کد خبر:15057
پ
بهائیت آذربایجان حیدری
بهائیت در ایران:

بهائيت در آذربايجان؛ گفتگو با جناب آقای اصغر حيدری ـ قسمت اول

اشاره جناب آقای اصغر حیدری متولد سال ۱۳۴۵ در تبریز، دارای مدارک لیسانس رشتۀ تاریخ از دانشگاه تبریز در سال ۱۳۶۸و فوق‌لیسانس ایران‌شناسی از بنیاد ایران‌شناسی و دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال ۱۳۸۵ هستند. ایشان کتاب‌ها و مقالات متعددی را تألیف کرده‌اند. که یکی از مقالات ایشان عبارت است از: بهائیت در آذربایجان به […]

اشاره

جناب آقای اصغر حیدری متولد سال ۱۳۴۵ در تبریز، دارای مدارک لیسانس رشتۀ تاریخ از دانشگاه تبریز در سال ۱۳۶۸و فوق‌لیسانس ایران‌شناسی از بنیاد ایران‌شناسی و دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال ۱۳۸۵ هستند. ایشان کتاب‌ها و مقالات متعددی را تألیف کرده‌اند. که یکی از مقالات ایشان عبارت است از:

بهائیت در آذربایجان به روایت اسناد؛ تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۹٫

استاد حیدری که از نویسندگان تبریزی هستند. با توجه به اینکه بخشی از تحقیقات ایشان در موضوع بهائیت است، مایل بودیم گفت‌وگویی با ایشان داشته باشیم. بهائی‌پژوهی در تاریخ ۲۵/ ۰۹/ ۱۴۰۳ موفق شد مصاحبه‌ای با ایشان داشته باشد و از محضر ایشان استفاده کند. در ادامه خلاصه‌ای از مصاحبه خدمت خوانندگان محترم ارائه می‌شود.

مصاحبه

بهائی‌شناسیبا عرض سلام و ادب خدمت استاد حیدری. همان‌طور که حتماً شناخت دارید، مؤسسه بهائی‌پژوهی از سال ۱۳۸۵ کارش را با سایتی با همین عنوان (bahairesearch.org) آغاز کرد. در آن سایت مقالات علمی قرار داده می‌شد و بین مسلمانان و بهائیان مناظراتی به‌صورت آنلاین برگزار می‌شد. بعد از چند سال مؤسسه تصمیم گرفت کتاب‌های مختلفی را در زمینۀ بهائیت به‌صورت تخصصی به چاپ برساند که موفقیت‌های زیادی را کسب کرده است. در این راستا چون جناب‌عالی هم در زمینۀ بهائیت مطالعاتی دارید و کتاب‌هایی را به چاپ رسانده‌اید، خیلی مفتخریم که در خدمت شما باشیم و مصاحبه‌ای در این زمینه با جناب‌عالی داشته باشیم. در ابتدا می‌خواستم خواهش کنم معرفی مختصری از خودتان و از سوابق و تألیفاتتان داشته باشید تا در ادامه به موضوعات دیگری هم بپردازیم.

ح: با تشکر از زحمات شما و مؤسسه بهائی‌پژوهی، من اصغر حیدری، متولد تبریز هستم. لیسانس تاریخ را در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه تبریز گرفتم و در سال ۱۳۸۵ فوق‌لیسانس ایران‌شناسی را از دانشگاه شهید بهشتی و بنیاد ایران‌شناسی گرفتم. زمانی که تهران تحصیل می‌کردم برای فوق‌لیسانس با یکی از دوستان هم‌کلاسی که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم فعال بود، آشنا شدم و زمینه آشنایی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی پیش آمد. در همان زمان هم ما به مرکز اسناد رفتیم و با مرحوم آقای نیکبخت که اصالتاً سرابی بودند، آشنایی خوبی پیدا شد. ایشان پیشنهاد کردند که ما دربارۀ اسناد مربوط به بهائیت به‌ویژه در حوزه آذربایجان کار کنیم. قبول کردیم و جلو رفتیم. چند سال طول کشید و درنهایت به‌صورت کتاب بهائیت در آذربایجان منتشر شد. این کار حدود هفت سال طول کشید تا انجام و چاپ شد. از آنجا من خیلی علاقه‌مند شدم که پژوهش‌های خودم را در بهائیت گسترش دهم. با استفاده از همان اسناد و سایر اسناد کتاب دیگری نوشتیم تحت عنوان شیوه‌های جذب در بهائیت یعنی امروزه این‌ها چگونه می‌خواهند اصناف مختلف چه فوتبالیست، چه نوجوان، چه خانواده، چه دانش‌آموز، چه دانشجو، حتی مهاجران افغان را جذب تشکیلات خودشان بکنند.

پس از آن هم آقای اژه‌ای که آن وقت دادستان کل بودند، بر اساس درخواست من، دستور دادند که پروندۀ آن نه نفری که در تبریز بازداشت شدند، در اختیار من قرار بگیرد. این‌ها را فرستادیم مرکز اسناد. با استفاده از تعدادی از این اسناد و اسناد دیگری که در بخش‌های دیگر پیدا کردم، ازجمله اسناد مربوط به حظیرةالقدس تبریز که دراختیار مصلای امام هست، با محبت مسئولش اسناد را در اختیار من گذاشتند.

همین‌طور فهمیدم که اسناد زیادی از مسائل تجاری این‌ها در بخش بنیاد مستضعفان تبریز (خیابان خاقانی بخش املاک بنیاد مستضعفان) وجود دارد. خودم شخصاً رفتم خواهش کردم و نامه دادم ولی قبول نکردند. ناامید نشدم. بعد هم فکر کردم که این‌ها وابسته به بنیاد مستضعفان هستند، از طرفی هم متوجه شدم که بنیاد مطالعات تاریخی تهران، یعنی مجموعۀ آقای دکتر حقانی هم که من با آن‌ها همکاری دارم و دو کتاب از کتاب‌های من قبلاً در آنجا چاپ شده، آن‌ها هم وابسته به بنیاد مستضعفان هستند. با آن‌ها صحبت کردم، نامه نوشتم؛ ایشان هم لطف کردند و حمایت کردند و نامه‌ای نوشتم به بنیاد مستضعفان تبریز، تمام اسنادی که در آنجا هست شامل چندصد صفحه از املاکی که بهائی‌ها در کل آذربایجان دارند و در اردبیل که جزو آذربایجان شرقی بود، همه آن‌ها در آنجا هست که کدام دکان، کدام خانه، کدام باغ، کدام زمین مزروعی، غیرمزورعی، ساختمانی، ساختمان‌های مختلف، فیش انتقال املاک در آذربایجان به تشکیلات بهائیت، حتی قدیمی‌ها به آخرین رهبر بهائی، شوقی‌افندی، فتوکپی همه آن‌ها در آنجا هست. از همه آن‌ها فتوکپی گرفتیم فرستادیم به مجموعه آقای دکتر حقانی، آنگاه من از ایشان اجازه گرفتم که در کتابم از آن‌ها استفاده کنم. ایشان هم لطف کردند، اجازه دادند. بر اساس آن و بر اساس اسنادی که از دادگستری گرفتیم دربارۀ محفل بهائیان تبریز کتاب تشکیل، فعالیت و پایان محفل بهائیان تبریز را با حدود ۲۰۰ سند چاپ‌نشده نوشتم که إن‌شاءالله آقای دکتر حقانی یا مجموعه دیگر چاپ کنند.

ازجمله هم یکی مسئله سیسان هست که درحدود چند سال قبل، تعدادی از معمرین سیسان را پیدا کردم و با آن‌ها مصاحبه کردم. اتفاقاً آقای محمود اصغریان حدود سی‌چهل صفحه اسناد مالکیت سیسان را دراختیار من گذاشت. چند فتوکپی گرفتم و تاریخچه تشکیلات بهائیت در سیسان را نوشتم که در آن‌ها از اسناد چاپ‌نشده مربوط به محفل بهائیان تبریز هم استفاده کردم.

بعد از آقای سیدحسین موسوی تبریزی که دادستان تهران شد، اینجا آقای شجاعی رئیس دادگستری شدند. در زمان او، پرونده رئیس محفل بهائیان سیسان را پیدا کردیم و ایشان هم کار کردند و در این مقاله‌ای که خدمت فصلنامه بهائی‌شناسی دادم و استفاده کردید و اسنادش را هم گذاشتید، در فصلنامۀ شماره ۲۷ با عنوان «سیسان، بزرگ‌ترین روستای بهائی‌نشین شمال غرب کشور» چاپ شد.

علی اصغر حیدری ، بهائیت در آذربایجان

بهائی‌شناسی: چطور شد که شما به مطالعه در حوزه بهائیت مخصوصاً سیسان کشیده شدید، چون مقاله‌ای که اخیرا در فصلنامه بهائی‌شناسی منتشر شد، با نام تاریخ سیسان منتشر شده است. می‌خواستم بدانم شما چطور شد که به قضیه بهائیت در سیسان علاقه‌مند شدید و این کتاب و مقاله را منتشر کردید؟

حمن چون بچه آذربایجان هستم خودم را مدیون آذربایجان می‌دانم و بیشتر کتاب‌ها یا مقالاتی که تا الان از من چاپ شده، یا مستقیم دربارۀ آذربایجان هست یا دربارۀ آذربایجان از آن استفاده می‌شود. درست است که بهائیت از شیراز شروع شد، اما اگر نقش آذربایجان و فعالان بهائی در آذربایجان نبود یا خود باب را به آذربایجان نمی‌آوردند، اصلاً در اینجا ریشه پیدا نمی‌کرد. بنابراین آذربایجان یکی از مراکزی است که بهائیت متأسفانه در اواخر دوره قاجار در آن ریشه پیدا کرد. یکی از علت‌هایش هم این بود که وقتی حسین‌علی بهاء به ترکیه امروز رفت و آنجا مدتی حضور داشت، کسانی که از کل ایران می‌خواستند بروند او را ببینند از آذربایجان و ازجمله از تبریز رد می‌شدند و خاطرات زیادی از خودشان دربارۀ این مسئله نوشته‌اند.

این‌ها می‌آمدند تبریز و به‌هرحال آدم‌هایی داشتند که از آن‌ها نگهداری می‌کردند و پشتیبانی می‌کردند و به طرف ترکیه امروز می‌رفتند، تا حسین‌علی بهاء را ببینند. یکی از علت‌هایش این بود، حتی داریم در اینجا بهائی‌ها با بابی‌ها بحثشان می‌شد، کار به نزاع می‌کشید. حتی در اسناد آمده که سه چهار نفر از بهائی‌ها آمدند، فردی بابی که در اینجا بود و به این‌ها کمک می‌کرد؛ شبانه نشستند و حرفشان به اختلاف کشید و این سه چهار نفر او را کشتند و صبح همه فهمیدند. حکومت این سه چهار نفر را گرفت. در نزدیک یکی از مساجد این سه چهار نفر را گردن زدند و به‌عنوان اعدام آن‌ها را کشتند. من در کتاب محفل بهائیان تبریز شرح این را نوشته‌ام.

حتی مسئله سیسان که می‌گویند چرا بهائیت در آنجا ریشه دواند؟ یکی این است که باب را که به امر مرحوم امیرکبیر می‌بردند در آنجا نگهداری کنند، چند نفر فهمیده بودند و از آنجا آمده بودند سر جاده او را دیده بودند؛ حالا این جوری می‌نویسند برای خودشان یک چیزهای مهملی می‌نویسند که این را دیده بودند جذب سیمای او شده بودند. عده‌ای هم از طرف باب ــ در آن زمانی که در چهریق بود ــ به‌عنوان مبلغ در تبریز فعالیت می‌کردند؛ به‌هرحال متأسفانه این‌ها از مسئله مهدویت سوءاستفاده کردند و مردم که در اواخر دورۀ قاجار مواجه با مشکلات اقتصادی فراوان شده بودند ــ که نتیجۀ همان جنگ‌های ایران و روس بود ــ خیال می‌کردند که با آمدن یک نفر منجی این‌ها می‌توانند از آن مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن زمان رها شوند، یا درنهایت این‌ها بتوانند آن قسمت‌هایی را که ما در آن جنگ‌های ایران و روس از دست دادیم، پس بگیرند. مبلغانی بودند که در تبریز برای آن تبلیغ می‌کردند و به‌هرحال هر تبلیغی هم آدم‌های خاص خودش را پیدا می‌کند. ماکیاول هم در کتابش می‌نویسد: هر مبلّغی در هر زمانی عده‌ای را می‌تواند پیدا کند که آن‌ها را حتی فریب بدهد و فکر کنم امروز هم صادق است که متأسفانه آدم‌هایی که اطلاعات دقیق ندارند دنبال حرف این و آن می‌افتند و خودشان و دوروبر خودشان و حتی جامعه را دچار فساد می‌کنند.

بهائی‌شناسی: در بین صحبت‌هایتان اشاره به خشونت بابیان و بهائیان کردید. در مقاله‌ای که اخیرا در بهائی‌شناسی منتشر فرمودید، دربارۀ خشونت بهائیان سیسان مطالبی ذکر شده. بفرمایید به نظر شما خشونت‌طلبی بهائیان سیسان با مصادیقی که جناب‌عالی در کتابتان فرمودید از چه چیز نشأت می‌گیرد؟

ح: بهائیان در ذات خودشان خشونت‌طلبند. در همان اوایل که یحیی نوری با حسین‌علی نوری، که از طرف پدر برادر بودند، همدیگر را در عراق تحمل نکردند و بعد در بخش‌هایی از ترکیه کارشان به کشتار همدیگر کشید. این آن را می‌کشت. آن این را می‌کشت و حتی یحیی نوری و حسین‌علی هم خواستند که همدیگر را با زهر یا وسیلۀ دیگر نابود کنند تا عرصه جلوه‌گری برای خودشان مهیا شود. یعنی این‌ها واقعاً تروریست هستند. به‌معنای واقعی کلمه تروریست هستند. بعد هم در ایران بین بابی‌ها و بهائی‌ها و ازلی‌ها الی ماشاءالله از این ناراحتی‌ها و کشت و کشتارها داریم. بعد هم تبدیل شده به کشتار مسلمانان، چراکه در مقابل این‌ها می‌ایستادند. این‌ها هرکسی که در مقابلشان می‌ایستاد، حالا می‌خواستند جذب کنند، هر مسلمانی که جذب این‌ها نمی‌شد، درنهایت می‌دیدند اگر فلان عالم؛ فلان حاکم جلوی این‌ها می‌ایستد؛ این‌ها را می‌خواستند با کارهای تروریستی از میان بردارند. مثال بسیار روشنش همین ترور ناصرالدین‌شاه است و تلاش فراوانی کردند که خود امیرکبیر را هم از بین ببرند؛ یک شورشی در بخشی از نظام آن زمان ایجاد شد که ریختند امیرکبیر را بکشند. از مسائل اساسی، همین شرکت آن زمان بابی‌ها و بهائی‌ها در این اعمال بود.

این‌ها حتی هیچ حساسیتی در دفاع از کشور نداشتند. دستشان می‌رسید تمام مسلمانان را هم می‌کشتند. در تحقیقاتی که مرکز اسناد، اسنادش را بیرون آورده یکی از این‌ها یا چند نفرشان می‌گویند ما ارتش جهانی آزادی می‌خواستیم درست کنیم. ارتش جهانی به چه منظور؟ کشتار مسلمانان ایران؛ این‌ها اولین آرزویشان این است که ایران اولین کشوری باشد که بتوانند حتی با کشت و کشتار به حاکمیت برسند. چون ایران مهد ایجاد بابیت و بهائیت است.

بهائی‌شناسی: این کارها برای رسیدن به حاکمیت است. همان نقشه که جناب شوقی فرمودند هفت‌گانه است، هدفشان رسیدن به آن و تشکیل حکومت جهانی است؟

ح: که اولش از ایران شروع می‌شود.

بهائی‌شناسی: از زمان قاجار و از زمان انقلاب اسلامی هم مطالبی فرمودید. از زمان پهلوی هم می‌فرمایید؟ چون مستحضرید که در زمان حکومت پهلوی جو جامعه به سود بهائیان بود و افرادی صاحب‌رأی و ذی‌نفوذ در بدنه حکومت بودند. ما شنیدیم زمان رضاشاه مسئولان حکومتی بیشتر از بهائیان انتخاب می‌شدند. استدعا دارم از جنابعالی بفرمایید همراهی نظام پهلوی با بهائی‌ها با چه انگیزه‌ای بود؟

ح: طبق اسناد به‌دست‌آمده که در آرشیو‌های مختلف چاپ شده است، اولین اقدام تشکیلات بهائیت در اواخر زمان قاجار، یعنی زمان احمدشاه، بود که رضاخان را به‌عنوان کسی که می‌تواند کاری انجام بدهد و قاجار را که سیستم فاسدی بود از بین ببرد و یک سیستم دیگری را روی کار بیاورد، تشکیلات بهائیت، رضاخان را به انگلیسی‌ها معرفی کردند. بعد هم رضاخان تا می‌توانست به‌صورت پنهانی از این‌ها حمایت می‌کرد.

در زمان پسرش محمدرضا دیگر نخست‌وزیر  بهائی زاده بود، رئیس ساواک رسماً بهائی بود، رئیس بخش سوم ساواک، اداره کل سوم ساواک، پرویز ثابتی بهائی بود. چند نفر از شکنجه‌گران معروف ساواک یکی اسمش فریدون بود، یکی آرش بود، بهائی بودند. خیلی از این‌ها بهائی بودند. اقتصادیون بهائی بودند. سیاسیون بهائی بودند. اگر واقعاً انقلاب اسلامی به وقوع نمی‌پیوست، واقعاً ایران به‌سمت ایجاد کشوری بهائی پیش می‌رفت و یکی از اصلی‌ترین زمینه‌ای که من در کتابم اشاره کردم، این‌ها از انقلاب اسلامی بدشان می‌آید و در مقابلش ایستادند. در نهادهای بین‌المللی همیشه علیه ایران کار می‌کنند، هم نهادهای سیاسی و هم نهادهای اقتصادی. این است که انقلاب اسلامی به رهبری مرحوم امام(ره) جلوی تبدیل ایران به اولین کشور بهائی را گرفت و این‌ها از انقلاب اسلامی بسیار ضربه خوردند. دشمنی اصلی این‌ها با ایران و جمهوری اسلامی در این است که جلوی این‌ها ایستادند. در اسنادی که در کتاب‌ها چاپ شده، مخصوصاً کتاب مرحوم  حسینیان، اسنادش بیرون آمده که این‌ها چند نفر از مسلمانان یزد را به‌صورت فجیعی کشتند چون در مقابل این‌ها می‌ایستادند. حتی زنی بود که بعد از نماز جماعت می‌گفت لعنت بر حسین‌علی بهاء، لعنت بر باب، این پیرزن را هم کشتند. دخترش را هم به‌صورت خیلی فجیع کشتند. شاید آتش هم زدند. این‌ها واقعاً تروریست هستند. الان ما چیزی از این‌ها نمی‌دانیم. برکت انقلاب اسلامی است که قدرت را از دست این‌ها گرفت. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بسیاری از بهائیان در مدرسه فیضیه به جان مردم و طلاب و روحانیون افتادند و چندنفر را کشتند. خاطره‌های مختلفی هست که ما دیدیم فلان و فلانی و فلانی از روستای ما رفتند در آنجا و این‌ها را زدند. جالب است که چند نفر از روستای سیسان بعد از انقلاب اسلامی رفتند شکایت کردند و کتباً نوشتند که رحمان محبتی و ذکرالله فانی رئیس محفل بهائیان سیسان به ما گفتند که ما در ۱۳۴۲ رفتیم قم هرکدام دو تا ملا کشتیم و آمدیم. این‌ها هم شرکت داشتند. یعنی اگر دستشان برسد یک روحانی شیعی زنده نمی‌گذارند. یک شیعه یا بچه شیعه را زنده نمی‌گذارند.

 

بهائیت آذربایجان حیدری

همایش ایرانشناسی، تهران ۱۳۸۳، هنگام تحصیلات ارشد ایرانشناسی

از راست: مرحوم استاد آیتی مترجم معروف، اصغر حیدری، مرحوم استاد ابراهیم باستانی پاریزی (استاد تاریخ ایران)،
استاد سیروس برادران شکوهی، بهمن آقایی

ارتباط با ما:  [email protected]

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please