اصل جهان وطنی[۱] یکی از اصول مهم بهائیت است که ارتباط نزدیکی با اصول وحدت جهانی و صلح جهانی دارد. بهاءالله در اینباره در اقدس چنین گفته است: «عالم یک وطن محسوب است و مَن على الارض اهل آن.»[۲] از این چشمانداز صلحطلبی آرزوی جدید و نوظهوری نیست که به تازگی تبلیغ و ترویج شده باشد، بلکه «آرزوی دل و جان نیکاندیشان جهان در قرون و اعصار» است.[۳]
لازمه تحقق وحدت جهانی و صلح بین ادیان و اقوام از میان برداشتن مرزبندیها میان ادیان و مذاهب است؛ چرا که همگی از یک قول و از یک کلام پرده برمیدارند. بههمین اندازه کوشش در جهت کمرنگ کردن خطکشیهای میان ملل نیز واجد اهمیت بسیار است و تعصب ملی «و مبالغه و افراط در تمسک به اصول ملیت که جدا از حس وطنپرستی سالم و مشروع است»، باید جای خود را به «وفاداری وسیعتر یعنی محبت عالم انسانی بدهد.»[۴]
در عمل شاید نتوان میان این اصول یعنی وحدت جهانی، صلح جهانی و اصل جهان وطنی تفکیک قائل شد؛ چرا که هر سه از یک مهم حکایت دارند و آن وحدت ادیان است و وقتی حاصل میشود که این سه بهدست آمده باشد.
در ارزیابی کلی این اصول باید پرسید که چه راهکارهایی برای تحقق این اصول و عملی کردن آنها وجود دارد؟ اگر بنا است، حکومت جهانی تشکیل شود، بر چه مبنایی و با چه روشهایی این حکومت شکل میگیرد و اداره میشود؟ چگونه میتوان صلح میان ادیان را تضمین کرد؟ چگونه میتوان برابری زن و مرد را در عمل تحقق بخشید؟ این سؤالات را میتوان در مورد اصل تعلیم و تربیت، استقاضه از فيض روحالقدس، تعديل معيشت نوع بشر و تمامی دیگر اصول پرسید.
در ثانی میدانیم، هیچ یک از اینها تازگی ندارد و عقل بشر برای هزاران سال تعطیل و معطل نبوده که در آغاز قرن بیستم بخواهد، به کار افتد و به آوردن این اصول بیاندیشد. تمامی ادیان و مکاتب فکری و اخلاقی گفتهها را گفتهاند و از این منظر بهائیت بیمثیل و نظیر نیست.
نکته سوم اینکه با توجه به اینکه بهائیان، بابیت را دین مستقلی میدانند و میان بابیت و تأسیس بهائیت تنها بیست سال فاصله بوده و تعالیم بابی در بسیاری موارد بسیار خشن و مغایر با اصول بهائی است، در فاصله این بیست سال چگونه وحی الهی بر تأسیس و برقراری دیانتی این قدر متفاوت و بلکه متضاد اراده کرده است؟ تا آنجا که میدانیم هر وحی جدیدی تکمیل کننده وحی قدیم است و نه ناقض آن.
هر چند شوقی افندی در جلد دوم قرن بدیع در این زمینه توضیحی خواندنی دارد:
«جمال اقدس ابهی [یعنی بهاءالله] در رد شبهات معترضین که ظهور مبارک را به علت ترادفش با ظهور حضرت اعلی [یعنی باب] و اشراقش به فاصله قليل بعد از طلوع آن فجر حقیقت مباین اراده رحمان و قبل از اکمال دور بیان و ظهور ثمره آن در عالم امکان شمردهاند میفرماید: ملاحظه نمایید، چگونه در این ظهور بدع قدس رحمانی در سنه تسع در سرّ سر نفوس مقدسه مطهره زکیه در همان حین تکمیل شدند. و نیز در مقام دیگر میفرماید: در ظهور این ظهور اعظم اكرم مع آنکه ایامی از ظهور قبل نگذشته حکمتی است، مستور و سری است، مقنوع و وقتی بوده مخصوص و مطلع نشده و نخواهد شد، به او نفسی مگر آنکه در کتاب مکنون نظر نماید.»[۵]
منبع: لیلا چمنخواه، بهائیت و رژیم پهلوی، تهران: نگاه معاصر، ۱۳۹۱، صص۱۰۰- ۱۰۲
[۱]. cosmopolitanism
[۲]. وعده صلح جهانی: ترجمه بیانیه بیتالعدل اعظم خطاب به اهل عالم، (ویلمت، ایلینوی دارالانشاء لجنه امور احبای ایرانی آمریکایی، ۱۹۸۵) ص ۹
[۳]. همانجا
[۴]. همان، ص ۹. یکی از مهمترین موارد نقض وحدت عالم انسانی را که مبنای نظری هم دارد، میتوان در آراء شوقی افندی آخرین رهبر بهائی دید. راجع به احبائی که به واسطه غفلت و نادانی از تشکیلات اداری منفصل شوند، سؤال نموده بودید، آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند: «دعوت آنان جایز نه و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل شدهاند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یا نه؟ فرمودند اگر چنانچه انفصال روحانی است. تکلم به هیچ وجه جائز نه توقیعات شوقی سنه ۱۰۲- ۱۰۹، ص (۹۴)
[۵]. شوقی افندی، کتاب قرن بدیع، قسمت دوم، نصرالله مودت، موسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۵ بدیع، صص۱۱-۱۲
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com