کد خبر:14938
پ
عملکرد بهائیت (۲)
بهائیت در ایران:

عملکرد بهائیت در ایران- ضد منافع ملی

عملکرد بهائیت، در دو حوزه داخل و خارج از ایران قابل بررسی است. در داخل ایران، نقش بهائیان در نهضت مشروطه، نهضت جنگل و کودتای اسفند ۱۲۹۹ و در خارج؛ گسترش همکاری با قدرت‌های استعماری را می‌توان به‌عنوان عملکرد بهائیت برشمرد. عملکرد بهائیت در ایران: ۱. نقش بهائیت در نهضت مشروطه: نقش فرقه بهائیت در […]

عملکرد بهائیت، در دو حوزه داخل و خارج از ایران قابل بررسی است. در داخل ایران، نقش بهائیان در نهضت مشروطه، نهضت جنگل و کودتای اسفند ۱۲۹۹ و در خارج؛ گسترش همکاری با قدرت‌های استعماری را می‌توان به‌عنوان عملکرد بهائیت برشمرد.

عملکرد بهائیت در ایران:

۱. نقش بهائیت در نهضت مشروطه: نقش فرقه بهائیت در نهضت مشروطه، به رابطه این فرقه با قدرت‌های استعماری، رقابت با ازلی‌ها و نگرش آن به سیاست و حکومت بستگی داشت. بهائیت که از ابتدا داعیه حاکمیت سیاسی و مذهبی بر ایران را داشت و در این راه به هرگونه فعالیتی اعم از شورش، ترور و نوکری اجانب دست زده بود، با واکنش قاطع علماء مردم و حکومت به محاق رفت و با تبعید رهبران آن از ایران منزوی شد.

ترس از تکرار این برخوردها، آنان را محتاط ساخت به گونه‌ای که به مجیزگویی پادشاهان پرداختند و اندیشه عدم دخالت در سیاست و اطاعت از حکومت را ترویج کردند. اگرچه ترویج این دیدگاه پوششی برای فعالیت سیاسی بهائیان بود، اما در آثار رهبران این فرقه بارها تکرار شد.

میرزا حسین‌علی بهاء در این باره چنین میگوید:

«و عزّ مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالفت رأی رؤسای مملکت باشد.»[۱]

عباس افندی نیز چنین می‌نویسد:

«پس ای احبای الهی به جان و دل بکوشید و به نیت خالصه و اراده صادقانه در خیرخواهی حکومت و اطاعت دولت ید بیضا بنمایید. این امر اهم از فرایض دین مبین و نصوص قاطعه کتاب علیین است.»[۲]

«ای احبای الهی، باید سریر سلطنت هر تاج داری را خاضع گردیده و سده ملوکانی هر شهریار کامل را خاشع شوید. به پادشاهان در نهایت صداقت و امانت خدمت نمایید؛ مطبع و خیر‌خواه باشید و در امور سیاسی بدون اذن و اجازه از ایشان مداخله ننمائید؛ زیرا خیانت با هر پادشاه عادلی خیانت با خداست. هذه نصيحة منی و فرض عليكم من عند الله.»[۳]

«بر احیای الهی، اطاعت اوامر و احکام اعلی حضرت پادشاهی است؛ آنچه امر فرماید، اطاعت کنند؛ و همچنین کمال تمکین و انقیاد به جمیع اولیای امور داشته باشند.»[۴]

«یاران (بهائیان)… نه با اهل سیاست هم‌راز و نه با حریت‌طلبان دمسازه، نه در فکر حکومت، نه مشغول به دم احدی از ملت، از جمیع جز ذکر حق غافل و بیزار و به نص قاطع مطیع حکومت شهریار و به امر شدید، منقاد سریر سلطنت. به خود مشغول‌اند… این است روش و تکلیف بهائیان.»[۵]

این اظهارات اگرچه در ظاهر بیان‌گر مخالفت رهبران بهائیت با ورود به سیاست است، اما با توجه به عملکرد بهائیان در حوادث بعدی ماهیت پوششی و عوام‌فریبانه آن بهتر مشخص می‌شود.

حضور گسترده ازلی‌ها در حوادث پیش از مشروطه و نقش آنان در مجامع سری و محافلی که به توطئه‌چینی بر ضد رهبران اصلی نهضت یعنی علما مشغول بودند، باعث شد که بهائیان نیز برای عقب نماندن از رقیب و دستیابی به آرزوی دیرینه خود که همان حکومت بر ایران بود، دست به کار شوند.

ازلی‌ها که در این دوره، بیشتر تجددگرایان افراطی اعم از روشن‌فکر و روحانی را شامل می‌شدند، تحت تأثیر مدرنیته غربی که از طریق ملکم خان، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و… به آنان القا شده بود، مروج ناسیونالیسم افراطی، اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم بودند. آن‌ها با حضور در مجامع فراماسونری نظیر جامع آدمیت، انتشار روزنامه و شب‌نامه، سخنرانی و تشکیل کمیته‌های ترور درصد انتقام از جریان روحانیت بودند که رهبری اصلی نهضت را در دست داشتند و در فتنه باب تا اعدام او ایستادگی کرده بودند.

از مهم‌ترین چهره‌های ازلی فعال در مشروطه، می‌توان به سید جمال واعظ، ملک المتکلمین، شیخ ابراهیم زنجانی، یحیی دولت‌آبادی و… اشاره کرد.

همان‌گونه که اشاره شد، بهائیان هم به‌دلیل ترس از تکرار حوادث گذشته و هم هماهنگی با قدرت‌های بیگانه یعنی روس و انگلیس فعالیت مخفیانه‌تری داشتند و حتی رهبر آن‌ها تا آخرین لحظه از محمدعلی شاه حمایت کرد.

عبدالبهاء در لوحی خطاب به ملاعلی‌اکبر شهمیرزادی خواستار حمایت از سلطنت می‌شود. برخی از صاحب‌نظران شیوه عمل بهائیان در مشروطه را با رابطه آن‌ها با روسیه که حامی استبداد و مخالف مشروطه بود، مرتبط می‌دانند؛ چنان‌که آقای نجفی می‌نویسد:

«سرسپردگی بهائیان به سفارتخانه‌های روس در ایران و…، عباس افندی را واداشت تا در جهت خواست و مصالح سیاسی روس‌ها در ایران به حمایت از محمدعلی شاه قاجار و تداوم رژیم استبداد برخیزد و با مشروطیت و آزادی خواهان و رهبران اسلامی مخالف استبداد، مخالفت کند.»[۶]

اما بهائیان در آن دوره با انگلیس هم مرتبط بودند و سیاست دوگانه و مبهم آنان در این نهضت به دلیل ترس از عدم پیروزی نهضت و تکرار حوادث گذشته بود.

 

۲. ترور: اقدامات سیاسی و آشوب‌گرانه عده‌ای از سران بهائی در اواخر دوره قاجاریه به انقراض این سلسله و تأسیس حکومت پهلوی کمک کرد. عده‌ای از بهائیان در انجمن سری گرد می‌آمدند و به ترور مخالفان به‌ویژه رهبران مذهبی نهضت مشروطه می‌پرداختند.

در این انجمن که به «بین الطلوعین» معروف بود، افرادی چون اسدالله خان ابوالفتح‌زاده، ابراهیم خان منشی‌زاده و محمدنظر خان مشکات الممالک از سال ۱۳۲۳ ق فعالیت داشتند. به نوشته عبدالله شهبازی:

«فعالیت‌های تروریستی دوران انقلاب مشروطه و پس از آن با نام سردار محیی (عبدالحسین خان معز السلطان)، احسان‌الله خان دوست‌دار، اسدالله خان ابوالفتح‌زاده، ابراهیم خان منشی‌زاده و محمدنظر خان مشکات‌الممالک در پیوند است. ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده و مشکات الممالک، عضو فرقه بهائی بودند.»[۷]

وی می‌افزاید:

«عضویت در این انجمن و فعالیت‌های بعدی ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده و مشکات‌الممالک (بهائی) و ازلی‌های عضو انجمن فوق را باید بخشی از عملکرد شبکه توطئه‌گر وابسته به اردشیر ریپورتر ارزیابی کرد؛ و به این دلیل حضور اعضای دو فرقه متعارض ازلی و بهائی در کمیته فوق قابل توضیح است.

باید اضافه کنم که اعضای این انجمن اعم از ازلی و بهائی، پس از تأسیس سازمان ماسونی لژ بیداری ایران (۱۳۲۵ ق / ۱۹۰۷م) در پیرامون آن مجتمع شدند.»[۸]

از اقدامات تروریستی این گروه می‌توان به ترور نافرجام شیخ فضل‌الله نوری، در ۱۶ ذيحجه ۱۳۲۶ ق که به دست کریم دوانگر صورت گرفت اشاره کرد؛ اما این گروه سرانجام کار ناتمام خود را در قالب گروه جدیدی تمام کرد.

ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده به همراه زین‌العابدین خان مستعان‌الملک، گروه تروریستی جدیدی تشکیل دادند، موسوم به «کمیته جهان‌گیر». ابوالفتح‌زاده و مستعان‌الملک و میرزامحمد نجات از جمله اعضای «محکمه انقلابی» بودند که حکم مرگ شیخ فضل‌الله نوری را صادر کردند.

دادستان این محکمه، شیخ ابراهیم زنجانی بود که تحت تأثیر میرزامهدی خان غفاری کاشی (وزیر همایون)، عضو فرقه بهائی قرار داشت.[۹]

هدف بعدی این تروریست‌ها آیت‌الله بهبهانی از رهبران اصلی نهضت مشروطه بود. در رجب ۱۳۲۸ ق، حادثه قتل سيدعبدالله بهبهانی رخ داد که عاملین آن وابستگان شبکه تروریستی ابوالفتح زاده و منشی‌زاده بودند. یکی از ضاربین بهبهانی، فردی به نام حسین‌الله بود که بعدها با ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده و مشکات‌الممالک در کمیته مجازات همکاری کرد.[۱۰]

دامنه فعالیت تروریستی آن‌ها به حدی گسترده بود که آیت‌الله شیخ عبدالله مازندرانی از علمای ثلاث نجف هم اظهار خوف می‌کنند. وی در نامه‌ای که در ۲۹ جمادی الثانی ۱۳۲۸ ق به حاجی محمدعلی بادامچی از تجار مشروطه خواه تبریز نوشته است، به تحرکات «انجمن سری» اشاره می کنند و می‌نویسد:

«چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را فی‌الحقیقه به ما دو نفر، یعنی حضرت حجت‌الاسلام آقای آیت‌الله خراسانی دام ظله و حقیر، منحصر دانستند و از انجمن سری طهران، بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیری کردیم، لهذا انجمن سری مذکوره که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائیه – لعنهم الله تعالى – هم محققاً در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمان‌صورتان غیر مفید به احکام اسلام که از مسالک فاسده فرنگیان تقلید کرده‌اند هم داخل هستند.

از انجمن سری مذکور به شعبه‌ای که در نجف اشرف و غیره دارند، رای درآمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود، نافع و از این به بعد مضر است؛ باید در سلب این نفوذ بکوشند.

مجالس سریه خبر داریم در نجف اشرف منعقد گردید. اشخاص عوامی که به‌صورت، طلبه محسوب می‌شوند، در این شعبه داخل و به‌همین اغراض در نجف اشرف اقامت دارند… مکاتیبی به غیر اسباب عادیه به‌دست آمده که بر جانمان هم خائف و چه ابتلاها داریم… و واقعاً خسته و درمانده شده بر جان خودمان هم خائفیم.»[۱۱]

در اوایل شهریور ۱۲۹۵ (ذیقعده ۱۳۳۴ق) ابوالفتح‌زاده، منشی‌زاده و مشکات‌الممالک، سه بهائی پایه‌گذار گروه تروریستی کمیته مجازات، عملیات خود را در قالب گروه جدیدی آغاز کردند و به چند فقره قتل همراه با انتشار اعلامیه‌هایی دست زدند که بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت و فضایی از رعب و وحشت را در تهران پدید آورد و تأثیرات عمیق سیاسی بر جای نهاد که چهار سال بعد به کودتای سوم اسفند ماه ۱۲۹۹ رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی انجامید.

این قتل‌ها، حدود پنج ماه به طول انجامیدند و عده‌ای از جمله سید محسن مجتهد (فرزند محمدباقر صدر العلما و داماد سید عبدالله بهبهانی) کشته شدند. سید محسن مجتهد، در این زمان در تهران و سراسر ایران نفوذ فراوان به‌دست آورده بود. قتل او به‌وسیله احسان‌الله خان دوست‌دار و حسین‌الله و حاجی علی صورت گرفت؛ و آنان پیش از شروع عمليات، مقداری عرق نوشیدند.[۱۲]

 

۳. اخلال در نهضت جنگل: نهضت جنگل، نهضتی بود که به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی در اواخر دوره قاجار در گیلان شکل شکل گرفت. میرزا کوچک خان، مجاهدی مسلمان بود که در نهضت مشروطه نیز نقش داشت و نهضت او دارای خاستگاه دینی و مردمی بود. هدف این نهضت حفظ استقلال ایران، مقابله با استعمار و استبداد، برقراری امنیت و رفع بی‌عدالتی بود. این نهضت در شرایطی شکل گرفت که جای جای سرزمین ایران آماده قیام‌های آزادی‌بخش برای پایان دادن به حضور بیگانگان و سامان بخشیدن به اوضاع آشفته درون مرزها بود.

پس از آنکه بیگانگان به‌ویژه روس و انگلیس با حمله نظامی نتوانستند، این نهضت مردمی را به شکست بکشانند، راه توطئه را در پیش گرفتند و در این راه از نفوذ بهائیان به نهضت جنگل استفاده کردند. یکی از این افراد نفوذی احسان‌الله خان دوست‌دار بود که سابقه فعالیت تروریستی در انجمن مخفی و کمیته مجازات داشت.

وی که به دلیل اقدامات تروریستی تحت تعقیب حکومت مرکزی بود، به گیلان فرار کرد و به نهضت جنگل پیوست. اقدامات او و یاران نزدیکش که کمونیست بهائی بودند، نهضت جنگل را رادیکال کرد و باعث تنش با میرزا کوچک خان و ترک رشت از سوی وی شد.

با این اقدام احسان‌الله خان با اطلاع و کمک شوروی کودتایی را در مرداد ۱۲۹۹ بر ضد میرزا ترتیب داد و حکومت جمهوری شورایی گیلان را تأسیس کرد. او به‌دنبال حاکمیت بهائیت در ایران از طریق کمونیسم بود؛ اما حکومتش مدتی بعد سقوط کرد و در پاییز ۱۳۰۰ به توصیه سفیر شوروی به آذربایجان شوروی گریخت و دیگر به ایران بازنگشت.

او در اواخر دهه ۱۹۳۰ میلادی و در جریان تصفیه‌های استالینی کشته شد. به نوشته عبدالله شهبازی:

«احسان‌الله خان دوست‌دار، چهره سرشناس تروریستی که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و کودتای سرخ را علیه میرزا کوچک خان هدایت کرد، به یکی از خانواده‌های سرشناس بهائی ساری (خانواده دوست دار) تعلق داشت.»[۱۳]

افرون بر وی چهره‌های دیگر بهائی نظیر نعیمی نیز در نهضت جنگل نفوذ کردند که سرانجام باعث شکست این نهضت و شهادت میرزا کوچک خان در سال ۱۳۰۰ شد.

 

۴. زمینه سازی کودتای ۱۲۹۹ و روی کار آمدن رضاخان: پس از فروپاشی امپراتوری تزاری روسیه و حوادثی که پس از نهضت مشروطه اتفاق افتاد و حکومت ایران را تضعیف کرد، انگلیس به‌دنبال حاکمیت مطلق بر ایران بود و قرارداد ۱۹۱۹م را در همین راستا طراحی کرد؛ لیکن بر اثر مخالفت‌های داخلی و خارجی و مغایرت این قرارداد با قانون اساسی، مشروطه هرگز اجرا نشده و چون به مقصود نرسیدند، طرح دیگری را مد نظر قرار دادند که برداشتن قاجارها از طریق کودتا بود.

بهترین عامل برای این کودتا نیز بهائیان بودند که از گذشته با انگلیس ارتباط داشتند و در جنگ جهانی اول نیز خدمات شایانی به آن کرده بودند. از سویی این کودتا برای تشکیلات بهائیت که به دلایل عدیده عقده‌هایی از پادشاهان قاجار داشت، فرصتی را فراهم کرد تا وارد عمل شود و حاکمیت و اقتدار ایرانیان را تضعیف و نفوذ خود را در آن گسترش دهد. چنان که خواهیم دید، بهائیت که از ابتدای شکل‌گیری، فرقه‌ای ضاله و زیرزمینی شمرده می‌شد و در ایران جایگاهی نداشت، از دوره رضاشاه به بعد توانست، در ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران نفوذ کنند.

در چنین شرایطی شبکه اطلاعاتی انگلیس در ایران که زیر نظر اردشیر ریپورتر فعالیت می‌کرد، با کمک بهائیان دست به کار شد تا زمینه کودتا و شناسایی فرد مورد نظر را فراهم کنند. در این راستا، عین‌الملک هویدا، پدر امیر عباس هویدا که از بهائیان و پدرش میرزا رضا قناد از یاران عباس افندی بود، دست به کار شد و رضاخان را به انگلیسی‌ها معرفی کرد.

اردشیر جی ریپورتر، در وصیت‌نامه و خاطراتش که مربوط به نوامبر ۱۹۳۱م است ولی سال‌ها پس از آن انتشار یافت، می‌نویسد:

«در اکتبر سال ۱۹۱۷م بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد و نخستین دیدار ما فرسنگ‌ها دور از پایتخت و در آبادی کوچکی در کنار جاده پیربازار، بین رشت و طالش صورت گرفت. ملاقات‌های بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال، بیشتر در قزوین و تهران صورت می‌گرفت… به زبانی ساده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی – اجتماعی ایران را برایش تشریح می‌کردم …. اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش می‌داد… .»[۱۴]

دنیس رایت به نقل از اردشیر ریپورتر چنین نقل می‌کند:

«من برای… رضاخان… اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم.»[۱۵]

آیرونساید نیز در خاطراتش می‌گوید:

«… ما تصمیم گرفتیم، او را فوری ولو به‌طور موقت به فرماندهی بریگاد قزاق منصوب کنیم.»[۱۶] به این ترتیب کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و به‌وسیله دستگاه سیاسی – نظامی انگلیس عملی شد تا پایه‌های رژیمی برای اهداف بلندمدت صهیونیسم جهانی ریخته شود.

عملکرد بهائیان در خارج نیز به سفرهای عبدالبهاء به اروپا و آمریکا و فعالیت‌های او در غرب بر می‌گردد.

 

[۱]. شوق افندی، گنجینه حدود و احکام، ص ۲۶۳.

[۲]. عباس افندی، الرساله السیاسه، ص ۳۵.

[۳]. جی. ای. اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، حیفا، ۱۹۲۳، ص ۳۰۲.

[۴]. همان، ص ۲۶۴.

[۵].  موسسه ملی مطبوعات امری، مجله اخبار امری، شماره ۹، دی ۱۳۲۸، ص ۳۲.

[۶]محمدباقر نجفی، بهائیان، تهران، طهوری، ۱۳۵۷، ص ۷۶۶.

[۷]. عبدالله شهبازی، «جستارهایی از تاریخ بهائی‌گری در ایران»، ص ۳۸.

[۸]. همان، ص ۴۰.

[۹]. همان، ص ۴۲.

[۱۰]. همان، ص ۴۲.

[۱۱]. همان، ص ۴۳.

[۱۲]. همان، ص ۴۴.

[۱۳]. همان، ص ۴۶.

[۱۴]. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، اطلاعات، ۱۳۵۹، ج ۲، ص ۱۴۶- ۱۴۷.

[۱۵]. دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، ترجمه کریم امامی، تهران، فروزان، ۱۳۸۹، ص ۱۳۶.

[۱۶]. خاطرات سر آیرونساید، به انضمام ترجمه کامل «شاهراه فرماندهی»، تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۱۶۷.

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please