احسایی ادعا می کرد که از طریق مکاشفه و خواب و نظایر آنها، فرامین هر زمان را از خود امام معصوم می گیرد تا نیازی به به کارگیری عقل در تفسیر دین نداشته باشند و لذا آنان در زمینه فقهی، پیرو روش اخباریون بودند. از همین جا مشخص می شود که او و پیروانش برای فرار از پاسخگویی به سؤالهای متعدد و ایرادهای موجود در گفتارها و نوشتارها آنها را به امام معصوم مستند می کردند ! گفته اند: در لابه لای نوشته های شیخ مواردی یافت می شود که به سختی می توان او را دارای چنین مرتبه ای دانست[۱].
و یا این که او برای نشان دادن درجه بالای علمی خویش هیچ سوالی را بدون پاسخ نمی گذاشت و شاید همین موجب شده باشد که نقطه ضعف هایی را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه ای از این گونه پاسخها در رساله قطیفیه که جزء کتاب جوامع الکلام می باشد وجود دارد … مثلاً در این رساله مواردی در مورد شهر زنان آمده است که به نوشته های یک ادیب خیال پرداز بیشتر شبیه است تا یک رهبر موجه مذهبی[۲] . شیخ محمد حسن نجفی یکی از علمای معتبر در نزد شیعیان و صاحب کتاب مشهور جواهر که همزمان با شیخ احمد احسایی می زیسته است پیرو ادعای شیخ مبنی بر شناسایی و تشخیص بیانات و احادیث معصومین از سایر نوشتارها بر روی پاره کاغذ چرکینی از خودش، جمله ای را به عربی نوشت و به شیخ داد تا بازشناسد. شیخ احمد احسایی فریب حالت نوشته را خورده بی درنگ گفت که این یکی از احادیث ائمه است! بعد از آن هر قدر صاحب جواهر اصرار ورزید که این بیان از خود من است شیخ نپذیرفت و زیر بار نرفت!![۳]
سید کاظم رشتی جانشین شیخ احمد نیز همین راه را می رفت. یعنی مطالبی تخیلی بیان می کرد که دیگران نتوانند بدون دلیل آن را رد کنند و خود نیز آن را از غیب و کرامات و اسرار دانسته و با این توصیف خود را از اقامه دلیل بی نیاز کند. او درباره ملائکه آسمانها می گوید: رؤسای ملائکه در هر آسمانی معلومند. فلک اول ملائکه کلی آن اسماعیل است، فلک دوم میخائیل و سیمون و زیتون و شمعون و عطیائیل، فلک سوم سید پائیل و زهر یائیل …»[۴](۳) و به همین سیاق و قافیه ۶۷۸ اسم دیگر را نام می برد.
او در کتاب مجموعه الرسائل در رساله هیئت می نویسد: علت برودت و رطوبت زمین ماه است و جزر و مد دریاها به سبب او است و شنیده ام که در مغرب زمین شیشه ای ساخته اند که چون آن را مقابل ماه بگیرند پر از آب می شود!
در کتاب شرح القصیده راجع به کلمه قبه (گنبد) مطالب تخیلی زیادی را سر هم می کند. قبه ای را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود می داند و قبه ای را از مس و مسکن طوایف جن به شمار می آورد و از قبه ای به نام گورستان اصل عالم یاد می نماید و قبه ای را متعدد بیان می کند و قبه ای را …([۵]
او در همین کتاب، شهری را در آسمان نام می برد به نام شهر دانش، که امامان شیعه در آنها زندگی می کنند و سپس برای آن کوچه هایی را بر می شمارد، در حالی که معتقد است قلم از شمارش آنها ناتوان است. سپس تا ۲۱ محله را با نام های عجیب و غریب می شمارد و در مورد محله ۲۲ که نیران نام می گذارد، می گوید که این محله در زیر بحر قرار دارد و تدبیر کننده جهان پایین است. در ناحیه ای در وسط این محله، ٣٦٠ کوچه وجود دارد و شروع می کنند به شمارش و نامگذاری این کوچه ها …(۲) [۶]
شیخ احمد، به ائمه شیعه اظهار علاقه وافری نشان می داد و مطالب اغراق آمیز به آنان نسبت می داد او به ریاضت های شاق و مصرف ادویه تند مانند کندر، مصطکی، زنجبیل، اسطخودوس و غیره توجه زیادی داشت. شیخ احمد در هنگام سخن آیاتی از قرآن، احادیثی از معصومین، اشعاری از شاعران و گفتاری از فیلسوفان و عارفان را با نکاتی از جفر و حروف و طلسمات و کیمیا در می آمیخت و بدین سبب مورد توجه هر دسته از مردم با هر نوع مشرب و سلیقه قرار می گرفت … و در پایان گفتارش آنها را جزو اسرار و رموز و معارف الهی اعلام می کرد. به این وسیله در مقابل گفتار او دیگران کمتر به رد و ایراد می پرداختند!![۷]
بین او و حاجی محمد تقی ممقانی از علمای تراز اول قزوین مناظره ای واقع شد که منجر به تکفیر او شد.[۸]
سید علی محمد باب ادعا می کرد که مانند پیامبر امّی است و درس نخوانده ولی دارای علم لدنی است! و برای اثبات آن داستانهای تخیلی درست کردندتا مردم باور شوند[۹]. در حالی که مدارک فراوانی وجود که او تحصیل کرده و فاقد علم لدنی است[۱۰].
در باره باب گفته اند: علوم ادبی نظیر صرف و نحو و علومی مانند منطق و فقه و اصول و علوم نظری و اکتسابی محتاج به تلمذ و تحصیل هستند.
دانش سید باب در این علوم کمتر از طلبه متوسطی بود. در آثار او نیز بحث مبسوطی در مورد هیچ یک از مسائل فلسفی، کلامی حکمتی یا منطقی وجود ندارد. خودش هم دعوی تخصصی در این علوم ننموده است. علاوه بر اینها روش تحقیق سید باب در علوم دینی روش مقدسین اخباریه بود که علوم فوق را حرام می دانند و حتی خرید و فروش کتابهای نوشته شده در این علوم را از گناهان کبیره می شمارند. سید باب در کتاب بیان این علوم را حرام کرده حکم به سوزاندن کتابهایشان داده است[۱۱].
در حالی که پیامبران و ائمه معصومین چنین منش و شیوه ای نداشتند و در کنار ترویج علوم مختلف – به گونه ای که امام صادق نزدیک به ۶۰۰۰ شاگرد داشتند – هرگز مدعی علوم لدنی به معنای خرافه گویی و ارائه تخیلاتی که نه سودی برای مردم داشته باشد و نه مفهوم علماء و عقلا باشد، نبوده اند و پاسخ به سؤالهای انجام شده همه منطقی، عقلانی و قابل تصدیق دانشمندان بوده است. باب، مباحثه و مناظره چندی با علما در شیراز، اصفهان و تبریز داشت که در تمامی آنها ضعف اطلاعات و نادانی دینی و بی سوادی علمی او محرز گردیده است. به طوری که علماء در باب صدور حکم اعدام او دو دست شدند. دسته ای او را سفیه نادان و اوهام پرست دانسته و از صدورفتوای قتل او خودداری کردند و گروهی به دلیل کفرگویی و مفاسدی که عقاید او به همراه داشت او را مستحق اعدام می دانستند. مشروح مباحثات باب با دانشمندان شیراز و اصفهان را در کتب مربوط مطالعه نمایید[۱۲].
[۱] – بهائیت در ایران صفحه ۸۹
[۲] – همان
[۳] – همان – قصص العلماء، محمد بن سلیمان تنکابنی – نقل از بهائیت در ایران صفحات ۹۰ و ۹۱
[۴] – شرح خطبه طنتجيه، صفحه ۴۴
[۵] – شرح القصيده، سید کاظم رشتی، صفحات ۲۱۴-۲۳۶، نقل از بهائیت در ایران
[۶] – همان، صفحات ۹۲-۹۴
[۷] – همان صفحه ۱۲۳
[۸] – ماجرای این مناظره در تاریخ جامع بهائیت صفحات ۴۱ و ۴۲ آمده است.
[۹] – بهائیت در ایران، صفحه ۱۲۷
[۱۰] – همان صفحات ۲۹۳-۲۹۸ن
[۱۱] – شیخیگری پایگری بهائیگری کسروی گرایی، یوسف فضایی، صفحه ۱۶۰ نقل از بهائیت در ایران صفحات ۱۲۷ و ۱۲۸
[۱۲] – تاریخ جامع بهائیت، صفحات ۱۰۷-۱۱۲ و صفحات ۱۱۶-۱۲۰