بهائیت از ابتدا تا کنون روشهای مختلفی در نحوه فعالیت خود برگزیده است، اما به اقتضای مسائل سیاسی روز تاکتیک هایش را عوض نموده و خط سیر فعالیت این تشکیلات دارای ابعاد مختلفی است. اما آنچه خیلی آشکار و مبرهن است تضاد عملکرد این تشکیلات با شعارهایش مثل عدم مداخله در سیاست است که در برهه های تاریخی مختلف زیگزاکی عمل نموده است که به اجمال به آنها اشاره میشود:
آنچه در ادامه می خوانید
الف) کنارهگیری ظاهری از سیاست و سیاستبازی در بهائیت:
یکی از آموزههای کلیدی بهائیت که بسیار بزرگنمایی شده و عملکرد بهائیان از گذشته تا کنون برخلاف آن بوده است، عدم مداخله در سیاست و اطاعت از حکومت است. این تعلیم ترفندی برای نفوذ بهائیان در سیاست و حکومت، بهویژه در ایران بوده و بهدنبال ارائه تصویری معنوی و روحانی از بهائیت است.
رهبران بهائیت همواره بر جدایی دین از سیاست تأکید دارند و بهدنبال آن، بر عدم پیوند بهائیت و بهائیان با جهان سیاست اصرار میورزند. بر اساس این اصل، بهائیان اجازه ندارند، در امور سیاسی شرکت کنند. این اصل، هم مورد تأکید میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) و هم رهبران بعدی بهائیت قرار گرفته است؛ ولی خود آنان عملاً سیاسیترین افراد بوده و در سیاستبازی و فریبکاری، ید طولایی داشتهاند.
عباس افندی (عبدالبهاء) درباره عدم مداخله در سیاست میگوید: «میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست. دلیل دیگر نمیخواهد.»[۱]
او در رساله سیاسیه خویش نیز هرگونه حق سیاسی را از ملت سلب میکنند و حکومت را مخصوص ملوک و موهبت الهی میشمارد.[۲]
شوقی افندی -که پس از عباس افندی رهبری بهائیان را به دست گرفت- نیز در این زمینه میگوید: «معاذ الله از مداخله در امور سیاسی. احبا باید بهکلی از این شئون در کنار باشند و از هر وظیفهای که منجر به مداخله در امر سیاست شود، بیزار گردند.»[۳]
جدایی دین از سیاست که شعار رهبری بهائیت بوده بیشتر برای هماهنگی آموزههای این فرقه با آموزههای غربی و فریب افکار عمومی بوده است تا ارتباطات این فرقه با بیگانگان و دخالت در امور سیاسی بر ضد ملت ایران را پنهان کنند.
رهبران بهائیت با ادعای جدایی دین از سیاست، آن هم در زمانی که علمای اسلام جدیترین مانع برای استعمارگران بهشمار میآمدند، گام در راهی گذاشتند که منطبق با خواست سلطهگران بود.
رهبران این فرقه در تلاش بودند تا با این گونه شعارها تصویری روحانی و معنوی از خود نشان دهند و مردم را در برابر سلطه استعمار، به امور فرعی سرگرم کنند؛ اما به گواه تاریخ همه فعالیتهای این فرقه از شکلگیری با حمایت بیگانگان گرفته تا توطئه بر ضد ملت ایران، ترور مردم بیگناه، نفوذ در جریان مشروطه و انحراف آن، پیوند با فراماسونری، حمایت از کودتای رضاخانی، نفوذ در دولت پهلوی و در دست گرفتن پستهای سیاسی مهم، حمایت از تشکیل رژیم صهیونیستی، مقابله با انقلاب اسلامیT شرکت در اغتشاشات بعد از انقلاب مثل فتنه ۸۸، ناآرامی های ۱۴۰۱ و… همگی در زمره سیاسیترین فعالیتهایی است که یک فرقه یا گروه میتواند انجام دهد.
خنجی در تبیین این شگرد تاریخی بهائیان مینویسد:
«خوب است، ببینیم که منظور بهائیان از دخالت در سیاست، بهمعنای اعم است یا آنکه دخالت در بعضی سیاستها را جایز می دانند؟ گذشته از قراین بسیاری که در دست است، از مطالعه الواح و خطابههای مختلف رهبران بهائیان نیز این نکته روشن میشود که منظور آنها از عدم دخالت در سیاست، بهمعنای خاصی است و در بعضی سیاستها از دخالت خودداری ننموده آن را جایز میشمرند؛ مثلاً در انقلاب مشروطیت، بهائیان کاملاً علیه جریان انقلاب وارد شدند و از تبلیغ به نفع مستبدین و به ضرر مشروطهخواهان غفلت ننمودند.
چنانکه عبدالبهاء در یکی از الواح خود که در زمان کودتای محمدعلی شاه صادر شده، محمدعلی شاه را سلطان عادل دانسته و بهائیان را دعوت به انقیاد نموده، مشروطهطلبان را «نوهوسان» نامیده است.»[۴]
اما همین که پس از خلع محمدعلی شاه و پیروزی مشروطهطلبان ایران و شکست کوششهای سیاسی روسیه در ایران، بهائیان قافیه را باختند. عباس افندی در ۱۳۲۹ق یعنی پس از گذشت حدود چهار سال از نامه قبلی که در آن مریدان بهائی خود را از مداخله در سیاست منع و به اطاعت سلطنت قاجار توصیه کرده بود – یکباره طرفدار مشروطیت میشود و اصل عدم مداخله در امور سیاسی را فراموش میکنند و دستور میدهد:
«نفوسی از بهائیان از برای مجلس ملت انتخاب گردد و با سیاسیون مراوده کرده تا ضمن آن موجبات نزدیکی بهائیان را به انگلستان فراهم سازد.»[۵]
فرانچسکو فیچیکیا، که مدتی بهائی بود و پس از مطالعه و تحقیق از این فرقه جدا گردید و از سوی آن فرقه طرد شده، درباره رویکرد سیاسی بهائیت نظرات جالبی دارد.
از نظر او وفاداری ظاهری تشکیلات بهائیت به دولت، پرهیز از دخالت در سیاست، لزوم اطاعت از قانون و پرهیز از احزاب سیاسی، ناشی از فرصتطلبی محض است و صرفاً مجموعهای از اقدامات عملی است که تا وقتی جامعه بهائی در مرحله طفولیت است، مراعات میشود تا بتواند در موقعیتی قرار گیرد که قادر به تحقق اهداف اعلان شدهاش باشد که فیچیکیا آن را چیزی جز پنهانکاری نظام اعتقادی و اختفای اهداف سیاسی تشکیلات بهائیت نمیداند.[۶]
بهائیت به دلایل زیر در این دوره شعار پررنگ و لعاب عدم مداخله در سیاست را مطرح ساخت:
۱. با توجه به بیگانهستیزی مردم ایران، ارتباط این فرقه با بیگانگان را پنهان کند و دم از معنویت و اخلاق بزند.
۲. اهداف سیاسی خود، نظیر ایجاد تفرقه در ملت ایران، تضعیف دین و روحانیت و مقابله با نهضتهای مردمی و مذهبی را با پوشش این شعار بهتر پیگیری کند.
۳. بیگانگان و حامیان اصلی خود را در جهت سلطه بر ایران یاری دهد.
بنابراین، یکی از روشهای بهائیت در این دوره سیاستبازی و سیاسیکاری بهمعنای ماكياولیستی آن با طرح شعار عدم مداخله در سیاست بود و در این راه اقدامات زیادی بر ضد ملت ایران انجام داد.
ب) روش کتمان عقیده و تظاهر در بهائیت:
پیدایش بهائیت در یک کشور اسلامی و ضدیت عقاید آن با عقاید اسلامی و دیگر ادیان الهی، باعث شد که رهبران این فرقه از همان ابتدا رویکردی نفاقآمیز در پیش بگیرند و از اظهار علنی عقاید خود بپرهیزند. آنان همچنین بهدلیل تبعید در امپراتوری عثمانی، تظاهر به اسلام میکردند و در مراسمها و مجامع مسلمانان نیز حضور مییافتند.
حسینعلی نوری رهبر اصلی و بنیانگذار بهائیت و جانشینش عباس افندی از پیشگامان این شیوه بودند و این خود دلیلی بر ناحق و انحرافی بودن این فرقه است. اسناد و مدارک تاریخی و منابع خود فرقه نیز این مطلب را تایید میکند و ادعای برخی از نویسندگان اخیر فرقه مبنی بر نبود کتمان عقیده در بهائیت، بیاساس است.
حسن موقر بالیوزی، از سران بهائیت به نماز گزاردن پیوسته بهاء در مساجد بغداد و اسلامبول تصریح دارد.[۷] شوقی افندی پیشوای بعدی بهائیت اعتراف میکند که عباس افندی در آخرین جمعه عمر خود با وجود خستگی و ضعف فراوان جهت ادای صلاة ظهر در جامع مدینه [مسجد جامع حيفا] حضور به هم رسانید. [۸]
رهبران بهائیت افزون بر شرکت در مراسم عمومی مسلمانان، نقش خود در ترویج این فرقه را اتهام دشمنان دانسته و دعاگوی سلطان عثمانی و پادشاه ایران بودهاند. عباس افندی در اینباره مینویسد:
«جمال مبارک حسینعلی نوری به اوامر قطعیه ما را از نشر طریقت در ممالک دولت علیه منع فرمودهاند؛ و از آن گذشته در حق اعلیحضرت پادشاه عثمانیان -ایده الله على حفظ المظلومین- چقدر دعاها فرمودهاند و ستایش در الواحها کردهاند.»[۹]
روش کتمان عقیده و پنهانکاری در جذب افراد به بهائیت نیز کاربرد داشت و مورد تأکید رهبران فرقه بود و از آن به حکمت تعبیر میشد این شیوه باعث نفوذ بهائیان در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران شد که در دوره پهلوی به اوج خود رسید.
روش کتمان عقیده و پنهانکاری بهائیان شیوهای است که این فرقه از فراماسونری فراگرفته و پیوند این دو جریان اثرات زیانباری در ایران معاصر بر جای گذاشته است.
[۱]. سید محمدباقر نجفی، بهائیان، تهران، طهوری، ۱۳۵۷، ص۷۵۵.
[۲]. عباس افندی، رساله السیاسه، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص۴۹- ۵۰.
[۳]. سید محمدباقر نجفی، همان، ص۷۵۸.
[۴]. محمدعلی خجی، «بررسی انتقادی چند شعار بهائیت»، ماهنامه زمانه، سال ششم، شمار۶۱، مهر ۱۳۸۶، ص۱۳.
[۵]. جی ای اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۳۲، ص۶۳.
[۶]. فرانچسکو فیچیکیا، دسترسی در www.tabnak.ir، ۱۹ مرداد ۱۳۸۹.
[۷]. حسین موقر بالیوزی، بهاءالله شمس حقیقت، ترجمه مینو ثابت، ص۲۵۷.
[۸]. شوقی افندی، قرن بدیع، ۱/ ۳۱۸.
[۹]. عباس افندی مجموعه مکاتیب، ص۹۷- ۹۸.