با ادعای میرزاعلیمحمد شیرازی بهعنوان پیامبر جدید عصر حاضر و بهدست آوردن پیروانی برای خود، تعداد قابلتوجهی از آنان پس از مرگش مدعی جانشینی او شدند و خود را همان موعود یا من یظهره اللهی معرفی کردند که باب به آن بشارت داده بود. یکی از این افراد که توانست بابیان بیشتری را بهسوی خود جذب کند، میرزاحسینعلی نوری ملقب به بهاءالله بود. وی خود را ظهور بعدی معرفی کرد. پس از این واقعه، بهائیان درپی توجیه دو ظهور پیدرپی، باب و بهاءالله، در کمتر از ده سال برآمدند و با استفاده از آیات قرآن و روایات و همچنین سابقۀ دو ظهور در ادیان قبل، سعی در اثبات این دو ظهور نمودند. این مقاله به این توجیهات پاسخ میدهد و نشان میدهد استفاده از آیات و روایات و حتی تاریخ انبیاء در اثبات این امر از اساس غلط است و بهائیان و رهبران بهائی آیات و روایات را تفسیر به رأی کردهاند و در حقیقت اقدام به سرقت و تغییر آموزه اسلامی نموده و برای دین خودساخته و مجهول خود اعتبار تراشیده اند.
آنچه در ادامه می خوانید
۱- مقدمه
در شب پنجم جمادیالاولی سال ۱۲۶۰ قمری مطابق با ۲۲ می ۱۸۴۴ میلادی، میرزاعلیمحمد شیرازی نزد ملاحسین بشرویهای ـ طلبهای که پس از مرگ استادش سیدکاظم رشتی، به دنبال یافتن رکن رابع جدید بود ـ ادعای بابیت امام زمان علیهالسلام را مطرح نمود (شوقی، قرن بدیع، ص۴۳). پس از مدّتی او خود را نهتنها باب امام غائب، بلکه صاحب مقامی اعلی و اعظم از مقام صاحبالزّمان شمرد و خويشتن را مبشّر امری افخم دانست و ملوک را در سراسر عالم به ترک دنيا و اتّباع از تعاليمش دعوت کرد و خود را وارث زمین و آنچه در اوست خواند و مردم را به شريعتی که اصول و احکام و مبادی اجتماعی آن مغاير با حدود و شؤون و عقايد مسلّمۀ آنان است، دعوت کرد (همان، ص۵۲). او سرانجام در روز ۲۸ شعبان سال ١٢٦٦ هجری قمری مطابق با ۹ جولای ١٨٥٠ ميلادی، به دستور امیرکبیر اعدام شد (همان، ص۱۳۷). دو سال پس از مرگ باب، در سال نهم بدیع، بهاءالله در سیاهچال تهران ادعای مظهریت جدید نمود (همان، ص ۲۰۵).
با توجه به این فاصلۀ کوتاه بین دو مدعی ظهور، یعنی باب و بهاءالله و نسخ زودهنگام شریعت بابی، بهائیان با ذکر دلایلی، به توجیه این دو ظهور پیدرپی پرداختهاند. این مقاله به شرح این دلایل و نقد آن و پاسخ به شبهه ۱۰ و ۱۱ “جزوۀ پاسخ به رفع شبهات” میپردازد.
۲- استفاده از مفهوم دور و کور
طبق ادعای بهائیان، پيامبران گذشته، به مدت حدود ششهزار سال، در دورهاي كه با حضرت آدم(ع) شروع و با حضرت محمد(ص) خاتمه مييابد، مبعوث شدند. اين دورۀ ششهزارساله که به آن كُور آدم گفته ميشود، به دورۀ كودكي بشر تشبيه شده است. در این دوره، پيامبران، بشر را آماده كردند تا در پايان دورۀ مزبور (يعني آخرالزمان و قيامت دورۀ ششهزارساله آدم تا خاتم به بیان بهائیان)، به دورۀ بلوغ و جواني خود وارد شوند. ورود به مرحله جديدِ بلوغ بشري، پس از حدودششهزارسال كودكي، بهقدري حساس و مهم بود و لزوم آمادگي براي تغييرات عظيم در فرهنگ بشري در بُعد جهاني، بهقدري حياتي بود و به چنان قواي روحاني شديدي احتياج داشت كه نياز بود دو ظهور پيدرپي واقع شود (جزوۀ پاسخ به شبهات، ص۲۶).
۱-۲- معنای کور
کور در آیین بهائیت به معنای زمانی بینهایت طولانی است که در آن مدت، مظاهر مقدسه با کتاب و شریعت مستقل و وضع احکامی جدید به امر مالک قدیم مبعوث میشوند. اولین کور در سلسلۀ ادیان موجوده عالم با ظهور حضرت آدم در ششهزار سال قبل آغاز گردید و پایهگذار ظهورات متوالیۀ مظاهر ظهور شد که یکی پس از دیگری در ادوار مختلفه از جانب پروردگار، مبعوث به رسالت و هدایت خلق گشتند و باوجودی که هرکدام صاحب کتابی جدید و شرعی مستقل بودند، ولی همۀ آن ظهورات منتسب به کور آدم محسوب میگردند. ظهور انبیای عظام چون حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) و حضرت محمدصلی الله علیه و آله و سایر پیامبران اولوالعزم در مدت ششهزار سال گذشته تابع و مستظل در کور آدم بهشمار میروند (گهرریز، کور و دور بهائی، ص۵).
شوقیافندی دراینباره چنین میگوید: «از آدم تا خاتم انبیاء اولوالعزم مانند موسیبنعمران و عیسیبنمریم و محمدبنعبدالله (ص)که هریک به کتابی جدید در ازمنۀ مختلفه در میان قبائل و طوائف متنوعۀ متباغضه مبعوث گشتند و در وضع احکام و تشریع شریعت و اقامۀ شعائر و تأسیس سنن، مختار علیالاطلاق بودند؛ ولی کل درعینحال مستفیض و مقتبس از مقام محمود و فانی در ساحت مالک الوجود و مبشر به یوم موعود و تأسیس ملکوت و نزول رب الجنود یوم یقوم الناس لرب العالمین» (شوقی، توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق، ص ۲۹۳).
به عقیدۀ بهائیان کور اول به حضرت محمد(ص) خاتمه مییابد و دومین کور، کور بهاءالله است که امتدادش کمتر از پانصدهزار سال نخواهد بود. شوقی دراینباره چنین میگوید: «حضرت باب ظهور مقدّسش ملتقای دو کور عظيم الهی محسوب يعنی با قيام مبارک، کور آدم، مطلع تاريخ مدوّن اديان، با کور افخم اقدس بهائی که امتدادش بینهايت طويل و اقلّ از پانصدهزار سال نخواهد بود، مرتبط و متّصل گرديد» (شوقی، قرن بدیع، ص۱۳۸). لذا ادعای بابیت میرزاعلیمحمد شیرازی در شب پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ قمری، مبدأ کوری است که باید به مدت پانصدهزار سال ادامه داشته باشد.
۲-۲ معنای دور
دور عبارت از مدت زمانی مدید است که شامل اعصار و عهود لاتُحَدُ و لاتُحصی باشد و در امتدادش مظاهر ظهور مبعوث گشته برحسب استعداد نفوس به وضع احکام پرداخته، خلق را به سوی تکامل و ترقی سوق دهند. اولین بار شوقیافندی تقسیمات کور بهائی را در توقیعات مبارکه معلوم و مشخص نمود. برحسب این تقسیمات اولین مرحلۀ کور بهائی که پانصدهزار سال پیشبینی شده است با دور بهائی آغاز میشود که مؤسس آن دور حسین علی نوری میباشد که هم شارع دور بهائی و هم مؤسس این کور است. این دور کمتر از هزارسال نخواهد بود و اشرف ادوار محسوب میشود زیرا دو ظهور در آن واقع شده است، یکی ظهور باب و دیگری ظهور بهاءالله (گهرریز، کور و دور بهائی، ص۱۱).
عبدالبهاء نیز در تعریف دور چنین میگوید: «هريک از مظاهر ظهور الهيّه را دوري است، زمانیکه در آن دوره احکام و شريعتش جاری و ساري است، چون دور او به ظهور مظهر جديد منتهی شود، دورۀ جديد ابتدا گردد و بر اين منوال دورها آيد و منتهی گردد و تجدّد يابد، تا يک دورۀ کلّيّه در عالم وجود به انتها رسد… دورۀ کلّی عالم وجود را گویيم، آن عبارت است از مدّتی مديده و قرون و اعصاری بيحدّوشمار و در آن دوره مظاهر ظهور جلوه به ساحت شهود نمايند، تا ظهور کلّی عظيمی آفاق را مرکز اشراق نمايد و ظهور او سبب بلوغ عالم گردد. دورۀ او امتدادش بسيار است. مظاهری در ظلّ او بعد مبعوث گردند و بهحسب اقتضای زمان، تجديد بعضی احکام که متعلّق به جسمانيّات و معاملات است نمايند، ولی در ظلّ او هستند» (عبدالبهاء، مفاوضات، ص۱۲۱).
۳-۲- نقدهای وارد بر مفهوم دور و کور
۱-۳-۲- کاربرد جابهجای دو واژۀ دور و کور توسط رهبران بهائی
در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که چنین تقسیمی در ادیان گذشته، دیده نشده و هیچ آیین الهی را پیدا نکردیم که تقسیمی بر این اساس داشته باشند. علاوهبراین، در مواضع مختلفی، رهبران بهائی این دو واژه را برخلاف تعریفی که خود ارائه دادهاند، بهکار بردهاند. در اینجا به چند نمونه اشاره میشود:
عبدالبهاء میگوید: «ما در دورهای هستيم که بدايتش آدم است و ظهور کلّيّهاش جمال مبارک» (عبدالبهاء، مفاوضات، ص۱۲۱). در اینجا بهجای کلمۀ کور درمورد حضرت آدم، کلمه دور بهکار برده شده است. بهعلاوه، بهاءالله را نیز در چارچوب همین دور تلقی و قلمداد کرده است.
همو در جای دیگر چنین مینویسد: «انظروا فی الدور الموسوی… و فی کور المسیح… و فی الدور المحمدی» (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۱، ص۱۳۰). ملاحظه میفرمایید در مورد حضرت مسیح(ع) کور آمده و دربارۀ حضرت موسی(ع) و حضرت محمد(ص) دور.
او باز هم دچار این اشتباه شده و مینویسد: «و آن دور و کور محمدی بود که بعد از غروب تا ظهور حضرت اعلی هزار سال است» (همان، ج۲، ص۷۵). در اینجا نیز دور و کور هر دو درمورد حضرت محمد(ص) استعمال شده است.
باب نیز دراینمورد معنایی خلاف تعریف بیانشده را استفاده کرده و چنین میگوید: «چنانچه هرکس در کور قرآن قبل بود این معنی را مشاهده نمود… و همچنین در کور بیان» (باب، بیان فارسی، ص۱۷۵). ملاحظه میفرمائید کلمه کور را بهتنهایی درمورد عصر قرآن و بیان هردو بهکار برده، درحالیکه طبق تعریف ارائهشده، باید دور باشد نه کور.
۲-۳-۲ تناقض با بحث مقتضیات زمانه
مهمترین نقد وارده بر مفهوم دور و کور، بحث مقتضیات زمان است. بهنظر بهائیان دین امری تاریخی و زمانمند است. هر آیینی دوران اولیۀ زایش خود را همراه با نشاط اولیه سپری میکند و با تغییر شرایط و مقتضیات تاریخی، کمکم به نصفالنهار خود میرسد. با بروز تحریفها و خرافات و رواج امور غیرحقیقی، بهتدریج پرده اوهام و تقالید پیروان روی دین را میپوشاند و پندها و تعالیمشان را فراموش میکنند و دین به مرحلۀ کهنسالی خود میرسد و دیگر توان نورافشانی و هدایتگری خود را از دست میدهد (فتح اعظم، در شناسایی بهائیت، ص۴۳).
همان طور که ذکر شد، دور بهائی هزارسال امتداد دارد و قبل از آن هرکسی ادعایی نماید کذاب است. بهاءالله دراینباره میگوید: «من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنه کامله انّه کذّاب مفتر» (بهاءالله، اقدس، ص۳۴). لذا تا هزارسال کسی نباید ادعایی بر ایجاد دور جدید پس از بهاءالله داشته باشد.
عبدالبهاء در تفسیر این بیان چنین میگوید: «از آيه من يدّعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة انّه من المفترين سؤال نموده بوديد. اين مقصد آن است که نفسی قبل از الف معلوم مشهور عندالنّاس، من دون تأويل ادّعای امری نمايد ولو آياتی ظاهر نمايد انّه من المفترين. اين امر مراد ظهور کلّی نيست چنانچه در آيات مبارکه صريحاً مذکور که قرنها بگذرد و الوف از سنه منقضی شود تا ظهوری مانند اين ظهور ظاهر شود؛ امّا يحتمل بعد از الف بعضی از نفوس مقدّسه موفّق به امری گردند امّا نه ظهور کلّی. لهذا کور جمال مبارک فی الحقيقه هر روزش سالي است و هر سالی هزارسال… امّا کور جمال مبارک و دور اسم اعظم سنين و دهور است و آن دور و کور مقيّد بالف و الفين نه … . مقصود از اين عبارت که بدايت اين الف ظهور جمال مبارک است و هر روزش هزارسال مقصد دور و کور جمال مبارک است که به اين اعتبار مدّتی مديده است و دهوری عديده» (عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج۱، ص۶۴ و ۶۵).
بنابراین طبق گفته عبدالبهاء، نهتنها در هزارسال آینده دور دیگری آغاز نخواهد شد، بلکه اگر هر روز را هزارسال درنظر بگیریم ۳۶۵ میلیون سال دیگر طول خواهد کشید تا دور دیگری آغاز شود. لذا این امر با بحثی که بهائیان دربارۀ لزوم تجدید ادیان دارند، کاملاً در تناقض است.
از طرف دیگر، ظهور یک دین جدید به فاصلهای کوتاه پس از مرگ باب نیز با بحث مقتضیات زمانه در تناقض است، زیرا در این مدّت، زمانه تغییری ننمود تا نیاز باشد که دین جدیدی از طرف خداوند برای هدایت بشر بیاید و حتی احکام کتاب بیان نیز هنوز بهطور کامل به اجرا درنیامده بود. علاوهبراین، هنوز پردۀ اوهام روی آن نیفتاده بود و آیین بیان به پیری نرسیده بود.
۳- سال ظهور «من یظهره الله» در بیان باب
باب در آثار مختلفش زمان ظهور موعود بیان یا «من یظهره الله» را متفاوت اعلام کرده است. در جایی گفته است که احدی بر میقات ظهور آگاه نیست: «کسی عالم به ظهور نیست غیرالله. هر وقت شود باید کلّ تصدیق به نقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بهجا آورند» (باب، بیان فارسی، واحد سوّم، باب ۱۵). درعینحال با سخنان متنوّع دیگری زمان ظهور را در چهارچوب زمانی معیّن محدود و مشخّص میسازد.
در جایی از کتاب بیان فارسی، مطابق عدد ابجد کلمه «غیاث» ظهور من یظهره الله را ۱۵۱۱ سال بعد از ظهور بیان و یا مطابق عدد «مستغاث»، ۲۰۰۱ سال پس از ظهور بیان، مطرح میکند. وی چنین مینویسد: «اگر در عدد غیاث ظاهر گردد و کل داخل شوند، احدی در نار نمیماند و اگر الی مستغاث رسد و کل داخل شوند، احدی در نار نمیماند، الا آنکه کل مبدل به نور میگردند» (باب، بیان فارسی، واحد دوم، باب ۱۷).
چنانچه قبلا اشاره شد، بهاءالله سه سال پس از مرگ باب و در سال نهم بدیع در سیاهچال تهران، ادعای من یظهرهاللهی نمود. شوقیافندی دراینباره در توقیع رضوان ۱۰۵ بدیع چنین نگاشته است: «عهد اول این عصر مبارک عهد اعلی و منتسب به نقطۀ اولی و مرتکز بر احکام بیان صادر از قلم آن قرةعین انبیاء و اصفیا امتدادش ۹ سال، ابتنایش طلوع فجر هدی از افق اقلیم فارس در سنه ستین و انتهایش به زوغ شمس حقیقت در سنۀ تسع در زندان طهران که خاتمۀ دور بیان است» (شوقی، توقیعات مبارکه ۱۴۹ بدیع، ص۳۰۳).
با وجود این مدارک، میتوان گفت برخلاف آنچه باب دربارۀ سال ظهور من یظهره الله گفته است، بهاءالله بیش از هزارسال زودتر ظاهر شده است.
۴- سابقهدار بودن دو ظهور پیدرپی در ادیان قبلی
بهائیان برای اینکه بتوانند دو ظهور پیدرپی باب و بهاءالله را توجیه کنند، دست به تأویل و تفسیر آیات و روایات زده و بلکه از تاریخ پیامبران هم به نفع خود استفاده کردهاند. در ادامه به شرح این توجیهات و پاسخ به آنها میپردازیم.
بهائیان مدعی هستند، در ادیان قبل نیز دو ظهور پیدرپی به وقوع پیوستهاند؛ مانند حضرت یحیی و حضرت عیسی(ع) که در ابتدا حضرت یحیی(ع) و بعد از مدتی حضرت عیسی(ع) ظهور نمودهاند.
در پاسخ باید گفت حضرت یحیی(ع) صاحب شریعت مستقل و کتاب مستقل نبوده است که حضرت عیسی(ع) بخواهد شریعت ایشان را نسخ کند و شریعت خود را ارائه دهد، لذا اینکه هنوز با عملی نشدن احکام کتاب بیان، پیامبر دیگری آن کتاب را نسخ نماید و شریعت خود را پایهگذاری کند، در تاریخ بیسابقه است و با استفاده از این دلیل نمیشود دو ظهور باب و بهاءالله را با دو شریعت مستقل توجیه نمود.
۵- دو نفخ صور و دو ظهور
بهائیان با استناد به آیه ۶۸ سورۀ زمر که میفرماید: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ: و صیحهای در صور (اسرافیل) بدمند تا جز آن کس که خدا (بقای او را) خواسته، هرکه در آسمانها و زمین است، همه یکسر مدهوش مرگ شوند، آنگاه صیحۀ دیگری در آن دمیده شود که ناگاه خلایق همه (از خواب مرگ) برخیزند و نظاره (واقعۀ محشر) کنند.» مراد از دو نفخ صور را ظهور باب و بهاءالله میپندارند که خدا در قرآن هم با نزول این آیه، به این واقعه اشاره نموده است.
در پاسخ به این ادعا باید گفت بهائیان این آیۀ قرآن را تفسیر به رأی کردهاند. اگر تأویل بهائیان از نفخ صور به بعثت انبیاء درست باشد و با این تأویل بخواهند آیه را معنی کنند، این موضوع را باید توضیح دهند که چگونه عبارت «هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است اگر خدا خواهد دچار «صعق» میشود» با دعوت باب در آن مدت کوتاه سازگار است؟ بیشک انسانهای بیشماری روی زمین، در زمان دعوت باب، ادعای او را نشنیدهاند، چه برسد به افرادی که در آسمانها بودند.
همچنین میگوییم مفسران کلمۀ «صعق» را به معنای مرگ دانستهاند. ابنجوزی میگوید: «ماتوا من الفزع و شدّه الصّوت.» (زاد المسیـر فی علم التفسیر، ج۴، ص۲۶). دربارۀ اینکه چرا در اینجا از کلمه «مات» استفاده نشده است، علامه طباطبائی چنین توضیح میدهد: «آدمی دارای دو مرگ است، یکی مرگ اول که آدمی را از دنیا به برزخ نقل میدهد و دوم مرگی که آدمی را از برزخ به آخرت میبرد و وقتی کلمه «الاّ» به معنای «سوای» باشد و مجموعاً جملۀ «إِلَّا الْمَوْتَةَ الأُولی» بدل از کلمۀ «موت» باشد، آیۀ شریفه در این سیاق و این مقام خواهد بود که غیر از مرگ اول را ـ یعنی مرگ دوم را که همان مرگ برزخی است ـ نفی کند و بفرماید در بهشت آخرت اصلاً مرگی نیست، نه مرگ اول و دنیایی، برای اینکه آن را چشیدند و نه غیر آن، که مرگ برزخ باشد. با این بیان، علت تقیید موت به «اولی» روشن میشود» (المیزان، ج۱۸، ص۲۳۰). بنابراین آیۀ موردنظر دلالت بر مرگ همۀ موجودات دارد، نه مرگ آیین اسلام طبق تفسیری که بهائیان ارائه دادهاند.
از امام سجاد علیهالسلام از نفخ صور سؤال شد؛ حضرت فرمودند: «در نفخۀ اولی خدا به اسرافیل امر میکند، پس او به دنیا هبوط میکند و صوری همراه دارد… زمانیکه ملائکه اسرافیل را میبینند که به دنیا هبوط کرده و صوری به همراه دارد، میگویند که خداوند اذن داده تا تمام اهل زمین و آسمان بمیرند… سپس اسرافیل در صور میدمد و همه جانداران و صاحبان روح میمیرند. سپس خداوند اسرافیل را میمیراند، بعد از مدتی خود خداوند در صور میدمد و به این واسطه همه زنده میشوند (که این همان نفخۀ دوم است)» (مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۳۲۴).
با توجه به این مطالب، معلوم شد دو نفخ صور ارتباطی با دو ظهور باب و بهاءالله ندارد و بهائیان از این آیه قرآن برای توجیه ادعای پیامبرشان سوءاستفاده کردهاند.
۶- پاسخ به حدیث «بعد از قائم، قیوم ظاهر خواهد شد»
بهائیان مدعی هستند طبق حدیث «بهراستي ميگويم بعد از قائم، قيوم ظاهر خواهد شد»، بعد از باب که ادعای قائمیت نمود، کسی باید بیاید که قیوم باشد و در اینجا منظور از قیوم همان بهاءالله است. اما با جستوجو در کتب حدیث شیعه مییابیم که چنین حدیثی اصلاً در کتب شیعه موجود نیست و این سخن نه حدیث، که گفتاری از سیدکاظم رشتی است که در کتاب تلخیص تاریخ نبیل به آن اشاره شده است: «باری سيّد رشتی در اواخر ايّام گاهی بهصراحت و گاهی بهکنايه پيروان خويش را موعظه ميفرمود و به آنها ميگفت ای دوستان من زنهار زنهار فريب دنيا را مخوريد، خدا را فراموش نکنيد، چشم از دنيا و لذّات آن بپوشيد و به جستوجوی موعود الهی پردازيد، به اطراف منتشر شويد، از خدا بخواهيد که شما را هدايت کند… بهراستی ميگويم بعد از قائم، قيّوم ظاهر خواهد شد» (اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل، صص۳۲-۳۳). درنتیجه این عبارت حدیث نیست تا براساس آن بتوان دو ظهور را توجیه کرد، علاوهبراین، تطبیق قیوم بر بهاءالله هم نیاز به شواهد و دلایل مستقل از سوی بهائیان دارد.
۷- سبع مثانی و دو ظهور
دستاویز دیگری که بهائیان برای دو ظهور پیدرپی باب و بهاءالله مطرح میکنند، استناد به آیه ۸۷ سورۀ حجر است که میفرماید: «وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَ الْقرآن الْعَظِيمَ: و بهراستى به تو سبع المثانى و قرآن بزرگ را عطا كرديم.» عبدالبهاء دراينمورد ميگوید: «مقصد سر احديت است و فيض رحمانيت و آن اشاره به ظهور بعد است که ذوالحرف اسبع تکرر پيدا کرده است. حروف سبع اول “عليمحمد” و سبع مکرر ثاني “حسينعلي”. اين است معني سبع مثاني يعني هفتي که دوبار تکرار يافته است» (عبدالبهاء، منتخباتى از مكاتيب، ج۴، ص ۱۹۳). درنتیجۀ این سخن، آيۀ مزبور به تعداد حروف نامهاي باب (عليمحمد) و بهاءالله (حسينعلي) اشاره داشته که هر دو برابر هفت هستند.
در پاسخ به این کلام عبدالبهاء باید گفت آنچه از تفاسیر و روایات ذیل این آیه برمیآید، چنین تفسیری در هیچیک از کتب شیعه ارائه نشده است. اینک به بررسی این آیه از تفسیر علامه طباطبائی میپردازیم: «سبع مثانى بهطورى كه در روايات زيادى از رسول خدا صلیالله علیه و اله وارد شده و امامان اهل بيت علیهمالسلام تفسير کردهاند، سوره حمد است و ظاهراً مثانى جمع مثنيه ـ به فتح ميم ـ اسم مفعول از ماده ثنى باشد كه به معناى عطف و برگرداندن باشد، همچنان كه در جاى ديگر قرآن آمده: «يثنون صدورهم» و آيات قرآنى را از اين رو مثانى ناميده كه بعضى مفسر بعضى ديگر است و وضع آن ديگرى را روشن مىكند و هريك به بقيه نظر و انعطاف دارد، همچنانكه جملۀ «كتاباً متشابهاً مثانی» اشاره به اين معنا دارد، براى اينكه هم آن را متشابه خوانده كه معنايش شباهت بعضى آيات آن با بعضى ديگر است و هم مثانى ناميده و در كلام رسول خدا صلیالله علیه و اله نيز آمده كه در صفت قرآن فرموده: «بعضى از آن بعضى ديگر را تصديق مىكند» و همچنين از امام على علیهالسلام نقل شده كه فرموده است: «قرآن بعضى آياتش ناطق به حال بعضى ديگر و بعضى از آن شاهد بر بعضى ديگر است.» ممكن است كلمۀ مذكور را جمع مثنى به معنى مكرر بگيريم كه باز كنايه از اين میشود كه بعضى از آياتش بعضى ديگر را بيان میكند و در اينكه فرمود: «سبعاً من المثانى و القرآن العظيم» تعظيمى از سورۀ فاتحه و همۀ قرآن كرده كه بر كسى مخفى نيست، اما تعظيم قرآن است، براى اينكه از ناحيۀ ساحت عظمت و كبرياى خداى عزوجل به وصف عظيم توصيف شده و اما تعظيم فاتحه است، براى اينكه نكره آوردن كلمۀ سبع و بدون وصف آوردن آن خود دليل عظمت قدر و جلالت شأن است و اين معنا بر اهل ادب پوشيده نيست. علاوهبراين، يك سوره در قبال قرآن قرار گرفته و حال آنكه خودش سورهاى از قرآن است. آيۀ موردبحث همانطور كه روشن گرديد در مقام منت نهادن است» (تفسیر المیزان، ج۱۲، صص۲۰۵-۲۰۶).
ملاحظه شد که معنای کلمۀ مثانی، عطف و برگرداندن و یا مکرر میشود و نه هفتی که دوبار تکرار شده است و این سخن عبدالبهاء به لحاظ لغوی در ادبیات عرب نادرست است.
۸- آیا بهاءالله همان رجعت مسیح است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت هریک از رهبران بهائی، مسیح(ع) را بهگونهای متفاوت از دیگری معرفی نمودهاند. حسین علی نوری در معرفی حضرت عیسی(ع) چنین میگوید: «وَ يَرونَ ابنَ الإنسان آتياً عَلی سحابِ السَّماء مَعَ قُوّاةٍ و مَجدٍ کَبيرٍ… در اين وقت ظاهر میگردد نشانههای پسر انسان در آسمان، يعنی جمال موعود و ساذج وجود بعد از ظهور اين علامات از عرصۀ غيب به عالم شهود میآيد. … و علمای انجيل چون عارف به معانی اين بيانات و مقصود مودعه در اين کلمات نشدند و به ظاهر آن متمسّک شدند، لهذا از شريعه فيض محمّديّه و از سحاب فضل احمديّه ممنوع گشتند و جهّال آن طائفه هم تمسّک به علمای خود جسته، از زيارت جمال سلطان جلال محروم ماندند، زيراکه در ظهور شمس احمديّه چنين علامات که مذکور شد به ظهور نيامد…» (ایقان، ص۱۶). از این عبارات مشخص میشود که بهاءالله، رجعت پسر انسان را حضرت محمد(ص) میدانسته است.
عبدالبهاء، برخلاف پدرش رجعت حضرت مسیح(ع) را «حضرت اعلی» یعنی «باب»، معرفی مینماید و خطاب به بهائیانی که در این مسأله دچار اختلاف شده بودند، میگوید: «درخصوص رجوع ثانوى حضرت مسیح، مرقوم نموده بودید که در میان احبّا اختلاف است. سبحان اللّه، بکّرات و مرّات از قلم عبدالبهاء جارى و به نص صریح قاطع صادر که مقصود در نبوات از رب الجنود و مسیح موعود جمال مبارک و حضرت اعلى است و باید عقاید کل مرکوز بر این نص صریح قاطع باشد» (منتخباتى از مكاتيب حضرت عبدالبهاء، ج۴، ص ۱۸۹).
درنهایت آنچه میان بهائیان کنونی متداول است دیدگاهی است که شوقیافندی دربارۀ رجعت حضرت مسیح علیهالسلام دارد و آن این است که بهاءالله همان حضرت مسیح علیهالسلام است که رجعت نموده و همراه باب که مدعی مهدویت بوده ظهور کرده است و چنین میگوید: «حضرت مسيح اين ظهور اعظم را “رئيس اين جهان” و “معزّی” و “الّذی يبکّت العالم علی خطيئةٍ و علی برٍّ و علی دينونةٍ” توصيف فرموده و همچنين او را “روح الحقّ فهو يرشدکم الی جميع الحقّ” و “لا يتكلّم من نفسه بل كلّ ما يسمع يتكلّم به” و “صاحب الکرم” و “پسر انسان که در جلال پدر ظاهر خواهد گرديد” خوانده و به بيان “يرون ابنالانسان آتياً علی سحاب السّماء مع قوّاةٍ و مجدٍ کبير و يرسل ملائکته مع صوت السّافور العظيم” جلالت قدر و مرتبتش را ستوده و به اين بشارت بزرگ اخبار فرموده که”جميع ملل حول سريرش مجتمع ميشوند”.» (شوقیافندی، قرن بدیع، ص۲۱۰).
حال با توجه به آنچه بیان شد، به ویژگیهایی که حضرت مسیح علیهالسلام در جریان رجعت خود دارد از نگاه اسلام و مسیحیت برای تطابق این خصوصیات با بهاءالله میپردازیم.
۱-۸ ویژگیهای ظهور مسیح در باور مسیحیان
دربارۀ وقایع قبل و بعد از ظهور حضرت مسیح علیهالسلام در کتب مسیحیان شواهد و نشانههای زیادی ذکر شده است. دربارۀ وقایع قبل از ظهور آمده است که پیغمبران کذّاب و مسیحیان دروغین ظاهر خواهند شد، قحطها و وباها و زلزلههای بزرگ و جنگها و بلاهای سخت روی خواهد داد، آفتاب و ماه تاریک میشوند و ستارگان فرو میریزند، اساس افلاک متزلزل میشود، برادر برادر را و فرزند پدر را به هلاکت میسپارد و پدر فرزند را به قتل میرساند (متی، ۳:۲۴ـ۳۱).
در پایان این احوال علامت پسر انسان بر آسمان پدیدار و مسیح «در جلال خود در ابرها» (متی، ۳:۲۴، ۶۴) و یا «با فرشتگان قدرت خود و در آتش مشتعل» (رساله اول به قرنتیان، ۱۳:۳ و رساله دوم به تسالونیکیان، ۷:۱ـ ۸) ظهور خواهد کرد، دشمنان خدا و دجال فریبکار را که معجزههای دروغین میآورد و مردم را به گمراهی و ارتداد میکشاند، نابود خواهد کرد (رساله دوم به تسالونیکیان، ۳:۲ـ۹ و ۸:۱ ـ۹). چون قدرتهای شیطانی نابود شدند، شیطان خود به زنجیر کشیده میشود و ۱۰۰۰ سال در قعر هاویه محبوس میماند (مکاشفه یوحنا، ۱:۲۰ـ۱۰).
در این ۱۰۰۰ سال شهیدان زنده میشوند و مسیح بر جهان حکومت میکند و صلح و خیر و برکت در جهان برقرار میگردد. رنج و بیماری و مرگ نیست، ماه چون خورشید تابناک و خورشید هفت بار از ماه تابناکتر میگردد (مکاشفه یوحنا، باب ۲۰). دشمن آخرین که مرگ است نابود خواهد شد (رساله اول به قرنتیان، ۲۶:۱۵). سپس مردگان با پیکری روحانی زنده خواهند شد (رساله اول به قرنتیان، ۴۴:۱۵ـ ۴۵) و مسیح داوری بزرگ را برقرار خواهد کرد، بدکاران در آتش خواهند سوخت و مؤمنان و پاکان «چون آفتاب رخشان خواهند شد» (متی، ۴۱:۱۳). زمین و آسمان نو میشود و خلق جدید آغاز خواهد شد (متی، ۲۸:۱۹). و ظهور برای کل جهان قابل رویت خواهد بود. (متی، ۲۷:۲۴).
همانطور که ملاحظه شد، ادعای بهاءالله به بازگشت مسیح بودن با اعتقادات مسیحیان در کتاب مقدس، تطابق ندارد. بهاءالله نه سوار بر ابرها بر زمین فرود آمد، نه دشمنان خدا را نابود کرد و نه بر جهان حکومت کرد تا صلح و آشتی را بر زمین برقرار کند.
۲-۸- ویژگیهای ظهور مسیح(ع) در باور مسلمانان
روایات متعدد در کتب اسلامی شیعه و سنی، از بازگشت و حضور حضرت عیسی علیهالسلام در جبهۀ حضرت حجت علیهالسلام خبر دادهاند و حضرت مسیح علیهالسلام را حامی و مروّج حضرت حجت علیهالسلام، که به هدایت مردم بهویژه اهل کتاب میپردازد، معرفی مینماید و هنگام نماز جماعت به حضرت مهدی علیهالسلام اقتدا میکند. امام باقر(ع) دراینباره میفرمایند: «انَّ عِیسیَ یَنزلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَه اِلی الدُّنیَا فَلا یَبْقَی اهْلُ مِلَّهٍ یَهُودیٍّ وَ لا غَیْرُهُ اِلَّا آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یُصَلِّی خَلْفَ الْمَهْدِیِّ: بهطور مسلم، عیسی پیش از قیامت به این جهان فرود خواهد آمد. پیرو هیچ آیینی از یهود و غیر آن روی زمین نمیماند جز اینکه پیش از وفاتش به او ایمان میآورد. و او در پشت سر مهدی(ع) نماز میخواند» (مجلسی، بحارالانوار، ج۵۳، ص ۵۱).
پیامبر اکرم(ص) نیز میفرمایند: «والذی بعثنی بالحق نبیاً لو لمیبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتى یخرج فیه ولدی المهدی، فینزل روحاللّه عیسىبنمریم فیصلّی خلفه: قسم به آن کس که مرا بهحق به نبوت مبعوث کرد، اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را طولانی میکند تا فرزندم مهدی در آن روز قیام کند. پس عیسیبنمریم فرود میآید و پشت سرش نماز میخواند» (همان، ج۵۱، ص۷۱).
در روایت دیگری، پیامبر اسلام(ص)، حضرت عیسی(ع) را حاکم عادل و شکنندۀ صلیبها در عصر ظهور معرفی میکنند و میفرمایند: «والذی نفسی بیده لیوشکنّ ان ینزل فیکم ابنمریم حکماً عدلاً یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیه … ثم قال: قوله «يكسر الصليب» يريد إبطال النصرانية، والحكم بشرح الاسلام و معنى قتل الخنزير تحريم اقتنائه و أكله و إباحة قتله، و فيه بيان أن أعيانها نجسة لان عيسى إنما يقتلها على حكم شرع الاسلام … و قوله «ويضع الجزية» معناه أنه يضعها من أهل الكتاب و يحملهم على الاسلام: قسم به کسی که جانم در دست اوست، نزدیک است که در میان شما، پسر مریم (حضرت عیسی) فرود بیاید. او حاکمی عادل است که صلیب را میشکند و خوک را میکشد و جزیه را برمیدارد… سپس فرمود: مراد از شکستن صلیب باطل اعلام کردن دین مسیحیت و حکم به اسلام است و معنی قتل خنزیر، حرام کردن خوردن گوشت خوک و نجس بودن آن براساس حکم اسلام و رفع جزیه کنایه از نسخ شریعت مسیحیت و ضرورت اقبال به شریعت اسلام است» (همان، ج ۵۲، ص۳۸۲-۳۸۳).
در روایتی دیگر حضرت عیسی علیهالسلام را قاتل دجال مینامند و اصحاب کهف را دنبالهرو ایشان معرفی میکنند: «ينزل عيسىبنمريم عند انفجار الصبح… بيده حربة يكسر الصليب و يقتل الخنزير و يهلك الدجّال و يقبض أموال القائم عليهالسلام و يمشي خلفه اهل الكهف و هو الوزير الايمن للقائم علیهالسلام و حاجبه و نائبه: عیسیبنمریم(ع) هنگام طلوع صبح پایین میآید… به دست او صلیب میشکند و گوشت خوک حرام میشود و دجال به هلاکت میرسد و اموال قائم(عج) را جمع آوری مینماید و پشت سر او اصحاب کهف در حرکتند و او وزیر و نایب امانتدار برای قائم(عج) است» (البحرانی، حلیة الابرار فی احوال محمد و آله الاطهار علیهمالسلام، ج۵، ص۳۰۷).
با ظهور امام مهدی علیهالسلام ، حضرت عیسی مسیح علیهالسلام خود را وزیر ایشان معرفی میکند و میفرماید: «اِنَّما بعِثْتُ وَزیرا وَ لَمْاُبْعَثْ اَمیراً: من وزیر فرستاده شدهام، نه امیر و فرمانروا» (طبرسی نوری، نجم ثاقب، ج۱، ص۴۲۸). آنچه مسلم است این است که مقام امیر از مقام وزیر بالاتر است نه پایینتر.
با استفاده از روایاتی که بیان شد بهاءالله نسبت به باب هیچکدام از مقامات ذکرشده را نداشته است. ازجمله اینکه به باور بهائیان، مقام بهاءالله از باب بالاتر است. درصورتیکه آنچه از روایات برمیآید این است که حضرت مهدی علیهالسلام فرمانروا و حضرت عیسی علیهالسلام وزیر و کارگزار ایشان هستند. لذا اگر باب را همان قائم موردانتظار که بهائیان به آن معتقد هستند بدانیم، بهاءالله نه پشت سر باب نماز خوانده، نه وزیر او بوده، نه اصحاب کهف با او بودهاند و نه صلیبها را شکسته است. بنابراین نمیتوان بهاءالله را رجعت حضرت مسیح(ع) دانست.
۹- نتیجهگیری
معلوم شد، علیرغم تلاش بهائیان مبنی بر موجه جلوه دادن دو ظهور پیدرپی باب و بهاءالله با استفاده از آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع)، دستاویز محکمی بر این ادعا وجود نداشت. آنها با استفاده از مفهوم دور و کور سعی کردند هم بهنحوی خاتمیت پیامبر اسلام(ص) را قبول کنند و هم باب را سرآغاز دوران جدیدی از ارسال پیامبران به حساب آورند. درصورتیکه این نوع تقسیمبندی در هیچ جایی از تاریخ ادیان قبل ثبت نشده است و اختراعی است از جانب رهبران بهائی تا بتوانند بحث خاتمیت پیامبر اسلام(ص) را توجیه نمایند. ضمن اینکه آنها معتقدند دور بهائی حداقل هزار سال طول میکشد که این موضوع با بحث مقتضیات زمانه که بهائیان به آن معتقدند، در تناقض است. از طرف دیگر، ظهور دو پیامبر یعنی باب و بهاءالله به فاصلۀ کوتاهی از یکدیگر نیز، چون مقتضیات زمانه عوض نشده بود، با این بحث در تناقض است. نکتۀ آخر اینکه باب ظهور «من یظهره الله» را در کتاب بیان بین ۱۵۱۱ تا ۲۰۰۱ سال بعد مطرح نموده است که این هم ادعای من یظهره اللهی بهاءالله را رد میکند.
اینکه اسم این مقاله تحت عنوان “سرقتی دیگر بعد از سرقت بزرگ “نام نهاده شد، مبنی بر این است که آیین و فرقه خود ساخته بهاییت اول توسط حسین علی نوری لعنت الله علیه بنا شده که در مجموع تمام ابعاد این فرقه من درآوردی بر اساس مدل دین مقدس اسلام است، یعنی به تعبیری دیگر حسین علی نوری آموزه های این فرقه به تمام معنا گمراه و پست را از دین مقدس اسلام اقتباس نمود که واقعا یک سرقت بزرگ اعتقادی محسوب می گردد. در ادامه راه این سارق بزرگ، جانشینان وی اقدام به اقتباس و برداشت دیگری از دین مسیحیت مبنی بر ظهور حضرت عیسی(ع) نموده اند که هیچ گونه سازگاری با رجعت حضرت مسیح سلام الله علیه در آیین مسیحیت ندارد یعنی به تبع سرقت اعتقادی اول، سرقت اعتقادی دومی نیز برای موجه جلوه دادن این فرقه و آیین خود ساخته نموده اند. که نور خداوند در زمین را خاموش کنند ولی خداوند متعال حیات ابدی دین خود را تضمین کرده است. همچنانکه در آیه ۸ سوره مبارکه صف می فرماید:
(می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.)
منابع:
۱-ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمنبنعلی، زاد المسیـر فی علم التفسیر، ۱۴۲۲ ه.ق.، بیـروت: دارالکتاب العربی.
۲-اشراق خاوری، عبدالحمید، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ۱۳۴۳ه.ش.، تهران: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.
۳-االبحرانی، السیدهاشم، حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار(ع)، ۱۴۱۵ه.ق.، مؤسسة المعارف الاسلامیه، ج ۵.
۴-باب، بیان فارسی، بی تا، بی جا، بی نا.
۵-بهاءالله، آثار قلم اعلی، بی تا، بی جا، بی نا.
۶-بهاءالله، اقدس، بیتا، بی جا، بی نا.
۷-جمعی از نویسندگان، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی،۱۳۶۷ه.ش.، ج۱.
۸-جمعی از نویسندگان بهائی، جزوۀ رفع شبهات، ۱۳۸۸ه.ش.، بی نا، بی جا.
۹-شوقی، توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق، ۱۹۹۲م، لانگنهاین، المان.
۱۰-شوقی، توقیع مبارک رضوان ١٠٥ بدیع، توقيعات مباركه ١٤٩ بديع، بی نا، بی جا.
۱۱-شوقی، قرن بدیع، ۱۹۹۲م. (۱۴۹ بدیع)، کانادا، انتاریو: مؤسّسهء معارف بهائی بلسان فارسی.
۱۲-طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۷۴ه.ش.، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
۱۳-طبرسی نوری، حسین، نجم ثاقب في أحوال الإمام الحجّة الغائب(عج)، ۱۴۱۵ه.ق.، انوارالهدی.
۱۴-عبدالبهاء، مفاوضات، ۱۹۰۸م.، هلند، لیدن: انتشارات بریل.
۱۵-عبدالبهاء، مکاتیب، ۱۲۹۰ه.ش.، مصر: فرج اله زکی.
۱۶-عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، بی تا، آلمان، لانگنهاین: لجنه نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، ج۱ و۴
۱۷-فتح اعظم، هوشمند، در شناسایی بهائیت، ۲۰۰۸م.، اسپانیا: نحل.
۱۸-گهرریز، هوشنگ، کور و دور بهائی، ۱۹۹۹ م(۱۵۶ بدیع)، کانادا، انتاریو: موسسه معارف بهائی.
۱۹-متی، سرگذشت عیسی مسیح، بی تا، بی جا، بی نا.
۲۰-مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ۱۴۰۴ه.ق.، بیروت: مؤسسه الوفاء.
۲۱-مک دونالد، ویلیام، رساله اول به قرنتیان، ۱۹۹۵م.، نشویل: توماس نلسون.
۲۲-مک دونالد، ویلیام، رساله دوم به تسالونیکیان، ۱۹۹۵م.، نشویل: توماس نلسون.
۲۳-یوحنا، مکاشفۀ رویدادهای آخرالزمان، بی تا، بی جا، بی نا.
۲۳- سایت بهایی پژوهی https://bahairesearch.org