آنچه در ادامه می خوانید
کارویژه اسرائیل برای بهاییها «مبارزه نرم» بود
یک کارشناس بهائیت معتقد است مهمترین پروندههای این فرقه در طول این چند دهه فعالیت، نفوذ در حوزه محیط زیست است که دراینباره سازمانهای غیردولتی متعددی راهاندازی کردند؛ مؤسسه میراث پارسیان با مدیریت افرادی چون کاووس سیدامامی از جمله آنها بود.
چندی پیش خبری مبنی بر دستگیری تعدادی از اعضای حزب جاسوس بهائیت توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) منتشر شد. در اطلاعیه وزارت اطلاعات آمده بود: متهمین بازداشتشده مستقیماً با کانون صهیونیستی موسوم به بیتالعدل مستقر در فلسطین اشغالی در ارتباطِ تشکیلاتی بودند. یافتههای مستند اطلاعاتی حکایت دارند که کانون پیشگفته، سال گذشته راهبرد احیای تشکیلات فرقۀ ضالۀ بهاییت در ایران را تحت عنوان «خط تبلیغ تهاجمی» و مأموریت ویژۀ جمعآوری هدفمند اطلاعاتی به شبکۀ بازداشتشده ابلاغ نموده بود.
انتشار این خبر، توجه به فعالیتهای جاسوسی و مزدورانه اعضای این فرقه را بار دیگر مورد توجه رسانهها قرار داد؛ علیالخصوص که در این میان یکی از اصلیترین پرسشها نسبت این تشکیلات با صهیونیسم است. در بخشی از اطلاعیه وزارت اطلاعات آمده بود : مأموریتهای تبلیغ گستردۀ آموزههای استعمار ساختۀ بهاییت و نفوذ در محیطهای آموزشی در سطوح مختلف و بهطور خاص مهدکودکهای سراسر کشور را محوّل کرده بودند، این خبر نشان میداد که یکی از کارویژههای این تشکیلات نفوذ فرهنگی است.
متن گفتگو با حمیدرضا اسماعیلی نویسنده کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» درباره ارتباط تشکیلاتی بهاییان با صهیونیستها:
سؤال: از گذشته میان بهاییها و صهیونیستها یک ارتباط وثیق دیده میشود؛ قرار گرفتن قبر حسینعلی بهاء رئیس این فرقه در عکّا و رفتوآمد آنها به اراضی اشغالی از گذشته تا امروز را شاهد بودیم؛ ریشه این ارتباط از کجاست و روابط بهاییان و صهیونیستهااز چهزمانی و کجاآغاز شد؟
اسماعیلی: پیش از پاسخ به این پرسش لازم است به توضیح و تفکیک مفاهیم یهودی، شبکه یهود، صهیونیسم، اسراییل و سرمایهداران یهودی بپردازم که واقعاً ضرورت دارد. «یهودی» پدیدهای سنتی و بهمعنای کسی است که از دین یهود پیروی میکند؛ به آن اعتقاد دارد و مناسک و عبادتهایش را بهجا میآورد. مقصود از «شبکه یهود» سازماندهیهای مدرنی است که یهودیان در عصر جدید و بعد از تحولات قرن ۱۸ و ۱۹ اروپا آن را ایجاد کردهاندکه مهمترین آنها اتحادیه جهانی یهودیان موسوم به «آلیانس» است. «صهیونیسم» هم یک ایدئولوژی سیاسی است که از مهمترین ارکان آن تشکیل حکومت یهودی بوده است، نهایتاً میماند معنای «اسراییل» که همان حکومتی است که رسماً در سال ۱۹۴۸ در فلسطین اشغالی اعلام موجودیت کرداما آنچه این پدیدهها را در عصر جدید به هم متصل کرد زرسالاران و سرمایهداران یهودی بودند که در تمام این دو سده تقویت و مدیریت آنها را در دست داشتهاند.
با این توضیح باید گفت که رابطه بهاییت محدود به اسراییل نیست و بهاییان با همه این پدیدهها در ارتباط بودهاند. رهبران بهایی چند دهه پیش از آنکه اسراییل تشکیل شود با حامیان و فعالان آن ارتباط داشتند و تحت حمایت آنها بودند. ریشه این روابط به سالهایی برمیگردد که صهیونیستها فعالیت جدی خود را در قرن ۱۹ آغاز کرده بودند. بخش مهمی از این افراد مانند هنری جساپ و خانواده هرست و فارمر، هم حامی بهاییها بودند و هم از مبلغان صهیونیسم و فعالان تأسیس اسراییل در سرزمین فلسطین بودند.
کشیش آمریکایی که معرّف بهاییت در محافل ایالات متحده بود
هنری جساپ یک کشیش پروتستان آمریکایی بود که از او بهعنوان نخستین نظریهپردازان صهیون مسیحی یاد شده است. او در زمان عثمانی برای انجام مأموریتش به منطقه شام آمد و ۵۳ سال در آن منطقه زندگی کرد. محل و زمان فعالیت او در سوریه، لبنان و فلسطین همزمان با مباحث اولیه صهیونیسم مبنی بر تشکیل دولت اسراییل در این منطقه بود. او علاوه بر تأسیس کلیسا در آن مناطق، مؤسس دانشگاه آمریکایی بیروت هم بود. جساپ در سال ۱۸۸۳ یکی از نامزدهای سفارت ایالات متحده در ایران بود که بهدلیل اهمیتی که برای کارش قائل بود، آن را نپذیرفت. شوقی، رهبر سوم بهاییان، جساپ را اولین آمریکایی برجستهای میداند که بهاییت را به محافل آمریکایی معرفی کرد. او در «انجمن ادیان عالم» که در ۲۳ سپتامبر ۱۸۹۳ مصادف با جشن چهارصدساله کشف آمریکا، در شهر شیکاگو برگزار شد، متنی را در معرفی و تأیید بهاییت ارسال کرد؛او در همان سالها بههمراه مسیونر دیگری بهنام ولز با عبدالبهاء دیدار و درباره بهاییت با او گفتوگو کرده بود.
جساپ بیش از نیم قرن در منطقه سوریه و غرب عثمانی در قالب کشیش مسیحی مأموریت داشت و برای تشکیل اسراییل فعالیت میکرد. او قاعدتاً ساکنان عکا، یعنی اقلیت بهایی تبعیدشده به آنجا را خوب میشناختلذا توانست با رهبران بهاییت ارتباط بگیرد و آنها را به برخی آمریکاییها معرفی کند. جساپ با تبلیغ بابیت و بهاییت در پی یافتن روزنههای نفوذ در ایران و در پی این «امید» بود که بهاییت رنگ صهیونیستی و مسیحیت آمریکایی بگیرد، بهعبارت دیگر، زمانی که از دههها قبل تلاش غربیهای یهودی برای تشکیل اسراییل در فلسطین آغاز شد، بهاییان بهصورت اقلیتی بسیار کوچک و در حد چند ده نفر در آنجا بهصورت تبعیدی زندگی میکردند، در این موقع فلسطین بخشی از امپراتوری عثمانی بود.
از این گذشته فیبی هرست، مادر ویلیام هرست، سیاستمدار مشهور آمریکایی که از او بهعنوان «قهرمان صهیونیسم» یاد شده است، نیز از حامیان برجسته بهاییان بود. فیبی هرست همسر یکی از سناتورهای معروف و سرمایهدار آمریکایی در قرن ۱۹ بود که بعد از درگذشت همسرش صاحب ثروت او شد. او بههمراه گروهی از آمریکاییها در سال ۱۸۹۸ برای دیدار با عبدالبهاء به عکا رفت. این دیدار سرآغاز کمکهای متعدد او به بهاییان بود. بخشی از هزینه سفر عبدالبهاء و تیم همراهش به آمریکا چند سال بعد را هم هرست پرداخت کرد. عبدالبهاء در آن سفر که در سال ۱۹۱۲ اتفاق افتاد به رایزنی با نهادهای عقیدتی ـ سیاسی غربی بهویژه مقامهای مسیحی و یهودی پرداخت.
پیوند عبدالبهاء و بهاییان با صهیونیستها را میتوان در همراهی با آلنبی، ژنرال انگلیسی، در جنگ بینالملل اول سراغ گرفت ـ در برخی منابع تاریخی آلنبی را یهودی دانستهاند ـ همچنین در روابطی که عبدالبهاء با هربرت ساموئل داشت. ساموئل از سیاستمداران انگلیسی ـ صهیونیستی و از طراحان اعلامیه بالفور است که در سال ۱۹۲۰ بهعنوان اولین کمیسر عالی بریتانیا، ریاست حکومت فلسطین را بهدست گرفت. او در روابطی که با بهاییان داشت، به تعریف از بهاییت پرداخته و گفته بود: «اینجانب بهاییت را بهعنوان یک دین مستقل و مجزا از اسلام و مسیحیت و سایر ادیان میدانم.»، این صهیونیست انگلیسی گفته بود که بهاییان از «فساد و انحطاط مردم» خاورمیانه دور هستند.
خوشحالی عبدالبهاء از ورود نیروهای انگلیسی به فلسطیندر جریان جنگ بینالملل اولو اشغال آنجا که به تقویت صهیونیسم و تأسیس دولت اسراییل انجامید در انواع منابع بهایی آمده است. بعد از این حوادث که در سالهای آخر زندگی عبدالبهاء رخ داد، او گفته بود: «عنقریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود. سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت، این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارم قوم یهود عزیز میشود.»
در حقیقت بهاییت زمانی آزادی عمل پیدا کرد که عثمانی فروپاشید و موضوع تشکیل دولت اسراییل در فلسطین جدی شد و بهاییان در همراهی و با مدیریت «آنگلوساکسونهای صهیونیست» به همزیستی با صهیونیستها و سپس اسراییل پرداختند.
تصویر عباس افندی فرزند حسینعلی بهاء بنیانگذار فرقه بهائیت
خوشحالی عبدالبهاء از ورود نیروهای انگلیسی به فلسطیندر جریان جنگ بینالملل اولو اشغال آنجا که به تقویت صهیونیسم و تأسیس دولت اسراییل انجامید در انواع منابع بهایی آمده است
سؤال: شما به روابط بهاییان با یهودیان هم اشاراتی داشتید، این روابط در ایران چگونه بود، مخصوصاً که بخش مهمی از افرادی که به بهاییت پیوستند یهودی بودند؟
اسماعیلی: بهخلاف مسیحیان که تمایلی به بهاییت نشان ندادند، بهگفته مورخان یهودی «هزاران نفر» در شهرهایی چون همدان، کاشان، تهران و اراک به بهاییت پیوستند. جالب این است که بخش قابلتوجهی از این یهودیان بعد از بهایی شدن همچنان مناسک یهودی را بهجا میآوردند! در حقیقت در زمانی که شبکههای جهانی یهود در ایران در حال فعالیت جدی بودند و با سرمایهگذاری زرسالاران یهودی، صهیونیسم و یهودیها در حال پیشرفت بودند، بهایی شدن این یهودیان قابل توجه است، مخصوصاً که یکی از سنتهای این «فرزندان استر» پنهانکاری و حفظ هویت یهودی خود در پوشش تظاهر به یک دین و آیین دیگر است. به اینگونه از یهودیان که زیست پنهان دارند «آنوسی» یا «مارانوسی» میگویند که بهنظر میرسد در فرقه بهاییت نیز این سیاست پیاده شد تا مدیریت آن را بهدست گیرند.
البته در اینجا تفاوت این است که چون بهاییت یک فرقه سیاسی بود نهتنها آن را رد نکرد، بلکه با انگیزه منافع سیاسی و اقتصادی استقبال هم کرد. شوقی این گروه از بهاییان را که اطراف او بودند و به تمشیت امور میپرداختند «احبّای کلیمی» مینامد و نمونه آنها را انور، عطایی و بنانی معرفی میکند، لطفالله حکیم از افراد دیگر این گروه است. فضلالله مهتدی (صبحی)، که روزگاری منشی مخصوص عبدالبهاء بود و بعدها علیه این تشکیلات کتاب نوشت میگوید «خاندان حکیم از بیخوبن یهودی هستند و آیین و روش این کیش را نگه میدارند، ولی هر دستهای از آنها در کیشی فرو رفتهاند.»، از این مثالها بسیار زیاد است.
در حقیقت باید سازمان بهاییت را به دو دسته بهاییان با تبار یهودی و بهاییان با پیشینه مسلمانی تقسیم کرد و گفت که اعضای درجهاول این سازمان اغلب همان بهاییان با تبار یهودی هستند.
سؤال: با توجه به اینکه مرکز رهبری این سازمان بعد از تأسیس اسراییل در آنجا قرار دارد، آیا این موضوع تأثیری در کیفیت روابط بهاییان با اسراییل داشته است؟
اسماعیلی: دقیقاً؛ این تأثیر تا جایی است که سازمان بهاییت را تبدیل به سازمانی ذیل دولت اسراییل کرده است، در واقع چند سال بعد از تأسیس اسراییل، ارگان رسمی بهاییان رسماً اعلام میکند که این تشکیلات ذیل ادارهای بهنام «اداره بهایی» در «وزارت ادیان» رژیم صهیونیستی اداره میشود، همچنین تصریح میشود که محافل ملی کشورهای بریتانیا، ایران، کانادا و استرالیا مستقیماً طبق قوانین و مقررات جاری در اسراییل تأسیس شدهاند، همین منبع مینویسد مصوبههای این پروژه با هماهنگی نخستوزیر، پارلمان، تعدادی از وزرای کابینه و رئیس رژیم صهیونیستی به اجرا رسیده است. ذیل این برنامه وزیر ادیان رژیم صهیونیستی برای توجیه آن در پارلمان حاضر میشود و درباره اهمیت این سازمان (در راستای منافع اسراییل) سخنرانی میکند. در طول چند دهه گذشته نیز مقامات اسراییلی از جمله رؤسای این رژیم بارها از حیفا، مرکز رهبری بهاییان، بهصورت رسمی بازدید کردهاند.
آنچه به این روابط در آن سالها جنبه رسمی میداد تأسیس «هیئت بینالمللی بهایی» حدود سه سال بعد از تشکیل اسراییل بود. این هیئت را تشکیلات اولیه و «جنینی» بیتالعدل میدانند که در تاریخ ۹ ژانویه ۱۹۵۱ بهدستور شوقی در حیفا تأسیس شد. میسون رمی که سالها ریاست این هیئت را بهعهده داشت درباره رابطه سازمان بهاییت با اسراییل در این دوره، آن را به دو نوع تقسیم میکند؛ اول، رابطهای «بسیار دلپذیر و غیرمنتظره [که] مقامات دولتی اسراییل خود نسبت به ما [بهاییان] اظهار لطف مینمایند»؛ و دوم رابطهای که «پس از مساعی زیاد موفق به جلب مساعدت دولت [اسراییل] میشویم.»، خلاصه این رابطه، شق سومی نداشته و همواره نظر تشکیلات بهاییت تأمین میشده است! رابطهای که حتی میان یک سازمان دولتی (بهعنوان یک جزء) و دولت (بهعنوان یک کل) بهسختی اتفاق میافتد.
زمانی هم که دیوید بنگوریون، رئیس کمیته اجرایی آژانس یهود و اولین نخستوزیر دولت اسراییل، در مه ۱۹۵۱ به آمریکا سفر کرد، تعدادی از اعضای محفل آمریکا بههمراه نایبرئیس هیئت بینالمللی بهاییان، با وی در شیکاگو دیدار کردند. آنان ضمن تشکر از «رویه محبتآمیز رؤسای حکومت جدیدالتأسیس اسراییل» و خدماتی که به بهاییان ارائه داده بود، درباره اینکه چگونه تشکیلات بهاییت در ایالات متحده پا گرفت توضیحاتی دادند.
سؤال: اکنون که به نام میسون رمی و تشکیلات اولیه و «جنینی» بیتالعدل اشاره کردید، مناسب است این پرسش را مطرح کنیم؛ آیا نزاع درونسازمانی بهاییان که در آغاز دهه ۱۳۴۰ رخ داد، جنگ قدرت میان جریان آمریکایی و اسراییلی درون تشکیلات بهاییت بود؟
اسماعیلی: توجه داشته باشید که از سال ۱۳۳۶ که شوقی، رهبر سوم بهاییها، بهصورت مشکوک در انگلیس درگذشت، عملاً رقابتها بر سر تصاحب قدرت و جانشینی او میان جریانهای داخلی بهاییت جدی شده بود؛اما این اختلافها تا چند سال بعد پنهان بود. از دل این کشمکشها یک جریان بیتالعدلی برآمد که با پی گرفتن «رهبری شورایی»، تشکیلات بیتالعدل را ایجاد کرد و دیگری جریان میسون رمی بود که خود را ولی امر ثانی و جانشین برحق شوقی معرفی میکرد. رمی که از خاندانهای نظامی و نسبتاً سرشناس در ایالات متحده بود میخواست مرکز رهبری بهاییت را از فلسطین اشغالی (اسراییل) به آمریکا ببرد، اما همسر شوقی و برخی بهاییان متصل به دولت انگلیس از جمله حسن موقر بالیوزی که بهلحاظ خانوادگی در خدمت انگلستان قرار داشتند بهدنبال رهبری شورایی و حفظ آن در فلسطین اشغالی بودند، میدانید که بالیوزی از مؤسسان رادیو بیبیسی فارسی بود. خلاصه در همین اختلافها بود که مطرح شد شوقی بهدست همین گروه با محوریت روحیه ماکسول، بالیوزی و تعدادی دیگر با اهدافی از جمله به دست آوردن ثروت هنگفت او به قتل رسیده است.
گروه مقابل هم بهعوض مطرح کرد که میسون رمی عضو سازمان سیا بوده است. در این انشعاب جریانی که تمایل داشت مرکزیت بهاییت را از اسراییل به آمریکا منتقل سازد از جریان دیگر شکست خورد.
کمی بعد از این مسائل، اسماعیل رایین نویسنده معروف و صاحب کتاب چندجلدی فراماسونری کتابی در این باره، یعنی «انشعاب در بهاییت» نوشت و مستنداً آنها را بررسی کرد. رایین بهصراحت از ماهیت صهیونیستی بهاییت سخن گفت و نوشت که مدیریت اصلی بهاییت در دست یهودیها و شخصیتهای غربی است. او اهداف اسراییل و یهودیها از همکاری با بهاییها را اولاً این میداند که چون آنها همیشه از هر نیروی ضداسلامی حمایت کردهاند، این بار به حمایت از بهاییت برخاستند. او اهداف دیگر را جلب سرمایهداران بزرگ بهایی برای سرمایهگذاری در اسراییل، جاسوسی بهاییان برای موساد و توریسم مذهبی اعلام میکند. رهبران بهایی هم میخواستند در آن شرایط قرن بیستم، اسراییل را بهعنوان کعبه آمال بهاییان بپذیرند و دولت یهود را تکیهگاه خود قرار دهند.
سؤال: بعد از تشکیل اسراییل و بهخصوص در جنگهای اسراییل با مسلمانان آیا بهاییان به اسراییل کمک کرده بودند؟
اسماعیلی: بهاییان معتقد بودند افزایش قدرت اسراییل به افزایش قدرت و نفوذ بهاییان میانجامد. آنها همچنین تشکیل «کشور اسراییل» را آرزویی میدانستند که با محققشدنش میتوانند آسانتر از سابق به حیفا و عکا تردد کنند. خدمت بهاییت به اسراییل و علیه اعراب و مسلمانان در آن جنگها در دهه ۱۳۴۰ بهقدری آشکار بود که جمال عبدالناصر رئیسجمهور وقت مصر، که در آن سالها بهخاطر مقابله با اسراییل به قهرمان اعراب تبدیل شده بود، در نطقی بهاییان را جاسوسان اسراییل در جهان معرفی کرد. در سالهای اخیر نیز جریان مقاومت یمن همین روابط را در بهاییان آن کشور با اسراییل کشف کرد.
اقشار درجهچندم بهایی حتی اگر از روابط رؤسای سازمان با اسراییل چیز زیادی نمیدانستند دستکم بهخاطر اینکه مرکز مدیریت سازمان و اماکن مقدس آنان در حیفا قرار دارد، دولت اسراییل را حافظ امنیت خود میدانستند و سرنوشت خود را در گروی سرنوشت اسراییل تلقی میکردند، بر این اساس در تمامی آن جنگها از اسراییل جانبداری میکردند.
بهاییان پیروزیهای اسراییل را به «قدرت بهاءالله» نسبت میدادند! در جنگ ششروزه سال ۱۳۴۶ مبلغان بهایی با اظهار خوشحالی از پیروزی اسراییل بر اعراب، آن را از برکت مدفون بودن حسینعلی نوری در حیفا تبلیغ میکردند. در همین جنگ ششروزه مدیران بهایی البته با همکاری یهودیان حدود ۱۲۰ میلیون تومان پول برای کمک به اسراییل جمعآوری و ارسال کردند. بهاییها حتی در محافل خود از اینکه حکومت پهلوی علنی از اسراییل حمایت نمیکرد انتقاد میکردند. در کنفرانس پالرمو (یا سیسیل) که در سال ۱۹۶۸ و چند ماه بعد از جنگ ششروزه برگزار شد، بهاییان کنفرانس را تبدیل به همایشی در حمایت از اسراییل تبدیل کردند.
در جنگ رمضان سال ۱۳۵۲ نیز بهاییان تلاش کردند با جمعآوری پول از بهاییان در جلسههای مختلف به اسراییل کمک مالی کنند. مانند بسیاری از پروژههای اینچنینی پشت این پروژه نیز حبیب ثابت پاسال یهودیتبار قرار داشت. در گزارشهای ساواک آن موقع آمده بود «بهاییان از هر موقعیتی که بهنفع اسراییل تمام شود اظهار خوشحالی مینمایند.»
جمال عبدالناصر رئیسجمهور وقت مصر، که در آن سالها بهخاطر مقابله با اسراییل به قهرمان اعراب تبدیل شده بود، در نطقی بهاییان را جاسوسان اسراییل در جهان معرفی کرد. در سالهای اخیر نیز جریان مقاومت یمن همین روابط را در بهاییان آن کشور با اسراییل کشف کرد
کاهش روابط دولتهای عربی و بهخصوص مصر با شوروی و افزایش روابط آنها با آمریکا موجب خوشحالی بهاییها شده بود. در همان سالها بهاییان کشورهای مختلف تلاش میکردند دولتهای عربی را حاضر کنند سرزمینهای اشغالی در اختیار اسراییل بماند.
بهخاطر همین اقدامات بهاییان، که اخبارش به گوش مسلمانان میرسید، در سال ۱۳۵۳ «کمیسیون عمومی برای بایکوت اسراییل» بهدنبال تعطیلی محافل بهایی در کشورهای عربی برآمد.
مبلغان بهایی در تبلیغات خود گاهی اسراییل را «پایتخت» بهاییت معرفی میکردند که قرار بود در زمان تشکیل «محکمه کبرای بینالمللی جامعه بهایی» محقق شود. دعاوی اینگونه در حد یک شعار ایدئولوژیک بود، اما برای «تقویت روحیه» توده به کار تبلیغات سازمان میآمد و رشته مودت بین اعضای بهایی با اسراییل و صهیونیسم را مستحکم میکرد.
اگر خلاصه و در حد یک جمله بخواهم بگویم، اینطور باید بگویم که در ایدئولوژی بهاییت اسراییل «دوست» و مسلمانان «دشمن» معرفی شدهاند.
سؤال: با اینهمه سابقه معلوم و آشکار پس چرا بهاییان روابط خودشان با اسراییل را انکار میکنند و فقط به بودن بیتالعدل در حیفا تقلیل میدهند؟
اسماعیلی: بهاییان بهدلایل مختلف، و از همه مهمتر حساسیتی که مسلمانان در این باره دارند، همیشه اصرار دارند روابط خود با اسراییل را پنهان نگه دارند، این سیاست قبلاً هم بود، مثلاً در همان سال ۱۳۴۶ طبق دستورهای سازمانی به اعضا تأکید شده بود تا جای ممکن از بحث درباره موضوعهایی که به اسراییل مربوط میشود خودداری کنند، در یکی از این موارد که بعد از اظهار خوشحالی بهاییان پس از پیروزی دولت نظامی اسراییل بر اعراب صادر شد، «محفل تهران» دستور داد «هیچیک از بهاییان در مورد اوضاع خاورمیانه مطلقاً حق بحث کردن را ندارد.»
این سیاست تقلیل دادن روابط به استقرار صرف بیتالعدل در حیفا، برای عادی جلوه دادن حضور بهاییان و روابط گستردهشان با اسراییل است.
سؤال: امام خمینی(ره) هم درباره بهاییان تعبیری دارند و آنان را «عمال اسراییل» و صهیونیسم میدانند.
اسماعیلی: میدانید که در ادبیات و گفتمان امام خمینی «عمال اسراییل» بهطور مشخص مصداقش بهاییان هستند، اساساً نهضت امام در دوره اول که از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ آغاز شد خیزشی علیه شبکه یهودیان و بهاییان بود، آن اعلام خطرهایی که امام کردند و از علما و دینداران و علاقهمندان به کشور خواستند برای جلوگیری از نابودی کشور و اسلام قیام کنند ناظر به خطر همین شبکه بود که در تمام سلولهای حکومت و نهادهای جامعه نفوذ کرده بودند. امام در آن دوران به شاه میگوید که از جانب آنها نگران نباشد و اگر بهسوی ملت و علما بیاید و در مقابل نفوذ گسترده آنها بایستد، آنها هم از شاه حمایت خواهند کرد.
البته امام یقین داشت که شاه با آنها گره خورده است و پیوندشان جداییناپذیر است، اما با آن نوشتهها و سخنرانیها میخواست دشمن اصلی را نشان دهد، بهتعبیر دیگر، امام نگاه ساختارمحور ارائه کردند، نه کارگزارمحور. امام در عین اینکه از دشمنی اسراییل و آمریکا با ایران میگویند اما سطح بحث و تحلیل خودشان را به سطح دولتها محدود نمیکنند. امام به کانونهای قدرتی اشاره داشتند که بهاییان ذیل آن قرار دارند. نگاه امام خمینی به بهاییت را در سه بعد میتوان ارزیابی کرد؛ ۱ ـ بهاییت بهمثابه یک حزب و سازمان سیاسی، نه یک فرقه عقیدتی، ۲ ـ حزبی وابسته به یهود و اسراییل، ۳ ـ وجود پدیده «یهودی مخفی» که در یکی از اشکالش، در جامه بهاییت برای پیشبرد برخی اهداف و منافع یهود و اسراییل فعالیت داشتند؛بهطور کلی امام خمینی بهاییان را کارگزارانی در خدمت منافع اسراییل و یهود میدانست.
سؤال: با توجه به این ریشهها و پیوندها، آیا ممکن است بهاییان هم از الگوی سیاسی صهیونیستها استفاده کنند؟
اسماعیلی:بهاییت مانند صهیونیسم از دو راهبرد انبوهنمایی کاذب و راهبرد سرزمینی استفاده میکند. انبوهنمایی کاذب آن است که جمعیت و توان خود را بیش از آنچه هست نشان دهند، این شیوه را صهیونیستها در موضوع هولوکاست استفاده کردند؛ به این صورت که ابتدا جمعیت خود را بسیار بیش از آنچه بود نشان دادند و سپس با تبلیغ بهروی کشتار آنها اهداف مورد نظر را دنبال کردند. بهاییان دنبال این هستند تا فضایی فراهم شود تا مانند صهیونیسم سرزمینی تصرف کنند و در آن دولت و ملت تشکیل دهند! لذا به مظلومنمایی از یکسو و فضایی مانند جنگ بینالملل دوم از سوی دیگر نیاز دارند تا نظام سلطه زمینه را برای آنان فراهم سازد.
سؤال: آیا اینهمه علاقه و تعلق خاطر بهاییان به اسراییل و یک قدرت بیگانه ساواک و اساساً نهادهای امنیتی حکومت پهلوی را نگران نمیکرد، باتوجه به اینکه بخشی از مدیران ارشد رژیم پهلوی بهایی بودند؟
اسماعیلی: چرا، این نگرانی میان کارشناسان و حتی برخی مدیران ساواک هم وجود داشت. در اسناد بهجامانده از ساواک توجه به این ابعاد ضدامنیتی سازمان سیاسی بهاییت بیشتر به چشم میخورد: روابط پیچیده و اطلاعاتی آنان با دولت اسراییل، نفوذ آنها در نهادها و سازمانهای مختلف، برنامه بلندمدت بهاییان برای تشکیل حکومت در ایران و ایدئولوژی جهانوطنی یا در واقع بیوطنی که با ایدئولوژی ناسیونالیستی پهلوی در تضاد بود. مأموران ساواک سفرهای بیشمار بهاییان به اسراییل را که کنترل بر بهاییت و مدیران آن را دشوار میکرد، مغایر اصول اولیه امنیت سیاسی میدانستند.
در برخی گزارشهای ساواک بهصراحت از حزب و سازمانی سیاسی سخن گفته میشود که ریشه در اسراییل دارد و در ارتش کشور نفوذ کرده است؛ لذا از اینکه فرماندهان ارتش که حافظ تمامیت کشور هستند به سازمانی تعلق دارند که مدیران آن تابعیت کشور دیگری را دارند، در خاک دیگری استقرار دارند و به قدرت و دولت دیگری هم وابسته هستند، ابراز نگرانی شده است.
سؤال: با این وضع پس چرا اقدامی صورت نمیگرفت؟
اسماعیلی: پاسخ روشن است، چون سیاستگذاری درباره بهاییت خیلی فراتر از ساواک بود. همانطور که شاه نیز در پیامی به آیتالله بروجردی گفته بود، دراینباره از سوی آمریکاییها تحت فشار است و کاری از دست او برنمیآید!
سؤال: از مطالب شما درباره بهاییت چنین برمیآید که سازمان بهاییت دو کارکرد برای سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی غربی دارند.
اسماعیلی: بله، همینطور است. درباره روابط بهاییان با اسراییل و شبکه یهود باید دو پدیده را از یکدیگر تفکیک کرد؛ اول کارکرد خود «سازمان سیاسی بهاییت» است. تشکیلات بهاییت در ایران یک سازمان جغرافیایی گسترده است که شعبههای مختلفی در نقاط مختلف کشور و متناسب با تقسیمات کشوری دارد، ذیل این تشکیلات ادارههای مختلفی تحت عناوین مختلف فعالیت دارند که وظیفه آنها جمعآوری اطلاعات از حوزه تخصصی و نفوذ در آنهاست. آنها بهصورت سیستماتیک این گزارشها را تهیه و ارسال میکنند. اصل بر این بوده که طبق اصول سازمانی و سلسلهمراتب اداری این گزارشها اولاً به مرکز (تهران) و سپس به بیتالعدل در اسراییل گزارش شود، اما بعد از انقلاب بهدلایل رعایت اصول حفاظتی و اطلاعاتی اولاً تشکیلات موازی هم بهراه انداختهاند و ثانیاً امکان ارسال مستقیم هم فراهم شده است.
دوم بهکارگیری و استخدام بهاییان در سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی غربی است، در اینجا در حقیقت سازمان بهاییت بهمثابه یک سازمان امن عمل کرده است، در اینجا محیط بهایی محیطی برای تربیت نیروهای غربگرا بوده است، بهعبارت دیگر، سازمان بهاییت دو کارکرد برای سازمانهای جاسوسی غربی دارد؛یکی کارکرد اصلی خود است که باید بهصورت یک ماشین اداری عمل کند و دیگر تربیت نیرو برای استخدام در سازمانهای جاسوسی غربی است.
سؤال: با این اوصاف، روابط بهاییت با اسراییل بعد از انقلاب به کجا کشیده است؟
اسماعیلی: بعد از انقلاب بهدلیل تضادی که بین اسراییل و جمهوری اسلامی وجود داشت بهتدریج اسراییل و شبکه یهود بهعنوان مهمترین حامیان گروههای مخالف جمهوری اسلامی برآمدند. اسراییل نهتنها در برخی مقاطع خود مستقیم وارد عمل شده بود، اما بیش از آن بهصورت نیابتی و بهکارگیری مزدوران و نفوذ در سازمانهایی مانند مجاهدین خلق و کومله به اجرای سیاستهای خود پرداخت که یکی از آنها ترور بود. این تصویر و نقشه کلی این سالهاست که نشان میدهد حتی گروههایی که از سابقه بهاییت در پیوند با اسراییل برخوردار نبودند هم به استخدام آن درآمدند و عملاً به یکی از ابزارهای اسراییل برای مقابله با ایران و جمهوری اسلامی درآمدند، تا رسد به سازمان سیاسی بهاییت که از بنیاد و اساس صهیونیستی و اسراییلی بوده است.
اما در این مبارزه، مانند بسیاری از مبارزهها و ساختارهای نظامی که تقسیم کار صورت میگیرد و هر گروه و لشکری وظیفهای را بهعهده میگیرد، وظیفهای که به سازمان بهاییت محول شد نفوذ و جاسوسی بود، در حقیقت بهرغم پیشینهای که این تشکیلات گذشته در عملیاتهای تروریستی داشت، عملیاتهای خشن به آنها واگذار نشد، در حقیقت سطح بهاییت را نسبت به سازمانها و گروههای دیگر بالاتر بردند تا آنها را به این امور آلوده نسازند! در این تقسیم کار و متناسب با جایگاهی که بهاییت برای خود قائل بود کارکرد بهاییت اولاً تأسیس سازمانهای غیردولتی در حوزههای مختلف، ثانیاً نفوذ و جاسوسی در سازمانهای دولتی و ایجاد شبکه در آنها، ثالثاً ایجاد یک شبکه رسانهای علیه جمهوری اسلامی و نظام ارزشی و فکری اسلامی جامعه، رابعاً تأسیس نهادهای آموزشی مختلف، خامساً نفوذ در نخبگان اجتماعی و سیاسی و سادساً مبارزه علنی در قالب حقوق بشر در اقامه دعاوی در محافل بینالمللی بود.
در حقیقت بهاییت نهتنها قبل از انقلاب بلکه بعد از انقلاب هم سوگلی غرب و اسراییل بود، مبارزه سخت به گروههای دیگر رسید و مبارزه نرم به بهاییت. در بسیاری از عملیاتهای سخت و تروریستی بهاییانی حضور داشته و در جمعآوری اطلاعات و طراحی عملیات نقش داشتهانداما اجرا به گروههای دیگری چون مجاهدین خلق و کومله واگذار شده است.
سؤال: میتوانید مصادیقی از این مبارزه نرم آنها را نام ببرید؟
اسماعیلی: یکی از مهمترین پروندههای بهاییت در طول این چند دهه فعالیت و نفوذ در حوزه محیط زیست است که در این باره سازمانهای غیردولتی متعددی را راهاندازی کردهاند، نمونه این موارد مؤسسه میراث پارسیان با مدیریت افرادی چون کاووس سیدامامی و مراد طاهباز بود، تقریباً بهجز چند نفر همه افرادی که با آن در سطوح عالی همکاری داشتند جزو افراد یهودی و بهایی شبکه بودند. برای فهمیدن آنچه میگذرد مطالعه دقیق آنهاکه بازداشت شدند و حکم هم خوردند، ضرورت دارد. مؤسسه میراث یک نمونه قابل مطالعه است تا نشان دهد نفوذ شبکه یهود و بهاییت چگونه صورت میگیرد و چگونه از یک پوشش دوستداشتنی و فراگیر استفاده میکند؛دوستداشتنی است چون همه ما نگران محیط زیست هستیم.
هوا، آب و خاک که عناصر اصلی محیط زیست را تشکیل میدهند هر سه بهدلایل مختلف با تهدیدهایی مواجه هستند و برای مراقبت از آنها به نگرشی نو و ویژه نیاز استاما فراگیر است چون از دریا و آسمان، از جنگل تا کویر و از کوه و بیابان تا شهر، همه جغرافیا را در بر میگیرد و میتوان برای آن پروژههای جاسوسی تعریف کرد.
پروژههایی جذاب مانند مقابله با آلودگی هوا یا بحران آب؛ و حتی به برخی پروژههای معمولی و بدون اولویت میتوان خاصیت ملی داد؛ مثلاً پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی را، که یکی از اهداف مهمش جاسوسی در مراکز استراتژیک ایران بوده، در حد از بین رفتن بخشی از هویت ایرانی معرفی و تبلیغات کرد.
بهنظرم میشود خود این موضوع و ویژگیهای این نفوذ و جاسوسی را که بسیار مفصل است در یک گفتگوی دیگر و بهصورت مستقل به بحث گذاشت.