انگیزه اولیه قیام باب و بهره برداری و سوء استفاده بهائیان از آن
در مورد انگیزه قیام باب و چگونگی آن، دیدگاه های مختلفی وجود دارد:
- برخی از او به عنوان يك مصلح اجتماعی یاد میکنند که برای ایجاد يك رفورم اجتماعی قیام کرد و به عنوان يك روشنفکر با نظام حاکم از در مخالفت درآمد و نهایتاً کشته شد.
- گروهی دیگر او را پیامبری الهی میدانند که آیین جدیدی بعد از اسلام آورد و با علما و روحانیون قدرتمند زمان خود مخالفت کرد و نهایتاً به دلیل اعتقادات دینی جدیدش، علما با او سر جنگ گذاشته و با همکاری دولت وقت، او و پیروانش را ظالمانه شهید کردند.
- دیگرانی هم از او به عنوان فردی یاد میکنند که از وضعیت نامناسب اجتماعی دوران قاجاریه بهره برداری کرد و با آوردن آیین جدید و دادن وعده عدل و داد، گروهی را به دور خود جمع کرد و برای به دست آوردن قدرت و حکومت، دست به جنگ و خونریزی زد و نهایتا به هدف خود نرسید و کشته شد و یارانش نیز پراکنده شدند.
- گروهی نیز باب را روانپریشی میدانند که مورد سوء استفاده قدرت های بزرگ استعماری قرار گرفت که هدفشان تجزیه ایران و ایجاد اختلاف در جامعه مسلمان ایران بود. این گروه پیروان باب، میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) و بقيه رهبران بهائی را که بعد از باب جریان بهائیت را تداوم بخشیدند، عامل بیگانه دانسته و درصدد مخالفت با آنها درآمدند.
بررسی دیدگاههای یاد شده نیاز به ارائه دلایل و شواهد تاریخی مختلف دارد بررسی که از حوصله این مقاله خارج است. در اینجا به دلیل ارتباط موضوع، به دیدگاه دنیس مک اوئن اشاره میگردد:
دنیس مک اوئن در مقاله «از بابیت تا بهائیت» و مقاله «بنیادگرائی بهائی و مطالعه آكادميك جنبش بابی» به تحلیل موضوع پرداخته است. او به طور خلاصه ادعا دارد که دو مکتب فکری بابی و بهائی که در مراحل اولیه کاملاً متضاد با یکدیگر بودند، به نحوی توسط رهبران بهائی دستکاری و تحریف شدند که امروزه مشترکاً به عنوان «آیین بهائی» توصیف می شوند. او معتقد است باب در ابتدا با ادعای اینکه نایب و باب امام دوازدهم شیعیان است، قیام نمود و با احکام خشن و تأکید بر جهاد برای آماده سازی ظهور امام زمان، آیین بابی را مطرح کرد و به جنگ علیه اسلام، علما و حکومت پرداخت و نهایتاً نیز عده ای از پیروان او، با راه اندازی سه جنگ مسلحانه در مازندران و نیریز و زنجان، جمع زیادی از بابیان و نیروهای دولتی و حتی مردم عادی را به خاک و خون کشیدند. بعد از آن نیز با نقشه ترور و کشتن پادشاه قاجار رسماً در جایگاه گروهی کودتاگر، شورشی و تروریست قرار گرفتند که به هیچ وجه نمی توانستند مورد ترحم قرار گرفته و عملکرد قابل دفاعی از خود به جا گذارند.
مك اوئن می نویسد:
«در بررسی قضیۀ بابيه با يك گروه زاهد و صلح طلب و راهب و گوشه گیر، که دائم دستشان به دعا بلند باشد و سرگرم مراقبه و مطالعه باشند، آنگاه مورد هجوم افراد تندرو و ناشناس قرار گرفته باشند، رو به رو نیستیم؛ بلکه بابیان کسانی بودند که از کودکی دیدگاه های ستیزه جویانه در ذهن و فکرشان رسوخ کرده بود و بسیار علاقه مند به پیکار و کشتار و کشته شدن در راه عقیده خود بودند. این نکات برای کسانی که میخواهند بابیان را با صوفیان نعمت اللهی که در همان دوره در ایران حضور داشتند مقایسه نمایند، باید روشن باشد[۱].»
بهاءالله (و عبدالبهاء) که از جمله پیروان اصلی باب محسوب می شدند، وقتی دیدند کار خراب شده و حکومت درصدد دستگیری طرفداران باب است، به نوعی از عملکرد بابیان تبری جسته و اعلام کردند که بابیه ربطی به بهائیه نداشته و خشونتهای انجام شده در ایران مربوط به يك گروه محدود است. عبدالبهاء نیز با اعتراض به آموزه های بابی، بر خشونت طلب بودن باییه صحه گذاشت. با حرکت بهاءالله و نشان دادن جدایی بهائیه از بابیه، عملاً جنبش بابی به عنوان يك گروه تندرو و مستقل شناخته شد که آموزه هائی مغایر با آموزه های بهائی دارد.
با روی کار آمدن شوقی، سیاست قبلی عوض شد. شوقی با تحریف در تاریخ بابیه مدعی شد که بابیه گروهی صلح طلب و مظلوم بودند که به دلیل مخالفت با علمای اسلامی، به ناحق کشته شده اند و خون به ناحق ریخته آنها باعث شد تا دیانت بهائی به رشد لازم رسیده و پیشرفت نماید. شوقی در نوشته ها و آثار انگلیسی خود به آرامی تلاش کرد تا نگاه پیشین مبنی بر متمایز بودن بابیت و بهائیت و ناسازگاری این دو عقیده را کنار گذارد و از ترکیب آنها، يك الگوی واحد ارائه کند. این پروسه تلفیق و همسان سازی براساس جایگاه اساسی و غیر قابل تغییر باب به عنوان يك مظهر الهى مستقل و به طور همزمان مبشر بهاءالله، در دو نوشته شوقی افندی دنبال شد. او ناگزیر شد بابیان اولیه را به عنوان طرفداران بهائیت تغییر هویت داده و آنها را به عنوان شهدایی، نه برای بابیت، بلکه برای امر بهائی معرفی کند! او بادقت هر چه تمامتر همه مطالب و ارجاعات به دکترین جهاد و پیکار بابی را در نوشته های خود حذف کرد و اینگونه وانمود کرد که بابیان برای دفاع از خود متوسل به اسلحه شدند و آنها قربانی خشونت سران مذهبی و حکومتی بودند.
مک اوئن در مورد تاریخ شش سال اول بابیه چنین می نویسد:
«اجازه دهید بگویم در حدود شش سال اول تاریخ بابی چه اتفاقی افتاده است. بابیان، با الهام از نوشته های باب، اقدام به برپایی جنگها و جهادهایی علیه کفار نمودند. هدف اولیه آنها زمینه سازی و هموار کردن راه برای ظهور امام موعود بود؛ ولی بعدها با توجه به مندرجات و نوشته های سایر آثار باب همچون بیان فارسی، آنها برای ایجاد و استقرار حکومت دینی بابی جهاد میکردند. آنها برای این منظور اقدام به خرید و تولید جنگ افزار کردند و برخلاف رویه روحانیون شیعه، آن سلاحها را با خود حمل میکردند؛ که در مواردی، اقداماتی تحریک آمیز و فتنه انگیز تلقی میشد. ولی در پایان، بنابر عللی، که عمدتاً خارج از اختیار بابیان بود، آنها نتوانستند کارزار و جهاد تمام عیاری را، آنگونه که وهابیان در جزیرة العرب و سپس مهدی سودانی در سودان به راه انداختند، به انجام برسانند. فقدان سازمان مرکزی، کمی تعداد بابیان، حصر و زندانی شدن باب از اولین روزهای ادعایش، (فقدان جایگاه ملی) محلی و ناشناخته بودن رهبران درجه دوم بابی (از جمله رهبران بابی در زنجان و نیریز) و نبود چهره های سیاسی بانفوذ در میان بابیان- پس از مرگ منوچهرخان، حاکم اصفهان، در اوایل سال ۱۸۴۸ م – در مجموع، محدوده فعالیت و اقدامات بابیان را به شدت کاهش داد. در ماه سپتامبر سال ۱۸۴۸م محمدشاه، پادشاه وقت، درگذشت و کشور وضعیت سیاسی سردرگمی، به ویژه در مناطقی همچون شیراز، کرمان و یزد پیدا کرد.
اولین درگیری بابیان با قوای دولتی (در قلعه شیخ طبرسی) تقریباً بلافاصله پس از مرگ محمدشاه و حتی قبل از آنکه نیروهای دولتی فرصت یابند سازمان دفاعی خود را در سطح ملی پیاده کنند، آغاز شد. بلافاصله بابیان اقدام به یک زنجیره آشوب و شورش شهری کردند، که درنهایت از نیروهای دولتی – که گسترده تر بودند- پی در پی شکست خوردند.
به عقیده میرزامهدی گلپایگانی[۲]، که در اوایل قرن بیستم مطلب خود را نوشته است، «اساس دین بیان … معدوم کردن و از بین بردن همه کتابهایی است که درباره آیین بابی نوشته نشده است؛ تخریب و انهدام و ویران ساختن همه مزارها و زیارتگاه ها، پرستشگاه ها و معابد، اماکن متبرکه و مقدس و استراحتگاه های سایر ادیان؛ قتل عام همه انسانها، قانونی کردن طرد و تکفیر و بدنام ساختن آنها و نهایتاً از بین بردن همه کسانی که به آیین باب اعتقاد ندارند و محو و از بین بردن هرگونه آثار آنها.» عبدالبهاء، رهبر بهائی نیز، در عبارت مشابهی، به روشنی بیان میدارد که دستور کتاب بیان، «قطع کردن گردن مخالفان، آتش زدن کتابها و نوشته ها، هدم بقاع و اماکن متبرکه و قتل عام عمومی و همگانی به جز تابعان و باورمندان بیان است.»
مک اوئن در قسمتی از مقاله «بنیادگرایی بهائی و مطالعه آكادميك جنبش بابی» در پاسخ به این سئوال که بابیان در مقابل چه کسانی دست به جهاد زدند؟ می نویسد:
«باب به هیچ روی، معنای مشرک و کافر را منحصر به خداناباوران نمی دانست؛ بلکه آن را به همه مسلمانان، چه شیعه و چه سنّی، که عقاید او را بدعت آمیز می دانستند؛ و اصولاً هرکسی که از تأیید و ایمان به او سرباز می زد، تعمیم داد. … بابیان مجاز بودند نسبت به هرکس که به «باب» باور نداشته باشد، اعلام جهاد کنند. … همه غیر بابیان در منطقه کفر و شرک قرار داشتند! … در آن زمان تمام جمعیت شیعه ایران مشمول حکم جهاد شدند.»
در خاتمه این قسمت مناسب است بدانیم که منظور میرزا علی محمد شیرازی از عنوان «باب امام» بودن چه بوده است؟ و مهمتر اینکه پیروانش چه برداشتی از صحبت او داشتند؟ در نوشتههای میرزا محمد علی زنوزی، که همراه باب، در سال ۱۸۵۰ اعدام شد، شواهد و مستنداتی در این مورد وجود دارد.[۳]
در ابتدای امر، او خود را با عنوان «باب» و «خادم بقیة الله» (بقیة الله یکی از القاب امام دوازدهم) معرفی کرد؛ به طوری که، طبق گفته مردم، او به عنوان کسی که از جانب امام غائب، محمد بن الحسن… فرستاده شده، شناخته شد. … این جایگاه و منزل او بود (تا بدان وسیله) مردم را از سکون و بی تحرکی خارج کند؛ لذا مرتبه خود را تنزل داد و مرتبۀ قانون مقدس را اعتلاء بخشید. سپس او خود را ذکر الله نامید. … و مقام بابیت را به اولین مؤمن به خود، ملاحسین بشرویی، منتقل کرد. پس از مدتی او ادعای مقام الوهيت (ربوبیت) نمود.
آثار سایر بابیان اولیه، همچون قره العین، حاوی عبارات مشابهی است. باب را به عنوان «باب امام» توصیف میکند و این زبان و بیانی کاملاً مغایر با تعابیر بعدی بهائیان است.
این دیدگاه که منظور باب از ادعای اولیه اش این بوده که «باب، مبشر من يُظهره الله است» و آن را به بهاءالله تعبیر کنیم، تفسیر کاملا نادرستی است. باب خودش به صورت کاملاً روشن و شفاف و بدون هرگونه ابهام و تردید اعلام میکند که او چیزی جزباب یا ذکر امام دوازدهم نیست[۴].
او در صحیفه عدلیه مینویسد: «از لطف و کرم امام غائب، که خداوند ظهورش را تسریع فرماید، او یکی از نوکرانش را از میان مردم ایران و از سلاله پیامبر، برگزید، تا به دفاع از دین خدا بپردازد[۵].»
حتى او مکرراً در قیوم الاسماء تصریح میکند که من «تفاوتی با باب ها ندارم» (همو، قیوم الاسماء، پانوشت b۵۰) یعنی با چهار نائب و باب خاص، که در «دوران غیبت صغری» واسطه بین امام دوازدهم و شیعیان بودند. به همین ترتیب، قرة العین، در عبارت مشابهی بیان میدارد که در عصر حاضر، امام سه انسان کامل را، یکی پس از دیگری، به عنوان نشانه خود برای مردم، معرفی کرد که عبارتند از شیخ احمد احسائی، سیدکاظم رشتی و باب.
قرة العین، او را به عنوان باب سوم، پس از دو باب دیگر توصیف میکند[۶].
آقای دنیس مک اوئن به طور مستند و واضح مشخص می کند اولا بین رهبران گمراه قبلی فرقه ضاله بهائیت(حسین علی نوری و عباس افندی با شوقی افندی) در مورد باب و تفکراتش اختلاف جدی وجود دارد و دونوع نظر متفاوت در مورد خشونت طلبی های باب و پیروانش دارند و در ثانی تمام متون اولیه مستند نزدیکان باب(علی محمد شیرازی) مثل میرزا محمد علی زنوزی نشان می دهد که خود علی محمد شیرازی خود را نوکر امام زمان(عج) می داند و هیج اثری از اینکه مقدمات بهائیت را فراهم نماید وجود ندارد و هیچ بشارتی برای ظهور پیامبری جدید نداده است. درحقیقت شوقی افندی رهبری سوم بهائیت(سرسپرده انگلیسی ها و غرب) سعی می کند با تحریف تاریخ باب و بابیت برای بهائیت پشتوانه فکری و تاریخی بسازد که اسناد تاریخی از بس مبرهن و آشکار است که حتی یک نفر از غرب و آمریکا با مطالعه چند اثر دم دستی متوجه این موضوع شده است. در حقیقت باید شوقی افندی رهبر سوم فرقه ضاله بهایئت را باید بزرگترین تحریف کننده تاریخ به نفع بهائیت دانست.
[۱] – بنیادگرایی بهائی و مطالعه آكادميك جنبش بابی، نشریه دین۱۹۸۶ صص ۸۴-۵۷
[۲] خواهرزاده ابوالفضل گلپایگانی و نویسنده قسمتی از کتاب کشف الغطا
[۳] محمد علی زنوزی، رساله، به نقل از اسدالله فاضل مازندرانی، کتاب ظهور الحق ، ج ۳، صص ۳۳ – ۳۱. محمد علی زنوزی نیز درباره ادعاهای متفاوت باب توضیح میدهد. البته در توضیحات او هیچ اشاره ای به اینکه ظهور من یظهره الله نزدیک باشد نیست، چه رسد به آنکه بهاءالله را به عنوان صاحب آن مقام تأیید نماید.
[۴] – علی محمد شیرازی، باب، قيوم الاسماء، براساس اسناد ادوارد براون در کتابخانه دانشگاه کمبریج، ص۱. همو، صحیفه مخزونه، شماره سندc ۵۰۰۶، آرشیو ملی بهائیان ایران، طهران، ص۲۸۴.
[۵] – (علی محمد باب شیرازی، صحیفه عدلیه، طهران، ص ۱۳ و پاورقی ص ۷).
[۶] – (قرة العین، رساله چاپ شده به عنوان ضمیمه کشف الغطاء، گلپایگانی و گلپایگانی، ص۲)