کد خبر:3570
پ
ayatullah-Madani
بهائیت در ایران

نقش شهید مدنی در مبارزه با بهائیت ( بخش اول )

گرد آورنده گان  : سرکار خانم خدیجه کیانی[۱]،  حجت السلام سجاد جمشیدی[۲] سرکار خانم مریم شمخانی[۳] مقاله زیر در کنگره ملی شهید محراب ایت الله مدنی ارائه شدهع و در سند مجموعه مقالات این کنگره بچاپ رسیده است . چکیده: آیت الله مدنی از روحانیون مبارز پیش از انقلاب اسلامی بود زندگی این عالم بزرگوار […]

گرد آورنده گان  : سرکار خانم خدیجه کیانی[۱]،  حجت السلام سجاد جمشیدی[۲] سرکار خانم مریم شمخانی[۳]

مقاله زیر در کنگره ملی شهید محراب ایت الله مدنی ارائه شدهع و در سند مجموعه مقالات این کنگره بچاپ رسیده است .

چکیده:

آیت الله مدنی از روحانیون مبارز پیش از انقلاب اسلامی بود زندگی این عالم بزرگوار از چند جنبه قابل برسی است؛ جنبه اخلاقی، عرفانی، علمی و مبارزاتی. با توجه به اهمیت شخصیت مبارزاتی آیت الله مدنی و نتایج اثربخش تلاش‌های این عالم مجاهد و شجاع در مبارزه با فرقه‌های انحرافی، خصوصا فرقه ضاله بهائیت که از حمایت گسترده رژیم پهلوی برخوردار بود و حکومت پهلوی این فرقه را جهت سرکوب تشیع، حمایت و تقویت می­کرد، اهمیت تحقیق در این زمینه را دوچندان می­کند. آیت الله مدنی با روش افشاگری، ساخت مراکز مذهبی و فرهنگی مانند مسجد و حسینیه، تبلیغ و ارشاد در شهرهای مختلف از جمله آذرشهر، نورآباد ممسنی و همدان به مبارزه با بهاییت پرداخت در این تحقیق روش‌های مبارزاتی شهید مدنی علیه بهائیت به روش توصیفی و تحلیلی بیان شده‌است.

واژگان کلیدی: شهید مدنی، مبارزه با بهائیت

 

مقدمه

آیت‌الله مدنی در زمره انسان‌های بزرگ و ژرف‌نگر بود که هم در بعد علمی و هم در عرصه اجتماعی و جهاد بسیار پرتلاش بود ایشان در کنار فعالیت درسی و بحث‌های علمی توجه خاصی به جامعه خود داشت و در سخت‌ترین شرایط در کنار ملتش بود و همگام با امام‌ خمینی (ره) همواره در دلش آتش تلاش و مجاهدت شعله‌ور بود به گونه‌ای که روح طاغوت ستیزی، از او تندیسی از مبارزه و جهاد ساخته و این برای سردمداران ظالم حکومت پهلوی نگران‌کننده بود به‌همین‌جهت او را از منطقه‌ای به منطقه‌ی دیگر تبعید می‌کردند.

از جمله مبارزات شهید مدنی در آن زمان، مبارزه با فرقه های انحرافی بود که وجود و گسترش این گونه فرقه ­ها، برای جامعه اسلامی، بسیار خطرناک است و موجب تفرقه می­شود و مانع پیشرفت و تکامل جامعه است. فرهیختگان جامعه همواره جهت حفظ وحدت و تعالی جامعه با این فرقه ­ها در مبارزه هستند فرقه بهائیت یکی از این فرقه ­هاست.

این فرقه، یک فرقه سیاسی و استعماری است که ریشه درجریان­های منحرف در موضوع مهدویت دارد که در زمان پهلوی رشد و قدرت چشمگیری در کشور ایران داشت و خطر جدی برای جامعه اسلامی محسوب می­شد. کشورهای استعماری و دولت‌های دست‌نشانده آن‌ها همواره سعی در تضعیف و از بین بردن اسلام دارند و در این راه به شیوه‌های مختلف متوسل می‌شوند یکی از این شیوه‌ها تقویت و گسترش فرقه‌های ضاله همچون بهائیت در کشورهای اسلامی بوده‌است عالمان آگاهی همچون آیت‌الله مدنی با شناخت نقشه‌های شوم استعمار و خطر نفوذ فرقه بهایت در جامعه ایران، با تمام توان به مبارزه با این فرقه پرداخته و مردم را از خطر نفوذ آن‌ها آگاه ساختند و اگر چنین اقدامات مخلصانه و مجاهدانه این عالم بزرگ نبود ضربه‌های جبران‌ناپذیری از ناحیه این فرقه به جامعه اسلامی وارد می‌شد.

در زمینه بهاییت کتاب های زیادی نوشته شده است از جمله: کتاب”بابیگری و بهائی‌گری مولد مدعیان دروغین نیابت خاص از امام‌زمان (عج )”، نوشته محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات ناصر؛ در آن به ادعاهای متضاد باب و بهاء و کتاب‌های آنان اصول و فروع احکام باب و بهاء، بنیان‌گذاران بابی و بهائی و دستیاران آن‌ها پرداخته شده است.

همپنین کتاب “نقد و بررسی فرقه ضاله بابیت و بهائیت”، نوشته سید معصوم حسینی، انتشارات بوستان دانش؛ این کتب به نقد و بررسی فرقه بابیت و بهاییت شامل تاریخچه و نحوه پیدایش فرقه بابیت و بهائیت و بررسی مخالفان و موافقان این فرقه پرداخته است.

  در زمینه زندگی‌نامه و فعالیت‌ها و مبارزات آیت‌الله مدنی نیز کتاب‌هایی نوشته شده‌است ازجمله:کتاب “بنیان مرصوص استحکام ساخت درونی نظام اسلامی از منظر شهید محراب آیت‌الله مدنی” نوشته سید محمدجواد قربی، انتشارات اقلیم دانش؛ در این کتاب به نظام اسلامی از منظر آیت‌الله مدنی و حاکمیت ولایت‌فقیه و استحکام فرهنگی نظام اسلامی از نظر آیت‌الله مدنی استحکام نظام اقتصاد و غیره پرداخته شده‌است.

همچنین کتاب “چلچراغ بندگی” نوشته رضا قمریان، نشر روز اندیش؛ در این کتاب به سیره معنوی و سیره اخلاقی شهید مدنی؛ در این کتاب به زندگی‌نامه و سیره معنوی، اخلاقی سیاسی و اجتماعی آیت الله مدنی پرداخته شده‌است. اما در زمینه نقش مبارزاتی آیت الله مدنی در مقابله با بهائیت اثری نگاشته نشده است.

در این تحقیق سعی شده­است، نقش مبارزاتی شهید مدنی در مبارزه با بهائیت بررسی شود.

 

۱- مفهوم شناسی

در این قسمت به مختصری از زندگی آیت الله مدنی پرداخته می‌شود و سپس در مورد فرقه بهائیت که آیت الله مدنی به مقابله و مبارزه با آن اهتمام داشته است، توضیحاتی آورده می‌شود

۱-۱ – آیت الله مدنی

آیت الله مدنی یکی از هزاران ستاره درخشان آسمان هدایت است که برگ برگ دفتر زندگی اش سرشار از درس‌های آموزنده است. او جز برای رضای خدا قدمی برنداشت، عاشق پاک باخته ولایت بود و آراسته به اخلاقی پسندیده. عمری را در تهذیب نفس، خدمت به اسلام، و مبارزه با فرقه­ها و جریان‌های انحرافی پرداخت و سرانجام با رجعتی سرخ، لباس زیبای شهادت را در محراب عشق بر تن کرد. ( اسحاقی،۱۳۴۱، ص.۷٫)

متولد شهرستان آذرشهر از شهرهای آذربایجان شرقی، پدرش به دلیل عشق و ارادت فراوان به امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، یکی از القاب آن حضرت؛ یعنی اسدالله را برای او برگزید.

آیت الله مدنی در چهار سالگی مادر و در شانزده سالگی پدرش را از دست می­دهد و به ناچار در دوران نوجوانی، مسئولیت سنگین اداره زندگی نامادری و سه کودک یتیم را برعهده می‌گیرد. ایشان دارای نبوغ و استعداد فوق العاده­ای بود. چنانچه علوم مقدماتی را نزد علمای آذرشهر، از استادانی چون ميرزا محمدحسن منطقی و میرزا محسن میرغفاری آموخت و سپس برای ادامه تحصیل، به قم هجرت می‌کند. مرد مبارز میدان­های سخت هنگام هجرت، دوستانش به او گفتند: اکنون وقت این سفر نیست؛ زیرا رضاخان فعالیت علمای اسلام را محدود کرده و اجازه تبلیغ نمی دهد، اما سید در پاسخ گفت: «حداقل برای خودم که ملا و واعظ می‌شوم». (اردشیری،۱۳۴۱، ص.۳۰٫)

آیت الله مشکینی (ره) در باره این عالم وارسته می‌فرمود: «تقوا و علم ایشان سخت مرا تحت تأثیر قرار داده بود». آیت الله مدنی در این شهر پرآوازه، در پای درس آیت الله حجت کوه کمری (ره) و آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری (ره) حاضر می‌شد و به اندوخته‌های علمی خود می‌افزود. او مدت چهارسال نیز از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق، در محضر امام خمینی (ره) بهره­مند شد». ( تیموری،۱۳۴۱، ص.۵۰٫)

برای ادامه تحصیل، رهسپار نجف اشرف می‌شود و از محضر استادان بلندپایه­ای چون آیت الله العظمی حکیم و آیت الله العظمی شیرازی و سپس از محضر امام امت (ره) بهره‌های فراوان برد. در زمانی کوتاه، توجه استادان بزرگ حوزه نجف را به خود جلب کرد و به دستور مراجع بزرگوار، در چند رشته از جمله کفایه، رسایل، مکاسب و درایه، کلاس درس برپا کرد. ایشان روزانه ۷ الی ۸ درس برگزار می‌کردند. (اسحاقی،۱۳۴۱، ص.۱۲٫)

آیت الله مدنی، پیروزی بر دشمنان و طاغوت‌ها را زمانی مفید و مؤثر می‌دانست که با تقوا و اصلاح نفس همراه باشد و با بیان گیرا و شیرین خود می‌فرمود: «ما باید بدانیم وقتی می‌توانیم از این پیروزی استفاده ببریم که اول نفسمان را اصلاح کرده باشیم؛ به این معنا که اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پیروزی به هر حدی برسد، چاره دردهای ما نخواهد بود. همه طاغوت‌ها را سرکوب کردن، وقتی به دردمان می‌خورد که در مملکت بدن خودمان، حکومت الله مستقر شده و حکومت طاغوت ریشه کن شود.» (همان)

شجاعت آیت الله مدنی، در ایمان راستینش ریشه داشت. او در راه دفاع از حقوق مردم، حتی از در افتادن با حکومت و فرقه­ها و جریان­های انحرافی هم وحشتی نداشت.

شهید مدنی که از همان دوران جوانی، مبارزات سیاسی خود را برای سرنگونی رژیم حاکم آغاز کرده بود، به دلیل مبارزه با فرقه گمراه بهائیت، از قم به همدان و سپس به آذرشهر تبعید شد. شهید مبارز در سخت¬ترین شرایط اجتماعی نیز در کنار مردم بود و پابه¬پای آنان مبارزه کرد.

یکی از اقدامات رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۳ تاسیس حزبی به نام رستاخیز ملت ایران بود که برای نخستین بار در تاریخ سیاسی ایران، نظام تک حزبی بر مردم تحمیل شد و شاه خود در مصاحبه‌ای تهدید کرد که هر کس وارد حزب نگردد، دو راه بیشتر ندارد: این فرد باوابسته به یکی از سازمان‌های غیرقانونی می‌باشد و به بیان دیگر، یک خائن است و جایش در زندان است. راه دیگر اینکه، بدون پرداخت عوارض خروج از کشور، کشور ایران را ترک کند؛ زیرا او ایرانی محسوب نمی‌شود. در ۱۳۵۳ که حزب رستاخیز به دستور شاه تأسیس شد آیت‌الله مدنی عضویت در آن را تحریم کرد. (باقی پور،۱۳۴۰ ، ص.۹۵٫)

این روحانی عالی قدر، در جلسه‌های عمومی و خصوصی، آشکارا اظهار می­کرد هرکس در این حزب ننگین ثبت نام کند، مانند آن است که در لشکر عمرسعد نام نویسی کرده­باشد و هرکس مردم را به این کار تحریک و تشویق کند یا در این راه بکوشد، مانند یکی از فرماندهان لشکر یزید است. در پی این موضع گیری قاطعانه، به دستور ساواک، ایشان از خرم آباد لرستان به ممسنی شیراز تبعید شد. (همان)

آیت الله مدنی پیش از قیام سال ۱۳۴۲ در ایران با فرقه‌های گمراه در ستیز بود و پس از پیروزی انقلاب نیز مانند امام خمینی (ره)، همواره آتش تلاش و مبارزه در دلش شعله ور بود.

حزب خلق مسلمان، یکی از احزاب سیاسی ایران است که حول محور شخصیت سید محمدکاظم شریعتمداری تشکیل شد. این حزب در جریان رفراندوم (همه‌پرسی) جمهوری اسلامی، خواستار رای موافق بدان شد اما در جریان تصویب قانون اساسی با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی مخالفت کرد. این مخالفت‌ها سرانجام به رویارویی گسترده این حزب با حکومت تازه تأسیس پس از انقلاب اسلامی انجامید. (قربی، ۱۳۶۸، ص.۳۶٫)

یک روز نزدیک غروب بود که خلق مسلمانی­ها، کمیته بازرسی را گرفته بودند و به طرف خانه آیت الله مدنی هم تیراندازی می‌شد. نزدیک اذان بود، بچه‌ها رفتند و به ایشان گفتند: «به مسجد نروید»! اتفاقا زودتر رفتند، من جلو رفتم و عرض کردم: «حاج آقا نروید، تیراندازی است، اینها آمده­اند برای کشتن شما»! از این طرف و آن طرف هم تلفن می‌زنند که حاج آقا را نگذارید بروند بیرون. ایشان به من گفتند: «از تو توقع نداشتم. اگر من به مسجد نروم، تضعیف روحیه مسلمانان کرده‌ام و من پیش خدا جواب ندارم. چه جوابی به خدای خودم بدهم؟ [بگویم] اگر به مسجد نرفتم به خاطر جانم بود؟! می‌گوید اسلام و انقلاب از [جان ] تو عزیزتر بود» و ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند.

یک روز عناصر خلق مسلمان به نام هیئت قمه زنی به خانه¬اش ریختند و روز دیگر محراب عبادتش را به آتش کشیدند، در یکی از خیابان‌های تبریز آب دهان به صورتش انداختند و حتی قصد جان او را کردند، ولی او در برابر این تلخی‌ها و ناگواری ها، استوار و ثابت قدم ایستاد و با الهام از کلام خدا که فرمود: «فَاستَقِم کَما اُمِرْت»، اعلام کرد: «من تا زنده ام، نماینده امام هستم و نماز جمعه می‌خوانم». (اسحاقی،۱۳۴۱، ص.۳۵٫)

منافقین روز ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ آیت الله مدنی را مانند حضرت علی بن ابی¬طالب (علیه السلام) در محراب به شهادت رساندند. ایشان همانند تمام نماز جمعه ها، بعد از خطبه‌ها شروع به نماز خواندن کرد پس از آن که نماز جمعه را به پایان برد و مثل همیشه در بین نماز جمعه و عصر، به عبادت مشغول شد، در این هنگام، از صف سوم نماز، منافقی برخاست و به سوی ایشان هجوم برد و طولی نکشید که امام جمعه مبارز با فرقه¬ها و جاهلیت، بر سجاده خون غلتید، محاسن سفیدش به خون سرخش رنگین شد. مدفن او در قم و در حرم حضرت معصومه قرار دارد. در ایران وی را از شهدای محراب می‌خوانند. ( رک بسطامی، ۱۳۶۸، ص.۲۰۹٫)

 

۲-۱- بهائیت

جهت بررسی این فرقه مرموز و مورد حمایت استعمارگران باید به عقب برگشت و ریشه پیدایش آن را در جریان بابیت جستجو کرد و باز هم به عقب­تر، منشا پیدایش بابیت را در فرقه شیخیه  بررسی کرد.

فرقه­ی شیخیه تحت تاثیر تفکرات شیخ احمد احسایی در قرن سیزدهم هجری به وجود می­آید. شیخ احمد، تفکرات خاصی پیرامون امامت و معاد داشت که همین نظرات غلوآمیز او باعث تکفیر او از سمت برخی علماء مانند شهید ثالث می­گردد.

مثلا او در زمینه امامت قائل بود که امامان معصوم (علیهم السلام)  علل چهارگانه عالم هستند یعنی آنها علت صور‌‌‌ی، علت مادی، علت غایی و علت فاعلی این جهان می­باشند.

مهمترین اشکال بر احسایی، اشکال بر روش­ شناسی او در باب معرفت دینی است وی بسیاری از عقاید خود را به مسموعات مستقیم خود از ائمه اطهار (علیهم السلام) که در عالم خواب می­دید، مستند می­ساخت.

یکی از نظرات او که نقش مهمی در بوجود آمدن بابیت داشت، این بود که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غیبت در عالم هورقلیایی است و هر زمان بخواهد وارد بدن یکی از شیعیانش می­گردد.

شیخ احسایی با به کارگیری جسم هورقلیایی برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این خواست را تامین کرد که روح و جسم هورقلیایی امام در قالب شخص دیگری ظاهر شود از این رو هرکس به مقام شیعی کامل برسد می­تواند محل حلول حقیقت و روح امام غايب شود. (امیر مستوفیان، ۱۳۸۷، ص.۴۳۴٫)

درحالیکه طبق روایات، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این دنیا و بر روی زمین و در میان مردم زندگی می­کنند و حتی در موسم حج حاضر می­شوند. طبق روایتی از پیامبراکرم (صل الله علیه وآله) : «لولا الحجة لساخط الارض باهلها» (کلینی، ۱۳۸۱، ص.۳۳۴٫) اگرحجت خدا بر روی زمین نباشد زمین اهلش را فرو می بلعد.

بعد از شیخ احمد احسایی ، یکی از شاگردان او بنام سیدکاظم رشتی عهده­دار شیخیه گردید و در توسعه آن نقش بسزایی داشت.

طبق آن چه که جناب آقای عبدالحسین خسروپناه در کتاب “جریان شناسی ضدفرهنگ­ها” بیان می­­کند: «اعتقاد به رکن رابع مهم ترین موضوع جنجالی شیخیه منسوب به سیدکاظم رشتی است که به بابیت منجرشد. او بر این باور بود که واسطه فیض میان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مردم، شیعه کامل و رکن رابع است که اصول دین براین اساس عبارتند از: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع.(خسروپناه،۱۳۸۹، ص.۳۲۶٫)

بعد از مرگ سیدکاظم سیدعلی محمدشیرازی معروف به باب، فرقه ضاله بابیت را تأسیس کرد و در میان طرفدارانش لقب حضرت اعلی و نقطه اولی را گرفت. طرفداران اولیه او معروف به حروف حی که هجده نفر بودند پیرامون او جمع شدند و به تبلیغ  بابی­گری پرداختند و در واقعه بدشت جشن نسخ اسلام را برپا و استقلال شرع بیان را با بی عفتی و هرزگی اعلام کردند.طاهره قرة العین در این مراسم با برهنگی و روی آرایش کرده در جمع مردان حاضرشد و این قضیه آنقدر تلخ بود که برخی بابیان به انحرافی بودن این فرقه پی برده و از این مسلک دست کشیدند.(رک خسروپناه،۱۳۸۹، ص. ۳۳۲-۳۲۷٫)

سیدباب ابتدا بعد از ادعای جانشینی سیدرشتی ادعای بابیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را کرد و بعد از مدتی مدعی شد که خود ولی عصر است که به این هم بسنده نکرد و پس از آن نبوت و رسالتش را مطرح کرد و این که دین اسلام نسخ شده و خداوند دین جدیدی همراه با کتاب آسمانی جدیدی به نام “بیان” بر او نازل کرده است.(فرمانیان، ۱۳۸۷، ص.۱۹۰.) او کتاب بیان خود را برتر از قرآن و خود را برتر از همه پیامبران پنداشت. ادعاهای سیدباب به این هم متوقف نشد و او خود را مظهر نفس پروردگار دانست و مدعی الوهیت شد. سیدعلی محمد چند مرتبه دستگیر و تبعید می­شود و حتی در چند مناظره­ای که با علما داشت بر اثر بی­سوادی و ناتوانی از اثبات ادعاهایش رسوا می­شود و توبه می­کند.

او در یکی از مناظرات اولیه­اش، به تصریح نبیل زرندی (نویسنده مشهور بهائی ) بر فراز منبر می­گوید: لعنت خدا برکسی که مرا باب امام بداند. هم چنین بعد از یکی از مناظراتش چوب­کاری می­شود و بعد عریضه­ای خطاب به ولی عهد می­نویسد و اظهار ندامت می­نماید و دعاویش را تکذیب می­کند گر چه بعد از مدتی دوباره دعاوی خود را اظهار می­نمود.(رک محمدی، ۱۳۸۸،ص.۱۹۸-۲۰۳٫)

بابیان نیز به ­دنبال سیدباب آشوب ها و فتنه­های متعددی را بوجود آوردند که واقعه­ی قلعه طبرسی یکی از آن­هاست که درآن بابیان به قتل و غارت مردم پرداختند.

میرزاتقی خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیان و بازگردانی امنیت در صدد سرکوبی آن­ها برآمد و سرانجام سیدعلی محمد شیرازی و یکی از پیروانش به نام محمدعلی زنوزی را در ۲۸شعبان ۱۲۶۶در تبریز تیرباران کردند.(همان، ص.۱۴٫)

پس از اعدام سیدباب، میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل، ادعای جانشینی او را کرد.چون در آن زمان میرزا یحیی بیش از نوزده سال نداشت، برادرش میرزا حسینعلی نوری، زمام امور را در دست گرفت. نقش فعال میرزاحسینعلی در اقدامات بابیان موجب شد که درسال ۱۲۶۷ق وی به کربلا تبعید و با حمایت سفیر روس به عراق منتقل گردد. در بغداد نمایندگان دول فرانسه و انگلیس حمایت دول خویش را به او ابلاغ کرده و حتی تابعیت کشورهای خود را به او پیشنهاد دادند. میرزا یحیی هم به بغداد رفت و بغداد وکربلا و نجف مرکز اصلی فعالیت بابیان شد. با تعرض بابیان نسبت به زائران ایرانی سرانجام دولت عثمانی بابیان را از عراق به استانبول و بعد به ادرنه منتقل کرد در همین زمان حسینعلی ادعای من یظهراللهی یا همان موعود بیان را نمود و مقدمه­ی انشعاب بابیان به وجود آمد.گروهی از بابیان ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی صبح ازل باقی ماندند و ازلی نام گرفتند وکسانی که به میرزا حسینعلی ملقب به بهاء الله گرویدند، بهایی نامیده شدند. منازعات در میان این دو برادر شدت گرفت تا جایی که بهاء الله، برادرش صبح ازل را مسموم کرد و حکومت عثمانی برای پایان دادن به اختلافات بهاء الله و پیروانش را به عکا در فلسطین و صبح ازل را به قبرس فرستاد. میرزا حسینعلی پس از ادعای مقام من یظهراللهی مدعی ربوبیت و الوهیت شد و در نتیجه پیروانش خدایی او را پذیرفته و قبر او را قبله خود قرار دادند. (رک فرمانیان،۱۳۸۷، ص.۱۹۵-۲۰۰٫)

با مرگ بهاء الله پسر ارشدش، عباس افندی که بعدها ملقب به عبدالبهاء بود جانشین پدر گردید و تلاش گسترده­ای در جهت نشر تعالیم بهاء الله نمود. عبدالبهاء به اروپا و آمریکا سفرکرد که باعث  تحولات جدیدی در عقاید و آراء بهاییان گردید. او برخلاف پدرش به جای روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه برقرار نمود تا جایی که به خاطر خوش­خدمتی که به دولت انگلستان در جریان لشکرکشی آن­ها به فلسطین داشت از جانب دولت انگلیس نشان “نایت هود” و لقب “سر” گرفت. او در سفرهای خود تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب تحت عناوین مدرنیسم و اومانیسم و روشنفکری متداول بود آشتی داد و تعالیم دوازده­گانه بهاییت را با الهام از همین آموزه­ها تدوین و عرضه کرد با مرگ عبدالبهاء، شوقی افندی فرزند ارشد دختر عبدالبهاء زعامت بهاییان را به عهده گرفت.او برخلاف نیای خود دارای تحصیلات رسمی در آکسفورد و دانشگاه آمریکایی در بیروت بود. وی با توسعه تشکیلات اداری و تاسیس تشکیلات بیت العدل و معبدهای قاره­ای موسوم به مشرق الاذکار فرآیند گسترش بهاییت را در دهه شصت میلادی در اروپا و آمریکا سرعت بیشتری داد. در زمان حیات او حکومت غاصب اسراییل تاسیس و شوقی از تاسیس این دولت حمایت کرد و فلسطین اشغالی را مرکز اصلی بهاییان قرار داد.(همان)

شوقی صاحب اولاد نبود به همین جهت پس از مرگش کشمکش شدیدی بین بهاییان بر سر جانشینی او درگرفت. بسیاری رهبری همسر آمریکایی او را به نام روحیه ماکسول پذیرفتند.در کنفرانسی در سال ۱۳۴۲ شمسی با حضور سران بهاییت در لندن نه نفر به عنوان اعضای مجلس بیت العدل انتخاب شدند این شورا که معروف به ایادیان امرالله است در حیفا فعالیت می­کنند و هر چند سال یک بار با تجدید انتخابات اعضای آن تغییر می­کند. به موازات رهبری ماکسول، چارلزمیسن ریمی، فرزند یکی از روحانیون کلیسای ارتدوکس نیز ادعای جانشینی شوقی را نمود و گروه بهاییان ارتدوکس را پدید آورد. عده­ای دیگر از بهاییان نیز به رهبری جوانی از بهاییان خراسان به نام جمشید معانی روی آوردند که خود را سماءالله نامیده بود.(رک محمدی، ۱۳۸۸، ص.۲۲-۲۴٫)

منابع اعتقادی و احکام بهاییان نوشته­ های سیدباب و بهاء الله و عبدالبهاء و تا حدودی نیز شوقی افندی است که از نظر بهاییان مقدس بوده و در مجالس ایشان قرائت می­شود هر چند کتب باب عموما در دسترس بهاییان قرار نمی­گیرد و دو کتاب اقدس و ایقان بهاء الله نزد آنان از اهمیت خاصی برخوردار است.بیشتر عقاید بهاییت در محور میرزا حسینعلی می­باشد و شناخت بهاء الله اولین چیزی است که بر بندگان واجب شده است و در اثر این شناخت اعمال بندگان قبول می­گردد. بهاء الله دارای مقام الوهیت و ربوبیت است و بهاء مژده­ی انبیای گذشته و باب است‌ مژده­رسان بهاء الله بود و با ظهور او قیامت برپا شده­است.(رک همان، ۱۳۸۸، ص.۱۸۰-۱۸۱٫)

این فرقه سیاسی که بازیگر در جبهه استکبار است در روی کار آمدن رژیم پهلوی نقش ایفا می­کند و در تقویت این حکومت منحوس به فعالیت می­پردازد. نفوذ بهائیان در دولت اگرچه در دوران حکومت رضاخان آغاز شد اما در حکومت پهلوی دوم به اوج خود رسید. در واقع این دوران را باید یکی از مناسب­ترین ادوار برای رشد و گسترش سریع بهائیت در ایران نامید به گونه­ای که در هیچ زمان دیگری این فرقه ضاله نتوانست همچون این دوره به طور آزاد در عرصه‌های مختلف حاکمیت سیاسی فرهنگی اجتماعی اقتصادی و نظامی این کشور به تاخت و تاز بپردازد.

با روی کار آمدن حسنعلی منصور برای نخستین بار پای بهائیان به کابینه وزیران ایران بازگردید اما پیوند بهائیت با رژیم پهلوی خصوصاً پس از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به اوج خود رسید و در دو دهه آخر سلطنت وی،  آنان به بالاترین مقامات سیاسی اقتصادی فرهنگی و نظامی ایران دست یافتند.تنها در کابینه هویدا نه وزیر بهایی حضور داشتند؛ افزون بر این می‌توان فهرستی طولانی از مقامات مهم سیاسی و نظامی و امنیتی رژیم در نیمه دوم سلطنت محمدرضا ارائه کرد که توسط اعضای این فرقه ضاله اشغال شده­است.(رک همان،ص.۷۴-۷۹٫)

در چنین شرایطی، علمای اسلام مانند شهید مدنی از رشد و فعالیت این فرقه­ی گمراه احساس خطرکرده و به مبارزه با این فرقه استعماری پرداختند.

۰۰۰۰۰

ادامه دارد

 

[۱]. دانش آموخته سطح۳ موسه آموزش عالی حوزوی فدک، عضو مرکز پژوهشی حوزه علمیه خواهران استان همدان. kh.kiani@whc.ir

[۲] . دانش آموخته سطح۳ مدرسه علمیه آخوند(ره)، عضو موسه کلامی احیاء همدان. sajjadjamshidi056@gmail.com

[۳] . دانش آموخته سطح ۴ جامعة الزهراء (س)، عضو مرکز پژوهشی حوزه علمیه خواهران استان همدان. shamkhani387@gmail.com

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please