کد خبر:6325
پ
feranchesko
بهائیت در ایران

مصاحبه با احمد پور مرور به بهانه ترجمه کتاب فرانچسکو فیچیکیا در نقد بهائیت

اشاره احمد پورمرورفرد متولد سال ۱۳۵۰ در تهران است. او فارغ‌التحصیل رشته کارشناسی زبان و ادبیات آلمانی از دانشگاه شهید دکتر بهشتی تهران و کارشناسی ارشد جغرافیا و برنامه‌ریزی توریسم است. او مسلط به زبان‌های آلمانی و انگلیسی است و مقالات متعددی را از این دو زبان به زبان فارسی ترجمه و منتشر کرده است. […]

اشاره

احمد پورمرورفرد متولد سال ۱۳۵۰ در تهران است. او فارغ‌التحصیل رشته کارشناسی زبان و ادبیات آلمانی از دانشگاه شهید دکتر بهشتی تهران و کارشناسی ارشد جغرافیا و برنامه‌ریزی توریسم است. او مسلط به زبان‌های آلمانی و انگلیسی است و مقالات متعددی را از این دو زبان به زبان فارسی ترجمه و منتشر کرده است. او سابقه همکاری با سازمان حج و بعثه مقام معظم رهبری را با عنوان مبلغ زبان‌دان درکارنامه خود دارد. در سال‌های اخیر کتاب فرانچسکو فیچیکیا را از زبان آلمانی به زبان فارسی ترجمه کرده که به همین بهانه، مصاحبه‌ای خواندنی با او انجام شده است که از منظر خوانندگان بهائی‌شناسی می‌گذرد.

 

خیلی خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم. به عنوان اولین سؤال، خودتان را معرفی کنید. چه شد که به ترجمه آثاری در نقد بهائیت علاقمند شدید.

 

از همان ابتدا که به علت تحصیلات دانشگاهی با زبان آلمانی آشنا شدم، همواره این مسأله که بتوانم از این زبان جدیدی که آموخته‌ام، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و دینی استفاده کنم، در ذهنم وجود داشت. در سال‌های پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، به تناسب مواردی که پیش آمده است، تلاش کرده‌ام تا مقالات و نوشته‌های سودمندی را از زبان آلمانی و انگلیسی به زبان فارسی ترجمه کنم. چند سال قبل، یکی از دوستانم که اطلاعات خوب و گسترده‌ای در زمینه‌ی بهائیت داشت، کتاب آقای فیچیکیا را به من معرفی کرد. من هم که همواره دوست داشتم به‌عنوان یک تلاش فرهنگی، نوشته‌هایی از این دست را به زبان فارسی ترجمه کنم، از این پیشنهاد استقبال کردم. هنگامی که کتاب را خواندم، از نوع نگارش آن و استنادات قابل توجهی که در کتاب وجود داشت، حقیقتاً لذت بردم و البته متوجه شدم که این کتاب، نخستین کتاب نویسنده در نقد بهائیت نیست و او کتاب دیگری نیز در سال‌های قبل در همین موضوع نگارش کرده است.

برای تکمیل کردن اطلاعات خود پیش از ترجمه کتاب به‌ویژه آشنا شدن با برخی از اصطلاحات خاص بهائی، با همان دوست عزیز مشورت‌هایی داشتم و البته به‌طور موازی، تحقیقات خودم در مورد بهائیت را با استفاده از فضای مجازی دنبال کردم و بعد از مدتی متوجه شدم که کتاب فیچیکیا، از اهمیت بی‌پایانی برخوردار است و به نظر من مطالعه‌ی این کتاب برای پژوهشگران ایرانی این حوزه، ضروری و لازم است. چرا که شامل یک سری بحث‌های کلاسه شده است که در تحقیقات دانشگاهی هم می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد. همان‌طور که می‌دانید در حوزه‌ی بهائیت کتاب‌ها و مقالات ارزشمندی به رشته‌ی تحریر درآمده است. اما پژوهش‌های علمی منتقدان غربی در مورد بهائیت از برخی کارهای ساده‌تری که پیش از این در ایران منتشر شده، یک قدم جلوتر است.

 

با توجه به این‌که بهائی‌ها خیلی سعی در مستندسازی فعالیت‌های خود دارند، به نظرم آمد این مقالات می‌تواند مفید باشد و باید سخن منتقدان هم مستند و قابل ارائه باشد. تنها کتاب فیچیکیا هم نیست و سایر نویسندگان غربی هم کتاب‌هایی نوشته‌اند که به ترجمه آن‌ها نیز مشغول شدم. اهمیت این نوشته‌ها آن است که به هر حال از سوی کسانی نگارش شده که مدت‌ها با بهائیت و تشکیلات آن آشنا بوده‌اند و لذا ثبت مشاهدات آنان به‌عنوان یک روش مستندسازی، قابل توجه است.

 اگر می‌شود فیچیکیا را معرفی کنید. چه شخصیتی است و در چه شرایطی در نقد بهائیت کتاب نوشت و نگارش این نقدها چه بازتابهائی داشت؟

فیچیکیا را اگر به عنوان یک فرد در نظر بگیریم، فردی سوییسی است که در سال ۱۹۷۱ بهائی شد و مدتی هم در مرکز جهانی بهائی رفته است و آن‌جا کار کرده است. به هر صورت شاید یک سرخوردگی‌هایی در همین تعاملات پیدا کرده است.

هرمان زیمر محقق و پژوهشگر در مسائل بهائیت چند سال قبل از آن کتابی می‌نویسد و در آن‌جا مدعی می‌شود که الواح وصایای عبدالبهاء یعنی وصیت‌نامه او جعلی است. با ادبیات عبدالبهاء نمی‌خواند و شوقی یک آدم توتالیتر=[ تمامیت‌خواه] است.

او معتقد است رهبری و ساختار بیت‌العدل وجهه قانونی ندارد. فیچیکیا هم بعد از آشنایی با زیمر از همان دیدگاه پیروی می‌کند و بهائیت را یک مسلک عرفانی و روحانی می‌داند که دیدگاه‌های اخلاقی را مطرح کرده است. به اعتقاد او، تعالیم بهاءالله تعالیم اخلاقی و روحانی بوده و همین مسیر را عبدالبهاء نیز طی کرده است. بعد یک دفعه شوقی می‌آید و با یک سیستم دیکتاتوری شروع می‌کند به قلع و قمع کردن. افرادی را که با دستورات او مخالفت می‌کردند، طرد می‌کند. طرد به این معنی بود که تمام بهائیان، موظف بودند تمام ارتباطات و علائق خود را با فرد خاطی قطع کنند. حتی پدر و مادر شخص هم نباید با او رابطه‌ای داشته باشند و تمام عواطف انسانی بعد از طرد باید قطع شود.

این رفتارهای شوقی باعث می‌شود که خیلی‌ها از بهائیت جدا شوند و بهائیت دیگر آن زمینه موفقیتی را که قبلا در تبلیغ و جذب نیرو داشت نداشته باشد. روشنفکران دیگری هم هستند که قبلا در جامعه بهائی بودند ولی با مشاهده عملکرد شوقی افندی و بیت‌العدل، کم‌کم کناره‌گیری کردند و آن انگیزه‌ای که قبلا در پیوستن به بهائیت بود، از بین رفت.

فیچیکیا هم در همین گروه می‌گنجد. کسی بود که دو کتاب او نشان می‌دهد که آدم فعالی بوده و با شناخت وارد بهائیت شده است. اما بعد از ورود به بهائیت متوجه می‌شود که تبلیغاتی که از بیرون درباره‌ی بهائیت وجود دارد، در داخل بهائیت جایگاه واقعی ندارد.

    

تصویری از فرانچسکو فیچیکیا

تعالیمی مانند تحری حقیقت، وحدت عالم انسانی و… در داخل آن وجود ندارد؛ آن نگاه‌هایی که برای مسائل تبلیغاتی وجود دارد در داخل بهائیت نیست. لذا عقب کشیدند و پس زدند.

ایشان در سال ۱۹۸۱ کتاب مفصلی را در بحث بهائیت نوشت. نام این کتاب«DER BAHAIS MUS WELTRELI GION» بود. این کتاب در ۴۱۰ صفحه و به زبان آلمانی نوشته شده بود.

یعنی به فاصله کمتر از ده سال بعد از این‌که وارد بهائیت شد، از بهائیت برگشت و کتاب نوشت؟

فیچیکیا کمتر از چهارسال بهائی بوده است. تا سال ۱۹۷۴ میلادی در بهائیت بوده است. غربی‌هایی که به‌طور آکادمیک بهائیت را بررسی می‌کنند و با یک دیدگاه جامعی وارد مسأله می‌شوند، معمولاً آثار علمی خوبی از خود به یادگار می‌گذارند.

وقتی کتاب‌های فیچیکیا را ملاحظه می‌کنیم، معلوم می‌شود که او خیلی خوب و علمی با قضیه برخورد کرده است و معمولا بدون دخالت احساسات بحث خود را مطرح می‌کند، رفرنس‌های خوبی ارائه می‌کند و لذا برای خواننده هم مطالبش خواندنی و پذیرفتنی است. کتابی که ایشان نوشت نه تنها در آلمان و سوییس بلکه در کشورهای آلمانی زبان همجوار هم کمک کرد برای شناساندن واقعیت بهائیت.

خودش در مقدمه کتابش می‌نویسد که این کتاب باعث شد، دستگاه دولتی آلمان نیز در مورد رسمیت دادن به آیین بهائی به عنوان یک گروه دینی اقلیت تأمل بکند.

نگارش نخست کتاب فیچیکیا باعث شد که جامعه بهائی آلمان با نظر بیت‌العدل اقدام کند به نوشتن یک پاسخ مفصل به آن. ضمن این‌که کارهای سانسور فیچیکیا را در دستور کار خود داشتند، شروع کردند به نوشتن این پاسخ. ادوشفر و نیکلا توفیق و گلمر، این سه نفر مدتی حدود ۷ سال برای پاسخ دادن به فیچیکیا وقت گذاشتند.

ادو شفر در آن زمان رییس محفل ملی آلمان بود و حقوقدان هم هست و فرد سرشناسی در بهائیت محسوب می‌شود. این جوابیه نوشتن در جامعه بهائی مستند است به یک گفته‌ای از شوقی که اگر کسی مطلبی علیه بهائیت نوشت، سعی کنید حتما جواب او را بدهید. خیلی هم تأکید می‌کنند بر اهمیت ردیه نوشتن بر منتقدین به بهائیت.

کتاب ادوشفر و همکارانش به فارسی و با نام «راست را کژ انگاشته‌اند.» ترجمه و منتشر شد. من این کتاب را ملاحظه کردم و دیدم بعضی از پاسخ‌ها، ناظر به انتقادات فیچیکیا نیست و یا آن‌که تکافوی پاسخ به انتقادات او را ندارد. آقای دنیس مک اوئن هم به همین واقعیت اشاره کرده است. مک اوئن می‌گوید که مطالب فیچیکیا واقعیت هست و پاسخ‌هایی که ادو شفر و دیگران داده‌اند، نارسا است. مواردی را هم که در بهائیت بر سر خودش آمده است به عنوان شاهد مثال ذکر کرده است.

 

مدتی گذشت. در سال ۲۰۰۹ کتاب دوم فیچکیا بیرون می‌آید. کتاب مختصری است با مطالب جدید. حتی در مورد بحث ایران هم مطالب جالب و سودمندی دارد که برای خود من خیلی جالب بود نگاه و توجهی که او داشت.

ادوشفر دیدگاه‌هایی دارد که در جامعه بهائی خیلی مقبول نیست. مانند بحث معصومیت بیت‌العدل از خطا. الان ادو شفر زنده است یا نه و آیا همان جایگاه قبلی را در جامعه بهائی دارد؟

ادوشفر زنده است. البته به لحاظ کهولت سن و این‌که بالای هشتاد سال سن دارد، مانند گذشته در رهبری تشکیلات بهائی در آلمان حاضر نیست.

 

این نکته‌ای که شما می‌گویید درست است. اما محدود به ادو شفر نیست. اصوال غربی‌ها خیلی از تعالیم بهائی را که در ایران مطرح می‌شود، قبول ندارند. بهائیان محافظه کار که تندروتر هستند را عرض نمی‌کنم. اکثر بهائیان آکادمیک، اولا حکومت دینی جهانی که بیت‌العدل به دنبال آن است را قبول ندارند و اصلا جامعه بهائی در دنیای غرب به تبلیغ این مسأله نمی‌پردازد. ثانیا بحث مصونیت از خطا برای بیت‌العدل را در حد تشریعی که بر عهده‌ی بیت‌العدل است، می‌پذیرند و در تمام امور، آن را قبول ندارند. بیت‌العدل هم از این موضع آقای دکتر ادوشفر انتقاد کرده است.

اما در عین حال با ایشان برخورد محترمانه‌ای کرده است. جایگاه ایشان در جامعه بهائی آلمان، محفوظ و محترم است.

 

 آیا فیچیکیا طرد شده است؟

بله. ایشان طرد روحانی شده است. بهائی‌ها نه با او تماسی دارند و نه می‌گذارند که دیگران با او تماس بگیرند. دور ایشان را پرده‌ی سانسور کشیده‌اند. در فضای مجازی خیلی از جاهایی که به نام فیچیکیا است را بهائی‌ها درست کرده‌اند و مطالب خودشان را قرار داده‌اند و نمی‌گذارند مطالب او در اختیار بهائیان قرار گیرد. یا صفحه‌ای در فیسبوک به نام او راه‌انداخته‌اند که خود او آن را اداره نمی‌کند. یک عکس‌های بی‌ارتباطی روی آن قرار داده‌اند یا حالت لودگی و مسخرگی و عکس‌های آن‌چنانی روی آن گذاشته‌اند. معلوم است که نوعی سانسور در اطراف او وجود دارد.

ایشان الان زنده است و حدود ۷۰ سال سن دارد. ولی هنوز شاغل است. دو سه هفته پیش با ایمیل با او تماس گرفتیم و جواب داد. از این‌که کتابش به فارسی ترجمه شده است، خیلی اظهار خوشحالی کرد. عالقمند بود که کتابش به انگلیسی هم ترجمه شود.

اشاره کردید به کتاب الواح وصایا یا همان کتابی که شوقی افندی و به تبع او تشکیلات بهائی مدعی است وصیت‌نامه عبدالبهاء است و این‌که فیچیکیا و قبل از او هرمان زیمر، اصالت کتاب را زیر سؤال برده‌اند. از طرفی تنها منبعی که به وصایت شوقی پس از عبدالبهاء اشاره می‌کند، همین وصیت‌نامه عبدالبهاء است و ترتیب تشکیل بیت‌العدل و بسیاری دیگر از مسائل تشکیلاتی بهائی، به جز این کتاب، نمود دیگری در سخنان و نوشته‌های عبدالبهاء ندارد. اگر این مسأله را بپذیریم، باید برای جانشینی عبدالبهاء راهی پیدا کنیم. اگر شوقی جانشین عبدالبهاء نیست، پس چه کسی جانشین اوست؟ پاسخ فیچیکیا به این پرسش‌ها چیست؟

پاسخ را این جوری خدمت شما عرض کنم که هرمان زیمر و فیچیکیا تنها کسانی نیستند که بحث اصالت الواح وصایا را مورد شک و تردید قرار دادند. حتی در خانواده خود بهاءالله این مباحث به طور جدی مطرح بوده است. مثال برادر عبدالبهاء و فرزندان آن‌ها که خیلی به شوقی نزدیک بودند و او را خوب می‌شناختند الواح وصایا را جعلی می‌دانند؛ چرا که با ادبیات و سلوک عبدالبهاء سازگاری ندارد.

آن چیزی که در وصیت بهاءالله آمده، آن است که جانشینان بهاءالله، ابتدا عبدالبهاء و بعد از او محمد علی افندی است و اصوال بحث ولی امرالله و جانشینی شوقی پس از عبدالبهاء و به تبع آن بیت‌العدل، یک بحث انحرافی در بهائیت است.

لذا جانشینان بهاءالله، به عنوان جانشین او برای مدیریت جامعه بهائی هستند. بحث جامعه جهانی و حکومت دینی جهانی بر اساس تعالیم بهائیت، دادگاه جهانی و… این‌ها یک مباحث جدیدی است که از یک دیدگاه می‌توان گفت که جعلی است. فیچیکیا این‌ها را ساخته و پرداخته‌ی شوقی یا کسانی که به او کمک کردند، می‌دانند.

محمدعلی و فرزندانش خود را بهائی اصیل می‌دانند. یعنی علیرغم اعتقاد به تعالیم بهاءالله، به جریانات جامعه بهائی بعد از او انتقاد دارند. اما فیچیکیا بعد از این انتقادات، دیگر بهاءالله را نیز یک پیامبر الهی نمی‌داند و دوباره به مسیحیت باز می‌گردد. آیا این تلقی درست است؟یا آن که او معتقد است به تعالیم بهاءالله و عبدالبهاء؟

خیر. او کلا از جامعه بهائی کناره‌گیری کرده است. طرد شده است و خودش را طرد شده می‌داند. در ارتباطی که دو سال گذشته با ایشان داشتیم و می‌خواستیم نسخه جدیدی از کتاب او را دریافت کنیم، گفته بود که من یک فرد طرد شده هستم و اگر شما بهائی هستید، نباید با من تماس بگیرید. خیلی صادقانه برخورد کرد. بعضی جاها اشاره می‌کند که در مطالب بهائیت، نکات قابل استفاده‌ای هست. اما این مطالب منحصر در بهائیت نیست و قبلا هم در ادیان آسمانی پیشین یا مباحث اجتماعی وجود داشته است و دلیل دین بودن بهائیت نیست.

مباحثی نظیر عدالت اجتماعی و بحث حقوق زن هم قبل از بهاءالله مطرح بوده و مطالبی نیست که بتوان آن را به عنوان یک دین تلقی کرد. او کلا برگشته و خودش را مسیحی می‌داند.

نکته‌ای که این جا باید اضافه کنم آن است که احتمال می‌دهم او در مورد اصل وصیت نامه بهاءالله و اختلافات درونی فرزندان بهاءالله، اطلاعات خاصی نداشته باشد. چون این اختلافات از مسائلی است که بهائیان در پوشاندن و سانسور آن اهتمام ویژه‌ای دارند.

به‌عنوان نمونه کتابی وجود دارد به نام تاریخ پنهان بهائیت. کتابی است که «اریک استتسون» آن را تصحیح و چاپ کرده است. این کتاب، مجموعه مقالاتی است که توسط فردی به نام «شعاع الله» به رشته تحریر در آمده که او فرزند محمد علی افندی و نوه بهاءالله است. این مقالات بیش از ۷۰ سال دست نخورده باقی مانده بود و کسی از آن اطلاع نداشت. آقای استتسون با خانمی در حیفا به نام «نگار امسالم»، تماس می‌گیرد و آشنا می‌شود و این کتاب را از او می‌گیرد و بعد از تصحیح، آن را منتشر می‌کند. کتاب بسیار جالب و افشاگرانه‌ای است. در مقدمه کتاب می‌نویسد که اصولا سعی بلیغی توسط تشکیلات بهائی صورت گرفته تا خانواده بهاءالله را از دید مردم و قضاوت آن‌ها پنهان کنند. الان هم شاید خیلی از بهائی‌ها ندانند که بهاءالله چنین نوادگانی داشته باشد. لذا من تصور می‌کنم که فیچیکیا نیز، اطلاع کافی از این مسائل نداشته و لذا جزء طرفداران محمدعلی افندی محسوب نمی‌شود.

 اشاره کردید به مسأله حکومت جهانی و این‌که بهائیانی که در غرب هستند –مانند ادو شفر- اصلا به این مسأله نمی‌پردازند و در تبلیغات آن‌ها چنین مسائلی دیده نمی‌شود. آیا این به خاطر آن است که آن‌ها به مبانی سکولاریزم پایبند هستند و این مسأله در غرب جا افتاده یا بهائیت را فاقد چنین ظرفیتی می‌دانند؟

من عرضم این است که بیت‌العدل و تشکیلات بهائی کمتر به این مسأله می‌پردازد. چرا که در جوامع غربی مسأله سکولاریزم کاملا جا افتاده است. این‌که دین یک مقوله فردی است. یک بحث روحانی و معنوی هست برای تعالی روحانی فرد و نهایتا اگر مسائل اجتماعی آن هم مطرح شود، یک سری کارهای خیریه و انسان دوستانه در حوزه‌ی اجتماعی است. معمولا غربی‌ها پذیرش حکومت دینی را ندارند و بهائیان هم کمتر این مسأله را مطرح می‌کنند. یا مخفی کاری می‌کنند، یا یک مقدار از آن انتظارات و توقعات فاصله گرفته‌اند.

افراد روشنفکر مانند فیچیکیا هم که چنین خواستگاهی در بحث بهائیت ندارند، اساسا آن را رد می‌کنند.

 

کتاب دوم فیچیکیا آیا ناظر به مباحث آقای ادوشفر بود یا مطالب جدیدی ارائه می‌کند؟

به هر صورت به طور مستقیم و یا غیر مستقیم، آن مطالب را لحاظ کرده است. خودش هم در مقدمه توضیح می‌دهد که با توجه به این‌که از کتاب اول حدود بیست سال گذشته و مطالبی که در کتاب ادوشفر مطرح شده بی‌پاسخ مانده است،کار جالبی نبود که من همان کتاب قبلی را تجدید چاپ کنم. لذا به آن نکات به طور غیر مستقیم در کتاب دومش پرداخته و آن‌ها را جواب داده و نکات جدیدی را هم به آن اضافه کرده است.

از جمله در مورد دلیل این‌که بهائی‌ها در ایران مغضوب هستند، مطالبی را مطرح می‌کند. او می‌گوید که بابی‌ها سه جنگ مهم در دوره‌ای که دولت مرکزی ایران به شدت ضعیف بود و تحت حمله دولت‌های بیگانه قرار گرفته بود به راه انداختند. باعث نا امنی در کشور شدند. بعدا بهائی‌ها ادعا کردند ما به بابی‌ها کاری نداریم و صلح طلب هستیم و کار آن‌ها را تأیید نمی‌کنیم.

فیچیکیا می‌گوید چگونه شما به عملکرد بابی‌ها کاری ندارید و کارشان را تأیید نمی‌کنید، اما مرتبا در کتاب‌های خود آنان را شهدای امر می‌دانید. اگر آن‌ها شهید شما هستند، پس شما کار آنان را تأیید می‌کنید و مردم ایران حق دارند بابت حافظه‌ی تاریخی خود، نگران فعالیت‌های شما باشند. مردم ایران و دولت ایران حق دارند که نسبت به شما بدگمان باشند.

نکته دیگری که فیچیکیا به آن می‌پردازد آن است که قبل از پیروزی انقلاب، بهائی‌ها سمت‌های مهمی در دستگاه پهلوی داشتند و بهائی‌ها تقریبا آزادی عمل قابل توجهی داشتند. طبیعی است دولت انقالبی که روی کار می‌آید، نسبت به آن‌ها سخت‌گیری داشته باشد. همان طور که در مورد افراد مسلمانی که در حکومت پهلوی بودند و کارهای خالفی انجام داده‌اند، حساسیت دارد.

 

سراغ بحث احکام برویم. آیا فیچیکیا نقدی به احکام بهائی دارد؟

حرف اصلی او در مورد احکام آن است که کتاب اقدس به عنوان مهم‌ترین کتاب احکام بهائی است و بهائی‌ها آن را کتاب آسمانی می‌دانند، پر از احکام سخت و متحجرانه است. در واقع جامعه را در حد جامعه قرن نوزدهم ایران پنداشته و قوانینی برای اجتماع وضع کرده که تنها برای همان جامعه می‌تواند مناسب باشد و تکافوی نیازهای جهان امروز را ندارد.

خود بهائی‌ها هم این مسأله را می‌دانند. لذا ۱۵۰ سال سعی کردند این کتاب را مخفی نگه دارند. تازه زمانی که آن را برای دنیای غرب ترجمه کردند، به صورت گزینشی این کار را انجام دادند. بخش‌هایی را ترجمه کردند که مورد اعتراض قرار نگیرند. حتی در مورد ترجمه این کتاب به زبان فارسی، از زمان مرگ بهاءالله بیش از ۱۰۰ سال فاصله وجود دارد. قاعدتا در طول این صد سال، امکان اجرای این احکام نبوده است.

جالب این جا است که وقتی ادوشفر می‌خواهد به فیچیکیا پاسخ دهد، اصل این مسأله را می‌پذیرد که ترجمه‌ی کامل کتاب در غرب، می‌توانست باعث سوءتفاهم‌هایی در مورد بهائیت شود و لذا این مسأله به تعویق افتاد. ادو شفر معترف است که عبدالبهاء و شوقی از انتشار این کتاب به زبان‌های غربی ممانعت کردند. اما او می‌نویسد که این کار به دلیل وسواس این دو رهبر بهائی به جهت انتشار ترجمه‌ای دقیق از کتاب اقدس به تعویق افتاد. مضافا بر آن که لازم بود توضیحات کافی در مورد قوانین کتاب اقدس، به همراه آن منتشر شود. ملاحظه می‌شود که این جواب شفر، جواب قانع کننده‌ای نیست. زیرا کتابی که به تنهایی قابلیت طرح در جوامع غربی را نداشته باشد، به چه کاری در هدایت انسان‌ها می‌آید و چگونه ممکن است، خداوند قوانینی را که تا بیش از صد سال قابلیت اجرا ندارند، برای بشر نازل کند؟

البته بعد از انتشار کتاب نخست فیچیکیا، شاید به دلیل همین اعتراضات، در سال ۱۹۹۲، ترجمه نسبتا کاملی از کتاب اقدس توسط بیت‌العدل در حیفا به زبان انگلیسی منتشر شد.

آیا فیچیکیا به طور مصداقی وارد احکام شده است یا تنها اعتراض او به عدم ترجمه و انتشار کتاب اقدس است؟

بله او به برخی احکام هم اشاره می‌کند و البته وقتی دکتر ادو شفر در مقام پاسخ‌گویی بر می‌آید، می‌پذیرد که برخی احکام کتاب اقدس، قابلیت اجرا در جامعه‌ی غرب را ندارد. به طور مشخص در مورد سوزاندن کسی که خانه‌ی کسی را به آتش کشیده است، حتی ادو شفر نیز معترف است که این حکم، با اصول «جرم زدایی » و «کیفر زدایی» از قانون جزا و یا «انگ زدایی» و «ننگ زدایی» قانون شکنان در تعارض است. نمونه‌ی دیگر «داغ گذاشتن» بر پیشانی دزدی است که برای بار سوم مرتکب این اقدام می‌شود.

یا به عنوان نمونه‌ای دیگر به بحث تساوی حقوق رجال و نساء می‌پردازد. بهائی‌ها در تبلیغات خود مکررا به این مسأله اشاره می‌کنند و آن را از افتخارات آیین خود می‌دانند. در بهائیت می‌گویند اگر پدری پول برای مدرسه گذاشتن و تحصیل کردن یکی از فرزندان خود دارد و در عین حال یک دختر و یک پسر دارد، دختر اولویت دارد. به خاطر این‌که دختر مادر آینده است و…. اما فیچیکیا حکم مربوطه را از کتاب اقدس آورده است و می‌گوید که اصلا چنین چیزی در اقدس نیامده است. در کتاب اقدس آمده است که شما فرزندان خود را آموزش دهید و اگر این کار را کردید، گویی یکی از پسران من را تعلیم داده‌اید. حتی در بیان فرزند خود، به پسرانش اشاره می‌کند و نوعی برتری را در ادبیات بهاءالله برای جنس مذکّر می‌توان دید. لذا معتقد است که تبلیغات تشکیلات بهائی، بعضاً اصالتی در متون اصلی آنان ندارد.

سؤالی که در مورد کتاب راست را کج انگاشته‌اند برای خواننده پیش می‌آید این است که چطور جامعه‌ی بهائی پیش از ترجمه شدن کتاب نخست فیچیکیا، جوابیه‌ی دکتر ادو شفر را به زبان فارسی ترجمه کرده است. مستحضرید که ترجمه کتاب فیچیکیا، بعد از کتاب ادو شفر به زبان فارسی انجام شد. چطور وقتی کتابی به زبانی ترجمه نشده، پاسخ به آن ترجمه و منتشر می‌شود؟

شاید نگران بوده‌اند که کتاب به فارسی ترجمه شود. شاید هم مترجمان بهائی بی‌کار بوده‌اند. من علت را نمی‌دانم. جوابیه ادو شفر هم ابتدا از آلمانی به انگلیسی توسط جرالدین چاکلر ترجمه شده و بعد از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. جالب این است که کتاب فیچیکیا به زبان انگلیسی هم ترجمه نشده است. اما جواب ادو شفر به زبان انگلیسی و بعد به زبان فارسی ترجمه شده است. شاید هم اشکالاتی که فیچیکیا در کتابش به آن‌ها پرداخته، اشکالات مهمی از سوی تشکیلات بهائی تلقی شده و چاپ این جوابیه بدون انتشار اصل آن به زبان فارسی یا انگلیسی، برای رفع شبهه از بهائی‌ها در دستور کار تشکیلات بهائی قرار گرفته است.

 

کتاب اول و دوم فیچیکیا

 

اشاره کردید که یکی از مهم‌ترین تحلیل‌های فیچیکیا آن است که بهائیت از درون، به هیچ عنوان چیزی نیست که در بیرون تبلیغ می‌کند. چه بحث‌هایی آن‌جا مطرح می‌کند؟ چه گزاره‌هایی را برای اثبات نظریه خود مطرح می‌کند؟

در کلام عبدالبهاء مسأله وحدت عالم انسانی نمود زیادی دارد. این‌که اگر کسی بر علیه تو حرفی زد، تو با او رفاقت کن و…. غالباً یک سیمای مسیحایی از خود و بهاءالله ارائه می‌کند. در مورد تحری حقیقت هم همین طور است. ایشان می‌گوید در داخل جامعه‌ی بهائی چنین مسأله‌ای وجود ندارد. اگر شما یک انتقاد یا یک سؤال بپرسید که از آن بوی انتقاد به مشام برسد، شما را به گونه‌ای تهدید و ساکت می‌کنند. یک جوری شما را از تشکیلات و بقیه‌ی بهائی‌ها دور می‌کنند.

مسأله‌ای که فیچیکیا خیلی به آن می‌پردازد، بحث حکومت دینی است. با توجه به آن سابقه‌ای که بابی‌ها و بهائی‌ها دارند، جنگ‌هایی که در ایران به راه انداخته‌اند و…. فیچیکیا می‌گوید بهائی‌ها امروز یک گروه به شدت اقلیت هستند. طبعا خودشان را مظلوم و صلح طلب نشان می‌دهند. تا کنون موقعیتی نداشته‌اند. اگر بهائی‌ها موقعیت پیدا کنند، به‌عنوان یک حکومت دینی که باید احکام دینی بهائیت را حاکم بکنند، آن موقع مشخص می‌شود که چه مقدار صلح طلب خواهند بود.

با توجه به این‌که در احکام بهائی و کتاب اقدس، احکام متحجرانه‌ای هست، مسأله‌ای که برای فردی مثل فیچیکیا پیش می‌آید آن است که مردم امروز غرب نمی‌توانند زیر بار چنین حکومتی بروند و برای خودش این رسالت را احساس می‌کند که این مطلب را باز کند. این چیزی است که بهائیت آن را مخفی می‌کند و او می‌خواهد در مورد آن افشاگری کند. این کتاب برای جامعه‌ی غربی نوشته شده است. با توجه به معیارها و دیدگاه‌هایی که آن‌ها دارند.

یا مثلا در انتخابات بیت‌العدل، تشکیلات بهائی و بهائیان می‌گویند آزادی هست. اما عملا نوعی چیدمان صورت می‌پذیرد و تبلیغات پنهان برای برخی افراد صورت می‌پذیرد که افراد خاصی که مورد نظر تشکیلات است، در انتخابات رأی می‌آورند و انتخابات یک نمایش بزرگ است که نتیجه آن از پیش مشخص شده است.

 سؤالی که برای خوانندگان ما ممکن است مطرح شود این است که بهائی‌ها به شدت تبلیغ می‌کنند که ما در سیاست دخالت نمی‌کنیم. این شعار چگونه با تشکیل حکومت جهانی بهائی بر پایه تعالیم کتاب اقدس قابل جمع است؟ از طرفی می‌گویند در امور سیاسی دخالت نمی‌کنیم، از طرف دیگر به دنبال تشکیل حکومت جهانی هستند؟

ابتدا باید عرض کنم که بهائی‌ها نظرات مختلفی در مورد بحث ورود و عدم ورود به سیاست دارند. این در حالتی است که بحث بابیت را کنار بگذاریم که برای بهائیت نمی‌شود کنار گذاشت؛ چون بهائی‌ها بحث باب را به عنوان یک پیامبر مطرح می‌کنند. توضیح هم می‌دهند که وقتی زمینه‌ای اجتماعی دچار تحول می‌شود، باید احکام عوض شود و باید تغییرات قانونی و عرفی صورت پذیرد. لذا دین جدید بهائی می‌آید.

این‌که احکام باب و دینی که باب آورده چه تغییر و تحولات اجتماعی در آن چند سال کوتاه در ایران ایجاد کرده است، خود بحث مفصلی است که اتفاقا فیچیکیا هم به این مسأله پرداخته است. اصلا احکام باب چه بود و شرایط ایران چه تحولاتی کرد و بهاءالله چه چیز جدیدی آورد که متناسب با آن تحولات باشد؟ سؤالات جالبی می‌پرسد که احتمالا همیشه بدون پاسخ است.

ولی چنان‌چه ما عملکرد باب و بابی‌ها را در ایران و بغداد و جنگ و جدال‌هایی که داشته‌اند به ویژه در مورد خود بهاءالله که متهم اصلی این جدال‌ها در سیاست است، اگر از کنار آن‌ها بگذریم و بیاییم سراغ خود بهائیت؛ عملکرد بهاءالله نشان می‌دهد که نامه‌های زیادی برای سلاطین مختلف دنیا نوشته است. مانند لوح سلطان و نامه به سلطان عثمانی و امپراطور روسیه و ملکه انگلستان و…

البته این‌که واقعا چنین نامه‌هایی به‌دست آن‌ها رسیده است یا نه، محل تردید است. اما نفس این نامه نگاری‌ها و مفاد آن‌ها نشان می‌دهد که او کاملا به سیاست توجه داشته و در آن مداخله می‌کرده است.

در دوره عبدالبهاء که هم‌زمان با مشروطه در ایران است، الواح یا پیامهایی را برای بهائیان سرشناس در ایران می‌نویسد و از آنان می‌خواهد به هر نحو ممکن وارد مجلس شوند. بعدا بهائی‌ها در انتخابات رأی نمی‌آورند و نمی‌توانند وارد مجلس شوند. یک سری ازلی‌ها در فعالیت‌های مشروطه بودند، اما بهائیان توفیقی نداشتند. ضدیت تاریخی بهائی‌ها با ازلی‌ها منجر به این شد که توفیق ازلی‌ها، باعث عقب‌نشینی بهائی‌ها شود و آن‌ها سیاست را رها کنند. عبدالبهاء وقتی وارد جهان غرب می‌شود،اجازه می‌دهد تا بهائی‌ها در انتخابات شرکت کنند. او شرکت در انتخابات پارلمانی را بلا مانع می‌داند.

بعداً که شوقی سر کار می‌آید برای جلوگیری از تشتت آرا و تفرقه، می‌گوید که فعالیت سیاسی و حزبی نکنید. آن چیزی که الان در فرهنگ بهائیت وجود دارد، این است که فعالیت سیاسی به معنای فعالیت حزبی ممنوع است. وگرنه ورود در سیاست را بهائیان برای خود ممنوع نمی‌دانند. در بعضی کشورها تأکید دارند که افراد بهائی در انتخابات شرکت کنند و رأی دهند.

حتی برخی از بهائی‌ها برای کاندیدای مورد نظرشان تبلیغ هم می‌کنند. یعنی فعالیت حزبی را نشان هم می‌دهند. البته آن بهائی‌هایی که تشکیلاتی هستند، ممانعت می‌کنند و می‌گویند این کار را نکنید. خیلی هم نمی‌توانند سخت بگیرند. چون فضای آن‌جا با فضای ایران متفاوت است. بهائی‌ها احساس آزادی بیشتری دارند و نمی‌توانند دخالت تشکیلات دینی بهائی را در حقوق اساسی خود بپذیرند. در ایران تشکیلات بهائی خیلی در امور بهائی‌ها دخالت می‌کند.

پس این چه شعاری است؟

در بهائیت یک نوع اطاعت از بعضی مطالب مکتوب رهبران قبلی وجود دارد. مثلا حکم ممنوعیت حضور زنان در بیت‌العدل چون حالت نص در آن وجود دارد، آن را هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. در عین این‌که خیلی تحت فشار هستند و هیچ نوع دلیل منطقی برای آن وجود ندارد، آن را رعایت می‌کنند.

در مواردی که خود عباراتی که از مقاماتشان رسیده باشد متنوع باشد، این‌ها هم در آن حوزه بازی می‌کنند و جای مانور دارند. مثلا جایی از عبارت عبدالبهاء بر می‌آید که می‌شود در یک فعالیت سیاسی حضور داشته باشند، جای دیگر اجازه نداده است. می‌آیند بین این دو نص جمع بندی می‌کنند که کجا می‌شود شرکت کنند و کجا نمی‌توانند؟ آیا در فعالیت‌های بیرونی و حزبی می‌توانند شرکت کنند یا نه؟ در فعالیت‌های اجتماعی چطور؟

در فعالیت‌های اجتماعی، بهائی‌ها مشکلی با نصوص خود ندارند و نوعاً در آن‌ها شرکت می‌کنند. در انتخابات بدون آن که در کمپین‌های حزبی مداخله کنند، حضور دارند و آن محدودیت، صوری شده است.

منابع اصلی فیچیکیا در مطالعات تاریخی چه کتاب‌هایی است. برخی از بهائیان مانند دکتر ادو شفر معتقدند که او در مراجعه به منابع تاریخی، از بسیاری از منابع اصیل بهائی چشم پوشی کرده است و در عوض به منابع غیراصیل مراجعه کرده است. آیا شما این اعتراض را وارد می‌دانید؟

منابع اصلی فیچیکیا در انتهای کتابش آمده است و قریب به اتفاق آن‌ها مدارک معتبر و اصیلی است. نکته‌ی بعدی این است که منابع اصیل بهائی را چه بدانیم؟ سؤال بعدی این است که آیا این کتاب‌ها در دسترس پژوهشگران غربی قرار گرفته است؟ مثلا کتاب اقدس به عنوان کتاب آسمانی که بهائی‌ها به آن معتقد هستند، حدود ۱۳۰ سال از دسترس بهائی‌ها دور بوده است. بعد هم به صورت منتخب منتشر شده و اخیرا به زبان‌های غربی ترجمه شده است. با بیشتر کتاب‌های بهاءالله نیز همین برخورد را کرده‌اند. بسیاری از گفتارهای بهاءالله را فکر می‌کردند که مناسب نیست در غرب عرضه شود، حذف کرده‌اند و تنها یک سری کلمات اخلاقی و یک سری مباحث عرفانی او را منتشر کرده‌اند. مانند کتاب‌های چهار وادی و هفت وادی و اشراقات و… این‌ها را در غرب منتشر کردند. اما یک سری احکام و مسائلی از این دست را درز گرفته‌اند و آن را منتشر نکردند.

کتاب‌های اصیل واقعا کدام است؟

شاید  انتظار دارند فیچیکا مطالب قرن بدیع را دربست بپذیرد.

بسیاری از نویسندگان و روشنفکران غربی که وارد جامعه‌ی بهائی شده‌اند، کتاب‌های شوقی را کتاب‌های اصیلی نمی‌دانند. در کتاب «شهروندان بهائی» که خانم «مارگیت واربرگ» در مورد بهائیت نوشته است و کتاب خیلی جالبی است، همین مطلب را می‌بینیم. ایشان حدود یک سال در مرکز جهانی بهائی در حیفا بوده است و در آن‌جا مطالعات گسترده‌ای در مورد بهائیت کرده است. او می‌گوید کتاب‌های شوقی، یک نوع قصه‌پردازی و خیالپردازی است و بسیاری از حرف‌های او وجهه‌ی علمی ندارد. بهائیت اصرار دارد که حرف‌های او را به‌عنوان منابع اصیل تاریخی بهائیت معرفی کند. اما به نظر می‌رسد بسیاری از مطالب آن خودخواهی‌ها و نظرات شوقی است و سند درستی ندارد.

کتاب‌هایی که باید سند اصلی باشد را سانسور کرده‌اند و یک سری مطالب دیگر را انتخاب کرده‌اند و مرتب تجدید چاپ کرده‌اند و نام آن را گذاشته‌اند منابع اصیل.

مثلا کتاب «نظر اجمالی در دیانت بهائی» نوشته‌ی احمد یزدانی را شوقی تأیید کرده و بارها چاپ شده است. بعد از شوقی که داستان ولی‌امرالله و پیشگویی‌ها در مورد ادامه‌ی رهبری در جامعه بهائی به هم می‌خورد، این کتاب را کم‌کم سانسور می‌کنند و حذف می‌کنند.

لذا تشکیلات بهائی ابایی ندارد از این‌که حتی در منابع اصلی خود دست ببرد و آن را متناسب با وضعیت زمان خود، بازنویسی کند و بعد تمام بهائیان را مجبور کند که همان نوشته‌های جدید و دستکاری شده را به عنوان منابع اصیل بشناسند. طبیعی است که چنین تشکیلاتی، عدم مراجعه‌ی محققان به منابع دستکاری شده را بر نتابد و امثال فیچیکیا را به عدم تتبع و تحقیق کافی در متون اصیل بهائی متهم کند. به عنوان یک نمونه روشن شما به کتاب «تلخیص تاریخ نبیل» توجه کنید. این کتاب از قدیمی‌ترین تاریخ‌های بابیه و بهائیت است که توسط نبیل زرندی به رشته تحریر در آمده است. به ادعای تشکیلات بهائی، بعدها شوقی آن کتاب را تکمیل کرد و بدون آن که چیزی از اصل آن کم کند، به عنوان «The down breakers» آن را چاپ کرد. این کتاب بعداً به زبان عربی ترجمه شد و نام «مطالع الانوار» بر خود گرفت. سپس ترجمه عربی آن دوباره به فارسی ترجمه شد و نام آن را تلخیص تاریخ نبیل گذاشتند.

از طرفی تشکیلات بهائی ادعا می‌کند که شوقی چیزی از این کتاب حذف نکرده است. اما از طرف دیگر در میان تاریخ‌های قدیمی تر جامعه‌ی بهائی نظیر تاریخ ظهور الحق، عباراتی از اصل کتاب تاریخ نبیل نقل شده است که در کتاب شوقی وجود ندارد. معلوم است که شوقی، برخی مطالب را حذف کرده و برخی مطالب را اضافه کرده است. حالا آیا می‌توان به این کتاب اطمینان کامل داشت و آیا مراجعه‌ی به آن، مراجعه به یک منبع اصیل است؟ یک جور دیگر مسأله را طرح کنم.

طبیعی است که تشکیلات بهائی لااقل تا زمان مرگ شوقی، اصل کتاب تاریخ نبیل زرندی را در اختیار داشته است. به عنوان یک منبع اصیل، چرا از انتشار آن خودداری کرده است؟ چرا امروز آن را منتشر نمی‌کند؟ ملاحظه می‌فرمایید که اتفاقا، کسی که از مراجعه به منابع اصیل جلوگیری می‌کند، تشکیلات بهائی است.

من معتقدم که فیچیکیا در مسیر کار خودش، مراجعه‌ی کافی به متون اصیل بابی و بهائی داشته و اگر شما به فهرست منابع کتاب آقای فیچیکیا نگاه کنید، می‌بینید که به منابع خوبی مراجعه کرده است. او با آن که آلمانی زبان است به منابع انگلیسی نیز مراجعه کرده است.

یک اشکالی که نوعاً در کتاب غربی‌هایی که از بهائیت برگشته‌اند و در نقد آن کتاب نوشته‌اند، از آنجا که مسیحی شده‌اند و چون بهائیت را در ادامه‌ی اسلام دانسته‌اند، به‌عنوان مقدمه، انتقادات زیادی را به اسلام خصوصا مذهب شیعه وارد دانسته‌اند. چنین مسأله‌ای در میان بهائیان ایرانی که از بهائیت برگشته‌اند، نظیر صبحی و آیتی، دیده نمی‌شود. آیا چنین مسأله‌ای در مورد کتاب فیچیکیا هم وجود دارد؟

قسمت نخست فرمایش شما طبیعی است. یعنی من تقریبا در میان غربی‌هایی که بهائی شده‌اند و بعد از بهائیت برگشته‌اند، کسی را سراغ ندارم که مسلمان شده باشد. لذا آنان معمولاً مسیحی می‌شوند و به دین قبلی خود باز می‌گردند.

نکته‌ی مهم دیگری که در این جا باید به آن توجه کنیم آن است که بهائیت در جامعه‌ی اسلامی و شیعی ایران، مکررا به حقانیت اسلام و پیامبر اکرم اعتراف می‌کند و خود را ادامه‌ دهنده‌ی این مذهب می‌داند. اما همین بهائیت، هنگامی که می‌خواهد مبانی تبلیغی خود را در غرب یا در جوامع مسیحی مطرح کند، در یک بستر مسیحی و با توجه به ادبیات آن بازتنظیم می‌کند. مثلا بهاءالله را به عنوان بازگشت مسیح معرفی می‌کنند. یا گاهی او را بازگشت خدا و عبدالبهاء را بازگشت مسیح معرفی می‌کنند و ماکتی از اعتقاد به خدای پدر و پسر را عرضه می‌کنند. یا هنگامی که بهائیت را در جامعه‌ی هندوستان عرضه می‌کنند، خود را در یک بستر و فرهنگ هندویسم ترویج می‌نمایند. مثلا هندوها منتظر ظهور یک آواتار هستند. تشکیلات بهائی وقتی می‌خواهد در هندوستان تبلیغ کند، می‌گوید که بهاءالله همان آواتار است.

لذا این گونه نیست که تشکیلات بهائی از پیروان خود بخواهد که مثلا ابتدا اسلام را بپذیرند و مبانی آن را برای ایشان تشریح کند و پس از آن که به حقانیت اسلام ایمان آوردند، بعد بیایند و با مبانی بهائیت آشنا شوند و به اصطلاح بهائی شوند. بسیاری از کسانی که با این تبلیغات بهائی می‌شوند، بسیاری از مبانی کلامی بهائی را نشنیده‌اند و نمی‌دانند.

اگر هم در مورد اسلام چیزی بدانند و شنیده باشند، همان مطالبی را تکرار می‌کنند که در کتاب‌های بهائی در اختیارشان قرار گرفته است. لذا اصولا تلقی صحیحی از اسلام ندارند و این شاید به علت کم کاری جامعه‌ی شیعی در عصر انفجار اطلاعات باشد. ما باید خیلی سریع به سراغ ترجمه و عرضه‌ی مطالب و مبانی خود به زبان‌های غربی برویم. این بی‌اطلاعی یا بد اطلاعی، در پیروان بهائیت نیز خلاصه نمی‌شود. بسیاری از مردم جهان، از اسلام و تشیع، آن چیزی را می‌دانند که امپراطور رسانه‌ای غرب می‌خواهد و عرضه می‌کند. بسیاری از کرسی‌های اسلام شناسی در جوامع علمی دنیای غرب، امروز در اختیار کسانی است که اساسا یا باوری به اسلام ندارند و یا باور ایشان نسبت به اسلام، با التقاط و کج فهمی همراه است. لذا ترجمه‌ی کتاب‌های اصیل شیعی به زبان‌های خارجی، باید در دستور کار ما قرار بگیرد.

بهائیانی نظیر فیچیکیا نیز از این آسیب در امان نمانده‌اند. او مهدویت را از آثار بهائی شناخته و اخذ کرده و مهدی را نیز سید باب می‌داند. اصلا با شخصیتی به نام حجت بن الحسن العسکری آشنا نیست و نمی‌داند که ما شیعیان، چه باوری نسبت به شخص و شخصیت مهدی داریم. لذا همان باور نادرست نسبت به مهدویت را که از بهائیت اخذ کرده، نقد می‌کند. این مطلب را در مقدمه کتاب توضیح دادیم و یکی دو جا هم در پاورقی‌ها هنگامی که به این بحث‌ها رسیده است، به آن مقدمه ارجاع داده‌ایم و تذکر داده‌ایم.

به‌عنوان نمونه بحث هزاره‌گرایی که در مسیحیت دارای سابقه است و بهائیان نیز در تبلیغات خود از آن بهره می‌برند. در اسلام اصلا اصالتی ندارد و در اسلام مطلب ویژه‌ای در این باره نداریم. این جور مسائل را در مقدمه اشاره کرده‌ایم.

خواننده‌ی ایرانی ما، شاید این مطلب برایش در حد بدیهی است که امام دوازدهم شیعه کیست؟ فرزند چه کسی هست؟ باوری که راسخ است و در فرهنگ مردم ما است، آن را توضیح داده‌ایم. باب هم ابتدا آمد و گفت که من باب امام دوازدهم، حضرت مهدی هستم. تفکرش هم از تفکر شیخیه گرفته شده است. ضعفی که در تفکر شیخیه نسبت به امام دوازدهم و راه ارتباط با آن حضرت در ایام غیبت وجود دارد را نیز به طور مختصر در همان مقدمه اشاره کرده‌ایم.

در عین حال، مطالب او را سانسور نکرده‌ایم. در مکاتبه‌ای که با او داشتم، همین مطلب را به ایشان توضیح دادم.

او از من پرسید که مطالب من چگونه در ایران قابل چاپ خواهد بود؟ من به ایشان توضیح دادم که یک کلمه هم از کتاب شما حذف نکردیم. بلکه به دلیل آن که شما دانشی که از اسلام و تشیع و مهدویت دارید، همان چیزی است که از بهائیت گرفته‌اید و این، همان باور نادرستی است که بهائیان دارند، آن را در مقدمه کتاب، واکاوی کرده‌ایم.

به هر حال در ایران مردم با امام دوازدهم حضرت مهدی(عج) آشنایی کامل دارند و آن حضرت را به خوبی می شناسند. باب را هم می شناسند و از دعاوی او مطلع­اند.

هیــچ‌کس در ایران باب را با حضرت حجت(عج) اشتباه نمی‌گیرد.

انتظاراتی که مردم ما بر حسب آموزه‌های اسلامی از قائم موعود دارند مشخص است. قرار است که مهدی جهان را از عدل و داد پر کند پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد. نسبش و پدر و مادرش و اجدادش همگی مشخص‌اند. سال تولدش و ویژگی‌های ظهورش بر اساس روایات و احادیث مشخص است.

وضعیت علی‌محمد شیرازی هم مشخص است. هیچ‌یک از ویژگی‌های قائم موعود و امام دوازدهم در او وجود ندارد. نه ادعا کرده که قرار است جهان را به صلح و آرامش برساند و نه توانسته است که در این مسیر، قدمی بردارد. اما متأسفانه، بهائی‌ها در مورد مأموریت جهانی موعود اسلام در تبلیغات خود مطلبی نمی‌گویند و شأن موعود ادیان و مهدی را تا حد یک مبشر برای ظهور بعدی پایین می‌آورند و بهائی‌هایی نظیر فیچیکیا نیز، تصور می‌کنند که ما مسلمانان و شیعیان، همین باور را نسبت به مهدی(عج) داریم و همان باور نادرستی که به خوردشان داده شده را نقد می‌کنند.

به‌عنوان آخرین سؤال خواهش می‌کنم بفرمایید به نظر شما در ترجمه‌ی آثاری از یک باور به زبان دیگر در مورد ترجمه نصوص باید چه کرد؟ قاعدتا فیچیکیا و دیگر نویسندگان غربی، عباراتی از بهاءالله و عباس افندی و شوقی، در کتاب‌های خود نقل کرده‌ اند. این عبارات، قاعدتا با استفاده از منابعی است که به زبان‌های خود آن‌ها یا زبان‌های غربی استخراج شده است. یعنی آن‌ها به منابع فارسی و عربی برای تدوین کتاب‌های خودشان مراجعه نکرده‌اند. در ترجمه‌ی کتاب فیچیکیا از آلمانی به فارسی، نسبت به این عبارات چطور عمل کرده‌اید؟ آیا شما به منابع فارسی و عربی مراجعه کرده‌اید و همان اصل نصوص را نقل کرده‌اید یا آن که همان عبارت آلمانی را مجددا به فارسی ترجمه کرده‌اید؟ در مورد رفرنس دادن به منابع چه کار کرده‌اید؟ چون مسلماً رفرنس‌های اصلی در اختیار خواننده ایرانی قرار دارد و رفرنس کتاب‌های خارجی، بر اساس صفحه‌بندی ترجمه ها است و دست دوم محسوب می‌شود.

یک سری مطالبی که از اقدس گرفته شده یا از الواح وصایا، آن‌ها را از متن فارسی یا عربی استفاده کرده‌ ایم و عین متن را آورده‌ایم و رفرنس را هم به همان کتاب اصلی داده‌ایم. اما برخی مطالب از کتاب‌های خیلی مهم بهاءالله یا عبدالبهاء نیست. آن‌ها را ترجمه به فارسی کرده‌ایم و رفرنس را هم به همان کتاب‌های خارجی، ارجاع داده‌ایم.

اشکال دیگری که برای قرار دادن جملات رهبران بهائی وجود دارد، بعضاً وجود عبارت‌های مغلق و دشوار متناسب با ادبیات دوران قاجار است که امروزه برای خواننده‌ی ایرانی روان نیست. در این موارد هم سعی کرده‌ایم اصلاحاتی در متن ایجاد کنیم، بدون آن که به مفهوم آن آسیبی برسد.

لذا اگر خواننده‌ای به رفرنس‌ها مراجعه کند، حتما مطلب را در آن‌جا خواهد یافت. اما طبیعتا برای ساده شدن مطالعه، اصلاحاتی هم صورت گرفته است.

 از این‌که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. برای شما آرزوی توفیق روزافزون از درگاه احدیت مسألت می‌نماییم.

 

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please