«تاریخ نگاری بهائی شباهتی عجیب به تاریخ نگاری یهودی دارد».
« مظلوم نمایی تاریخی از شگردهای مشترک بهائیت و صیهونیسم می باشد. یکی در یزد و دیگری ماجرای هولوکاست و آلمان».
مورخان بهائی دربارة شورش های ضدّبهائی فراوان سخن می گویند و می کوشند چهره ای بسیار مظلوم از سرگذشت این فرقه در ایران ترسیم کنند. از این زاویه، تاریخ نگاری بهائی شباهتی عجیب به تاریخ نگاری یهودی دارد؛ گویا بهائیان گروهی بودند که به جرم دگراندیشی دینی قربانی تعصب و کین جاهلانه مسلمانان ایران می شدند. بررسی نگارنده نشان می دهد که این ادعا در موارد عمده صحت ندارد و رهبری بهائیت و عناصر مشکوکی در میان جبهه مخالف بهائیان به عمد و با اهداف معین تبلیغی و سیاسی به ایجاد مهم ترین و جنجالی ترین آشوب های خونین ضدّ بهائی، معروف به «بهائی کشی» دست زده اند. از مهم ترین این موارد قتل هفت بهائی در سال ۱۳۰۸ ق. در یزد و شورش ضدّ بهائی ۱۳۲۱ ق. در یزد و رشت و برخی دیگر از نقاط ایران است.
واقعة قتل هفت بهائی در یزد، که در منابع بهائی به «شهدای سبعه یزد» معروفند،(۲۰)، در زمان اوّلین دوة حکومت سلطان حسین میرزا جلال الدوله، پسر ارشد ظلّ السطلان (حاکم اصفهان)، در یزد رخ داد.
گروهی چندنفره (استاد باقر عطار و ملاتقی چیت ساز و چند تن از بستگان و اطرافیان ایشان) در شب ۲۳ رمضان ۱۳۰۸ ق. در مسجد میرچخماق رأساً و خودسرانه به دستگیری دو بهائی (علی اصغر یوزدارانی و آقاعلی) دست زدند و سپس نزد شیخ محمدتقی مجتهد (پسر شیخ محمد حسن سبزواری) رفتند و با تحریک احساسات دینی وی کسب تکلیف نمودند. شیخ محمد تقی دستور داد که بهائیان از مسجد اخراج شوند. پاسخ فوق ظاهراً این گروه را راضی نکرد، زیرا نزد حاجی نایب (حاجی اسدالله شیرازی)، فراش باشی جلال الدوله، شتافتند و، به دستور حاجی نایب، بهائیان زندانی شدند. روز بعد، جلال الدوله دو بهائی محبوس را به چوب بست و سپس آزاد نمود. شش روز بعد، ظل السلطان از اصفهان دستور حبس ایشان را صادر کرد. دو نفر فوق مجدداً دستگیر شدند و در جریان بازداشت این دو، به تحریک استاد مهدی (پسر استاد باقر عطار)، پنج بهائی دیگر نیز به زندان افتادند. سه روز بعد، جلال الدوله شیخ محمدتقی را احضار و دربارة بابیان محبوس کسب تکلیف نمود. شیخ محمدتقی مجتهد از این همه ابرام جلال الدوله به حیرت افتاد و گفت: «ما نمی دانستیم حضرت والا این قدر دشمن این طایفه بهائی هستید». به هر روی، به تحریک جلال الدوله، شیخ محمدتقی، پدر (شیخ محمد حسن) و دو برادر خویش (شیخ محمد جعفر و شیخ محمدباقر) و ملاحسین و ملاحسن (پسران حاجی ملا باقر مجتهد اردکانی) را به خانه خود دعوت کرد. این جمع شش نفره همراهی خود را با جلال الدوله اعلام نمودند. شیخ محمدتقی نزد حاکم شتافت و ماجرا را اطلاع داد. جلال الدوله گفت: «احسنت، احسنت، احدی را مثل شما ندیدم که در این امور اقدام داشته باشند». به هر روی، جلال الدوله با تمهیدات مفصل همراهی علمای فوق را جلب نمود و جلسه ای تشکیل داد که آقا سید علی مدرس نیز به آن افزوده شد. در این جلسه هفت نفر بهائیان محبوس مورد استنطاق قرار گرفتند. یکی از ایشان (استاد مهدی بنا)، به وساطت آخوند ملاحسن، آزاد و به جای او آخوند ملامهدی خویدکی، از بهائیان خویدک (سه فرسنگی یزد) دستگیر شد. جلال الدوله از طریق شکنجه ایشان را وادار به اقرار به بهائیگری نمود. در هفتم شوال از ظل السلطان تلگراف رسید که «حضرات بهائی که حبس اند هرگاه شرعاً اثبات شده که بهائی هستند، آنها را به قتل رسانید». به ادعای منابع بهائی، هفت روحانی فوق، پس از شنیدن اقرار محبوسان حکم قتل ایشان را کتباً صادر کردند. سرانجام، در نهم شوال جلال الدوله بهائیان را اعدام کرد و امر نمود که در شب «بازارها را زینت ببندند و چراغان کنند»(۲۱).
تمامی ماجرای قتل هفت بهائی در یزد، طبق روایت مهم ترین مآخذ بهائی در این زمینه، به شرح فوق است. این شرح موارد زیر را روشن می کند: اوّل، جلال الدوله و پدرش (ظل السلطان) تعمدی عجیب در کشتن این بهائیان داشتند؛ دوم، در این ماجرا مردم به هیچ وجه دخالت نداشتند و تمامی حادثه به تحریکات یک گروه چند نفره از کاسبان محدود بود که ماهیت و حسن نیت ایشان روشن نیست؛ سوم، جلال الدوله به تلاش گسترده ای برای تحریک علمای یزد و کسب حکم قتل بهائیان دست زد و در این زمینه تقریباً ناموفق بود؛ زیرا به جز گروه هفت نفره فوق سایر علمای شهر در صدور حکم قتل بهائیان مشارکت نکردند.
برای تبیین این ماجرا باید به سه نکته مهم توجه نمود:
اوّل، پیوندهای عمیقی میان ظل السلطان و خاندان او، از جمله جلال الدوله، با دستگاه استعماری بریتانیا برقرار بود. ظل السلطان در این زمینه شهرت کامل دارد و نیازی به اثبات این پیوندها نیست
و نیز می دانیم که در دستگاه ظل السلطان بهائیان حضور فعال داشتند. نامدارترین ایشان میرزا اسدالله خان وزیر (نیای خاندان وزیر) است که در دوران حکومت ظل السلطان قریب به سی سال وزیر اصفهان بود(۲۲) و در همین دوران است که بخش مهمی از بناهای مهم تاریخی دورة صفوی تخریب شد. مهدی بامداد می نویسد: «از کارهای بسیار زشت بلکه جنون آمیز ظل السلطان، قطع اشجار خیابان ها و تخریب ساختمان های زیبای صفوی در اصفهان است… و با آنکه چند نفر از بازرگانان اصفهان حاضر شدند مبالغ هنگفتی به او بدهند و وی را از این کار زشت باز دارند، مع ذلک از تصمیم خود منصرف نگردید و بالنتیجه اکثر باغ ها و عمارات مذکور در زیر دست بیدادگری و امر او خراب و ویران شد».
بامداد فهرستی از بناهای مهم تاریخی اصفهان که در این دوران تعمداً تخریب شد، به دست داده است(۲۳)
و می دانیم که بعدها در پاریس رابطه نزدیک و دوستانه ای میان ظل السلطان و عباس افندی برقرار بود. جلال الدوله نیز در این سفر همراه پدر بود و با عباس افندی دیدار کرد.
همچنانکه طبق اسناد تاریخی بیان شد، فرقه ضاله بهائیت به تأسی و پیروی از ارباب کهنه کار و استعماری خود، سعی در تاریخ سازی و مظلوم نمایی دارد تا بتواند احساسات مردم مناطق مختلف خود را به سمت خود جلب نماید و جذب نیرو داشته باشد، چراکه مردم به حکم احساسات فطری خود معمولا از مظلومین حمایت می نمایند. همچنانکه صهیونیسم جهانی ماجرای هولوکاست را درست کردند تا بتوانند به نفع خود و تشکیل دولت یهودی صهیونیستی حداکثر استفاده را ببرند، بهائیت نیز از همین شگرد در وقایع مختلف تاریخی استفاده، تا بتواند اهداف تشکیلات خود که جذب نیرو از مهم ترین آنها است به پیش ببرند.
پی نوشت ها:
۱- دربارة خاندان بهائی دوستدار (ساری) مراجعه شود به: تاریخ ظهور الحق، ج ۸، ق ۲، ص ۸۱۸٫ آرامش دوستدار (بابک بامدادان)، نویسنده درخشش های تیره، برادرزادة احسان الله خان دوستدار (پسر عطاءالله خان دوستدار) است.
۲- سردار محیی در دولت «کودتای سرخ» احسان الله خان وزیر پست و تلگراف بود.
۳- تاریخ ظهور الحق، ج ۸، ق ۲، صص ۷۷۶-۷۷۷٫
۴- دربارة خاندان اکبر (خان اکبر) و نقش ایشان در تحولات معاصر ایران بنگرید به: میرزا کریم خان رشتی، چهرة مرموز تاریخ معاصر ایران، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۳، صص ۴۹-۵۵
۵- مجموعه اسناد به دست آمده از آرشیوهای اتحاد شوروی سابق در باکو، تصویر سند در اختیار نگارنده است.
۶- بانک امیرخسروی [و] محسن حیدریان. مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان. تهران، نشر پیام امروز.
۷- تاریخ ظهور الحق،
۸- بنگرید به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، زیرنویس ص ۸۲٫
۹- دربارة تعلق احسان الله خان دوستدار و رضا افشار به بهائیت بنگرید به: ابراهیم فخرایی. سردار جنگل. تهران، جاویدان، ۱۳۵۴٫ صص ۱۴۰-۱۴۱٫
۱۰- بنگرید به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. ج ۲، زیرنویس ص ۸۲٫
۱۱- تقی شاهین (ابراهیموف). پیدایش حزب کمونیست ایران. ترجمه ر.رادنیا. تهران، گونش، ۱۳۶۰، ص ۲۱۱٫
۱۲- تاریخ ظهور الحق. ج ۸، ق ۱، صص ۳۶۲-۳۷۴؛ تذکره شعرای بهائی، ج ۳، ص ۴۸۴-۴۸۶٫
۱۳- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۴۵۵
۱۴- همان مأخذ، ص ۴۵۴٫
۱۵- تذکره شعرای بهائی. ج ۳، ص ۴۸۶٫
۱۶- کشف الحیل، ج ۳، صص ۸۵-۸۷٫
۱۷- همان مأخذ، ص ۹۰٫
۱۸- مصابیح هدایت، ج ۵، صص ۳۹۰-۳۹۶؛ اخبار امری، سال هشتم، شماره ۱۱-۱۲ (بهمن و اسفند ۱۳۰۹).
۱۹- رائین، انشعاب در بهائیت، ص ۱۷۱٫
۲۰- اسامی آنها به شرح زیر است: آخوند ملامهدی خویدکی، ملاعلی سبزواری، محمدباقر (از محلة چهارمنار)، علی اصغر یوزدارانی و برادرش حسن (پسران آقا حسین کاشی، از محله فهادان)، آقا علی (از محلة کازرگاه).
۲۱- محمدطاهر مالمیری، تاریخ شهدای یزد (به نقل از: مصابیح هدایت، ج ۲، صص ۱۲۵-۱۴۷).
۲۲- میرزا اسدالله خان وزیر در دوران وزارت اصفهان صاحب ثروت فراوان شد. خانه اش در محله شهشهان بود که قبلاً به میرزا محمدعلی نهری (بهائی) تعلق داشت. در اصفهان به بهائی گری شهرت داشت و خانه اش محل تجمع بهائیان و اقامتگاه مبلغان و مساران بهائی بود. در سال ۱۳۳۶ ق. فوت کرد. خاندان وزیر از دو پسر و دو دخترش برجاست. (تاریخ ظهور الحق، ج ۸، ق ۱، صص ۱۲۵-۱۲۶).
۲۳- شرح حال رجال ایران. ج ۴، صص ۹۸-۹۹