در طول حیات اجتماعی سازمان بهائیت، شباهت در نگرشها و فعالیتهای مستمر میان دو جریان بهائی و فراماسونری، هواره یکی از موضوعات مورد توجه پژوهشگران بوده و قضاوتها و حقایق متفاوتی درباره آن بیان شدهاست. یادداشت پیشرو، رهیافتی است پژوهشی پیرامون این موضوع که بهبخشی از ارتباطات بنیانگذاران تشکیلات بهائی با لژهای فراماسونری، اشارهای مستند دارد.
در سال ۱۲۷۰ه.ق، «مانکجی لیمجی هوشنگ هاتریا»[۱] (نیروی اطلاعاتی انگلیس در ایران و چهره شاخص فراماسونری) به ایران آمد. از جمله فعالیتﻫﺎی او در ایران، تقویت فرقه های ضالهای همچون بابیت و ارتباط با فراماسونها و سازمانهای فراماسونری بود.[۲] او در سفر به عراق با بابیان و بهائیان تعامل برقرار کرد و با «میرزا حسینعلینوری»(ملقب به «بهاء»، سرکرده فرقه بهائیت) مکاتبه داشت.[۳]
وی تلاش فراوانی در تبلیغ بهائیت انجام داد و با بهائیان ارتباطی ویژه داشت. مانکجی به واسطه «میرزا ابوالفضل گلپایگانی»، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی با بهاء ارتباط داشت و حتی لوحی در حدود ۵۰ صفحه برای او نوشته شد.[۴]
منابع بهائی با افتخار از دوستی و روابط وی با حسینعلی یاد میکنند: «مانکجی صاحب، در هنگام اقامت حضرت بهاءا… در بغداد، به دیدار ایشان فائز شد و پس از چندین سال، نامهای به عکا برای ایشان نگاشت و در آن، خواستار پاسخ به پرسشهایی چند گردید. از اینرو، حضرت بهاءا… در پاسخ، لوحی نازل و به سویش فرستادند.»[۵]
ارتباط بهاء با مانکجی -به عنوان یکی از مهمترین پلﻫﺎی ارتباطی بین بهائیان با فراماسونها و دولت بریتانیا- اهمیتی فوقالعاده داشت. جایگاه سیاسی-اطلاعاتی مانکجی در تحولات ایران، عضویت وی در لژهای ماسونی هندوستان، راه اندازی فراموتجارت خانهاش، ارتباط عمیق سران بهائیت را با مانکجی ثابت میﻛﻨﺪ.[۶]
«ملکُم خان»، مشخانه توسط وی در ایران، همچنین نقش او در تدوین تاریخ باب و بهاء و اشتغال بهائیان در
مؤسس فراموشخانه ایران با حسینعلی بهاء ارتباطاتی داشت. طبق گزارش «رکن الدوله» به «امینالسلطان» در ۱۳۰۸ه.ق، ملکم در عکا با بهاء دیدار و مذاکره داشتهاست.[۷] «عباس افندی»(دومین رهبر بهائی) نیز بعدها طی نوشتهﺍی تلویحاً از زحمات ملکم تقدیر و از اینکه دوستانش حق او را پاس نداشتند، اظهار تأسف میﻛﻨﺪ.[۸]
بهاء در عکّا تحت حمایت افراد ماسونی-صهیونی قرار میگیرد و آنها علاوه بر حمایت مالی از او، وسایل خروج از زندان و بستر برای دعوت به دین جدید را برایش مهیا میﻛﻨﻨﺪ.[۹]
زمانی که «کی خسروجی خان» و «مانجکی لیهجی ﻫﺎتریا»، انجمن «ناصری» را تشکیل دادند، تنیچند از پارسیان بهائیشده را به عضویت آن در آوردند. از آن میان «پروفسور جوانمرد»، منشی انجمن شده و نظامنامه انجمن را تنظیم و «به محضر حضرت عبدالبهاء در حیفا فرستاد و بیانات مسرتبخش در جوابش رسید.»[۱۰]
عباس افندی(عبدالبهاء) در سالهای ۱۹۱۳-۱۹۱۰م. به اروپا و امریکا سفر کرد. وی در این سفر، آموزههایی را به عنوان تعالیم اصلی بهائیت مطرح و معرفی کرد.[۱۱] در حقیقت او تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب بهخصوص تحت عناوین روشنگری، مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد.[۱۲]
«عبدالحسین آیتی»، مستبصر بهائی دراین رابطه مینویسد: «عبدالبهاء در فرانسه، شخصی مانند «مسیو دریفوس» یهودی و زنش «مسس بارنی» دارد و قسمت عمده از مبادی صلح طلبی و زبان عمومی و امثال او داخل در شریعت بهاء کرده، یعنی در مشورت و القائات، شریک و دخیل و بالأخره مُشرع این قسمت از شریعت بهائی بودهﺍند.»[۱۳]
در این سفر شاهد گشوده شدن مراکز و محافل ماسونی و شبهماسونی(نظیر انجمنﻫﺎی تئوسوفی)[۱۴] امریکا و اروپا به روی عبدالبهاء و سخنرانیﻫﺎی متعدد وی در آن محافل هستیم. نشریه «اخبار امری»(ارگان رسمی محفل بهائیان ایران) رسماً مینویسد عباس افندی در گشت و گذار هشت ماهه خود در شهرهای مختلف امریکای شمالی «در هر شهر در کلیساهای پروتستان، معابد یهود و معاهد ماسونیک[۱۵] و… به موعظه پرداخت.»[۱۶]
در این سفر، تبلیغات وسیعی پیرامون عباس افندی به عنوان یکی از رهبران تئوسوفی صورت گرفت، تا جاییکه ملکه رومانی و دخترش «ژولیا»، وی را به عنوان «رهبر تئوسوفیسم» ﻣیشناختند و با این عنوان با او مکاتبه داشتند.[۱۷]
عبدالبهاء در آغاز این سفر در تاریخ ۲۱ رمضان ۱۳۲۹ه.ق (۱۴ سپتامبر۱۹۱۱م.) با رئیس انجمن تئوسوفی و فراماسون لندن دیدار کرد و گفت: «تحیت محترمانه مرا به جمعیت تیاسفی [تئوسوفی] برسان و بگو شما فی الحقیقه خدمت به وحدت عالم انسانی نمودهاید، زیرا تعصب جاهلانه ندارید، آرزوی وحدت بشر دارید.»[۱۸]
عباس افندی، سپس در ۱۵ ذی الحجه همان سال(۸ دسامبر۱۹۱۱م.) در انجمن تئوسوفی پاریس حاضر شد و خطابه ای ایراد کرد.[۱۹]
او همچنین در مجامع متعدد ماسونی امریکا حضور یافت و سخنانی باب طبع ماسونها و نیز پارسیان بیان داشت. وی در ۲۹مه ۱۹۱۲م. (۱۲ جمادیالثانی ۱۳۳۰ه.ق) در انجمن تئوسوفی نیویورک سخنرانی کرد و مقاصد بهائیان و تئوسوفیستها را یکی دانست.[۲۰] در ۲۴ ژوئیه ۱۹۱۲م. در انجمن تئوسوفی بوستن نیز سخنرانی کرد.[۲۱]
عبّاس افندی در مسیر بازگشت، در چهارم دسامبر ۱۹۱۲م. مجدداً در انجمن تئوسوفی نیویورک سخن گفت[۲۲] و در نهم ژانویه سال بعد در شهر لندن در جلسه انجمن تئوسوفی اسکاتلند حضور یافت و سخنرانی کرد. او همچنین در چهاردهم فوریه همان سال در انجمن تئوسوفی پاریس درباره «وحدت عالم انسانی» سخن گفت.[۲۳]
نکته تأملبرانگیز، آن است که پیشوای بهائیت در این محافل و معاهد، نهتنها مورد مخالفت قرار نمیگیرد، بلکه از وی استقبال هم میﺷﻮد و حتی از او میخواهند در غیاب خود، برای آنها سخنران بهائی بفرستد و او نیز چنین میﻛﻨﺪ.[۲۴]
تا آنجا که میدانیم، ورود به محافل ماسونی، آنهم برای سخنرانی و تبلیغ مرام خویش، برای غیر ماسونها ممنوع است، حتی پادشاهان و رؤسای جمهور هم زمانی به درون لژها پا میگذارند که قرار است تشریفات عضویت آنها در فراماسونری انجام گیرد؛ چراکه افکار و دیدگاهﻫﺎی کسانی که گام به این لژها میگذارند برای گردانندگان لژها، بسیار مهم است.
حال با توجه به «ممنوعیّت» یا دست کم «محدودّیت شدیدی» که برای ورود «اغیار» به محافل مخفی ماسونی(آن هم سخنرانی و تبلیغ در آن) وجود دارد، جای این سؤال وجود دارد که چگونه به عبّاس افندی اجازه حضور و سخنرانی در لژهای مختلف داده شده است؟!
در اینجا دو گزینه قابل تأمّل وجود دارد:
- گزینه اول: پیشوای بهائیان در امریکا، قبل از آن به عضویت لژ ماسونی درآمده و از این طریق، جواز ورود و سخنرانی در محفل به او داده شدهاست. مؤید این مطلب، علاوه بر رسم رایج ماسونها مبنی بر ممنوعیت حضور و سخنرانی افراد غیرماسون در این محافل، گرفتن نشان و لقب «سِرّ» از دربار لندن[۲۵] و عضویت برخی از بهائیان برجسته مثل «نبیلالدوله» در فراماسونری است.
- گزینه دوم: چنانچه حضور و سخنرانی عباس افندی در لژ را قرینهﺍی بر عضویت وی و مبلغان فرقه در محافل مزبور نشماریم، دستکم باید بپذیریم که گردانندگان محفل ماسونی، نکات و نقاط اساسی مشترک، میان اصول مورد قبول خود با آموزهﻫﺎ و اظهارات رهبر بهائیان میدیدهﺍند که آنگونه حاضر بودند درهای لژ را به روی افندی و مبلغان بگشایند.
خود عباس افندی نیز در نطقﻫﺎیش بر وحدت هدف و آرزو بین خود و مجامع ماسونی تأکید میﻛﻨﺪ. چهبسا اگر وی در سخنرانیﻫﺎی خویش، رفتار غیر انسانی دُوَل استعمارگر و غربی را بر ضد ملتﻫﺎی ضعیف، مورد انتقاد قرار داده و آنها را از خشم و غضب الهی بیم میداد، آیا باز هم کلیساها، کنیسهﻫﺎ و مجامع ماسونی، حاضر بودند برای موعظهﻫﺎی او و مبلغانش، هورا بکشند و فرش قرمز بگسترانند؟
حقیقت، آن است که بین آموزهﻫﺎ و اظهارات بهائیت و اصول فراماسونری، مشترکات فراوانی وجود دارد که مورد پسند محافل غربی قرار گرفتهاست.[۲۶]
[۱]– Mankji Limji Hushang Hatria
[۲]– برای اطلاع بیشتر ر.م: فقیه حقانی، موسی، بهائیت و سرویس اطلاعاتی انگلستان (مناسبات مانکجی هاتریا با بهائ محیط طباطبایی، محمد، بهائیت آنگونه که هست، تهران: مؤسسه فرهنگي مطبوعاتی جام جم، ۱۳۸۷، ص۱۲۶ص-۱۳۷.
[۳]– همان، ص ۱۳۲و۱۳۳، به نقل از آرشیو سازمان اسناد ملّی ایران.
[۴]– همان، ص ۱۳۳٫
[۵]– قریبی، رضا و عالینسب، هوشنگ، پیوند دیرین و دیرپای حسینعلی بهاء با استعمار تزاری، تهران: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره۴۹ ، بهار۱۳۸۸ ، ص ۳۷۸.
[۶]– رجبی، علی، بهائیان در انجمنﻫﺎی ماسونی و شبهماسونی، مقاله بر گرفته از کتاب بهائيت آن گونه كه هست، تهران: انتشاراتی مؤسسه جام جم، ۱۳۸۷، صص ۲۰۵-۲۱۲ .
[۷]– صفایی، ابراهیم، پنجاه نامه تاریخی، انتشارات بابک، تهران: ۱۳۵۵، ص ۱۲(سند ش ۳۴).
[۸]– رجبی، علی، بهائیان در انجمنﻫﺎی ماسونی و شبهماسونی، برگرفته از کتاب بهائيت آن گونه كه هست، تهران: انتشارات مؤسسه جام جم، ۱۳۸۷، صص ۲۱۲-۲۰۵.
[۹]– زهران السکندری، طلعت، البهائیة، سایت بهائی پژوهی ص ۱۰و۱۱.
[۱۰]– آبادیان، حسین، بحران مشروطیت در ایران،تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ۱۳۸۳، ص۱۱۲.
[۱۱]– روزبهانی بروجردی، علیرضا، در جستجوی حقیقت، قم: بوستان کتاب، ص۱۲۴.
[۱۲]– صدری، محمود، دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص ۷۴۱.
[۱۳]– آیتی، عبدالحسین، کشف الحیل، ج۲، تهران: راه نیکان، ص ۱۲۵.
[۱۴]-Theosophie ، از محافل عالی ماسونی غرب.
[۱۵]– Maconnique
[۱۶]– اخبار امری، ش۹و۱۰، آذر و دی ۱۳۳۹، ص ۶۳۳٫
[۱۷]– چهاردهی، نورالدین، بهایئت چگونه پدید آمد، تهران: آفرینش، ۱۳۶۹، صص ۲۰۰و۲۰۱ .
[۱۸]– همان، ص ۷۱ به نقل از خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء در اروپا و آمریکا، چاپ جدید، بیجا، بیتا، صص ۱۴۸-۱۴۳.
[۱۹]– شهبازی، عبدا…، نظریه توطئه، تهران: سوره مهر، ۱۳۹۲، ص ۷۱٫
[۲۰]– همان.
[۲۱]– همان.
[۲۲]– همان، ص ۷.
[۲۳]– نقل از خطابات مبارکه عبدالبهاء در اروپا و آمریکا، صص۱۴۲-۱۳۵.
[۲۴]– مؤمنی، مازیار، آموزههای «استعمار پسند» بهائیت و استقبال «مراکز و کانون های استکباری» از آن، ص۱۶۳.
[۲۵]– وی در جریان جنگ جهانی اول، از هیچ تلاشی(مالی، اطلاعاتی و …) در حمایت از انگلیس، دریغ نکرد. به سبب خدمات شایان او به انگلیس، مفتخر به دریافت «نشان عالی پهلوانی» و لقب «سِرّ» گردید. رجوع شود به: سراجالدین، احمد ولید، البهائیة و النظام العالمی الجدید، ص ۴۰۳.
[۲۶]– ر.ک: مؤمنی، مازیار، همان، صص ۱۶۶-۱۶۳.