کد خبر:12217
پ
Golishr
بهائیت در ایران

اقتباس برخی از آراء و احکام بهاءالله از صوفیه- بخش ۶

با تبعید میرزا حسین علی نوری (بهاءالله) به کشور عراق و فرار میرزا یحیی صبح ازل (برادر بهاءالله) به آن کشور این بار حلقه بابیه در عراق تشکیل و مجدداً فعالیت آنها آغاز شد. به دلیل اهمیت حفظ جان صبح ازل (جانشین باب)، قرار بود صبح ازل در پس پرده باشد تا شناخته نگردد و […]

با تبعید میرزا حسین علی نوری (بهاءالله) به کشور عراق و فرار میرزا یحیی صبح ازل (برادر بهاءالله) به آن کشور این بار حلقه بابیه در عراق تشکیل و مجدداً فعالیت آنها آغاز شد. به دلیل اهمیت حفظ جان صبح ازل (جانشین باب)، قرار بود صبح ازل در پس پرده باشد تا شناخته نگردد و از طرف او، بهاءالله با بابیان بغداد مرتبط باشد و دیگران با او در تماس باشند و گزارش ها را مخفیانه به صبح ازل گزارش نماید.

میرزا حسین علی این بازی را به هم زد و در عراق زمزمه رهبری بابیان را بلند کرد. موضوع به گوش صبح ازل رسید. او از این خیانت برآشفت و رابطه دو برادر تیره شد. بهاءالله از ترس اینکه مورد تهدید و غضب طرفداران ازل قرار گیرد، به تنهایی بغداد را ترک کرد و مخفیانه به کوه های سلیمانیه رفت و مدت دو سال در آنجا مخفی شد. پس از آن با ارسال نامه عذرخواهی به ازل، اجازه حضور علنی در بغداد را پیدا نمود. دو سال هجرت به سلیمانیه این فرصت را به بهاءالله داد تا در آنجا ضمن مراوده با دراویش نقشبندیه، با دیدگاه های اصلاح طلبانه صوفیان، از جمله شاه نعمت الله ولی آشنا شده و از آنها در صدور تعالیم و آموزه های بهائی ایده بگیرد. گلیشر در این مورد می نویسد:

«… به نظر می رسد ایده همدلی و تعاون که شاه نعمت الله ولی صوفی ۱۰۰ سال قبل از پیدایش بهائیت مطرح کرد، انعکاس دهنده نظام جهانی بهائی است که بهاءالله در مدت اقامت در سلیمانیه عراق، مطالعه و فراگرفت. از نظریات جالب شاه نعمت الله ولی ایده و درخواست او برای ایجاد «اتحادیه ملل» در اواسط قرن هجدهم بود.

بهاءالله در موارد زیادی از تفکرات او استفاده کرده است، مثل «مصالح کلیه» (رفاه اجتماعی)، «تدبیر» (تشکیلات اداری) و «نبوت» (مقام نبوت).

به نظر می رسد بهاءالله از افکار ادبیات صوفیه جدید و فلسفه اصلاح شده آن دوره برای تنظیم و تحقق تعالیم خودش استفاده و اقتباس کرده است. خیلی جالب است که در همان دوره نویسنده ای در غرب به نام ویلیام پن[۱] بود که افکار مشابهی داشت. علاقه مندم که نظرات او را هم مطالعه و پیگیری کنم.»[۲]

بيت العدل به دنبال سلطه بر بهائیان و نقض آزادی است

بيت العدل به عنوان تنها قدرت مطلقه بر بهائیانف خود را مصون از خطا دانسته و با کنترل و فشار بر بهائیان هر صدای منتقدی را سرکوب می نماید. متأسفانه بهائیان با این ایده خو گرفته اند که هرچه بیت العدل بگوید، وحی منزل بوده و مخالفت با بیت العدل مخالفت با خداست. برخورد بیت العدل و مشاورین قاره ای و محافل ملی و محلی با روشنفکران و منتقدان بهائی بسیار زننده و دور از اخلاق است و این شکایتی است که از زبان اکثر افراد فرهیخته در بهائیت شنیده می شود.

بیت العدلی که شعار وحدت انسانی در جهان سر می دهد، نه تنها شدیدترین برخوردها را با گروه های بهائی غیر همسو دارد، بلکه با بهائیان روشنفکر و فرهیخته نیز سر دعوا و ستیز دارد و این تصویر را از خود به جای گذاشته است که:

«آیین بهائی همنام و مترادف دشمنی با آزادی بیان و اندیشه است.»

گلیشر به عنوان کسی که سالها در بهائیت بوده و با ایده های بهاءالله و عبدالبهاء کاملا آشنائی دارد این رفتار بیت العدل را در موارد مختلف به نقد و انتقاد کشیده است از جمله در این باره می نویسد:

«… آزمون واقعی اخلاق هر دینی، به رفتارش نسبت به آنهایی که دهانشان را بسته نگه می دارند نیست (یعنی آنهایی که نه فکر می کنند و نه چیزی را مورد سؤال قرار می دهند)، بلکه رفتار آنان با نویسندگان و فرهیختگان آن دین است. این مسأله به طور عمیق مربوط به تاریخ روشنفکران آنها و آداب و رسومی است که در فرهنگ آنها به کار گرفته شده است. آیین بهائی به طور کامل در این آزمون شکست خورده است.»[۳]

گلیشر در مقاله دیگری می نویسد:

«بهائیان تشکیلاتی با «قدرت» و «مقام» خو گرفته اند. مقامات دینی، مقامات روحانی، مقامات عرفانی! این درست است، آن غلط است، این راه و روش بهاءالله است، آن راه و روش بهاءالله نیست!- این توجه و وابستگی به قدرت و مقام مافوق همچون سمی در قلب اعضای جامعه بهائی وجود دارد ….. بهاءالله را در یک قاب تنگ گذاشته اند و تعالیمش به صورت الواح نوشته شده بر روی سنگ درآمده است. متأسفانه به نظر می رسد برخی از عوارض موجود در بین بهائیان حیفا، از جمله نیاز به قدرت مرکزی، یا طرد و لعن و تکفیر دیگران، در بین افراد خارج شده از تشکیلات بهائی هم وجود دارد. این رفتار آرام – تهاجمی اگرچه به ظاهر موجه به نظر می رسد ولی عملاً گونه ای رفتار تهاجمی است. پیامبران با قدرت و قاطعیت سخن می گویند، تا کسی پیامبرگونه نباشد (مثلاً بیت العدل نمی تواند و نباید چنین لحن توأم با قداست و قدرت را اعمال کند.) خداوند صاحب قدرت فائقه است، ولی انسان ها چنین نیستند. بیت العدل (ساکنان حیفا) این نگرش را ترویج کرده که پاسخ هر سؤالی در دست آن ها است. آن ها به دنبال قدرت و سلطه و کنترل هستند. هر سؤالی دارید برای دبیرخانه ما بفرستيد، ما متعاقباً حقیقت را به شما ارسال خواهیم کرد! این روش کمکی به رشد بهائیت نمی کند و واقعاً مخرب است.

اگر سؤال و بحثی هست، افراد مختلف باید نظر بدهند و بحث کنند تا قضیه روشن شود، نه اینکه همه صامت و ساکت باشند تا شخص دیگری برای آنها تصمیم بگیرد! من فکر می کنم رفرم بهائی هم باید از تفسیر و تأویل هر مطلب و موضوعی پرهیز کند. من از تشکیلات غیر منسجم و آزادی عقیده و اندیشه طرفداری می کنم. امروز صبح داشتم کلمات مفاوضات عبدالبهاء را بازخوانی می کردم و در حالی که افراد به طور دسته جمعی و گروهی دعا می کنند و مناجات انجام می دهند ولی در عمل و کار، اجبار و اکراهی نیست.

تمام اجبارها و الزام ها بعداً توسط شوقی افندی درست شده است. آن چیزی که سازمان و تشکیلات آهنین نامیده شده است…»[۴]

گلیشر در پایان این قسمت، بیت العدل را همسان صدام حسین و پاپ های قرن نوزده دانسته و می نویسد:

«هوشمند فتح اعظم، عضو سابق بیت العدل، در پاسخ به سؤالی گفته بود «درآینده اگر بهائیان حکومت را به دست بگیرند، حتماً بیت العدل زندانی، برای مخالفان خود خواهد داشت» (به نقل از خوان کول) اگر این طور باشد، چه فرق است بین دیدگاه بهائیت با پاپ های قرن نوزدهم؟ در حالی که برعکس نظر بیت العدل، نوشته های بهاءالله و عبدالبهاء همگی طرفدار آزادی اندیشه و اندیشه بنیان است. حتی در درون جامعه بهائی، این آزادی توسط صدام حسین حيفا (بيت العدل) نقض شده است. حکومت ظلم و استبداد بهائی در همه جا عیان شده است …» (نقل از مقالۀ «بهائیت به واتیکان دیگری نیازمند است» نوشته خوان کول).[۵]

نتیجه گیری

فردریک گلیشر یکی از منتقدان بهائیت است که پس از ۲۵ سال عضویت فعال در جامعه بهائی، به دلیل مواضع انتقادی، مورد سرزنش تشکیلات بهائی قرار گرفت و با تصمیم مرکز جهانی بهائی (بیت العدل) نام او از فهرست اعضای جامعه بهائی حذف و به نوعی از بهائیت طرد گردید.

او به عنوان يك روشنفكر بهائی به عملکرد بیت العدل (رهبری بهائیت در حیفا) انتقاد دارد و از بیت العدل به عنوان رهبری مستبد یاد می کند که هرگونه آزادی اندیشه را محدود نموده است.

او معتقد است بهائیت بعد از بهاءالله و عبدالبهاء، از مسیر اصلی خود منحرف گردیده و به یک سازمان و تشکیلات قدرت طلب و فرقه گرا و فاقد اخلاق دینی در برخورد با فرهیختگان و افراد متفکر، تبدیل شده است.

او از بهائیت به عنوان حیاط خلوت امریکا و اسرائیل یاد می کند و نقش آن را در خدمت به سلطه و تحرکات سیاسی جهانی پررنگ می داند.

لازم به ذکر است آقای فدریک گلیشر ظاهرا به خاطر فقر معنوی و دینی در ارتباط با ادیان الهی بویژه دین مقدس اسلام، به نوعی بهائیت دست ساخته حسین علی نوری(عوامل استعمار) را قبول دارد و به قول خودش یک اصلاح طلب بهائی است و یک تشکیلات بهائی اصلاح طلب را در آمریکا راه اندازی کرده است. ایشان اگر خود تاریخچه و نحوه تأسیس این فرقه دست ساخته استعمار و صهیونیسم را مطالعه می کرد، شاید متوجه موضوع می شد و یا اگر با آموزه های ناب وحیانی و چشمه های زلال معنویت اسلامی آشنا می شد شاید به دامن اسلام پناه می برد. هر چند ایشان منصفانه بعضی ابعاد واقعی فرقه ضاله بهائیت حیفایی را به بوته نقد و رد کشیده است که جای تشکر و دست مریزاد دارد.

                                                                                                پایان 

 

 

[۱] William Penn

[۲] سایت ریفرم بهائی تاریخ ۲۰۰۸/۱/۹ موضوع نقد فیلم ویدیوئی سوزان مانک بهائی

[۳] از مقاله نقد گلیشر بر کتاب بهائیان امریکا نوشته ویلیام گارلینگتن

[۴] نقل از مقاله نقد گلیشر بر فیلم ویدیوئی سوزان مانک – ریفرم بهائی ۲۰۰۸/۱/۹

[۵] The Bahai Faith&Religious Free dom of Conscience   به نقل از گلیشر در A Bahai Vatican II is needed

 

بهائیت در ایران