در حوزه سیاسی بهائیت بهویژه از اواخر دهه سی چنان در ساختار سیاسی ایران قدرت یافته بود که افزون بر بهدست گرفتن پستهای کلیدی برنامههای رژیم را نیز طرح و اجرا میکرد. نمونه بارز فعالیت سیاسی بهائیان را در این دوره میتوان در حوادث و مسائلی مانند تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، سرکوب قیام پانزده خرداد، بهدست گرفتن دولتها از دهه چهل به بعد، تشکیل کانون مترقی و حزب ایران نوین و… مشاهده کرد.
آنچه در ادامه می خوانید
۱. تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی
این لایحه را میتوان نماد حرکت خزنده بهائیان به کمک حامیان غربی برای تغییر ساختار فرهنگی اعتقادی و اجتماعی ایران دانست؛ اما پس از تصویب با اعتراض امام خمینی (ره) ملغی شد. الغای این لایحه از جمله فرازهای مهم مبارزات امام (ره) با حکومت پهلوی و بهائیت بهشمار میرود.
لايحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مرحله دیگری از اصلاحات ارضی مصوب ۱۳۴۰ بود که شاه پس از سفر به آمریکا در فروردین ۱۳۴۱ تصمیم آن را اتخاذ کرد. این لایحه در چهاردهم مهر ۱۳۴۱ از تصویب کابینه امیر اسدالله علم گذشت و به موجب آن به زنان حق رای داده میشد و از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان قید سوگند به قرآن و مسلمان بودن حذف میگردید و افراد میتوانستند با هر کتاب آسمانی مراسم تحلیف را بهجای آورند.
افشاگری حضرت امام درباره ماهیت شوم این لایحه و ایستادگی وی موجب شد که دولت کوتاه آمده آن را لغو کند. ایشان درباره این لایحه میفرمایند:
«اینها میخواستند با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و الغای شرط اسلام از رأیدهنده و انتخابشونده مقدرات مسلمین را بهدست غیر مسلمانان مانند یهودیهای بهائی بسپارند. اگر استانهای این کشور بهدست غیر مسلمان بیفتد، چه بسا ممکن است از حلقوم خبیث آنان صدایی غیر از قرآن شنیده شود و آن روز است که خطرهای بزرگی متوجه میشود نه تنها اسلام و قرآن حفظ نخواهد شد، بلکه تمام حیثیات شما خواهد رفت؛ اقتصادیات، بازار، ذخایر مملکت همه و همه خواهد رفت. ای مؤمنین بیدار باشید. اجانب به فکر از بین بردن ایران و کشور مسلمین افتادهاند. جز قرآن مانعی نمیبینند. عمال خود را وادار کردند به هر حیلهای که ممکن است قرآن را از بین ببرند. غافلاند قرآن با چه خونهای مقدسی و رفتن چه عزیزانی به دست مسلمین رسیده است. الآن روز جمعه است؛ هر گوشی که سخنان را بشنود لازم است، به دیگران بگوید مردم را متوجه کنید تا به دولت بگویند ما حاضر نیستیم، استانهای این کشور تحت تصرف بهائی نماهای یهود درآید.»[۱]
ایشان این لایحه را زمینهساز تسلط بهائیان و اربابان صهیونیست آنها بر مقدرات مسلمین میدانستند و از همین روی تا لغو رسمی آن از پای ننشستند. این حرکت رژیم پهلوی و بهائیان را با جریان مقتدری به رهبری امام (ره) مواجه کرد که بهطور ریشهای و مبنایی به مقابله با آنها برخاسته بود. از همین روی در اقدامات بعدی خود بهدنبال حذف و سرکوب این جریان رفتند و قیام پانزده خرداد بهوجود آمد.
۲. قیام پانزده خرداد
پانزدهم خرداد، نقطه عطفی در تاریخ ملت ایران است که جرقه انقلاب اسلامی در آن زده شد و زمینهساز سرنگونی نظام طاغوت گردید. این قیام در حوادثی ریشه داشت که از سال ۱۳۴۱ آغاز شده بود و در این روز به اوج رسید. از جمله این حوادث برگزاری رفراندوم انقلاب سفید در روز ششم بهمن ۱۳۴۱ برای شش اصل پیشنهادی شاه، حمله به مدرسه فیضیه در فروردین ۱۳۴۲ و حمایت آشکار دولت از بهائیت بود.
یکی از اصول رفراندوم که به رأی عمومی گذاشته شد، تجدید نظر در قانون انتخابات بود که با اعتراض امام خمینی(ره) و دیگر علما رو به رو شد و رژیم با یورش به فیضیه در فروردین ۱۳۴۲ به مقابله با علما پرداخت.
همچنین در بهار سال ۱۳۴۲ دو هزار نفر زن و مرد بهائی با مساعدت دولت ایران از طریق فرودگاه مهرآباد به لندن رفتند تا در هشتم اردیبهشت در انتخابات بیتالعدل شرکت کنند.
این اقدام با اعتراض امام (ره) مواجه شد و ایشان فرمودند:
«از چیزهایی که سوءنیت دولت حاضر را اثبات میکند، تسهیلاتی است که برای مسافرت دو هزار نفر یا بیشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر یک پانصد دلار ارز دادهاند و قریب ۱۲۰۰ تومان تخفیف در بلیط هواپیما دادهاند. به مقصد آنکه این عده در محفلی که در لندن از آنها تشکیل میشود و صددرصد ضد اسلامی است، شرکت کنند. در مقابل برای زیارت حجاج بیت الله الحرام چه مشکلات که ایجاد نمیکنند و چه اجحافات و خرج تراشیها که نمیشود.»[۲]
تنش میان حکومت و علما به رهبری امام ادامه داشت و با سخنرانی شاه بر ضد علما در ششم خرداد ۱۳۴۲ تشدید شد. امام (ره) در سیزدهم خرداد ۱۳۴۲ در پاسخ به سخنرانی زننده و توهینآمیز شاه او را سرزنش کرد.
در پاسخ به بیانات حضرت امام (ره)، اسدالله علم دستور داد، مراسم مذهبی و سوگواری را در شهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای سیزدهم و چهاردهم خرداد ۱۳۴۲ تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون، دستگیر شدند. در سحرگاه پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ نیز عوامل رژیم به خانه امام در قم یورش بردند و ایشان را دستگیر و به زندانی در تهران منتقل کردند.
خبر دستگیری امام (ره) به سرعت در قم و سپس در تهران و دیگر شهرها انتشار یافت. اجتماعات و تظاهرات مردمی در اعتراض به بازداشت امام (ره) در قم، تهران و برخی دیگر از شهرستانها با هجوم نیروهای مسلح به خاک و خون کشیده شد. دانشگاه تهران نیز با تانک و مسلسل و افراد مسلح به محاصره درآمد.
نکته مهم در این حادثه خونین نقش بهائیان در سرکوب مردم بود:
«پنج روز پس از سرکوب خونین قیام پانزده خرداد، محفل ملی بهائیان تهران نامه تشویقآمیزی به تیمسار سرتیپ پرویز خسروانی (فرمانده ژاندارمری ناحیه مرکز در زمان کشتار پانزده خرداد و بعدها آجودان فرح، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان تربیتبدنی) نوشت و طی آن قیام حقطلبانه ملت مسلمان به رهبری مراجع معظم تقلید و در رأس آنان امام خمینی (ره) را تجاوز اراذل و اوباش و رجاله و سوءعمل جهلای معروف به علم!» نامید و ضمن تقدیر از زحمات و خدمات و سرعت عمل تیمسار نوشت: تاریخ امر بهائی آن جناب را در ردیف همان چهرههای درخشان و نگهبان مدنیت عالم انسانی ثبت و ضبط خواهد نمود.»[۳]
این حادثه خونبار را میتوان انتقام بهائیت و صهیونیزم از مردم و علما دانست که امام خمینی (ره) بهخوبی روابط آنها با رژیم پهلوی را افشا کرده و به مقابله با آنها پرداخته بود. در واقع در این ماجرا بهائیان انتقام تخریب حظيرة القدس در سال ۱۳۳۴ به دستور آیت الله بروجردی را از حوزه و روحانیت گرفتند و با تبعید امام کار خود را بهظاهر تمام کردند.
۳. بهائیت و بهدست گرفتن دولت
برنامه ده ساله بهائیت که از سال ۱۳۳۲ آغاز شده بود در سال ۱۳۴۲ پایان یافت و بلافاصله برنامه نه ساله آنها آغاز شد. با سرکوب قیام پانزده خرداد و دستگیری حضرت امام (ره) مهمترین مانع این تشکیلات نفوذی استعمار در دستیابی برای سلطه بر ایران به گمان آنها حذف شده بود و مرحله دیگری از ترکتازی آنان آغاز شد.
افشاگریهای حضرت امام (ره) اگرچه پرده از اهداف شوم این فرقه و حامیانش در ایران برمیداشت و مردم را از فعالیت آنان آگاه میکرد، اما آنها نیز در مقابله با اقدامات امام، ایشان را بازداشت و سرانجام تبعید کردند، به این خیال خام که امام را از صحنه مبارزه دور کنند.
در دوران تبعید امام که کسی مانند او برخورد جدی با بهائیت نداشت، دولت در دست بهائیان قرار گرفت و هویدای بهائی نخستوزیر و بهائیانی مانند فرخرو پارسا وزیر آموزشوپرورش، سپهبد صنیعی وزیر جنگ، منوچهر شاهقلی وزیر بهداری، منصور روحانی وزیر آبوبرق و منوچهر تسلیمی وزیر بازرگانی شدند.
نفوذ بهائیان در ساختار سیاسی ایران تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی طومار آنان توسط شخصیتی که از سال ۱۳۴۰ علَم مبارزه با آنها را در دست گرفته بود، در هم پیچیده شد.
درباره هویدا، اگر چه حرف و حدیث زیاد است و برخی مدعیاند که وی هیچ مذهب و مرامی نداشته و لائیک بوده است، رجوع به منابع بهائی برای شناخت وی و تبار بهائیاش منطقی به نظر میرسد.
فاضل مازندرانی از مورخان بهائی درباره خاندان بهائی هویدا مینویسد:
«… آقا محمدرضا قناد [پدربزرگ هویدا] سابق الوصف، از مخلصین مستقیمین اصحاب آن حضرت شد تا وفات نمود. مدفنش در قبرستان عکا است و از پسرانش، میرزا حبیبالله عینالملک [پدر هویدا] که به پرتو تأیید و تربیت آن حضرت [عبدالبهاء] صاحب حُسن خط و کمال شد و همی سعی کرده و کوشید که شبیه به رسم خط مبارک نوشت و در سنین اولیه نزد آن حضرت کاتب آثار و مباشر خدمات گردید، بعداً شغل دولتی و مأموریت در وزارت خارجه ایران یافت… .»
حبیب الله عینالملک، پدر هویدا تا آنجا مورد نظر عباس افندی قرار داشت که وی شخصاً طی نامهای به «احباء» در تهران، خواستار فراهم آوردن شغل و موقعیتی مناسب برای او میشود.
«… در خصوص جناب میرزا حبیبالله، این سلیل آقا رضای جلیل است. هر قسم باشد، همتی نمایند با سایر یاران که بلکه ان شاء الله مسئولیتی از برای او مهیا گردد؛ ولو در سایر ولایات یا خارج از مملکت. در نظر من، این مسئله اهمیتی دارد، نظر به محبتی که به آقا رضا دارم.»[۴]
افزون بر تبار بهائی هویدا شواهدی از جمله نامه جمعی از روحانیون به محمدرضا شاه درباره بهائی بودن نخستوزیر[۵] و شرکت وی در محافل بهائیان قبل از تصدی نخستوزیری[۶] نیز بیانگر این امر است. نخستوزیری سیزده ساله و عملکرد او در این دوره نیز بیانگر بهائیبودن اوست، در حالی که از ابتدای مشروطه میانگین عمر دولتها حدود یک سال بود هویدا سیزده سال دولت را در اختیار داشت و عناصر بهائی نیز در دولت او کم نبودند.
این دوران طولانی نخستوزیری بدون حمایت جریانی که در آن دوره از بیشترین نفوذ در ایران برخوردار بود و حضرت امام (ره) بهخوبی آن را شناخته و به مقابله با آن پرداخته بود، ممکن نبود؛ و آن جریان صهیونیسم بود که به تعبیر امام در قالب حزب بهائی در ایران ظاهر شده بود. میلانی به روابط هویدا و صهیونیستها اشاره می کند و می نویسد: .
«از اوایل دهه پنجاه ریاست دفتر اسرائیل را لوبرانی به عهده داشت و او روابط ویژه و نزدیکی با هویدا پیدا کرده بود. نه تنها به بسیاری از مهمانیهای شام هویدا دعوت داشت، بلکه مرتب با او در دفتر نخستوزیر هم دیدار و گفتوگو میکرد. از یک جنبه، لوبرانی تنها استثنای قاعدهای بود که هویدا خود در دوران صدارتش برقرار کرده بود. هر وقت سفیری از یکی از کشورهای خارجی به دیدار هویدا میآمد، او تاکید داشت یکی از منشیانش در جلسه حضور داشته باشند. تنها استثناء لوبرانی بود.»[۷]
در دوران نخست وزیری هویدا حضور بهائیان در مناصب دولتی، اوج گرفت. فرخرو پارسا وزیر آموزشوپرورش کابینه هویدا، ناصر یگانه وزیر مشاور، فرهاد نیکخواه معاون وزیر اطلاعات و مشاور مطبوعاتی هویدا، پرویز ثابتی رئیس اداره كل سوم ساواک، منصور روحانی وزیر آبوبرق و نیز وزیر کشاورزی، منوچهر شاهقلی وزیر بهداری، لیلی امیر ارجمند رئیس کتابخانه دانشگاه ملی و مشاور فرح دیبا و نیز مدیر برنامههای آموزشی ولیعهد از جمله بهائیان شاغل در ردههای بالای مدیریتی کشور به شمار میآمدند.
پیش از روی کار آمدن هویدا، بهائیمسلکان صاحب نفوذی مانند غلامعباس آرام، وزیر امور خارجه و سپهبد اسدالله صنیعی کفیل وزارت جنگ و یکی از کارکشتهترین سران بهائی در عصر پهلوی در دولت علَم که عامل سرکوب قیام پانزده خرداد بود، حضور داشتند.
سپهبد صنیعی وزارت جنگ را در کابینههای حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا نیز بر عهده داشت و در کابینه هویدا به همراه عبدالکریم ایادی، نقش مهمی در تحکیم مواضع فرقه بهائی در نهادهای نظامی، سیاسی و اقتصادی ایفا کرد.
نفوذ بهائیت در ارتش نیز مسئلهای است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت؛ بهویژه آنکه برخی از آنان به بالاترین مراتب نظامی و سیاسی دست یافتند. در رأس این عده باید از ارتشيد عبدالکریم ایادی نام برد که در واقع سرکرده بهائیان ایران به شمار میآمد و سالها مسئولیت ریاست بهداری کل ارتش را بر عهده داشت و پزشک مخصوص شاه بود.
برای شناخت بهتر جایگاه ایادی رجوع به اسناد لانه جاسوسی آمریکا مهم است. در سند شماره ۱ آمده است: «توسعه کنونی بهائیگری را ظاهراً به نفوذ سرهنگتمام، ایادی در رابطه با شاه نسبت میدهند که در نتیجه، شخص شاه، بهائیگری و ترویج آن را در ایران تصویب و تایید کرده است.»[۸]
با نفوذ گسترده بهائیان در دولت و ارتش، شاه نیز آلت دست آنها شد و برنامههایی مانند اصلاحات ارضی، شرکت زنان در انتخابات و… را که در همین سند آمده است و این برنامهها به دکترین بهائیگری شباهت دارد تا به دین اسلام در راستای منویات آنها اجرا کرد.
۴. بهائیت و کانون مترقی
بهائیت مدعی است که به توصیه رهبران خود، وارد فعالیت سیاسی نشده و از احزاب رویگردان است. فعالیت سیاسی و حزبی این فرقه از آغاز برنامه دهساله چنان گسترده و آشکار شد که تمام تعالیم رهبران آن را پوچ و بیمعنا کرد. نمونه اعلای آن را میتوان در تأسیس «کانون مترقی» و حزب «ایران نوین» که بهائیت از ارکان اصلی آن بودند، مشاهده کرد.
کانون مترقی در سال ۱۳۴۰ تأسیس شد و مرکز جذب افراد صاحب نفوذ، اعم از نمایندگان مجلس، کارمندان عالی رتبه حکومتی، اساتید دانشگاهها و فرزندان خانوادههای متمول بود که اغلب تحصیل کرده غرب بودند و کادرسازی حکومت پهلوی توسط این کانون صورت میگرفت.
اعضای این کانون، مجلس شورای ملی دوره بیست و یکم را در دست گرفتند و رئیس آن، یعنی حسنعلی منصور که بعداً به مقام نخستوزیری رسید، پس از دیدار با شاه در آبان ۱۳۴۲، حزب ایران نوین را با هدف حفظ نظام شاهنشاهی تأسیس کرد.
فعالیت این حزب بعد از نخستوزیری امیر عباس هویدا همچنان ادامه یافت و تا سال ۱۳۵۳ که حزب «رستاخیز» شکل گرفت، همچنان در حکومت سهم جدی داشت. اصلیترین سران بهائی، یعنی محسن خواجهنوری، منوچهر شاملی و امیرعباس هویدا را بهعنوان اعضای اصلی و مؤسسین کانون مترقی به ساواک معرفی نمود و پس از تبدیل کانون، زمانی که حسنعلی منصور در سال ۱۳۴۰ کانون مترقی را تأسیس کرد، سه تن از مترقی به حزب ایران نوین در سال ۱۳۴۲ از میان بیست نفر اعضای هیئت اجرایی پنج نفر، یعنی امیر عباس هویدا، عطاءالله خسروانی، فرخرو پارسا، منصور روحانی و منوچهر شاهقلی، بهائی بوده و یک نفر نیز (فتحالله ستوده) به اعتقاد به بهائیت شهرت داشت[۹].
با قتل منصور، بهائیان دفتر سیاسی حزب را تأسیس کردند و کنترل حزب را در دست گرفتند و عطاءالله خسروانی به دبیرکلی حزب رسید. بنابراین بهائیت که در گذشته ادعای دوری از سیاست داشت حزب تشکیل داد و از طریق آن تمامی ارکان قدرت را در دست گرفت.
فعالیت بهائیت در حوزه اقتصاد
در حوزه اقتصاد نیز بهانیان با کمک رژیم از نفوذ گسترده ای برخوردار شدند و برخی از سرمایه داران درجه اول کشور مانند هژبر یزدانی و ثابت پاسال بهائی بودند. هشدار حضرت امام(ره) درباره فعالیت اقتصادی آنها نیز قابل توجه است. ایشان می فرمایند:
«این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است؛ استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست هاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند؛ و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می کنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولت ها ناظر آن هستند و آن را تایید می کنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی کند؛ و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است[۱۰]».
حبیب ثابت توانست از طریق حمایت های مالی «شرکت امنا» که در واقع بنیادی مالی بود که سران بهائیت برای هدایت و پشتیبانی از اتباع خود به وجود آورده بودند در اقتصاد ایران به قدرتی فوق العاده ای دست یابد. واردات کالاهای آمریکایی، راه اندازی کارخانه پپسی کولا و کارخانه لاستیک جنرال، راه اندازی ایستگاه تلویزیونی با مشارکت شرکت R.C.A امریکا، که در واقع نخستین بار تلویزیون به دست یک بهائی در سال ۱۳۳۷ در ایران راه اندازی شد، از جمله فعالیت های اقتصادی اوست.
ارتباط با ما: [email protected]
[۱]. امام خمینی، صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱، ۱۰۴.
[۲]. امام خمینی، صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱، ۴۴.
[۳]. سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران: عروج،۱۳۸۱، ج۱، ص۱۵۱۶، سند شماره ۲۲۶.
[۴]. عباس میلانی، معمای هویدا، تهران: اختران، ۱۳۸۰، ص۵۲.
[۵]. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۳، ج۲، ص۳۴۸، سند شماره ۱۹/ ۷۲۲
[۶]. همان، ص۲۹۶، سند شماره ۱۳/ ۱۵۹۷
[۷]. همان، ص۴۰۶ – ۴۰۷
[۸]. پانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره)، اسناد لانه جاسوسی، شماره ۳۷، مسلک سیاسی استعمار، سند۱، ص۷
[۹] – لیلا چمن خواه، همان، ص ۱۷۲٫
[۱۰] – سید روح الله موسوی خمینی(ره)،همان، ج ۱، ص ۱۱۰